نمیتوان منکر تلخ بودن این دوران شد؛ حتی قبل از همهگیری بیماری کرونا، اگر با یک دید کلی به همین عصر از زندگی انسان نگاه کنیم، همیشه بهنظر میرسد که روز به روز بیشتر از گذشته با چالشهای عجیب و غریب دست و پنجه نرم میکنیم.
در حالیکه جدا از تخمین و احتمالات، متخصصان دنیای پزشکی و طبیعی بهصورت قطعی و مستند هشداری مبنی بر نزدیک بودن پایان دنیا ندادهاند، اما ذهن درگیر فیلمسازان از مدتها پیش و از همان ابتدا به سمت این تصویرسازیها متمایل بوده. راههای مختلفی برای این تصویرسازیها بهکار گرفته میشود؛ جنگهای هستهای، نابودی زمین با برخورد سیارکها، تغییرات اقلیمی و همهگیری طاعون که مورد آخر نسبت به وضع کنونی جهان ممکن است ما را به این فکر بیندازد که این سناریوها همیشه هم در قالب یک اثر علمی-تخیلی محض قرار نمیگیرند. هرچه نباشد تاثیر محیط بر انسان است که به فیلمساز ایده میدهد و سخت است چیزی خارج از ذهن خلق شود که پیشتر وجود نداشته باشد، به خلق رنگ یا آوای جدیدی میماند که چندان ممکن نیست. از فلسفه که بگذریم، در اکثر این آثار منجی یا قهرمانی هم وجود دارد که داستان را با خوشی به پایان برساند!
از طرفی در همین حال که با وضع مشکل موجود دست و پنجه نرم میکنیم، بنابه ذات ناخوش انسان، علاقه ما نسبتا به پایان دنیا زیاد شده و میخواهیم به تماشای نابودی آن بنشینیم یا سعی کنیم در نقطهای دیگر، با شکلی متفاوت شروع دیگری داشته باشیم. با این ذهنیت که پایان دنیا لزوما با به راه افتادن آتشی دیوانهوار صورت نمیگیرد، در اینجا به معرفی ۱۰ فیلم، به عنوان یک بخش یا طیفی از این دسته فیلمها میپردازیم؛ برخی با خوشی به سرانجام میرسند و برخی پوچگرا و وحشتناکتر از وضع امروز پایان مییابند.
۱۰. فیلم Dr. Strangelove
کارگردان: استنلی کوبریک
تاریخ اکران: ۱۹۶۴
دکتر استرنجلاو (یا چگونه یادگرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم) کمدی سیاهیست که زمان ساخت آن، اوج زیبایی کارگردانی کوبریک میدرخشید. پایان دنیا از صفحهنمایش قابل تماشاست، رهبران بحث بر این دارند که چنین اتفاقی بیشتر برای چهکسی ناراحتکننده است و نسبت به این موضوع طوری رفتار میکنند که گویی به یک شوخی بزرگ و خندهدار میماند. در این بحبوحه، دکتر استرنجلاو، مخترع سلاحهای کشتار جمعی، بیش از حد از این نابودی هیجانزده میشود. تصویری استادانه با استفاده از کلاسیکهای دلهرهآور دوران جنگ، طنزی تیز از دل جنگ سرد و پوچی کشمکشهای جهانی، در زیر تصویر ژنرالهای دیوانه و عاشق موشک. در این اثر اگر تصور نجات جهان بهواسطهی نابودی آن را کنار بگذاریم، انسان در مقام نابودکننده جهان تصویر شده و منجی یا مسیر به سمت نجات کمرنگ است.
۹. فیلم Take Shelter
کارگردان: جف نیکولز
تاریخ اکران: ۲۰۱۱
مایکل شانون در نقش یک کارگر ساختمانیست بهنام کورتیس. کسیکه میتواند موارد غیرمحتمل را پیشبینی کند. با این حال خواب و رویاهای او چیز دیگری میگویند: بارش باران شبیه به روغن موتور تازه، همسایههای دیوانه و قتل کلاغهای خشمگین. در «پناه بگیر»، اثری مهیج روانشناختی، نزدیک بودن پایان دنیا به شکل شومی نشان داده میشود. روانپزشک او در این میان به آگاهی او از آینده شک دارد. این تردید به دل مخاطب هم راه پیدا میکند، آنهم با اشاره به رفتار قهرمان فیلم در رابطه با دزدیدن وسایل برای ساخت پناهگاهی مخفی در مقابله با طوفان و یا سابقه اسکیزوفرنی و پارانوید در او و نسبت دادن کل ماجرا به دستهای از توهمات. این تنش در مرکز فیلم، نقطه قوت و دلیلی است تا به دقت فکر کنیم آیا کورتیس واقعا پیامبریست که از رستاخیز سخن دارد یا صرفا قربانی یک بیماری ریشهدار شده.
۸. فیلم High Life
کارگردان: کلر دنی
تاریخ اکران: ۲۰۱۸
جدا از فضای علمی تخیلی این فیلم، کارگردان اثر را فیلمی زندانی توصیف کرده. تقریبا به این دلیل که آیندهای تصویر میشود و در آن شخصیتهای فیلم اکثرا زندانیهایی هستند که به سخت کار کردن در یک سفینه فضایی بین ستارهای محکوم شدهاند. «حیات والا» زندگی مونته (رابرت پتینسون) را دنبال میکند؛ محکومی که آخرین بازمانده ماموریت کاوش یک سیاهچاله میشود. این فیلم در درجه اول بر این تمرکز دارد که انسان چگونه توانسته انسانیت و قدرت همدلی خود را هم در فضا و هم در جایی که از آن آمده یعنی، زمین غمزده صنعتی، حفظ کند و در آخرالزمانی که ظاهرا به تدریج رقم میخورد، منجی خود شود. فیلمی لبریز از حس بیگانگی، که بر ارائه چشماندازی از آیندهی تیره تقسیمات طبقاتی تمرکز دارد؛ آیندهای که بر گردن نحیف آسیبپذیرترین افراد بنا شده.
۷. فیلم Arrival
کارگردان: دنی ویلنوو
تاریخ اکران: ۲۰۱۶
ابتدای «ورود» دقیقا سخن از آخرالزمان ندارد گرچه زمانیکه دستهای از سنگهای غولپیکر، جهنمی و نامتقارن به شکلی بیصدا بر روی افقهای سراسر زمین ظاهر میشوند، اوضاع لحن پایان دنیا را به خود میگیرد و حیرت همگان را به همراه میآورد. امی آدامز نقش زبانشناسی غمگین را بازی میکند که دستور بر ارتباط برقرار کردن با این ناوگان از موجودات بیگانه -که زبان انگلیسی نمیفهمند- را دارد. نقش خاص آدامز در این فیلم حالتی آرام، مخفی و متفکرانه دارد و به نوعی ناجی شبیه شده. از این جنبه اثر با دیگر آثار این سبک فرقهایی دارد و سطحی را نمایش میدهد که در آن آخرالزمان میتواند از تصمیمات و امور داخلی کشورها سرچشمه بگیرد.
۶. فیلم Akira
کارگردان: کاتسوهیرو اوتومو
تاریخ اکران: ۱۹۸۸
انیمهایست ژاپنی و اثری اقتباسی از یک حماسه مانگا (کمیک یا رمان گرافیکی ژاپنی). در سال 1988 میلادی، حدود نیم دهه بعد از حمله اتمی آمریکا به هیروشیما، چیزی شبیه به بمب اتم در مرکز شهر توکیو منفجر میشود. این اتفاق توسط نوجوانی با پیچیدگیهای روانی خاص سبب محو شدن توکیو از روی زمین میشود؛ جرقهای برای آغاز جنک جهانی سوم. ۳۱ سال بعد این شهر نئو توکیو نامیده میشود و مملو شده از جنایت، فقر و خشم. در این فضای پادآرمانشهری یا همان دیستوپیایی، در حالی که سه دوست یعنی کاندا، رهبر یک باند موتورسوار، تتسوهو که ضعیفترین آنهاست و کِی، یک فعال در زمینه مقاومت، درگیر بحرانی میشوند، به راحتی احساس میشود که پایان دنیا به زودی فرا خواهد رسید. آکیرا با تاریخی ملی که ریشه در فجایع و تراژدیهای جنگ دارد، برداشتی منحصر به فرد و گیرا از این موضوع که جریان حرکت دنیا به کدام سو نباید برود، ارائه میدهد. در اصل هدفش نشانهگرفتن فکر و آگاهی انسان است و بیان میکند که تنها این عنصر میتواند در مقام منجی او ظاهر شود.
۵. فیلم Twelve Monkeys
کارگردان: تری گیلیام
تاریخ اکران: ۱۹۹۵
گیلیام چشماندازهای متعددی از آینده بشر به تصویر کشیده؛ از دیستوپیای غریب در برزیل (Brazil) تا قضیه صفر (The Zero Theorem). زمین قرن بیست و یکمی بهوسیله یک ویروس تسلیحاتی نابود شده و این میان جیمز کول (بروس ویلیس) برای پیشگیری از آن باید به گذشته برگردد. نماهایی از فیلم تصویر شهر فیلادلفیا در حدود سال 2035 میلادی را نشان میدهد که پوشیده از برف است و خالی از انسان. در سطح زمین حیوانات وحشی پرسه میزنند و در زیر زمین انسان در تلاش برای بقاست. ترس و لذت در یک قاب قرار میگیرند و زیبایی در ترسناکترین تصاویر جلوه میکند؛ به نوعی یک یادآوریست برای از بین بردن عادت به یک دنیا زیبایی!
۴. فیلم Children of Men
کارگردان: آلفونسو کوارون
تاریخ اکران: ۲۰۰۶
سال ۲۰۲۷ میلادی است و زنان دیگر قادر به فرزندآوری نیستند. چشم اندازی که در آن نژاد انسانی در حال مرگ است. جوانترین انسان زمین که هجده سال سن داشت بهتازگی مرده و امیدی برای بشریت باقی نمانده. اثری از روحیات انسان متمدن دیده نمیشود. حال و هوایی تیره؛ نسل بشر محزون در شرف نابودیست. اما در این میان آخرین شانس و امید بقای انسان در وجود زنی به نام کی (کلر هوپ اشیتی) دیده میشود که باردار شدهاست. فرقههای ملیگرا با یکدیگر سر جنگ گرفتهاند و رهبران کم کم قدرتشان را از دست میدهند. مردی با شخصیتی ضد قهرمان به نام تئو (کلایو اوون) مأمور است تا از این زن محافظت کند و او را به بندری ببرد تا آخرین امید بشریت بتواند در امنیت کامل، کودک را به دنیا بیاورد.
۳. فیلم Interstellar
کارگردان: کریستوفر نولان
تاریخ اکران: ۲۰۱۴
نولان در این فیلم در برخورد ذهنی خود با پایان دنیا به تاریخ رجوع کرده. تصویر نسخهای آیندهنگر از داست بول (Dust Bowl)، یا کاسهی غبار، که به دورهی طوفانهای گرد و غبار شدیدی گفته میشد که از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۶ میلادی خرابیهای فراوانی در زیستبوم دشتهای آمریکا و کانادا به بار آورد. اثری لبریز از لمسهای بصری دلهرهآور. کمی زمان میبرد تا فیلم مولفههای زمین درحال مبارزه با مرگ را بچیند اما داستانی آخرالزمانی روایت میشود که تمرکز بر روی خانواده کوپر (متیو مککانهی)، خلبان سابق ناسا است که حالا کشاورز شده و به طرزی غافلگیرانه ماموریت مییابد تا انسان را از پرتگاه انقراض بازگرداند. بحث تغییرات اقلیمی، خشک شدن زمین، یافتن خانه و سیارهای جدید برای بشریت، ابعاد بزرگی در هنر و ادبیات با ساختار و هسته آخرالزمانی دارد؛ عنصری که به اهمیت آن در رمان Dune اثر فرانک هربرت به طور خاص پرداخته شده.
۲. فیلم Ten Cloverfield Lane
کارگردان: دان تراختنبرگ
تاریخ اکران:۲۰۱۶
بازمانده یک تصادف جادهای، میشل، (مری الیزابت وینستد) از خواب بیدار میشود و خود را در پناهگاهی زیرزمینی میبیند. ناجی شوم او هاوارد (جان گودمن) به او چنین توضیح میدهد که او در واقع از یک حمله هوایی بیسابقه نجات یافته و هرچه بیرون از این پناهگاه بوده، نابود شده است. سوال اصلی فیلم با مضمون و سرنخهای رازآلودش اینطور شکل میگیرد که آیا واقعا چنین بوده؟ فیلمی ذهنی، کلاستروفوبیک (بر اساس ترس از محیطهای بسته) و هزارتویی که شک درونی نسبت به پایان دنیا وحشتناکترین عنصر آن است. تلقین این احساس که میشل اسیر این مرد شده و ملالت و تشویشی که در اثر زیستن در اتاق کوچک و کم نور و در جایی دور افتاده حاصل می شود، اکثر عوارض زندگی در قرنطینه، از جمله پارانویا را به تصویر میکشد و در نهایت ممکن است جوری بهنظر برسد که زمین از هرجای دیگری میتواند ترسناکتر باشد.
۱. فیلم Stalker
کارگردان: آندری تارکوفسکی
تاریخ اکران: ۱۹۷۹
شاید تاثیرگذارترین اثر سینمای آخرالزمانی شاهکار علمی تخیلی آندری تارکوفسکی، استاکر باشد. داستان منطقهای اسرارآمیز در دنیایی تیره و پس از فاجعه است. مناظر متروک در پیرامون قدرت رها شدهی شوروی و تصویر کارخانههای شیمیایی هدف ترسیم آیندهای شوم را دارد. اکثر حساسیتهای فیلم نسبت به جایی که با عنوان «منطقه» شناخته میشود معطوف شده. محلی که مردم باور دارند در آن عمیقترین آرزوهای قلبی فرد برآورده میشوند؛ قسمتی محدود و خالی از جهان که قوانین واقعیت در آنجا اعمال نمیشود. مسیر نویسنده و پروفسوری را دنبال می کند که سعی می کنند با کمک استاکر (الکساندر کایدانوفسکی) که به فراز و نشیبهای این سفر واقف است، به سمت این منظقه حرکت کنند و به آنجا برسند. مناطق آلوده ای که تارکوفسکی در آن فیلمبرداری کرده، بیگانه و ممنوع به نظر می رسند که کاملاً منعکس کننده طرح کشف نشدنی استاکر است.
در این عصر دیدن فیلمهای آخرالزمانی برای همگان اهمیت دارد، انسان به کنکاشهای ذهن همنوع خود فکر میکند و به دنبال یافتن منطقی واحد میگردد. سقف تفکرات بشر ممکن است واقعیت اصیلی باشد که بهصورت همزمان برای همه قابل دریافت نباشد و حداقل این پیچیدگیها میتواند دلیلی باشد برای تماشای فیلمهای آخرالزمانی. البته حقیقت آشکار این است که سینمای علمی تخیلی میتواند به شدت سرگرم کننده هم باشد!
آیا به سینمای آخرالزمانی علاقه دارید؟ فیلمهای مهم و مورد علاقه شما در این نوع سینما کدامها هستند؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید