10 بازی عالی که دنبالههای بهتری داشتند
آثار باکیفیت و متمایز با دنبالههای بینقصتر
در این مطلب نگاهی خواهیم داشت به ده بازی که علیرغم آن که آثاری عالی محسوب میشدند اما نسخههای دنباله بهتری برای آنها ساخته و عرضه شد.
در هنگام ساخت یک نسخه دنباله برای یک بازی ویدئویی، سازندگان باید تلاش کنند تا با رفع تمامی مشکلاتی که در نسخه قبلی بوده پرداخته و در عین حال روح بازی قبلی را در نسخه دنباله نیز حفظ نمایند. عناوین دنباله بسیاری وجود داشته که توانستد با موفقیت از پس این چالش بر بیایند که برای مثال میتوان به بازی Persona 5، بازی The Witcher 3 و بازی Street Fighter 2 اشاره کرد.
حال آن که ساخت یک دنباله باکیفیتتر برای بازی که خودش یک اثر عالی به شمار میرفته میتواند امری چالشبرانگیز باشد. نسخههای دنباله بیشماری برای Pac-Man و Tetris ساخته شده اما هیچ کدام حتی نتوانستند نزدیک به جادویی که در نسخه اورجینال آن وجود دارد بشوند. مشخصا میتوان درباره این که چه مشخصههایی از یک اثر شاهکار میسازد به بحث و گفتگو پرداخت با این حال به نظر نمیرسد امکانپذیر باشد که بتوان کیفیت برخی از آثار را بهبود بخشید. حال آن که این موضوع گهگاهی به وقوع میپیوندد.
هنگامی که یک نسخه دنباله برای یک اثر عالی ساخته میشود معمولا فارغ از کیفیت آن با استقبال تجاری مطلوبی مواجه میشود. حال آن که برخی از آثار و توسعه دهندگان آنها به جای آن که به تکرار بازی قبلی بپردازد اطمینان حاصل میکنند که اثری به همان اندازه عالی را ارائه کنند. با بهبود مکانیزمها، حذف اشکالات جزئی و افزودن برخی از نوآوریها، این دنبالهها از نسخههای قبلی خود به طور قابل توجهی پیشی میگیرند. در ادامه ده بازی عالی را فهرست کرده که نسخههای دنباله آنها از هر جهت آثار بهتری در نظر گرفته میشوند.
بازی Batman: Arkham Asylum و بازی Batman: Arkham City
هنگامی که استودیو راکاستدی (Rocksteady) اعلام کرد که در حال ساخت یک بازی جدید از بتمن است کمتر کسی انتظارش را داشت که ساخته آنها به یک اثر تمام عیار از شوالیه تاریکی تبدیل شود. به همراه کنترلهای دسترسی پذیر، خط داستانی جذاب، مبارزات درگیرکننده و اعتیادآور، مکانیزمهای کارآگاهی هیجانانگیز و صداپیشگی درجهیک، شکی وجود نداشت که توسعه دهندگان یک اثر عالی را تحویل طرفداران شنلپوش ثروتمند شهر گاتهام دادهاند.
علیرغم عالی بودن تجربه این بازی، نسخه دنباله تحت عنوان Arkham City در سطح کاملا متفاوتی قرار داشت به شکلی که اینگونه به نظر میرسد سازندگان وظیفه مسلم خود میدانستند تا در این بازی بهترین تجربه ممکن از بازی شوالیه تاریکی را ارائه کنند. این بازی محیط نسبتا خطی و نیمه سندباکس قسمت نخست را به یک محیط کاملا جهان باز پرجزئیات تبدیل کرد که هر گوشه و کنار آن اتفاقی انتظار بتمن را میکشید.
شاید باسفایتها یکی از نقاط ضعف Arkham Asylum بودند اما از سوی دیگر مبارزه با مستر فریز در Arkham City یکی از بهیادماندنیترین باسها در تاریخ بازیهای ویدئویی به شمار میرود. تنوع بیشتری در مراحل اصلی و فرعی در نظر گرفته شد و اگرچه بازی اول دارای روایت قدرتمندی داشت اما بازی دوم پیچشهای داستانی غیرمنتظرهای داشت که بارها موجب غافلگیری طرفداران میشد.
بازی Super Mario Galaxy و بازی Super Mario Galaxy 2
عنوان Super Mario Galaxy تنها یک بازی عالی به شمار نمیرفت بلکه این بازی در رتبه نخست وبسایت GameRankings (وبسایتی که در سال 2019 تعطیل شد) بالاترین امتیاز ممکن را در اختیار داشت و اولین بازی نینتندو محسوب میشد که توانست جایزه بفتا را از آن خود کند. این بازی دقت کنترلرهای حرکتی Wii را به نمایش میگذاشت که سبب میشد اکتشاف، پرواز کردن و حل معما به لذتی بیبدیل تبدیل شود. نینتندو چنان اهمیتی برای طراحی مراحل، مکانیزمهای مربوط به جاذبه، موسیقی متن و ماموریتها قائل شد که به سختی میشد حتی یک مورد در بازی را پیدا کرد که نیازی به ارتقاء داشته باشد.
حال آن که بازی Super Mario Galaxy 2 یک موفقیت تمام و کمال محسوب میشد. اثری که شامل مراحلی به مراتب تخیلمحورتر، نقشه دسترسی پذیرتر، قوس درجه سختی بهبود یافته، طراحی باسفایت بهتر، مراحل لذتبخشتر و ارتقا قدرت اعتیادآورتر بود. همچنین این بازی، شخصیت یوشی را به عنوان یک شخصیت همراه مهم در بسیاری از ماموریتهای چالش برانگیز در کنار ماریو قرار میدهد. در واقع به سختی میتوان به یاد آورد که یوشی در یک بازی دیگر بهتر استفاده شده باشد و بدین ترتیب علیرغم ارائه یک تجربه عالی در بازی اول نسخه دنباله به مراتب لذتبخشتر و بهتری در اختیار مخاطبین این مجموعه قرار بگیرد.
بازی Half-Life و بازی Half-Life 2
وقتی به گذشته نگاه میکنیم به سختی میتوان نقطه امیدوارکنندهای پیرامون بازی Half-Life 2 پیدا کرد. مخصوصا وقتی که نسخه اول از زمان انتشار عنوان Doom، یک بازی انقلابی در ژانر شوتر اول به شمار میرفت. اما زمانی که این بازی مورد انتظار با تاخیر یک ساله مواجه شد و سورس کد ناتمام آن نیز در محیط اینترنت فاش گردید، شرکت ولو (Valve) با بازخوردهای منفی بسیاری مواجه شد که موجب شده بود تیم توسعه دهنده روحیه خود را به صورت کامل از دست بدهد.
حال آن که با توجه به هدفی که شخص گیب نیووِل (Gabe Newell) تلاش داشت به آن دست پیدا کند این تاخیر امری ضروری بود. به جای تکرار مکررات، رئیس استودیو ولو تاکید داشت که بازی Half-Life 2 باید به مانند نسخه قبلی به تعریف مجدد ژانر اول شخص شوتر بپردازد در غیر این صورت از آن رضایت نخواهد داشت.
دستاوری که تیم استودیو ولو به آن دست پیدا کرد امری غیرممکن به نظر میرسید. اگرچه بازی Half-Life 2 به واسطه انیمیشنها، صداگذاری، افکتهای صوتی، بخش آنلاین و چندنفره و هوش مصنوعی مورد ستایش قرار گرفت، اما این انجین Havok بود که موجب تمایز این بازی از رقیبان آن شد. سیستم شبیهسازی شده فیزیک دنیای واقعی، به پلیرها این اجازه را داد تا سطحی از گیمپلی را تجربه نمایند که بدون اغراق، تا پیش از آن وجود خارجی نداشت.
بازی Resident Evil و بازی Resident Evil 2
اولین نسخه بازی Resident Evil علیرغم صداگذاری نه چندان جالب خود یک اثر ترس و بقای میخکوبکننده به شمار میرفت که با استفاده موثر از تکنیک جامپ اسکیر، محدودیت فشنگ و تجهیزات، تمرکز روی اتمسفر و طراحی هیولاهای درخشان مورد توجه بسیاری واقع شد. زاویه دوربین ثابت آن سبب افزایش تنش بازی شده بود به ویژه که موجب میشد به آسانی از یک هیولایی که در اطرافتان در حال پرسه زدن است غافل شوید.
در حالی که این بازی میتوانست به اثری تماما شوتر تبدیل شود اما تیم سازنده تمرکز خود را معطوف به در نظر گرفتن استراتژی کرد. شخصیت اصلی تنها میتوانست تعدادی آیتم را به صورت همزمان در اختیار داشته باشد بدین ترتیب پلیر مجبور میشد با برنامه عمل کند. پس از موفقیت بازی، ساخت نسخه دوم اجتناب ناپذیر به نظر میرسید. هنگامی که یک بار پروژه ساخت بازی دور ریخته شد و از ابتدا آغاز شد، این نگرانی وجود داشت که بازی به یک فاجعه تبدیل شود. حال آن که بازی Resident Evil 2 یک موفقیت چشمگیر به شمار میرود که در مقایسه با بازی عالی اول نسخه دنباله به مراتب بهتری به شمار میرفت.
با طرحبندی، گرافیک، موسیقی، پازلها و کنترل پیشرفت یافته، هیچ شکی وجود نداشت که بازی دوم اثر باکیفیتتر و برتری بود. عنوان Resident Evil 2 همچنین تاکید بیشتری روی درگیریهای احساسی داشت که سبب ارتباط برقرار کردن پلیرها با شخصیتها میشد. ترس موجود در بازی نیز به لطف حضور موجوداتی چون لیکر و مستر ایکس به صورت تصاعدی افزایش یافته بود.
بازی Breath Of The Wild و بازی Tears Of The Kingdom
علیرغم تمامی انتظارات غیرواقعی که از بازی Breath of the Wild تا پیش از انتشار وجود داشت، این عنوان توانست از سطح تمامی آنها فراتر ظاهر شود. این بازی تمامی مواردی که سبب میشد مجموعه The Legend of Zelda یک سری خاص باشد را به صورت تقویت شده به نمایش میگذاشت که به لطف مکانیزمهای مبارزات نوآورانه، محیط جهان باز عظیم و گیمپلی آزادانه آن میسر میشد. اگرچه عناوین زمان لانچ به سرعت تاریخ انقضای خود را از دست میدهند اما BOTW در طول چند سال اخیر ذرهای تاثیر خود را از دست نداده است.
با این حال به دنبال آن بازی Tears of the Kingdom سبب شد تا قسمت قبلی خود به مانند یک پروتوتایپ یا نمونه اولیه جلوه کند. این بازی بر مبنای نسخه قبلی خود ساخته شد و در عین حال یک بخش آسمان و یک قسمت زیرزمین نیز اضافه کرده بود که هر کدام به اندازه نقشه اصلی بزرگ بودند. همچنین آرامگاههای بیشتری در بازی پیادهسازی شد که هر کدام چالشهای متعادلتر، خلاقانهتر و مهیجتری داشتند.
اگرچه باسفایت Breath of the Wild بسیار مشابه یکدیگر بودند هر کدام از دشمنانی که در TOTK به چشمتان میخورد رویکرد کاملا متفاوتی را برای مبارزه میطلبند. باید به این موضوع نیز اشاره داشته باشیم که عنوان مورد بحث تنها یک BOTW2 محسوب نمیشود زیرا شخصیت لینک از قدرتهایی برخوردار شده که ماهیت و حس گیمپلی را به صورت کامل تغییر میدهد. این تواناییها به شما اجازه داده تا زمان را به عقب برگردانید، هر سلاح را بهبود دهید و در کسری از ثانیه به تلپورت کردن بپردازید.
بازی Metal Gear Solid و بازی Metal Gears Solid 2: Sons Of Liberty
سری Metal Gear Solid نه تنها قوانین ژانر مخفیکاری را تغییر داد بلکه به صورت کلی معنای هنر ویدئوگیم را از نو تعریف نمود. اثری که حتی با استانداردهای امروزی نیز اثری مخفیکاری و تاکتیتال شوتر استادانه به همراه گیمپلی بسیار متنوع به شمار میرود. تا آن زمان هیچ اثر دیگری از داستانی با این سطح از ریزبینی و ساختاریافته ارائه نشده بود. همچنین مبارزه با سایکو منتیس یکی از هوشمندانهترین باسفایتهای تاریخ به شمار میرود.
با این حال زمانی که بازی Metal Gear Solid 2: Sons Of Liberty منتشر شد کاشف به عمل آمد که علیرغم تبلیغات فریبکارانه، با یک شخصیت کاملا جدید به نام رِیدن به جای سالید اسنیک مواجه هستیم. امری که موجب طیف گستردهای از واکنشهای منفی شد. این موضوع بسیار ناامیدکننده بود اما در نهایت ثمره خود را به بار نشاند. این بازی نه تنها یک تجربه کاملا متفاوت بود بلکه به مخاطبین گیم یادآوری کرد هیدئو کوجیما (Hideo Kojima) و تیمش همچنان میتوانند مخاطبین را غافلگیر نمایند.
عنوان مورد بحث اثری پیشگام در همه زمینهها محسوب میشد که ناشی از مکانیزمهای همزمان، تعاملات در سایه و نور، سیستم کاورگیری و هوش مصنوعی پیشرفته میشد. هر کاراکتر به خوبی پرداخته شده و معرفی آنها به مانند یک فیلم کوتاه صورت میگیرد.
بازی God of War و بازی God of War: Ragnarok
با دوربین روی شانه، مکانیزمهای گیمپلی کاملا بازنگری شده، تغییر لوکیشن از یونان باستان به اساطیر نورث و اسکاندیناوی، تغییر سلاح اصلی و گیمپلی که مبتنی بر همکاری با شخصیت همراه بود، ریبوت مجموعه خدای جنگ در سال 2018 یک اثر کاملا متفاوت در مقایسه با نسخههای قبلی به شمار میرفت که خوشبختانه کیفیت پیادهسازی آن در سطحی کمنظیر قرار داشت و به همین واسطه با استقبال طرفداران و منتقدان مواجه شد. این بازی اگرچه تمامی عناصر محبوب این سری نظیر حل معماها، درگیریهای پرتنش کاراکتر، مبارزات دسترسی پذیر و باسفایتهای حماسی را باز میگرداند اما تمرکز اصلی آن روی پرداخت کارکترهای اصلی بود.
پس از آن بازی God of War: Ragnarok دنبالهای بود که هر بخش را با پیشرفت همراه کرد که شامل ارائه مبارزات کمبومحور، تنوع بیشتر در سلاحها، کمتر پیمودن مسافتهای خستهکننده، مناطق متنوع و دنیایی بزرگتر میشد. این بار کاراکترهای متفاوتی میتوانستند به کریتوس کمک نمایند که موجب تنوع هر چه بیشتر گیمپلی میشد. تمرکز باز هم روی داینامیک بین کاراکترها و مسائل بین آنها بود. اگرچه طرفداران باز هم یک خدای جنگ حماسی را میخواستند عنوان Ragnarok تجربهای متمایز و بازی عالی بود که از هر جهت نسخه دنباله بهتری در مقایسه با عنوان اول به شمار میرفت.
بازی Red Dead Redemption و بازی Red Dead Redemption 2
تنها مشکل بازی Red Dead Redemption، بینقص بودن آن بود. ساخته کابویی کمپانی راکاستار گیمز (Rockstar Games) به صورت بینقصی تمامی عناصر مربوط به غرب وحشی را اجرا کرده بود که شامل اسبسواری، دوئلهای مرگبار، مزرعهداری، غارت کردن، در تله راهزنها قرار گرفتن، جایزه بگیر بودن، قمار، شکار، مسابقه و تیراندازی میشد. عنوان مورد بحث همه این موارد را در یک خط داستانی فراموش نشدنی در برابر مخاطبین خود قرار داد، بنابراین یک نسخه دنباله باید چه کاری برای بهتر شدن تجربه قسمت قبلی میکرد؟
با این حال Red Dead Redemption 2 ثابت کرد هنوز کارهای بسیاری برای انجام دادن و روایت کردن وجود دارد. همانطور که انتظار میرفت فضای جهان باز این اثر مسحورکننده بوده و مکانیزمهای بازی به سطح ایدهآل بهبود پیدا کرده بودند. اگرچه این بازی هنوز DNA نسخه قبلی را به همراه داشت، اما همان مضامین را با عمقی بسیار بیشتر مورد جستجو قرار میداد. مضامینی نظیر تغییرات اجتماعی، مانیفست سرنوشت، چرخه خشونت، و البته رستگاری به شکلی یکپارچه به یکدیگر در آمیخته شده بودند که هرگز احساسی چون تحمیل شدگی را ارائه نمیکردند. به خرده روایتها اهمیت بسیار بیشتری داده شد تا هر زمان که چپتری به پایان برسد پلیر احساس رضایتمندی عمیقتری داشته باشد. به صورت کلی صنعت بازی در طول چند سال اخیر کمتری عناوین به خود دیده که بتواند در سطح کیفی Red Dead Redemption 2 ظاهر شود.
بازی Portal و بازی Portal 2
به سختی میتوان بازی را در نظر گرفت که یک مکانیزم را به شکلی خلاقانهتر از Portal مورد استفاده قرار داده باشد. اگرچه پازلهای مبتنی بر کرمچاله به شکلی سرراست بوده تا با فضای بازی آشنا شوید، در ادامه با مثالها و آزمونهایی مواجه میشوید که هرگز گمان نمیکردید قادر به انجامش باشید. توضیح کمی به منظور چگونگی حل کردن معماهای هوشمندانه بازی وجود داشته، بدین ترتیب هنگامی که هر تست را پشت سر بگذارید احساسی سرشار از لذت شما را فرا میگیرد. عنوان Portal به طور قابل توجهی نیز یک تجربه مفرح بوده که به لطف شخصیت هوش مصنوعی گلادوس با صداگذاری الن مکلین (MacLain) صورت گرفته است.
اگرچه با یک بازی عالی مواجه بودیم نسخه دنباله به مراتب بینقصتر و بهتری برای این بازی ساخته شد. عنوان Portal 2 همان کاری را انجام داد که تمامی دنبالههای موفق انجام میدهند و آن گسترش تمامی مواردی بود که نسخه اول را به تجربهای ویژه تبدیل کرده بود بدون آن که بخواهد به سادگی به تکرار کردن آنها بپردازد. مکانیزمهای جدیدی در بازی پیادهسازی شد که سب شد پازلها بسیار هوشمندانهتر از قبل شوند. یک هوش مصنوعی جدید به نام ویتلی معرفی شد که وظیفه صداگذاری بینظیر آن برعهده استیفن مرچنت (Stephen Merchant) بود.
بازی Baldur’s Gate 2 و بازی Baldur’s Gate 3
انتظارات زیادی برای نسخه سوم از مجموعه Baldur’s Gate وجود داشت زیرا نسخه دوم نه تنها یکی از محبوبترین عناوین نقش آفرینی و رایانههای شخصی به شمار میرفت بلکه در میان بهترین و باکیفیتترین موارد آن نیز قرار میگیرد. گیمپلی و مکانیزمهای آن بسیار روان بوده به طوری که ظاهرا سازندگان هر جنبه از بازی را به تعداد بیشماری مورد آزمایش و ارزیابی قرار داده بودند. این بازی در مقایسه با نسخه اول تمرکز بسیار بیشتری روی جنبه استراتژی داشت به همین دلیل پلیرها باید بسیار تاکتیکالتر و محاسبهگرتر در مبارزات عمل میکردند که سبب میشد پیروزی بسیار شیرینتر شود مخصوصا وقتی دموگوگان جهنمی را از بین میبردید.
با تمامی این تفاسیر و عالی بودن نسخه دوم دنباله آن تحت عنوان بازی Baldur’s Gate 3 تنها یک تجربه بهتری به شمار نمیرفت. ساخته استودیو لارین (Larian Studio) سطح کلی صنعت بازیهای ویدئویی را ارتقاء داد. خطوط داستانی به شکلی روان در هم تنیده بوده و مسیرهای روایی متفاوتی را ارائه میکنند که سبب ایجاد تجربهای آزاد و منعطف میشود و در نتیجه آن، هر تصمیمی که پلیر میگیرد موجب پرداخت کاراکترها و گسترش روایت اصلی کلی میشود. علیرغم پیچیدگی قوانین نسخه پنجم D&D، مبارزات نوبتی به شکل قابل توجهی حتی برای افراد تازهکار نیز به منظور یادگیری آسان است. از منظر گرافیک، انیمیشنها، صداپیشگی، ساختار جهان باز، مبارزات و پرداخت شخصیتها، به سختی میتوان برچسبی به غیر بینقص بودن را به بازی چسباند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید