سریال Severance
1%
  • 0/10

آثاری که طرفداران سریال Severance نباید از دست بدهند: ۷ پیشنهاد منتخب

از وست‌ورلد تا آینه سیاه؛ نگاهی به آثار مشابه سریال Severance

آثاری که طرفداران سریال Severance نباید از دست بدهند: ۷ پیشنهاد منتخب ۰ ۲۷ فروردین ۱۴۰۴ تلویزیون کپی لینک

سریال Severance، از جدیدترین آثار سرویس استریم آنلاین +Apple TV است که با ارائه داستانی جذاب و متفاوت و تنها با پخش دو فصل، تا به اینجا توانسته است طرفداران بسیار زیادی پیدا کند و تبدیل به یکی از محبوب‌ترین آثار اوریجینال اپل تی وی شود.

با پخش تنها دو فصل،سریال Severance موفق شده است تا جایگاه بالایی را در میان آثار برجسته علمی‌تخیلی به دست آورد، آثاری که مفاهیم و روایت‌های پیچیده را با شخصیت پردازی‌هایی که لایه‌های عمیق دارند، آمیخته می‌کنند. آنچه این اثر را به شکل خاصی، برجسته‌تر از دیگر آثار کرده است، توانایی آن در بازتولید و به تصویر کشیدن وهم‌آلود جهان امروزی ماست؛ جایی که در آن مرز میان زندگی شخصی و کار، به طرز نگران‌کننده‌ای در حال محو شدن است. این تصاویر، با فضایی مرموز، طراحی بصری دقیق و داستانی لایه‌لایه به نوعی شکل می‌گیرد که مخاطب را مدام مجبور می‌کند تا در مورد واقعیت دچار شک شده و پرسش‌های گوناگونی را طرح کند.

اگر شما هم از روایت پیچیده و چندبعدی سریال Severance لذت برده‌اید و به دنبال آثاری با حال و هوای مشابه هستید، در ادامه این مقاله با ما همراه باشید تا به معرفی ۷ سریال مختلفی بپردازیم که به خوبی به مفاهیمی مانند واقعیت، هویت و کنترل نهادی بشریت، پرداخته‌اند. آثاری که تماشایشان برای دوستداران این سریال کاملا ضروری است.

آینه سیاه (Black Mirror)

سریال آینه سیاه (Black Mirror) به قلم چارلی بروکر (Charlie Brooker)، جوانب مختلف و ترسناک از جهانی را به تصویر کشید که در آن تکنولوژی دیگر فقط دوست انسان نیست و حالا می‌تواند حتی تبدیل به دشمن شماره یک بشریت نیز شود. هر قسمت از این سریال، داستانی مجزا و متفاوت دارد که به بررسی پیامدهای بالقوه تکنولوژی‌های نوظهور که انسان در حال تجربه کردنشان است، می‌پردازد. با وجود اینکه، هر اپیزود شخصیت‌ها و فضاهای متفاوتی دارند اما لحن مشترک سریال که همان ترس از غیرقابل کنترل شدن تکنولوژی است، به خوبی در سراسر مجموعه حفظ شده و به نمایش در آمده است.

قسمت هایی همانند “The Entire History of You“، جهانی را ترسیم می‌کند که در هر خاطره‌ی که در ذهن انسان وجود دارد، قابل ضبط و بازپخش است؛ یا اپیزود “White Christmas” که سوالات عمیقی در مورد چیستی هویت انسان در جهانی با حافظه و ادارک دستکاری شده، مطرح می‌کند. از نظر بصری، سریال آینه سیاه دارای طراحی صحنه ساده و مینیمالیست است که وحشت از تکنولوژی را به عادی‌ترین شکل ممکن به تصویر می‌کشد. اگرچه، به دلیل اپیزودیک بودن این اثر، شاهد رشد طولانی مدت شخصیت‌ها نیستیم، با این وجود هر قسمت روایتی کامل و اندیشمندانه‌ای را ارائه می‌دهند که به تنهایی قابل تماشا و تفسیر هستند. برای مخاطبینی که به دنبال مفاهیمی مشابه با سریال Severance در چارچوب‌های متفاوت هستند، آینه سیاه گزینه‌ای بی‌نظیر محسوب می‌شود.

همتا (Counterpart)

سریال همتا (Counterpart)، اثری کمتر شناخته شده در جهان آثار عملی‌تخیلی است. با این وجود، سریال همتا از آن دست آثار علمی‌تخیلی است که به شدت مورد تحسین منتقدین و مخاطبین قرار گرفته است. جی.کی. سیمونز (J. K. Simmons) در نقش هاوارد سیلک (Howard Silk)، عملکردی تحسین برانگیز از خود به نمایش در آورده است. او در این سریال، نقش‌آفرینی درخشانی را در قالب دو شخصیت، ایفا می‌کند؛ کارمندی سطح پایین در سازمان ملل که متوجه می‌شود، محل کارش در اصل دروازه‌ای را پنهان کرده است که به بُعدی موازی دسترسی دارد. هنگامی که هاوارد سیلک، با همتایش که در آن سوی بُعد قرار دارد و از لحاظ ظاهری کاملا شبیه به اوست اما سبک زندگی متفاوتی دارد، ملاقات می‌کند، درگیر یک جنگ سرد میان دو جهان موازی می‌شود. جهان‌هایی که به ظاهر شبیه به یکدیگر هستند اما تفاوت‌های بنیادی دارند.

این سریال به خوبی، مفهموم دو شخصیتی بودن را به تصویر می‌کشد، اینکه چگونه انسان‌های یکسان می‌توانند با تفاوت در شرایط، به شخصیت‌های کاملا متمایز بدل شوند. این اثر با داشتن حال و هوایی نوستالژیک که با المان‌های علمی‌تخیلی ادغام شده است، فضایی منحصر‌به‌فرد از اضطراب و شگفتی را خلق می‌کند. روایت داستان شاید کمی کند باشد اما این روند کاملا حساب شده است و مخاطبانی را که به داستان‌های پیچیده و شخصیت‌محور علاقه دارند را به خوبی راضی نگه خواهد داشت.

آقای ربات (Mr. Robot)

سریال آقای ربات (Mr. Robot) به کارگردانی سم اسماعیل (Sam Esmail)، داستان مردی جوان به نام الیوت آلدرسن (Elliot Alderson) با بازی رامی مالک (Rami Malek) را روایت می‌کند. الیوت یک مهندس امینیت سایبری است که شب‌ها به عنوان هکری عدالت‌خواه فعالیت می‌کند و همزمان با ختلال چند‌شخصیتی نیز دست و پنجه نرم می‌کند. الیوت بعدها وارد گروه هکری زیرزمینی به نام “f society” می‌شود و نقشه آنها برای حذف بدهی‌های جهانی، او را به نبردی پیچیده و عظیم علیه غول‌های سرمایه‌داری می‌کشاند.

از لحاظ ساختاری، آقای ربات هم راستا با سریال Severance، با درهم آمیختن مرزهای واقعیت و توهم، مخاطب را مجبور می‌کند که همواره چشم به ذهن آشفته راوی داشته باشد و هرآنچیزی را که مشاهده می‌کند را زیر سوال ببرد. از لحاظ بصری نیز، این اثر با پرش‌های دیداری، قاب‌بندی‌های نامشخص و شکستن دیوار چهارم، مخاطب را به عمیق‌ترین بخش‌های ذهن الیوت می‌کشاند. آقای ربات، تصویری بی پرده از جهانی دیجیتالی را ارائه می‌هد که در آن مرز بین اسارت، آزادی، سلامت روان و فناوری، به سادگی گم می‌شود و واقعیت دورتر از آنچیزی است که در جهان کنونی بشریت، وجود دارد.

توسعه‌دهندگان (Devs)

سریال توسعه‌دهندگان (Devs) به کارگردانی الکس گارلند (Alex Garland) است. این اثر داستان زنی به نام لیلی چن (Lily Chan) با بازی سونویا میزونو (Sonoya Mizuno) را روایت می‌کند. لیلی مهندس نرم افزار است و در حال تحقیق در مورد شرکتی است که معتقد است در ناپدید شدن مرموز دوست پسرش، دست دارد. او بعد از تلاش زیاد بالاخره موفق می‌شود تا وارد بخش فوق‌محرمانه‌ای شرکتی به نام Devs شود و در آنجا با پروژه‌ای روبرو می‌شود که برداشت ما از اراده آزاد و جبر را به چالش می‌کشد. فارست (Forest) با بازی نیک آفرمن (Nick Offerman)، مدیرعامل مرموز این شرکت است که با طراحی یک سیستم کوانتومی، قادر است واقعیت را بر پایه رابطه علت و معلول شبیه‌سازی کند. کاری که به او توانایی این را می‌دهد تا امکان دیدن گذشته و پیش‌بینی آینده را به گونه‌ای نگران کننده، به دست آورد.

گارلند، با سبک بصری متفاوتش، فضایی ناآرام و در عین حال زیبایی را خلق می‌کند، به ویژه طراحی مرکز محاسبات کوانتومی که درون ساختاری معلق و کاملا متقارن در میدان‌های الکترومغناطیسی قرار دارد. سریال توسعه‌دهندگان، به خوبی توانسته است میان انگیزه‌های انسانی بشریت و مفاهیم پیچیده علمی تعادل برقرار کند. در نهایت، مشخص می‌شود هدف واقعی فارست نه جاه‌طلبی برای بالابردن شرکت بلکه موضوعی بسیار شخصی‌تر است. اگر عاشق آثاری هستید که در دل روایتی معمایی، به پرسش‌های فلسفی درمورد سرنوشت و آگاهی می‌پردازند هستید، این سریال انتخابی عالی برای افرادی است که از حال و هوای سریال Severance، لذت برده‌اند.

مجنون (Maniac)

در سریال دیوانه (Maniac)، اما استون (Emma Stone) و جونا هیل (Jonah Hill)، نقش دو غریبه‌ای را بازی می‌کنند که در جریان یک آزمایش دارویی قرار می‌گیرند. دارویی که شرکت سازنده‌اش ادعا می‌کند قادر به درمان تمام اختلالات روانی است. در جریان این آزمایش، دارو بیماران را وادار می‌کند تا از طریق سفر به جهان‌های خیالی و غیرواقعی ذهنشان، با تروماهایشان مواجه شوند. جهان‌هایی که در قالب خواب‌های القایی و مشترک به وجود می‌آیند و شخصیت‌ها در نقش‌های مختلف، در دوره‌ها و ژانرهای متفاوتی ظاهر می‌شوند.

کری جوجی فوکوناگا (Cary Joji Fukunaga)، کارگردان سریال مجنون، جهانی را خلق می‌کند فناوری موجود در دهه 80 را با آینده‌ای نامعلوم ادغام می‌کند و نتیجه‌اش، ایجاد فضایی گیج‌کننده اما چشم‌نواز است. با پیشرفت روند آزمایش، ذهن آنی (Annie) و اوون (Owen)، به نحوی غیرمنتظره با یکدیگر به نقطه اتصال رسیده و این ارتباط، مرزهای فیزیکی را نیز پشت سر می‌گذارد. سریال مجنون، به خوبی نشان می‌دهد که چگونه تروماها هویت انسان را شکل می‌دهند و اینکه آیا می‌توان از راه‌هایی که به تکنولوژی ختم می‌شوند، به سادگی از رشد احساسی فرار کرد یا نه.

یتیم سیاه‌پوش (Orphan Black)

در سریال یتیم سیاه‌پوش (Orphan Black)، تاتیانا ماسلانی (Tatiana Maslany) با بازی در چندین کاراکتر مختلف، عملکردی درخشان از خود ارائه داد. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که سارا منینگ (Sarah Manning) شاهد خودکشی زنی می‌شود که دقیقا از لحاظ ظاهری، به او شباهت دارد. او هویت این زن را تصاحب می‌کند، اما دیری نمی‌گذرد که متوجه می‌شود که با یکی از چندین همزاد ژنتیکی خود مواجه شده است که به عنوان بخشی از یک پروژه غیرقانونی شبیه‌سازی انسانی، خلق شده است.

بعد از آشنا شدن سارا با همزادهایش که هر کدام شخصیتی کاملا متفاوت دارند، پرده از توطئه‌ای برداشته می‌شود که شامل گروه‌های مذهبی افراطی، نهادهای نظامی و شرکت‌های بیوتکنولوژی است؛ همه آنها در حال تلاش برای کنترل زندگی و سرنوشت این همزادها هستند.ماسلانی با بازی بی‌نظیرش، شخصیت‌هایی کاملا مجزا و باورپذیری را به دنیا می‌آورد و حتی در صحنه‌هایی از این اثر چند نسخه از خودش، حضوری همزمان دارند. سریال یتیم سیاه‌پوش، به مرور زمان، جهان داستان را گسترش می‌دهد تا به پرسش‌های که در مورد اخلاق، اختیار بدن و تاثیر ژنتیک در برابر تربیت، پاسخ دهد.

در حالی که در این اثر لایه‌های توطئه‌چینی پیچیده‌تر می‌شوند، هسته اصلی داستان همچنان در مورد ارتباط این زنان با یکدیگر است که در موقعیت‌های غیرمنتظره، معنای واقعی خواهر بودن را با پوست، گوشت و استخوان خود تجربه می‌کنند. ترکیب یک درام انسانی با مفاهیم علمی عمیق، این اثر را به گزینه‌ای ایده‌آل برای طرفدارن سریال Severance تبدیل می‌کند.

فصل اول سریال دنیای غرب (Westworld)

دنیای غرب (Westworld)، سریالی به کارگردانی جاناتان نولان (Jonathan Nolan) و لیزا جوی (Lisa Joy) است که برای شبکه HBO ساخته شده است. وست‌ورلد، جهانی را به تصویر می‌کشد که در آن ربات‌های شبه‌انسانی به نام “میزبان”، برای آورده کردن خواسته‌ها و امیال مهمانان انسان خود، طراحی و برنامه ریزی شده‌اند. بعد از مدتی، بعضی از این میزبان‌ها دچار خطا شده و خاطراتی که به یاد پاک می‌شدند را به یاد می‌آوردند. میزبان‌ها شروع به پرسش درباره علت وجود و واقعیت خود می‌کنند و در مسیری گام می‌گذارند که به خودشناسی، ختم می‌شود.
داستان این اثر در چندین خط زمانی روایت می‌شود؛ از یک سو دلورس ابرنثی (Dolores Abernathy) با بازی اوان ریچل وود (Evan Rachel Wood) که آرام آرام با ماهیت اصلی خود آشنا می‌شود، و از سوی دیگر، برنارد لو (Bernard Lowe) با بازی جفری رایت (Jeffrey Wright)، برنامه‌نویسی که در جریان تحقیقاتش در مورد میزان آگاهی میزبان‌ها، حقایق و رازهای شگفت‌انگیزی در مورد خودش نیز کشف می‌کند.
“پارک” در این سریال، نه تنها محل اصلی وقوع ماجراهای مختلف است، بلکه استعاره‌ای برای زندگی انسان نیز است. جایی که سناریوهای ساختگی، رنگ واقعیت پیدا می‌کنند. اگرچه، این اثر توسعه یافت و فصل‌های دیگری نیز برایش ساخته شد و خیلی از معماها نیز بی‌پاسخ باقی ماندند، اما فصل اول خود به تنهایی داستانی تماشایی و کامل است که به شدت ارزش دیدن دارد، به خصوص برای دوستداران آثاری مانند سریال Severance.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

0 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments