ایفای نقش در فیلمهای تارانتینو که یکی از اثرگذارترین کارگردانان تاریخ سینماست، برای هر بازیگری یک دستاورد بزرگ است اما افرادی هم هستند که بیخیال این افتخار شدهاند.
شکی نیست که کوئنتین تارانتینو با سبک نویسندگی و کارگردانی منحصر بهفرد خود، سینما را طی ۲۵ سال اخیر به کلی دگرگون کرده است. نمایش متفاوت خشونت افراطی، سرعت بالا و وقایع غیرخطی، امضای تارانتینو پای آثارش است که هر کدام را به فیلمی فراموشنشدنی تبدیل میکند اما هنر فیلمسازی و نویسندگی، تنها خصوصیت این کارگردان شهیر آمریکایی نیست که او به را بر سر زبانها انداخته است.
تارانتینو شخصیتی خاص با عادتهایی عجیب و غریب است. وسواس او بر سر کنترل کامل جوانب مختلف ساخت فیلم، تاکنون چندین بار اتفاقات ناخوشایند و حتی خطرناکی برای بازیگران فیلمهایش رقم زده که تا سالها او را درگیر حواشی کرده است. تارانتینو عادت دارد شخصیتهای زن فیلمهایش را تحت بدترین آسیبهای فیزیکی و روانی قرار دهد و سپس از مقاومت و خیزش دوباره آنها در روند داستان استفاده کند. اما عده زیادی علاوه بر اینکه چنین رویکردی را ضدزن میدانند، معتقدند تارانتینو شخصاً از آسیب زدن به بازیگرانش حین تولید فیلم لذت میبرد.
حضور در یکی از فیلمهای کوئنتین تارانتینو میتواند نقطه عطفی در کارنامه هر بازیگری باشد اما مجموعه این موارد در کنار مشغلههای کاری موجب شده که افرادی هم باشند که عطای کار کردن با او را به لقایش ببخشند. در ادامه به معرفی چندی از بازیگرانی که حضور در فیلمهای کوئنتین تارانتینو را نپذیرفتند خواهیم پرداخت.
مکس جولین
شاید دنبالکنندگان عادی سینما چندان با مکس جولین آشنا نباشند، اما علاقمندان پروپا قرص سینما به خوبی او را به سبب حضور در فیلم The Mack محصول ۱۹۷۳ میشناسند. این فیلم با وجود اکران محدود تنها در ۲۰ سینما، طرفداران خاص خودش را دست و پا کرد و توانست در فرهنگ پاپ آمریکایی برای خود جایگاهی دست و پا کند. هنگامی هم که بحث علاقه به فرهنگ عامهپسند به میان عاید، تارانتینو شاید حرف اول را بزند.
کوئنتین هنگام نگارش فیلمنامه True Romance که قرار بود توسط تونی اسکات کارگردانی شود، یکی از صحنههای فیلم را طوری نوشت که The Mack هنگام رخداد وقایع در پسزمینه روی یک تلویزیون در حال پخش باشد. او بعدتر گزینه اول خود برای ایفای نقش مارسلوس والاس، رئیس مخوف گروه گانگستری در فیلم Pulp Fiction را مکس جولین قرار داد تا علاقهاش به او و The Mack را بیش از پیش عیان کند.
با این حال جولین چندان از پیشنهاد تارانتینو ذوقزده نشد. به گفته ساموئل ال. جکسون، جولین از صحنهای در فیلم که در آن (اسپویلر) دو نفر به والاس تجاوز میکنند، اصلاً خوشش نیامد چرا که معتقد بود طرفدارانش دوست ندارند او را در چنین وضعی تماشا کنند. جولین این نقش را به وینگ ریمز واگذار کرد؛ ریمز برای بهدست آوردن نقش والاس بسیار مشتاق بود چرا که میخواست پس از چندین بار ایفای نقش کاراکترهای قوی و تکبعدی، بازی در نقش یک فرد آسیبپذیر را هم تجربه کند.
حضور به یاد ماندنی در Pulp Fiction برای وینگ ریمز موفقیت بزرگی بود، با این حال جای تأسف دارد که جولین نتوانست در این فیلم بدرخشد. اما حضور در اثری که یکی از منابع الهام بزرگ کوئنتین تارانتینو بوده، به خودی خود دستاورد بزرگی است.
مایکل مدسن
به سختی میتوان تصور کرد که فرد دیگری غیر از جان تراولتا نقش فراموشنشدنی وینسنت وگا در Pulp Fiction را بازی کند. تراولتا با عملکرد خیرهکننده خود در این فیلم نامزدی جایزه اسکار را بهدست آورد و زندگی حرفهای خود را دگرگون کرد. با این حال تارانتینو از ابتدا بازیگر دیگری را برای این نقش در نظر داشت: مایکل مدسن.
مدسن و تارانتینو اولین بار همدیگر را سر تست بازیگری برای فیلم Reservoir Dogs دیده بودند. مدسن با وجود مخالفت مدیر برنامههایش، علاقه داشت برای حضور در نقش «آقای صورتی» در این فیلم تست دهد. پس از انجام چند صحنه از این کاراکتر، مدسن با واکنش عجیب تارانتینو روبهرو شد:
تموم شد؟ خب خوبه. تو آقای صورتی نیستی. تو آقای بلوند هستی و اگر هم آقای بلوند نباشی جایی در این فیلم نداری!
بدین ترتیب مدسن آقای بلوند شد و با ایفای نقش این قاتل روانی و سادیستیک فیلم Reservoir Dogs، تصویری فراموشنشدنی از خود در ذهن علاقمندان به سینما رقم زد. تارانتینو علاقه داشت که بار دیگر با مدسن در Pulp Fiction کار کند، اما اندکی پیش از دریافت این پیشنهاد، مدسن برای حضور در فیلم وسترن Wyatt Earp قرارداد امضا کرده بود. تارانتینو آنقدر از این موضوع ناراحت شد که چند سال طول کشید تا مدسن را ببخشد.
خوشبختانه رابطه این دو دوباره به حالت دوستانه برگشت و مدسن در سه فیلم دیگر از تارانتینو (Kill Billها و The Hateful Eight) بازی کرد. با این حال شاید حسرت بازی در Pulp Fiction همواره گریبانگیرش باشد.
وارن بیتی
وارن بیتی بهعنوان یکی از شاخصترین بازیگران دهه ۶۰ و ۷۰ هالیوود، حضور در آثاری بسیار بزرگی همچون Bonnie & Clyde و McCabe & Mrs, Miller را در کارنامه دارد. او البته به همان اندازه که در فیلمهای ماندگار نقشآفرینی کرده، سابقه درخشانی هم در رد کردن پیشنهادهای تاریخی دارد! برای مثال رد پیشنهاد بازی در فیلم The Godfather و عدم تمایل به حضور در فیلم سوپرمن محصول سال ۱۹۷۸. بیتی همچنین نقشآفرینی در فیلم Boogie Nights اثر پل توماس اندرسون را هم رد کرد، چرا که تمایلی نداشت فرزندانش او را در فیلمی با محوریت صنعت فیلمهای مستهجن ببینند. طبیعتاً حضور بیتی در این فهرست یعنی سیاهه فیلمهایی که او به دلایل مختلف در آنها حضور نیافته حیرتآورتر از این حرفهاست.
تارانتینو تمایل داشت که وارن بیتی نقش شخصیت منفی مجموعه Kill Bill را ایفا کند. در واقع او از ریشه این کاراکتر را برای وارن بیتی خلق کرده بود. تارانتینو با این تصور که بیتی حضور در این نقش را خواهد پذیرفت، از ابتدا این شخصیت را پیچیده و ملایم و به قول خودش «بیشتر مانند جیمز باند» شکل داده بود. از اقبال بد او، بیتی تمایلی به فیلمبرداری در چین نداشت و ترجیح میداد با فرزندانش در ایالات متحده بماند. در عوض بیتی به او پیشنهاد کرد که دیوید کارادین را که در هنرهای رزمی مهارت داشت برای این نقش برگزیند. پیشنهاد هوشمندانه بیتی موجب شد که تارانتینو این شخصیت را از نو نوشته و او را به مبارز کونگفویی که امروزه به خوبی در خاطر داریم تبدیل کند.
سیلوستر استالونه
شاید تاکنون هرگز از سیلوستر استالون به اندازه کافی به عنوان یک بازیگر عالی تقدیر نشده است. دریافت زرشکهای طلایی متعدد نباید باعث شود که نقشآفرینیهای فوق العاده او در فیلمهایی چون Rocky، First Blood، Cop Land و Creed را فراموش کنیم. حتی راجر ایبرت، منتقد بزرگ سینما، در زمان حیات خود از استالونه با عنوان «مارلون براندو» جوان سینما یاد کرده است. استعداد بازیگری سیلوستر استالونه در کنار قدمهای درست و غلط زیادش در زندگی حرفهای، او را به یک چهره کالت بزرگ تبدیل کرده است؛ دقیقاً از نوع مناسب برای یک فیلم از کوئنتین تارانتینو.
متأسفانه از بد روزگار تاکنون هیچگاه زوج رویایی استالون-تارانتینو به دلایل مختلف تشکیل نشده است. البته در این مورد نمیتوان کارگردان آمریکایی را سرزنش کرد. استالون یک بار در جریان مصاحبه با مجله کانادایی MacLean’s اذعان داشت که تارانتینو نه یک بار، بلکه دو بار به او برای حضور در فیلمهایش پیشنهاد داده که او هر دو را رد کرده است. اولین پیشنهاد مربوط به نقش لوئیس گارا در فیلم Jackie Brown بوده که استالون به دلایل نامشخص نخواسته در قالب این کاراکتر ساکت اما روانی قرار بگیرد. این نقش در نهایت به دستان توانمند رابرت دنیرو سپرده شد.
اما دومین پیشنهاد تارانتینو به استالون بسیار جالبتر است. او تمایل داشت که سیلوستر در نقش بدلکار قاتل در فیلم Death Proof بازی کند. کاراکتر بهیادماندنی «مایکل مککی» در این فیلم، یک قاتل سریالی است که دختران جوان را توسط ماشین مخصوص بدلکاری خود به طرز فجیعی به قتل میرساند. هنگامی که استالون از جزئیات داستان فیلم مطلع شد، از حضور در آن سر باز زد. او خود در این باره میگوید:
اصلاً امکانش وجود نداره! من دو دختر دارم و این یارو تفریحش اینه که نوجوونها رو بذاره تو ماشینش و اونا رو بکوبونه تو دیوار! این ممکن نیست.
نقش مککی در نهایت با هنرنمایی کرت راسل همراه شد.
آدام سندلر
اگر تارانتینو در نهایت تصمیم نمیگرفت که یک بازیگر آلمانیزبان نقش کلنل هانس لاندا را در فیلم Inglourious Basterds بازی کند، احتمالاً اکنون فیلم کاملاً متفاوتی را شاهد میبودیم، چرا که اولین گزینه برای بازی در این نقش، لئوناردو دی کاپریو بوده است! ماجرا به همین مورد هم ختم نمیشود. تارانتینو برای نقش بریجت وون همرزمارک، ناستازیا کینسکی را میخواسته و همچنین تیم راث و سایمون پگ را هم برای نقش ستوان آرچی هیکاکس در نظر داشته است. در نهایت به دلایل مختلف، هیچکدام از این گزینهها به فیلم راه نیافتند و در عوض داین کروگر و مایکل فاسبندر در این دو نقش بازی کردند.
آخرین و البته عجیبترین گزینه برای حضور در این فیلم، آدام سندلر دوستداشتنی بوده است. سندلر را به سبب سابقه پربارش در فیلمهای کمدی میشناسیم و تصور حضور او در نقش یک سروان یهودی بزن بهادر که به خون نازیها تشنه است، کمی دشوار به نظر میرسد. با این حال سندلر پیش از دریافت این پیشنهاد، سابقه بازی در نقشی جدی و خشن در فیلم Punch-Drunk Love را داشت که بسیار هم تحسین شده بود. تارانتینو بشدت روی سندلر برای ایفای این نقش حساب کرده بود و چون به نظرش سندلر میتوانست لهجه بوستونی را بسیار خوب ادا کند، اصلیت کاراکتر دونوویتز را بوستونی در نظر گرفته بود.
رویاهای تارانتینو در نهایت با مخالفت آدام سندلر نقش بر آب شد. سندلر تصمیم گرفت که در عوض در فیلم Funny People بازی کند تا نقش «خرس یهودی» به الی راث برسد. تارانتینو در این باره گفته:
اون فیلم (Funny People) هم فوق العاده بود. پس یکجورایی همه چی خوب پیش رفت!
ویل اسمیت
ستاره بزرگی همچون ویل اسمیت سالانه چندین پیشنهاد بزرگ برای حضور در فیلمها دریافت میکند که طبیعتاً نمیتواند همه آنها را بپذیرد، با این حال او نیز همچون وارن بیتی سابقه درخشانی در زمینه رد نقشهای ماندگار دارد. واچوفسکیها ابتدا نقش نئو در مجموعه ماتریکس را به او پیشنهاد داده بودند اما اسمیت که داستان را درک نکرده بود ترجیح داد نقش را به کیانو ریوز واگذار کند. تارانتینو هم از جمله کارگردانهای بزرگی است که ویل اسمیت دست رد به سینهاش زده است.
تارانتینو هنگام ساخت فیلم Django Unchained تمایل داشت که نقش جنگو را ویل اسمیت بازی کند. براساس مصاحبه اسمیت با هالیوود ریپورتر در سال ۲۰۱۵، ظاهراً این بازیگر آمریکایی بشدت دوست داشته در فیلم حضور داشته باشد، اما چون محور داستان فیلم «انتقام» بوده نه «عشق»، در نهایت منصرف شده است. او در این باره میگوید:
خشونت، خشونت میسازه. نمیتونستم درک کنم که خشونت راه حل باشه. راه حل باید عشق میبود.
نظر ویل اسمیت قابل ستایش به نظر میرسد و شاید افراط تارانتینو در نمایش خشونت در فیلمهایش واقعاً علت کنارهگیری اسمیت از پروژه بوده، اما مصاحبه قدیمیتری از او در سال ۲۰۱۳ چیز دیگری میگوید. او آن زمان در مصاحبه با اینترتینمت ویکلی اذعان داشته بود که این فیلم به اندازه کافی برایش بزرگ نبوده است. اسمیت احساس میکرده که کاراکتر دکتر شولتز (کریستوف والتز) در واقع نقش اصلی است؛ خصوصاً که در نهایت (اسپویلر) اوست که شخصیت منفی داستان را میکشد. اسمیت از این موضوع راضی نبوده و سعی داشته تارانتینو را راضی کند که فیلمنامه را تغییر دهد تا کاراکتر او قاتل آنتاگونیست باشد. ظاهراً موضع اسمیت علیه «خشونت» بزرگترین انگیزه رد کردن این نقش نبوده است.
ساشا بارون کوهن
Django Unchained همچون Inglourious Basterds شاهد تغییر گزینههای بازیگری متعددی بوده که در میانشان نامهای بزرگی به چشم میخورد. برای مثال جوزف گوردون-لویت قرار بوده یک نقش فرعی کوچک را در فیلم ایفا کند اما در نهایت پروژه را برای کار کردن روی اولین فیلم خود در مقام کارگردان (Don Jon) رها میکند. RZA، موزیسین و بازیگر آمریکایی نیز به مانند گوردون-لویت راهی پروژه شخصی خود میشود و نقش فرعی خود در این فیلم را رها میکند.
در واقع فرآیند تولید Django Unchained آنقدر طول کشیده که بازیگران زیادی مجبور شدند برای بهم نخوردن برنامههایشان، آن را ترک کنند. از جمله جونا هیل که نقش کاراکتری به نام «اسکات هارمونی» را برعهده داشته اما به دلیل مشکل یاد شده، بیخیال آن میشود. تارانتینو در عوض با تغییر ویژگیهای این کاراکتر، آن را به ساشا بارون کوهن میسپارد، اما طولانی شدن زمان تولید موجب تداخل با برنامههای کوهن برای فیلم The Dictator شده و او هم پروژه را ترک میکند. در نهایت هیچ راهی برای تارانتینو غیر از حذف کامل کاراکتر هارمونی از فیلمنامه نمیماند!
کوین کاستنر و کرت راسل
«اسکات هارمونی» تنها کاراکتر نگونبختی نبوده که نتوانسته به فیلم نهایی راه یابد. متأسفانه یکی دیگر از کاراکترهای اولیه فیلمنامه که فردی شرور هم بوده، به دلیل وضع نامناسب زمانبندی تولید Django Unchained نتوانسته به نسخه نهایی راه یابد تا فرصت تماشای یکی دیگر از آنتاگونیستهای فوق العاده کوئنتین تارانتینو را از دست داده باشیم.
در فیلمنامه اولیه فیلم، «اِیس وودی» یکی از زیردستان کالوین کندی است که وظیفه آموزش مبارزه به بردهها را برعهده دارد. اگر پای وودی به پرده نقرهای باز میشد، شاید تعدادی از خشنترین صحنههای تاریخ فیلمهای تارانتینو را شاهد بودیم، خصوصاً که شکنجه جنگو نیز قرار بوده توسط او انجام شود. اما در نهایت تارانتینو نتوانست بازیگرهای مد نظرش را به مدت کافی در پروژه نگه دارد تا این نقش را بازی کنند.
ابتدا این نقش به کوین کاستنر سپرده شد که او به دلیل یاد شده از تیم جدا شد تا کرت راسل جایگزینش شود. فرآیند طاقتفرسای تولید فیلم به تدریج آنقدر برای راسل عذابآور میشود که او هم پروژه را با عصبانیت و ناراحتی ترک میکند. بدین ترتیب تارانتینو دوباره شخصیتی دیگر را به کلی از فیلم حذف میکند، اما این بار در عوض تعدادی از دیالوگهای وودی را که بهنظرش حیف میشدند، به کاراکتر بیلی کرش اضافه میکند.
ویگو مورتنسن
ویگو مورتنسن تجربه بسیار خوبی در زمینه خون و خونریزی روی پرده سینما دارد، اما تاکنون هرگز در فیلمهای یکی از خونریزترینهای این صنعت بازی نکرده است. او یک بار در مصاحبهای آشکار کرد که برای ایفای دو نقش در فیلم Reservoir Dogs تست داده که آنها را به خاطر نمیآورد، اما ظاهراً نتوانسته توجه تارانتینو را جلب کند.
چند سال بعد اما ورق برمیگردد و این بار تارانتینو به سراغ مورتنسن میرود. او میخواسته که ویگو نقش یک «رئیس گانگستری بیرحم» را در فیلم The Hateful Eight بازی کند. از آنجایی که تنها یک رئیس بیرحم در این فیلم وجود دارد، این نقش باید «جودی دومرگ» بوده باشد. با این حال مورتنسن نتوانسته این نقش را ایفا کند، چون در زمان فیلمبرداری مشغول کمپین تبلیغاتی دو پروژه کوچکتر خود، یعنی Jauja و Far from Men بوده است.
با کنار رفتن مورتنسن، این نقش به چنینگ تیتوم رسید اما آن هم داستان جالبی دارد. تیتوم در مصاحبه با جیمی فلن میگوید که به مدت یک ماه هر روز به تارانتینو ایمیل میزده و از او خواهش میکرده این نقش را به او بدهد و در نهایت هم موفق شده است!
جنیفر لارنس
تارانتینو اذعان داشته که از طرفداران پروپا قرص لارنس است. تعجبی هم ندارد که او به این هنرپیشه جذاب و جوان هالیوود که سابقه بازی در فیلمهای بزرگ و دریافت جایزه اسکار را دارد علاقمند باشد. تارانتینو هنگام نگارش فیلمنامه The Hateful Eight، فقط برای انتخاب بازیگر دو کاراکتر شک داشته: باب (که در نهایت به دمین بیشیر رسید) و دیزی دومرگ. تارانتینو تصمیم میگیرد که نقش دیزی را به لارنس پیشنهاد کند و حتی با او ملاقات هم میکند، اما لارنس به دلیل شلوغی بیشازحد برنامههایش موفق نمیشود هیچ زمانی در اختیار پروژه تارانتینو قرار دهد.
عدم توفیق تارانتینو در جذب لارنس موجب سرخوردگیاش میشود، اما به گفته خودش، در نهایت پی میبرد که بهتر بود این نقش از اول هم به او نمیرسید. تارانتینو در مصاحبهای اذعان داشت که لارنس برای این نقش زیادی جوان بوده است. جنیفر جیسون لِی که آن زمان ۵۳ سال داشت، نقش دیزی را بازی کرد و با عملکرد عالیاش در نقش این خلافکار باهوش، نامزدی اسکار را به دست آورد. جنیفر لارنس هم اگر علاقمند باشد که روزی با تارانتینو همکاری کند، باید امیدوار باشد این کارگردان پیشروی آمریکایی تا پیش از آنکه به وعدهاش مبنی بر ساخت تنها ۱۰ فیلم عمل کند، نقشی به او پیشنهاد دهد.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید