در حالی که تنها چند روز با آغاز سال میلادی جدید فاصله داریم، تصمیم گرفتیم مروری بر بدترین بازیهای سال ۲۰۲۲ داشته باشیم.
شاید عجیب باشد اما سال ۲۰۲۲ میلادی که انگار همین دیروز آغاز شده بود، حالا واپسین نفسهایش را میکشد. استودیوها و ناشران فعال در صنعت ویدیو طی ۱۲ ماه گذشته عناوین زیادی را روانه بازارهای جهانی کردهاند که تعدادی از آنها را باید بهترینهای سال و حتی تاریخ صنعت در نظر گرفت. از آنهایی که در لیست بهترینها دیده میشوند، میتوان Mario + Rabbids Sparks Of Hope، Horizon Forbidden West و Neon White را نام برد. لیست عناوین ۲۰۲۲ هم که پا را فراتر گذاشته و در تاریخ صنعت برای خود دنبال رقیب میگردند، شامل نامهای بزرگی مانند Elden Ring و God of War Ragnarok میشود.
در مقابل بازیهایی که عملکردی به یادماندنی از خود به یادگار گذاشتهاند، محصولاتی قرار میگیرند نه تنها منتقدان توانستند با آنها ارتباط برقرار کنند، بلکه مخاطبان هم موفق نشدند نقطه قوت شاخصی بیابند. از آنجایی که فاصله چندانی با آغاز ۲۰۲۳ نداریم، تصمیم گرفتیم بدترین بازیهای سال ۲۰۲۲ را مرور کنیم؛ عناوینی که توصیه اکید داریم سراغشان نروید.
CrossfireX
کراس فایر ایکس یک تیراندازی اول شخص بوده و از دو کمپین تشکیل شده است: کمپین اول، Operation Catalyst نام داشته و حول محور اعضای Global Risk Soldiers میچرخد که قصد دارند یکی از ماموران سازمان Black List را متوقف کنند. آنها در جریان عملیات متوجه میشوند دشمن از قبل آماده بوده و تمام عملیات یک فریب است؛ کمپین دوم، تحت عنوان Operation Spectre شناخته شده و روی یکی از اعضای Black List تمرکز دارد. او میخواهد به قطاری متعلق به Global Risk Soldiers حمله کرده و یکی از اعضای مهم آن را به قتل برساند.
CrossfireX بر اساس یکی از مشهورترین بازیهای آنلاین در شرق آسیا ساخته شده است؛ کراس فایر. محصول اسمایل گیت اینترتینمت که شباهت انکار ناپذیری به کانتر استرایک دارد، یک میلیارد کاربر در ۸۰ کشور جهان داشته و نزدیک به ۷ میلیارد دلار درآمد کسب کرده است. اسمایل گیت قصد داشت محصول بسیار محبوب خود را با همکاری رمدی اینترتینمنت (سازنده Alan Wake و Control) به کاربران اروپایی و آمریکایی معرفی کند اما با یک شکست مواجه شد. کمپینهای بازی هر دو کوتاه بوده، روایتی کلیشهای دارند، شخصیتها قابلدرک نبوده و هوش مصنوعی دشمنان عملکردی غیرقابل دفاع از خود نشان میدهند.
البته نقاط ضعف کراس فایر ایکس به همین مواد خلاصه نمیشود. گان پلی یکی از ارکان اصلی یک تیراندازی اول شخص بوده و محصول مشترک رمدی و اسمایل گیت در این زمینه میلنگد. به بیان صریحتر، سیستم کنترل سلاحها و همچنین حسی که حین شلیک در کاربر ایجاد میکنند، بسیار شبیه به هم بوده و نمیتوان میانشان تفاوت قائل شد. همچنین قدرت سلاحها بسیار نامتعادل بوده و همین هم ضربه دیگری به رقابتهای چندنفره زده است. به این موارد باید عدم وجود محتوای کافی در زمان عرضه و تنوع پایین میان نقشههای بخش چندنفره را اضافه کرد. این موارد دست به دست هم دادند تا محصول جدید رمدی به شکستی تمام عیار تبدیل شود.
Gungrave G.O.R.E
محصول جدید Iggymob یک بازی تیراندازی سوم شخص بوده و سومین نسخه از Gungrave محسوب میشود. اولین نسخه سری در سال ۲۰۰۲ میلادی برای پلی استیشن 2 عرضه شد و موفقیتهای زیادی برای سازندگانش کسب کرد. نسخه دوم، در سال ۲۰۰۴ در دسترس قرار گرفت و با گذشت نزدیک به دو دهه، حالا نوبت به نسخه سوم رسیده است. داستان مانند گذشته روی گریو تمرکز دارد. او و هم تیمیهایش قصد دارند گروه ریون را متوقف کنند که در ظاهر از چهار تاجر تشکیل شده اما همگی آنها رئیس کارتلهای مواد مخدر هستند.
نسخههای قدیمی گان گریو، به خصوص Overdose، به واسطه سبک هنری خود بازخوردهای مثبتی را دریافت کردند اما بازی Gungrave G.O.R.E اگرچه جذاب به نظر میرسد، در بحث طراحی محیط و دشمنان با برادران بزرگتر خود قابل مقایسه نیست. گیم پلی محصول جدید Iggymob سعی کرده تجربهای کلاسیک را ارائه دهد اما به هیچ وجه به هدف خود نمیرسد. برای تیراندازی به دشمان نیازی نیست گلولهها دقیقاً به طرفشان شلیک شوند. همین که نشانه به سمتشان باشد کافی است. همین مسئله باعث شده تا مبارزات مسلحانه شامل قدم زدن در محیط و شلیک شود. گهگاهی هم کاربر مجبور میشود از مکانیک جاخالی دادن استفاده کند. از همه مهمتر، باس فایتها تنها ظاهر جذابی داشته و وقتی کاربر با آنها مواجه میشود، خواهد فهمید نحوه شکست دادنشان بسیار شبیه است.
داستان گان گریو گور هم بی نقص نیست. این بازی در ابتدا به فیلمهای درجه ب (فیلمهای تجاری که با بودجه پایین ساخته میشوند) شباهت دارد که ماجرایی بسیار ساده را روایت میکنند اما در ادامه به قدری پیچیده میشود که چیزی جز سردرگمی برای مخاطب خود به همراه ندارد.
Source of Madness
Source of Madness یک بازی اکشن و روگ لایت (زیرژانر روگ لایک) است. داستان در جهانی به نام Loam Lands روایت میشود که المانهای آثار اچ. پی. لاوکرفت در آن به خوبی قابل مشاهده هستند. کاربر در این بازی کنترل یک دستیار کشیش را بر عهده میگیرد که قادر به استفاده از جادو است. او باید به مقابله با هیولاها پرداخته و پرده از رازهای تاریک بردارد.
یکی از اصلیترین ویژگیهای بازیهای روگ لایت، محیطهایی است که به صورت تصادفی و بدون هیچ الگوی خاصی توسط بازی ساخته میشوند؛ ویژگیای که تجربهای متفاوت را برای هر کاربر به ارمغان میآورد. این ویژگی در Source of Madness هم وجود داشته اما نقاط ضعف باعث شدهاند چندان به چشم نیاید. اولین نقطه ضعف، به دشمنان مربوط میشود. مشابه سیستمی که محیط را خلق میکند، دشمنان و باس فایتها را ایجاد میکند. در نگاه اول، ویژگی فوق العادهای به نظر میرسد اما وقتی وارد بازی شوید، متوجه خواهید شد که همین ویژگی ضربه بزرگی را زده است.
طراحی و ساخت دشمنان توسط هوش مصنوعی باعث شده چیزی که مقابل کاربر قرار میگیرند، رفتارهایی کاملاً غیرقابل پیش بینی نشان دهند. در نتیجه، مبارزات به شدت طاقت فرسا هستند و از همه مهمتر، این رفتارهای غیر قابل پیش بینی باعث شدهاند امکان اتخاذ یک استراتژی برای شکست دشمنان وجود نداشته باشد چون حرکاتشان در لحظه تغییر میکند. بدین ترتیب، وقتی کاربر مقابل چند دشمن قرار میگیرد، نباید به دنبال استراتژی مناسب باشد، تنها باید حرکات تهاجمی را پشت سر هم اجرا کرده و همزمان، دست به دعا ببرد!
Winter Ember
Winter Ember یک شبیه ساز مخفی کاری بوده و درباره فردی به نام آرتور آرتوریس است. در حالی که گمان میشد در جریان قتل عام اعضای خانوادهاش کشته شد، زنده مانده و با گذشت ۸ سال، تصمیم دارد خون عاملان این جنایت را بریزد.
محصول جدید اسکای مشین به کاربر حق انتخاب میدهد: انتخاب اول، پرهیز از خشونت است. او میتواند دشمنان را بیهوش کند اما نباید فراموش کرد با گذشت مدتی به هوش آمده و دردسرساز میشوند؛ انتخاب دوم هم کشتن دشمنان است اما خونی که در محیط پخش میشود باعث افشای حضورش خواهد شد. از دیگر ویژگیها میتوان به سیستم ساخت و ساز برای بهره مندی از ۳۰ نوع تیر مختلف کمان و ۷۰ نوع مهارت متفاوت اشاره کرد.
Winter Ember روی کاغذ یک بازی مخفی کاری است اما نقصها کاربر را به استفاده از نبردهای رو در رو مجبور میکند. یکی از این نقصها به هوش مصنوعی رابط دارد. دشمنان قادر هستند علیرغم تاریکی و از فاصله دور پروتاگونیست را دیده و متوجه حضورش شوند. مورد بعدی که کاربر را به سمت اکشن سوق میدهد، کاورگیری است. این سیستم به دلیل ضعفی که در طراحی دارد، باعث میشود کاربر دید مسلط و کاملی به محیط و دشمنان حاضر در آن نداشته باشد. در نتیجه، تصمیم گیری و اتخاذ استراتژی مناسب امکان پذیر نیست. به این موارد، باید مشکلات فنی را هم اضافه کرد. در دفعات قابل توجهی بازی به فشردن یک دکمه پاسخ نداده و همین موضوع هم باعث شده دشمنان متوجه حضور پروتاگونیست شوند.
صداگذاری، یکی از بخشهای بسیار مهم یک بازی مخفی کاری به شمار میرود اما Winter Ember در این زمینه هم میلنگد.
XEL
محصول جدید تاینی رور یک اکشن ماجراجویی است که از دوربینی ایزومتریک بهره میبرد. داستان در جهانی به نام XEL روایت میشود ک در آن شاهد المانهای فانتزی و صد البته علمی تخیلی هستیم. شخصیت اصلی هم دختری جوان به نام رید است که در پی غرق شدن کشتی، پا به جهان اسرارآمیز XEL گذاشت. او هیچ چیزی از گذشته خود به یاد نمیآورد. از همین رو، نه تنها باید به گشت و گذار در محیط پرداخته و سر از رازهای آن دربیاورد، بلکه باید بفهمد در گذشته چه کسی بوده است.
XEL با الهام از نسخههای کلاسیک سری بازیهای زلدا ساخته شده و ماموریتها حول محور گشت و گذار در محیط، یافتن آیتمهای مورد نیاز و مبارزه با دشمنان میچرخد. یکی از اصلیترین مشکلات به دوربین ایزومتریک ربط دارد. متاسفانه دوربین از کاراکترها فاصله زیادی داشته و همین مسئله حین نبردها دردسرساز میشود. علاوه بر این، دوربین توسط کاربر کنترل نمیشود. بدین ترتیب، کاربر چارهای جز قدم گذاشتن در مسیری که بازی میخواهد طی کند ندارد. در غیر این صورت، ممکن است در نقطهای (مانند پشت یک ساختمان) گرفتار شده و نتواند حرکت کند.
دوربین غیرقابل کنترل، تنها تصمیم سازندگان نیست که هیچ توجیهی نمیتوان برایش یافت. مکانیک پریدن در بازی وجود نداشته و کاراکتر اصلی با رسیدن به محل مورد نظر به صورت اتوماتیک میپرد. این تصمیم سازندگان باعث شده احتمال گرفتار شدن پروتاگونیست در یک نقطه بسیار بالا برود. به این مورد باید عدم پشتیبانی از ماوس را حین تجربه بازی اضافه کرد. در ضمن، تنوع دشمنان پایین بوده و مبارزات پس از مدتی تکراری میشود و حتی سیستم ساخت و ساز هم نمیتواند جلوی تبدیل شدن XEL به یک تجربه حوصله سربر را بگیرد.
به موارد گفته شده در پاراگرافهای پیشین باید مشکلات فنی متعدد را اضافه کرد؛ مشکلاتی که به چند باگ کوچک خلاصه نشده و اندک نقاط قوت را زیر سایه خود میبرند.
The Last Oricru
محصول گلد نایتز در لیست آثار نقش آفرینی اکشن قرار گرفته و در سیارهای جریان دارد که دور از دیگر سیارهها واقع شده است. در این سیاره دو نژاد مهم وجود دارد که بینشان یک درگیری بزرگ شکل گرفته و همه چیز به پروتاگونیست وابسته است تا سرنوشت را تغییر دهد. در ضمن، برای خلق جهان The Last Oricru از المانهای علمی-تخیلی و صد البته قرون وسطی قرض گرفته شده است.
به جز داستان غیرخطی و جذاب و تاثیرِ غیرقابل انکار تصمیمات کاربر روی روند بازی، محصول گلد نایتز از هر جنبهای ضعیف عمل میکند. یکی از نقاط ضعفی که از همان ابتدا کاربر را آزار میدهد، کاراکتر اصلی و دیالوگهای عجیبش است. به این مورد باید کنترل، سیستم مبارزه، رابط کاربری و البته سیستم ذخیره سازی (Save) را اضافه کرد. در ضمن، جلوههای بصری به هیچ وجه در حد و اندازه بازیهای امروزی نیستند.
The Last Oricru یک سولزلایک بوده و هیچ چیز جدیدی به این سبک اضافه نمیکند. همچنین تمام چیزهایی که در این بازی پیاده سازی شدهاند، بهترش را میتوان در دیگر سولزلایکهای موجود در بازار یافت.
Dolmen
عنوان جدید استودیو مسیو ورک المانهای اکشن نقش آفرینی را در خود جای داده و ترکیبی از آثار علمی-تخیلی آینده گرایانه و ترسناک است. کاربر در Dolmen خود را در جهانی متعلق به بیگانگان مییابد که Revion Prime نام دارد. او باید به جستجو در این جهان پرداخته و کریستالهایی تحت عنوان دولمن را پیدا کند. انسانها با استفاده از این کریستالها میتوانند با جهانهای دیگر تعامل برقرار کرده و دنیایی که میشناسیم را برای همیشه تغییر دهند.
اگر محیط بازیهای سولزلایک را با سری دد اسپیس ترکیب کنید، جهان Dolmen نتیجه بدست آمده است. این بازی در بحث مبارزه هم وامدار محصولات پیشین به شمار میرود. عنوان مسیو ورک مبارزات با شمشیر را از بازیهای فرام سافتور الهام گرفته و برای طراحی مبارزات مسلحانه هم به سراغ Remnant from The Ashes رفته است. بدین ترتیب، میتوان گفت در بحث ایده هیچ چیز جدیدی برای ارائه ندارد. از همه مهمتر، سازندگان در اجرای الگوبرداریها بسیار ضعیف عمل کردهاند.
سیستم کنترل بسیار زجرآور بوده و از همه مهمتر، سیستم قفل کردن روی دشمن به درستی کار نمیکند. به بیان دقیقتر، سیستم قفل کردن روی دشمن بدون در نظر گرفتن دشمنی که در حال کشتنش هستید، ناگهان روی دشمن دیگر قفل میکند. این اتفاق به خصوص در زمانی که تعداد زیادی از دشمنان مقابل کاربر قرار گرفته باشند رخ میدهد.
Dolmen شاید در نگاه اول برای یک استودیوی ناشناخته برزیلی جاه طلبانه باشد اما در برابر دیگر عناوین سولزلایکی که هم اکنون در دسترس هستند هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
MX vs ATV Legends
تازهترین محصول استودیو رینبو در دسته اتومبیلرانی و موتورسواری قرار گرفته و از کاربر میخواهد رقابتهای متعددی را به سرانجام برساند تا با کسب پول، خودرو و موتور جدید خریده یا آنهایی که دارد را مطابق سلیقهاش شخصی سازی کند. در ضمن، MX vs ATV Legends یک شبیه ساز نبوده و محصولی آرکید به شمار میرود.
MX vs ATV Legends در مقایسه با نسخه پیشین سری، یعنی MX vs ATV: All Out چندین قدم جلوتر قرار دارد اما دلیل نمیشود به صورت مستقل محصول خوبی باشد. به طور دقیقتر، حس و حالِ محصولی را در مخاطب ایجاد میکند که همچنان در دست توسعه بوده و فاصله زیادی با تبدیل شدن به یک عنوان کامل و آماده انتشار دارد.
کنترل خودروها و موتورها بسیار بد بوده و حتی فیزیکشان ذرهای به واقعیت نزدیک نیست؛ نقاط ضعفی که میتوانند به تنهایی یک بازی در دستههای اتومبیلرانی و موتورسواری را زمین بزنند. به این موارد باید هوش مصنوعی ضعیف را اضافه کرد که به هیچ وجه برای کاربر چالش برانگیز نیست. در ضمن، قابلیت گشت و گذار آزادانه در محیط وجود دارد اما نکته اینجاست که در محیط هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد!
The House of the Dead: Remake
نسخه بازسازی خانه مردگان، یک بازی اکشن اول شخص بوده و حول محور دو مامور امنیتی به نامهای توماس روگان و جی (G) میچرخد. آنها در پی دریافت یک تماس از سوی سوفی که نامزد توماس است، خود را به عمارتی در اروپا میرسانند؛ عمارتی که تحت کنترل انواع مختلف زامبیها قرار گرفته است. شخصیتهای اصلی نه تنها باید سوفی را پیدا کنند، بلکه باید پرده از رازهای عمارت برداشته و ببینند چه کسی پشت این اتفاق وحشتناک است.
The House of the Dead: Remake در ژانر Light Gun Shooter قرار میگیرد. به بیان دقیقتر، با یک تیراندازی اول شخص مواجه هستیم که کاربر کنترلی روی حرکت پروتاگونیست ندارد. او در مسیری که توسط سازندگان مشخص شده حرکت کرده و کاربر تنها کنترل سلاحها بدست داشته و باید دشمنان را بکشد. از معروفترینهای این زیرژانر در میان کاربران ایرانی، میتوان سری Virtua Cop را نام برد.
محصول جدید مگاپیکسل در بحث گیم پلی تغییر چندانی نداشته و تنها جلوههای بصری آن تغییر کرده است؛ موضوعی که قطعاً جلوی جذب کاربران جدید را میگیرد. این بازی همچنین از مشکلات فنی متعددی رنج برده و به کاربران اجازه نمیدهد از تجربه یک نوستالژی لذت ببرند. از همه مهمتر، اتمام The House of the Dead: Remake کمتر از نیم ساعت به طول میانجامد اما سازندگان و ناشر برچسب قیمتی ۲۵ دلاری را برای آن در نظر گرفتهاند!
Diablo Immortal
جدیدترین نسخه سری دیابلو یک اکشن نقش آفرینی بوده و به صورت کاملاً رایگان در دسترس تمامی علاقهمندان قرار دارد. کاربر در این بازی باید میان کاراکترهای موجود که هر کدام به یک کلاس تعلق دارند، یکی را انتخاب کرده و به نبرد با اسکارن بپردازد؛ موجودی که میخواهد جهان Sanctuary را به نابودی بکشاند.
دیابلو ایمورتال، از دوربینی ایزومتریک بهره برده و اگرچه روی رایانههای شخصی هم در دسترس قرار دارد، برای تلفنهای همراه هوشمند طراحی شده است. به همین دلیل، ماموریتها به گونهای طراحی شدهاند که اتمامشان بین ۱۰ الی ۱۵ دقیقه زمان ببرند. هدف از این کار، جلوگیری از خستگی دستها و چشمها حین کار با موبایل است. سیستم مبارزه هم برگرفته از Diablo 3 است اما پیچیدگیهایش حذف شده تا کاربر راحتتر بتواند دشمنان را شکست دهد. از دیگر ویژگیهای قابل توجه، میتوان به سیستم تغییر کلاس پروتاگونیست اشاره کرد. به لطف این سیستم، کاربر در هر نقطهای از روند بازی میتواند کلاس کاراکتر خود را تغییر دهد، بدون اینکه پیشرفتهای صورت گرفته را از دست بدهد.
نسخههای تلفنهای همراه هوشمند عملکرد فنی خوبی دارند اما Diablo Immortal به خاطر کنترل اعصاب خردکنش روی رایانههای شخصی تقریباً غیرقابل تجربه است. به این مورد، باید پرداختهای درون برنامهای را اضافه کرد. بازی در ابتدا تجربهای لذت بخش را ارائه میدهد اما با گذشت مدتی کاربر متوجه خواهد شد که چارهای جز پرداخت پول واقعی برای دسترسی به بسیاری از محتویات مهم و ضروری برای کسب پیروزی ندارد. به طور خلاصه، ایمورتال یک Free to Play نیست، یک Pay to Win است!
Monark
بازی مشترک استودیو لنکرس و شرکت فوریو، یک نقش آفرینی ژاپنی بوده و اتفاقاتش در دبیرستانی به نام Shin Mikado Academy جریان دارند. این مدرسه به واسطه یک حصار از بقیه جهان جدا شده و حالا درگیر یک مه رازآلود است که دانش آموزان را به سمت دیوانگی سوق داده است. شخصیتهای اصلی، تعدادی از دانش آموزان مدرسه هستند که باید وارد جهان Otherworld شده و شیاطینی که باعث انتشار مه رازآلود شدهاند را نابود کنند.
مونارک در بحث داستان از سری بازیهای Shin Megami Tensei و Persona الهام گرفته است. با اینحال، ایدههای جدیدی را در خود جای داده که همگی زیر سایه نقاط ضعف قرار گرفته و فرصت خودنمایی نمییابند. گرافیک هنری بازی قابل قبول است اما از لحاظ فنی به هیچ وجه نمیتواند با محصولات مشابهی که این روزها در بازار هستند رقابت کند. طراحی مراحل با گذشت مدتی تکراری شده و داستان هم المانهای کلیشهای را شامل میشود.
LEGO Brawls
محصول مشترک رد گیمز و لگو گیمز، یک بازی در ژانر مبارزهای بوده، دارای مراحل متعددی است و هر کدام از مراحل اهداف متفاوتی (گرفتن کنترل یک نقطه خاص، جمع آوری آیتمهای مد نظر یا کشتن تمامی دشمنان و زنده ماندن به عنوان آخرین نفر) را دنبال میکنند. یک مد Party هم در بازی گنجانده شده تا کاربران بتوانند به همراه دوستان یا اعضای خانواده خود مشغول رقابت شوند. به هر حال LEGO Brawls یک عنوان خانوادگی به شمار میرود.
کاربر میتواند قهرمان مختص را به خود را طراحی کرده و به رقابت بپردازد. با پیشرفت در بازی، کاربر صندوقهایی را دریافت میکند که داخلش آیتمهایی برای شخصی سازی ظاهری و بهبود قدرت تهاجمی وجود دارد. در ضمن، رقابتها به صورت چهار علیه چهار صورت میگیرد.
ترکیب لگو و بازیهای مبارزهای روی کاغذ ایده فوق العاده جذابی است اما رد گیمز نتوانسته از پتانسیلهای موجود استفاده کند. سیستم مبارزات اصلاً و ابداً عملکرد خوبی نداشته و با گذشت مدت بسیار کوتاهی تکراری میشود؛ به طور دقیقتر، مبارزات شامل پرش، ضربه، جاخالی و دو مهارت میشود. همین سادگی بیش از حد باعث شده تا کاربر فقط خود را وارد درگیری کرده و اینقدر دکمه ضربه را فشار دهد تا همه را به کام مرگ بفرستد. ماجرا زمانی بدتر میشود که بدانید تمامی کاراکترهای موجود در بازی، از شوالیه گرفته تا یک کماندو، جز در ظاهر فرق قابل توجهی بینشان دیده نمیشود.
نقطه ضعف دیگر LEGO Brawls برچسب قیمتیاش است. این بازی در ابتدا برای سیستم عامل iOS عرضه شد و چیزی که امروز روی پلتفرمهای اصلی در دسترس قرار دارد، پورت نسخه iOS به شمار میرود. با در نظر گرفتن این نکته، میتوان گفت قیمت بالایی برایش در نظر گرفته شده و اصلاً ارزش چنین مبلغی را ندارد.
ELEX 2
ELEX 2 یک بازی نقش آفرینی و جهان باز بوده و دنبالهای برای ELEX است که سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شد. داستان مانند نسخه اول در جهانی پسا آخرالزمانی و علمی-فانتزی به نام ماگالان روایت میشود. در حالی که ۷ سال از اتفاقات نسخه اول میگذرد، جکس باید مقابل تهدیدی تازه بایستد که میتواند سیاره را به نابودی بکشاند. جکس برای متوقف کردن این تهدید باید ماجراجویی خطرناکی را آغاز کرده تا بتواند اتحادی میان قبایل ایجاد کند. او در همین حین باید به دنبال فرزند پسرش بگردد که از او جدا شده است.
در حالی که نسخه اول داستان بسیار خوبی داشت، داستان ELEX 2 از نقاط ضعف اصلی آن محسوب میشود. قصه بسیار آرام پیش رفته و همین مسئله میتواند تعداد زیادی از خریداران را از تجربه ادامه بازی باز دارد. داستان همچنین تکراری بوده و حرف تازهای برای گفتن ندارد. شرایط پیرامون سیستم مبارزات هم به همین منوال است. مبارزات به خاطر عوامل مختلف از جمله انیمیشنهای مصنوعی بسیار خشک و قدیمی بوده و هیچ گونه جذابیتی ندارد. به این مورد باید هوش مصنوعی بسیار ضعیف را هم اضافه کرد.
IKAI
ایکای یک بازی ترسناک روانشناسانه بوده و در دسته آثار شبیه ساز پیاده روی قرار میگیرد. داستان بر اساس افسانههای محلی ژاپنی نوشته شده و درباره یک کشیش به نام نائوکو است که در کوهستان روزهایش را میگذراند. علیرغم شایعاتی که پیرامون ورود شیاطین به دنیای ما پخش شده، این کشیش زن به کارهای روزمره ادامه میدهد تا اینکه طی اتفاقی در حالتی نیمه مرده-نیمه زنده قرار میگیرد. در همین حین، شیاطین به دنیای انسانها وارد شده و معبد را به تسلط خودشان درآوردهاند.
IKAI جلوههای بصری بسیار ضعیفی داشته و به هیچ وجه نمیتواند اتمسفری ترسناک را برای مخاطب خود به ارمغان بیاورد. به خصوص اینکه موسیقی متن هم عملکردی ضعیف دارد. جدا از این، المانهای ترسناک هم تنها به جامپ اسکرهایی از مد افتاده خلاصه میشود که در خوشبینانهترین حال، بار دوم یا سوم تاثیرگذاریشان را از دست میدهند. از همه مهمتر، داستان به قدری کوتاه است که ارزش برچسب قیمتیاش را ندارد.
Blackwind
Blackwind محصولی هک اند اسلش، تیراندازی و پلتفرمر بوده و حول محور جیمز هاوکینز میچرخد که سن و سال چندانی ندارد. پس از اینکه سفینه فضاییش در یک پایگاه آموزشی نظامی سقوط میکند، چارهای ندارد جز اینکه وارد لباس Battle Frame شده و نحوه کار با آن را یاد بگیرد؛ زیرا بیگانگان به سیاره کوچک Medusa-42 حمله کرده و در حال نابود کردن کلونی انسانها هستند.
اگرچه بر اساس ایدهای کاملا غیر اورجینال شکل گرفته، داستان در ابتدا روندی معنادار و متناسب با روند گیم پلی دارد اما با گذشت مدتی کاملاً قابل پیش بینی میشود. قصه همچنین تلاش میکند به برخی موضوعات اخلاقی پرداخته و پیامی را به مخاطب خود القا کند؛ تلاشی که موفقیتی را به همراه ندارد. Blackwind در بحث گیم پلی هم نقاط ضعف غیرقابل انکاری دارد؛ برای مثال، میتوان به سیستم مبارزه اشاره کرد که از مشکلاتی در بحث سرعت و ایجاد تعادل بین مکانیکهای مختلف رنج میبرد. سیستم چک پوینت هم به خوبی طراحی نشده و فاصله بینشان زیاد است؛ موضوعی که به تکرار غیرضروری بخشهای طولانی منجر میشود. در ضمن، دوربین ثابت بازی به خوبی طراحی نشده و کاربر را در بسیاری از موارد حین مبارزه یا یافتن مسیر با مشکل مواجه میکند.
به نظر شما، چه عنوان دیگری باید در لیست بدترین بازیهای سال ۲۰۲۲ جای بگیرد؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید