فیلم علفزار به نویسندگی و کارگردانی کاظم دانشی و تهیهکنندگی بهرام رادان در چهلمین جشنوراه فیلم فجر به نمایش در آمد. درامی دادگاهی با سوژهای ملتهب که بازیگرانی چون پزمان جمشیدی، سارا بهرامی، ستاره پسیانی و … در آن نقشآفرینی میکنند.
فیلم علفزار شروعی خیرهکننده دارد. یک شلیک هوایی در کوچهی تنگ و مرگ یک پسر بچه. آغازی که اینقدر قدرت تا مخاطب را تا انتها نگه دارد اما خود علفزار خودش را هرز میدهد و از کاشت سکانس میخکوب کننده آغازین هیچ برداشتی نمیکند. علفزار تقریبا تمام داستانش را در چند دقیقه ابتدایی میگوید و بعد تا پایان دیگر چیزی برای عرضه ندارد.
پژمان جمشیدی در نقش یک بازپرس در شهری اطراف تهران با سه پرونده مواجهه است. اولی کشته شدن پسر بچهای کوچک به ضرب گلولهی نیروی زیردستی او. دومی ماجرای تلاش زن و مردی برای گرفتن شناسنامه دختر ده سالهشان که نامشروع به دنیا آمده. سومی هم که اصل روایت است ماجرای یک نزاع و تجاوز دسته جمعی در یک باغ. نخ تسبیح تمام این روایتها کودکی است که در بطن ماجرا قربانی شده. حتی جایی زن و مردی که دنبال شناسنامه برای دخترشان هستند هم به این موضوع اشاره میکنند و یادآور میشوند که چرا گناه آنها باید گریبانگیر حال فرزندشان شود و در شناسنامه مهر نامشروع بخورد؟
نخ تسبیح تمام این روایتها کودکی است که در بطن ماجرا قربانی شده
فیلم علفزار هر برداشت اجتماعی یا جامعهشناسانه دیگری که داشته باشد مهمترین دغدغهاش آیندهای است که برای کودکان به ارث خواهیم گذشت. وقتی وضع الانمان اینقدر خراب است، دیگر به آینده چه امیدی میتوان داشت؟ علفزار چنان وضعیت اسفبار و تیره و تاری را پیش روی ما قرار میدهد که هیچ روزنهی امیدی باقی نمیماند. چنین حسی در فیلم و در سینما حتمام مذموم است. انگار که ما صفحهی حوادث یک روزنامه را ورق زدیم و فقط شرح سیاهیها را خواندیم و تمام.
ما به شخصیت بازپرس نزدیک نمیشویم. شرح علت و اضطرار انتقالی گرفتن او، که در درام قرار است مقابل شرافت او قرار بگیرد، به غیر یک اشارهی کوچک شرح دیگری داده نمیشود
وضعیت درام، تعلیق و کنش در فیلم علفزار نامتوازن است. چرا که روایت آشفته است. انگار یکسری چیدمان انجام شده تا هم فیلم کمی حرف سیاسی بزند – دخالت بالادستی روی پروندهها – هم نقد اجتماعی بکند – وضعیت اسفبار سه کودک در فیلم – و هم وضعیت تیره و تار کنونی را تصویر کند – ماجرای تجاوز و معماری کلی فضای فیلم که مثلا در تمام پلانهای دادسرا دو نفر در حال کتککاری هستند – اینگونه نمیشود قصه روایت کرد.
وضعیت پژمان جمشیدی هم حتی در فیلم مشخص نیست. ما به او نزدیک نمیشویم. شرح علت و اضطرار انتقالی گرفتن او، که در درام قرار است مقابل شرافت او قرار بگیرد، به غیر یک اشارهی کوچک شرح دیگری داده نمیشود. این موضوع باعث میشود از طرف دیگر فشار شهردار و بقیه روی بازپرس پرونده مضحک باشد. ما هرگز پژمان جمشیدی را در دو راهی اخلاقی یا فشاری خرد کننده نمیبینیم که بخواهمیم به تصمیمش شک کنیم یا ترس به دلمان بیافتد که چه خواهد شد.
کارگردانی کمی سر و شکل بهتری دارد. کاظم دانشی در سالی که سال فیلمیهاست توانست هم احاطهی خودش بر نماهای بیرونی – هرچند با نگاهی بدبینانه میتوان آن ها را کپی دسته چندمی از شنای پروانه محمد کارت و متری شش و نیم سعید روستایی دانست – را نمایش دهد و هم از پس پیج و خمهای فضای دادگاه برآید. دستاورد کاظم دانشی شاید ساخت درام نباشد اما در فضا و التهاب سازی او خوب عمل کرده. دوربینش هم حد نگه دارد. مخصوصا در پلانهای اتاق بازپرس طرف قربانی را میگیرد و سمت متجاوزها نمیرود. نگاه ترحم انگیز ندارد و برعکس سعی میکند عزم و جزم زن برای احقاق حق را نشان بدهد. دوربین هرچه در این بخش خوب است در شخصیت سازی ضعیف است. به شخصیتها نزدیک نمیشویم. انگار که یک دوربین مستند مدام در پی کشف اتفاقات و حوادث و واقعیت باشد.
همانطور که گفتیم اگر سه کودک نقطه مشترک روایتهای فیلم علفزار باشند، دوربین هیچوقت به آنها نزدیک نمیشود و جز نماهایی محدود ما چیز دیگری از آنها نمیبینیم.
بازی بازیگران جمگلی بد است؛ غیر از سارا بهرامی. پژمان جمشیدی هم بازی درخشانی ندارد اما از پس کار برآمده. با اتکا به نگاهها و دنبال کردن مسیر چشمها میتوان سهم بزرگتر برای بازی او را کارگردانی کار دانست تا تلاش خود جمشیدی. بقیه اما همه افتضاح هستند. اغراق شده، تو خالی و بیمایه. البته سخت است در قصهای که اصلا سراغ شخصیتها نمیرود خوب بازی کرد و همین امر باعث شده تا این همه بازیگر حضورشان خنثی باشد.
علفزار فیلم خوش ریتمی است. سوژهاش ملتهب است و در برخی سکانسها تکاندهنده. اما در خروجی نهایی همه چیز به نازل نمایی ختم میشود. انگار که فقط صفحهی حوادث یک روزنامه را ورق زده باشیم.
- ضرباهنگ خوب و پرکشش فیلم
- سوژهای ملتهب و تکان دهنده
- بازی بد بازیگران غیر از پژمان جمشیدی و سارا بهرامی
- روایت آشفته و بدون ساختار
- عدم شخصیت پردازی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید