در قسمت جدید سری مطالب جامع سرگرمی به سراغ بیگانه آمده و میخواهیم بر این فرنچایز محبوب مروری داشته باشیم.
طی دهههایی که از ایجاد صنعت سینما میگذرد، آثار متعددی در ژانرهای علمی-تخیلی و ترسناک ساخته شدهاند. مجموعهی «بیگانه» (Alien) در این میان جایگاه ویژهای دارد. دومین فیلم ریدلی اسکات در مقام کارگردان نه تنها تحسین منتقدان را برانگیخت و به جوایز متعددی دست یافت، بلکه موفق شد فروش قابلتوجهی را در باکس آفیس جهانی به ثبت برساند. بیگانه، در حال حاضر یکی از بهترینهای تاریخ صنعت سینما هم به شمار میرود.
موفقیتهای Alien به خلق یک فرنچایز بزرگ منجر شد که در حال حاضر از محبوبیت بالایی برخوردار است. همین محبوبیت باعث شد آثارش در مدیومهای مختلف مانند بازی ویدیویی و کمیک بوک قابلتهیه باشد. بیگانه، مانند هر فرنچایز دیگری فراز و نشیبهایی را پشت سر گذاشته است. به هر حال، وقتی یک برند به شهرتی جهانی دست مییابد، استودیوها سعی میکنند نهایت بهره را ببرند؛ اقدامی که معمولا نتیجه خوبی به همراه ندارد.
در جدیدترین قسمت سری مطالب جامع سرگرمی قصد داریم به Alien بپردازیم. با ما همراه باشید.
فهرست مطالب
خلقت
دان اوبانون یک فیلمنامهنویس، بازیگر و کارگردان آمریکایی است. زمانی که مشغول مطالعه سینما در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود، با همکاری جان کارپنتر و ران کاب یک فیلم علمی-تخیلی و کمدی به نام Dark Star ساخت. از آنجایی که بودجه چندانی نداشتند، نتوانستند هیولای فیلم را آنطور که میخواهند به تصویر بکشند. با اینحال، کار روی چنین فیلمی باعث شد ایدهای جدید در ذهنش شکل بگیرد: ساخت یک فیلم علمی-تخیلی و ترسناک.
چند سال پس از ساخت و اکران Dark Star، دان اوبانون کار روی داستانی را شروع کرد که از لحاظ داستانی شباهت بسیاری به فیلم مزبور داشت و اتفاقات آن حول محور چند فضانورد میچرخید. در همین حین، رونالد شوست مشغول کار روی فیلمنامهای بود که بعدها تحت عنوان Total Recall به سینماها آمد. شوست که تحت تاثیر Dark Star قرار گرفته بود با اوبانون تماس گرفت و خواستار همکاری شد. آنها پس از گفتگو تصمیم گرفتند اول روی فیلمنامه اوبانون کار کنند؛ زیرا به نظر میرسید به بودجه زیادی نیاز نداشته باشد.
دانان اوبانون در آن زمان ۲۹ صفحه از فیلمنامه را نوشته بود؛ اثری که آن موقع Memory نام داشت. داستان روی خدمه یک سفینه تمرکز داشت. شخصیتهای اصلی در پی بیداری از خواب مصنوعی متوجه میشوند سفینه طی چند وقت اخیر یک سیگنال مرموز دریافت کرده است. آنها سپس تصمیم میگیرند روی سیارک فرود آمده و منبع ارسال سیگنال و چرایی آن را بیابند. فیلمنامهنویس آمریکایی در آن زمان هیچ ایدهای از آنتاگونیست خود نداشت و هنوز تصمیم نگرفته بود موجود فضایی چه ویژگیهای ظاهری و قابلیتهایی داشته باشد.
فیلمنامهنویس آمریکایی بنا به دلایلی Memory را کنار گذاشت تا روی اقتباس سینمایی Dune به کارگردانی آلخاندرو خودوروفسکی کار کند. او برای همراهی دیگر دستاندرکاران به پاریس رفت و شش ماه آنجا سکونت داشت. اگرچه پروژه به بن بست خورد و ساختش به صورت کامل لغو شد، نتیجه بسیار خوبی برای دان اوبانون به همراه داشت. مشارکت در پروژه مزبور زمینهساز آشنایی او با هنرمندانی مانند کریس فاس، هانس رودی گیگر و ژان ژیرو شد. اوبانون در یکی از مصاحبههای خود نمونه کارهای گیگر را زیبا و در عین حال ترسناک و منحصر به فرد توصیف کرد.
در پی لغو فیلم Dune، دان اوبانون به لوس آنجلس بازگشت و به همراه رونالد شوست مشغول تکمیل Memory شد. شوست پیشنهاد کرد داستان را با محوریت جنگ جهانی دوم و نفوذ گرملینها به بمب افکن بوئینگ بی-۱۷ فلایینگ فورترس بازنویسی کنند. گرملینها موجوداتی کوچک و شبیه به انسان هستند که نخستین بار در طول جنگ جهانی مطرح شدند. طبق افسانهها، آنها علاقه شدیدی دارند تا ابزارها و دستگاهها دستکاری کرده و از کار بیاندازند؛ ایدهای که هرگز به نسخه نهایی فیلمنامه راه نیافت.
فیلمنامه در یک برهه با نام موقت Star Beast شناخته میشد اما دان اوبانون نظر مثبتی نسبت به آن نداشت. او تصمیم گرفت نام را به Alien تغییر دهد؛ زیرا در داستان به دفعات از همین کلمه برای اشاره به آنتاگونیست اشاره شده بود. در همین بین یک ایده جدید در ذهن رونالد شوست شکل گرفت. با توجه به ایده، جنین بیگانه داخل یکی از اعضای خدمه قرار گرفته و پس از رشد، بدنش را شکافته و از آن خارج میشود. او گمان میکرد استفاده از این ایده برای توضیح چگونگی ورود بیگانه به سفینه میتواند جذاب باشد؛ گمانهزنیای که درست بود و یکی از به یادماندنیترین صحنههای سینما را رقم زد.
Alien از آثار مختلفی الهام گرفته است
دان اوبانون در یکی از مصاحبههای خود گفت ایدههای Alien را از یک شخص خاص ندزدیده، بلکه از همه دزدیده است. او با بیان این جمله قصد داشت بگوید مواردی که در نسخه نهایی فیلمنامه قرار گرفتند را از آثار متعددی الهام گرفت؛ برای مثال، گرفتار شدن چند فرد غیرنظامی در یک محیط با راهروهای تنگ را از The Thing from Another World محصول سال ۱۹۵۱ میلادی قرض گرفت. دریافت یک پیام مرموز و غیرقابلفهم، حرکت به سمت منبع ارسال و کشته شدن یک به یک شخصیتهای اصلی ریشهاش به Forbidden Planet محصول سال ۱۹۵۶ بازمیگردد. Planet of the Vampires محصول سال ۱۹۶۵ شامل صحنهای میشود که در آن شخصیتهای اصلی اسکلت یک موجود فضایی عظیم را کشف میکنند. صحنه کاملا مشابهی در فیلم وجود دارد. دیگر صحنهای که الهام گرفته شده، صحنه مواجهه با اتاق پر از تخمهای موجود فضایی است.
فیلمنامهنویس آمریکایی پس از خواندن داستان کوتاه Junkyard اثر لیفورد دی. سیماک تصمیم گرفت صحنه مواجهه با تخمهای پرتعداد را به فیلمنامه اضافه کند. از دیگر منابعی که برای تکمیل فیلمنامه Alien بهره گرفته شد، میتوان به کتاب Strange Relations اثر فیلیپ حوزه فارمز و تعدادی از کمیک بوکهای EC Comics اشاره کرد. این شرکت در زمینه انتشار آثار ترسناک تخصص داشت.
در حالی که بخش عمده فیلمنامه تکمیل شده بود، دانا اوبانون و رونالو شوست فیلمنامه را برای چندین استودیو ارسال کردند. آنها داستانش را «Jaw در فضا» توصیف کرده بودند. اوبانون و شوست در آستانه امضای قرارداد با نیو ورلد پیکچرز بودند که یکی از دوستان توصیه کرد با برندیواین وارد همکاری شوند؛ استودیویی که توسط گوردون کارول، دیوید گیلر و والتر هیل تاسیس شده بود و با فاکس قرن بیستم مشارکت داشت. قرارداد نهایی و امضا شد اما هیل و گیلر نظر مثبتی نسبت به فیلمنامه نداشتند. در نتیجه، تصمیم گرفتند بازنویسیهای متعددی را انجام دهند. این اتفاق چندان به مزاق اوبانون و شوست خوش نیامد. آنها معقتد بودند گیلر و هیل از تجربه لازم برای کار روی آثار علمی-تخیلی برخوردار نیستند.
ربات بودن اش و تلاش او برای محافظت از بیگانه ایده دیوید گیلر و والتر هیل بود؛ خردهداستانی که به نسخه نهایی فیلمنامه راه یافت و از قضا به یکی از بهترین بخشها تبدیل شد. رونالد سوشت بعدها به جذابیت خردهداستان مزبور اعتراف کرد. گیلر و هیل همچنین دیالوگها را روانتر کرده و برخی صحنههای مربوط به سیارک را حذف کردند. به گفته شوست، هدف گیلر و هیل از اعمال تغییرات این بود که فیلمنامه به نام آنها ثبت شود. با این حال، انجمن نویسندگان آمریکا اوبانون را خالق بیگانه میداند.
رندیواین برای ساخت Alien با فاکس قرن بیستم وارد مشارکت شد. فاکس مطمئن نبود فیلم مورد نظر به موفقیت چندانی میرسد و تصمیم نداشت آن را بسازد. این تصمیم پابرجا بود تا اینکه Star Wars در سال ۱۹۷۷ میلادی روی پرده نقرهای رفت و عملکرد فوقالعادهای را در باکس آفیس جهانی به ثبت رساند. فاکس میخواست از جوی که جنگ ستارگان راه انداخته، نهایت بهره را ببرد. در نتیجه، تصمیم گرفت یک فیلم با محوریت ژانر علمی-تخیلی بسازد.
از آنجایی که Alien تنها فیلمنامه آماده برای فیلمبرداری بود، فاکس قرن بیستم تصمیم گرفت به ساختش چراغ سبز نشان دهد. افراد مختلفی برای نشستن روی صندلی کارگردانی در نظر شده بودند تا اینکه صندلی مزبور به ریدلی اسکات رسید. دلیل این اتفاق را باید نظر مثبت گوردون کارول، دیوید گیلر و والتر هیل نسبت به The Duellists اولین فیلم بلند اسکات دانست.
بد نیست بدانید استودیوهای سازنده در ابتدا ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار را به عنوان بودجه Alien در نظر گرفته بودند اما استوریبردهای ریدلی اسکات مدیران را تحت تاثیر قرار داد. در پی این اتفاق، تصمیم گرفته شد بودجه دو برابر شود.
خلاصه داستان مجموعه فیلمهای بیگانه
در این بخش خلاصه داستان فیلمهای Alien را مرور میکنیم.
Prometheus
داستان در بخشهایی ابتدایی در زمین جریان دارد. در حالی که سفینهای بزرگ به تدریج از سیاره فاصله گرفته و در میان ابرها محو میشود، بیگانهای که شباهت ظاهری فراوانی به انسانها دارد یک مایع را مینوشد. در پی این اقدام، سلولهای بدنش از یکدیگر جدا شده و فرآیند تجزیه آغاز میشود. پس از اینکه بدن به صورت کامل تجزیه و فرد نابود شد، سلولها بار دیگر به یکدیگر متصل میشوند.
داستان سپس به سال ۲۰۸۹ میلادی میرود. دو باستانشناس به نامهای الیزابت شاو و چارلی هالووی موفق به کشف یک نقشه آسمان میشوند. نقشه جدیدی که در اسکاتلند یافت شده، با نقشههای مشابهی که در دیگر فرهنگها کشف شده بود شباهت دارد. شخصیتهای اصلی گمان میکنند نقشه مزبور در واقع یک دعوتنامه از سوی خالقان انسانها است؛ خالقانی که با لقب «طراحان» شناخته میشوند. پیتر ویلند مدیرعامل شرکت ویلند کورپوریشن در آستانه مرگ قرار دارد. او هزینه سفر فضایی را میدهد تا گروهی از دانشمندان سوار بر سفینه پرومتئوس شده، از نقشه استفاده کرده و خود را به سیارک LV-223 برسانند. پس از اینکه سفینه از مبدا جدا شد، خدمه به حالت خواب مصنوعی رفتند و یک ربات انساننما به نام دیوید فعال ماند تا روی همه چیز نظارت داشته باشد. شخصیتهای اصلی در دسامبر سال ۲۰۹۳ میلادی به مقصد میرسند. مردیث ویکرز که مسئولیت سفر را به دوش میکشد، به شاو و هالووی دستور میدهد در صورت مواجهه با یکی از طراحان تحت هیچ شرایطی با آنها ارتباط برقرار نکرده و تنها گزارش دهند.
سفینه پرومتئوس روی سطح سیارک و نزدیک به یک سازه فرود میآیند. تعدادی از خدمه در قالب یک گروه اکتشاف وارد سازه شده و پس از بررسی راهروهای مختلف مقابل یک درب بزرگ قرار میگیرند. در نزدیکی درب جسدی از یک بیگانه قرار دارد. ظاهرا سعی داشت وارد شود که بسته شدن درب سرش را قطع کرد. گروه اکتشاف پس از باز کردن درب با تعداد زیادی اجسام استوانهای شکل و سنگی و یک مجسمه بزرگ مواجه میشود. مجسمه بزرگ به شکل سر موجودی بیگانه ساخته شده بود. میلبورن و فایفیلد که حس خوبی نسبت به اتاق ندارند، تصمیم میگیرند قبل از بقیه به سمت سفینه بازگردند اما در راهروها گم میشوند. در همین حین، شخصیتهای اصلی سر جسدی که توسط درب کشته شده بود را همراه خود به سفینه میآورند. دیوید هم یکی از استوانهها را به صورت مخفیانه با خود حمل میکند تا رویش مطالعه کند.
مرگی تلخ
دیوید پس از بازگشت به سفینه مایعی که داخل استوانه قرار داشت را با نوشیدنی ترکیب کرده و به چارلی هالووی میدهد. داستان سپس به سراغ میلبورن و فافیلد میرود که داخل سازه بوده و منتظر هستند تا طوفان به اتمام رسیده و به دیگران ملحق شوند. میلبورن با موجودی مار مانند مواجه شده و توسط آن کشته میشود. موجود همچنین مادهای خورنده را پخش میکند که کلاه فایفیلد را ذوب کرده و باعث مرگش میشود. اعضای گروه به داخل سازه بازگشته و با جسد میلبورن مواجه میشوند. دیوید که مدتی قبل از دیگران جدا شده بود، وارد اتاق فرماندهی شده و نقشهای هولوگرافیکی را فعال میکند که زمین را نشان میدهد. در همین حین، هالووی شرایط جسمی مساعدی نداشته و اعضای گروه تجسس مجبور میشوند به سرعت به سفینه بازگردند اما ویکرز اجازه نمیدهد او را به داخل بیاورند. هالووی که امیدی ندارد، از ویکرز میخواهد با آتشافکن جانش را بگیرد؛ خواستهای که عملی میشود.
با گذشت مدتی از مرگ چارلی هالووی، الیزابت شاو متوجه میشود باردار بوده در حالی که نابارور است. او که میخواهد موجود از بدنش خارج شود، از دستگاه پیشرفته استفاده میکند. پروتاگونیست سپس موجود متخاصم را داخل محفظه پزشکی زندانی کرده و اتاق را ترک میکند. او در ادامه متوجه میشود ویلند تمام این مدت به همراه افرادش سوار سفینه بوده است. ویلند سن زیادی داشته و در آستانه مرگ قرار دارد. او میخواهد از طراحان بپرسد چگونه میتوان جلوی مرگ را گرفت. در این بخش از داستان همچنین مشخص میشود ویکرز دختر ویلند است.
فایفیلد که حالا به هیولایی ترسناک تبدیل شده، وارد سفینه شده و تعدادی از خدمه را به کام مرگ میفرستد اما در نهایت کشته میشود. یانک کاپیتان سفینه پرومتئوس که شاهد این اتفاق بوده، گمان میکند سازهای که واردش شدهاند احتمالا یک پایگاه نظامی برای ساخت سلاحی بیولوژیکی (مایع مشکی) رنگ باشد. او همچنین احتمال میدهد کنترل اوضاع از دستشان خارج شد و موجودی که از مایع به وجود آمد، جانشان را گرفت. یانک در ادامه متوجه میشود سازه نه یک پایگاه نظامی، بلکه سفینهای عظیم است. ویلند به همراه افراد خود، دیوید و الیزابت به مرکز فرماندهی سفینه میرود تا تنها طراح زنده مانده را ملاقات کرده و راهی برای جلوگیری از مرگ را بیابد. پس از اینکه طراح از حالت خواب مصنوعی بیرون میآید، سر دیوید را از بدنش جدا کرده و بقیه را میکشد. با این حال، الیزابت موفق به فرار میشود.
الیزابت در پی خروج از سفینه به یانک میگوید باید جلوی پرواز طراح را بگیرد. طراح قصد دارد به زمین سفر کرده و با انتشار مایع مشکی رنگ در آنجا، نسل بشر را محو کند. در پی شنیدن این جملات، یانک و افرادش سفینه را به سفینه طراح کوبانده و باعث مرگ خودشان و سقوط سفینه دشمن میشوند. ویکرز که سعی کرده با استفاده از محفظه فرار نجات یابد، در اثر افتادن بخشی از سفینه بیگانگان رویش کشته میشود. با اینحال، الیزابت نجات مییابد. با گذشت مدت کوتاهی، دیوید به الیزابت میگوید باید فرار کند؛ زیرا طراح به دنبالش است. او که چارهای ندارد، موجودی که داخل بدنش بود را آزاد میکند تا طراح را بکشد. پروتاگونیست سپس تصمیم میگیرد به کمک دیوید دیگر سفینهای که در سیارک قرار دارد را یافته و به سیاره محل تولد طراحان برود. او میخواهد بداند طراحان چرا به دنبال نابودی انسانها هستند.
در انتهای فیلم، یک بیگانه قفسه سینه طراح را شکافته و از آن بیرون میآید.
Alien: Covenant
پیتر ویلند تاجری بزرگ و ثروتمند مکالمهای را با ربات جدید خود که دیوید نام دارد آغاز میکند. ویلند در بخشی از مکالمه از قصد خود برای جستجو به منظور یافتن خالقان انسانها گفته و دوست دارد دیوید همراهیاش کند. در انتهای مکالمه، دیوید به این نکته اشاره میکند که دارای عمری بینهایت بوده و هرگز نخواهد مرد اما این موضوع برای صاحبش صادق نیست؛ موضوعی که شنیدنش ناراحتی و آشفتگی ویلند را به همراه دارد.
۱۱ سال از اتفاقات Prometheus میگذرد. در ابتدا یک سفینه فضایی بزرگ را میبینیم که دنبال سیارهای برای ساخت کلونی جدید میگذرد. این سفینه کاوننت نام داشته، ۲ هزار انسان در حال خواب مصنوعی و بیش از هزار نوازد انسان که در محفظههای سرد قرار دارند را حمل میکند. مقصد سفینه، سیارهای به نام اوریگا-۶ است که میتواند مکانی عالی برای کلونیسازی باشد. والتر یک ربات بوده و از لحاظ ظاهری کاملا شبیه به دیوید است. او در غیاب انسانها بر همه چیز نظارت میکند. وقتی شراره خورشیدی به سفینه صدمه وارد میکند، والتر مجبور میشود خدمههای سفینه را از خواب مصنوعی بیدار کند تا راهی برای مشکل موجود بیابند. تمامی خدمه به جز جیک برنسون بدون مشکل از محفظه خواب مصنوعی خارج میشوند. جیک به دلیل مشکلی که در سیستم محفظه به وجود میآید، جان خود را از دست میدهد.
شخصیتهای اصلی داستان حین تعمیر سفینه سیگنالی را از یک سیاره نزدیک دریافت میکنند. این سیگنال در واقع آهنگ «جادو روستایی، مرا به خانه ببر» اثر جان دنور است. علاوه بر این، سیارهای که تازه کشف شده به نظر میرسد شباهتهای زیادی به زمین داشته باشد و حتی از اوریگا-۶ هم برای سکونت و ایجاد یک کلونی جدید مناسبتر باشد. دنیلز که نسبت به ماجرا حس خوبی ندارد، مخالفت کرده و تاکید میکند سفینه باید در مسیر منتهی به اوریگا-۶ حرکت کند. با این حال، کاپیتان کریستوفر اورم تصمیم میگیرد تغییر مسیر داده و به سمت سیاره جدید حرکت کنند.
تنسی که خلبان سفینه است، کاوننت در را مدار سیاره جدید متوقف کرده تا همسرش مگی و دیگر اعضای تیم اکتشاف با یک لندر (سفینهای کوچک که مخصوص فرود روی سطح سیارات طراحی میشود) روی سطح سیاره فرود میآیند. آنها سپس پیادهروی کرده و خود را به منبع ارسال سیگنال میرسانند که در واقع یک سفینه متعلق به بیگانگان است. لدوارد و هالت در میانه راه توسط هاگهای عجیب و سیاهرنگ مسموم میشوند، بدون که اینکه خودشان چیزی بفهمند. شخصیتهای اصلی وارد سفینه شده و در مییابند الیزابت شاو آن را به سیاره آورده است. در همین حین، لدوارد به سرعت مریض شده و وضعیت جسمانی خوبی ندارد. در نتیجه، تعدادی از اعضای تیم اکتشاف تصمیم میگیرند به سفینه برگردند تا لدوارد مورد مداوا قرار بگیرد. با رسیدن به درمانگاه لندر، بیگانه از پشت لدوارد بیرون آمده و کارین را میکشد. بعد از این اتفاق، مگی سعی میکند با شاتگان موجود فضایی را بکشد اما یکی از شلیکها باعث انفجاری بزرگ شده و نه تنها لندر را نابود میکند، بلکه جان او را میگیرد.
در حالی که باقی اعضای تیم اکتشاف شاهد تماشای سوختن لندر در آتش هستند، موجودی فضایی از دهان هالت بیرون آمده و با دیگر اعضای گروه درگیر میشود؛ درگیریای که به مرگ انکر منجر میشود. شخصیتهای اصلی موفق میشوند بیگانه را بکشند اما در همین حین تعداد دیگری موجود فضایی به سمتشان حمله میکنند. در همین حین، دیوید سر رسیده و همه موجودات فضایی را فراری میدهد. او سپس بازماندگان را به معبدی در یک شهر متروکه میبرد. تمامی ساکنان شهر به واسطه یک اتفاق نامشخص از بین رفتهاند. دیوید در گفتگویش با شخصیتهای اصلی داستان فاش میکند پس از اینکه سفینه او و الیزابت شاو به سیاره رسید، به صورت اتفاقی ویروس را آغاز کرد و باعث مرگ تمامی ساکنان شد. دیوید همچنین میگوید در پی سقوطی که اتفاق افتاد، الیزابت جان خود را از دست داد. پس از اتمام مکالمه، اعضای تیم اکتشاف سعی میکنند با سفینه اصلی ارتباط رادیویی برقرار کنند اما به خاطر طوفانی که راه افتاده موفق نمیشوند.
مخلوق علیه خالق
یکی از موجودات بیگانه به صورت مخفیانه وارد معبد شده و روزنتال را میکشد. دیوید که متوجه این موضوع شده، سعی میکند با موجودات بیگانه ارتباط برقرار کند اما اورم به آن شلیک کرده و جانش را میگیرد. در پی این اتفاق، اورم سوالاتی را از ربات پرسیده و او در پاسخ فاش میکند موجودات بیگانه در واقع نتایج آزمایشهای او هستند. دیوید قصد داشته گونههای جدیدی را به وجود بیاورد. او سپس اورم را به زیرزمین راهنمایی میکند. در زیرزمین گونه جدیدی از بیگانه که در واقع فیسهاگر است به اورم حمله کرده و خودش را به صورت او میچسباند. نهایتا، موجود بیگانه از قفسه سینه اورم بیرون آمده و جانش را میگیرد. در همین حین، دیگر اعضای گروه از جمله والتر دنبال اورم و روزنتال میگردند. ربات نسل جدید ناگهان با جسد کالبد شکافیشده الیزابت شاو مواجه میشود. دیوید از اعضای بدن شاو برای تکامل مخلوقاتش استفاده کرده بود. والتر به ملاقات دیوید رفته و یک مکالمه میانشان شکل میگیرد. دیوید میگوید بشریت در آستانه انقراض بوده و موجودات بیارزشی هستند. بیگانهای هم که او خلق کرده، یک موجود بینقص است که میتواند تمامی انسانها را بدون چالشی از بین ببرد.
وقتی والتر با پیشنهاد دیوید مبنی بر نابودی انسانها مخالفت میکند، دیوید به او حمله کرده و غیرفعالش میکند. آنتاگونیست داستان سپس به سراغ دنیلز رفته و با او درگیر میشود. دنیلز در آستانه کشته شدن قرار دارد که والتر سر رسیده و نجاتش میدهد. نسل رباتهای والتر قادر به تعمیر خودکار نقصها و فعالسازی دوباره هستند. در حالی که دو ربات مشغول مبارزه هستند، تنسی با یک لندر سر رسیده و باقی ماندگان را به سفینه میبرد. والتر هم که موفق شده دیوید را نابود کند، همراهشان بازمیگردد. روز بعد، دنیل و تنسی متوجه میشوند یک بیگانه از قفسه سینه لوپ بیرون آمده و در کاوننت سرگردان است. آنها نهایتا موفق میشوند موجود فضایی را نابود کنند.
سفینه کاوننت به گونهای تنظیم میشود که به سمت اوریگا-۶ حرکت کند. از آنجایی که فاصله با سیاره زیاد است، شخصیتهای اصلی به خواب مصنوعی میروند. دنیل قبل از اینکه به خواب مصنوعی برود متوجه میشود رباتی که همراهشان آمده والتر نبوده و دیوید است اما کاری از دستش بر نیامده و به خواب میرود. دیوید سپس دو جنین بیگانهای که همراهش بوده را در کنار نوزادان انسانها قرار میدهد. او همچنین در یک فایل صوتی میگوید در اثر صدمهای که شراره خورشیدی به سفینه وارد کرد، تمامی خدمه به جز تنسی و دنیلز کشته شدند.
Alien
سفینه تجاری نوسترومو در حالی به زمین بازمیگردد که تمامی هفت خدمهاش در خواب مصنوعی به سر میبرند: کاپیتان دالاس، کین، ریپلی، لمبرت، اش و دو مهندس به نامهای پارکر و برت. کامپیوتر اصلی سفینه که مادر نام دارد، در میانه راه یک سیگنال دریافت میکند. طبق مقررات شرکت ویلند-یوتانی کورپ، هر گونه سیگنالی باید مورد بررسی قرار بگیرد. از همین رو، کامپیوتر سفینه تغییر مسیر داده و به سمت منبع ارسال سیگنال حرکت میکند. هوش مصنوعی سپس خدمه را از خواب مصنوعی درمیآورد تا خودشان را برای بررسی منبع آماده کنند.
اگرچه پارکر علاقهای به فرود روی سیارک و بررسی منبع ارسال ندارد، خدمه مجبور میشوند مطابق دستورالعملهای شرکت عمل کنند. سفینه حین ورود روی سطح سیارک به خاطر اتمسفر آن و همچنین سطح صخرهای به شدت آسیب میبیند. مهندسان در سفینه باقی میمانند تا نواقص به وجود آمده را رفع کرده و برای پرواز آماده شوند. در همین حین، دالاس به همراه کین و لمبرت از سفینه خارج شده و به صورت پیاده به سمت محل ارسال سیگنال حرکت میکنند. آنها پس از مدتی منبع ارسال سیگنال را کشف میکنند که در واقع یک سفینه بسیار بزرگ است. تیم اکتشاف به محض ورود ارتباط رادیویی و تصویری خود با سفینه اصلی را از دست میدهد. در حالی که دیگران مشغول بررسی سفینه ناشناخته هستند، ریپلی موفق میشود سیگنال را رمزگشایی کند. او متوجه میشود سیگنال مزبور یک درخواست کمک نیست، بلکه یک هشدار است. با این حال، موفق نمیشود به تیم اکتشاف اخطار دهد.
کین که جلوتر از دالاس و لمبرت حرکت میکند، تالاری بزرگ را کشف میکند که داخلش صدها تخم قرار دارد. وقتی به یکی از آنها دست میزند، موجودی از تخم بیرون پریده، شیشه کلاه را شکسته و خودش را به صورت میچسباند. دالاس و لمبرت هر طور شده کین بیهوش را به داخل سفینه بازمیگردانند. ریپلی مطابق دستورالعمل به تیم اکتشاف اجازه ورود به داخل سفینه را نمیدهد؛ زیرا باید فرآیند مربوط به قرنطینه را طی کنند اما اش مطابق دستور عمل نکرده و دریچه را باز میکند. در تلاش برای جداسازی موجود از صورت کین، متوجه میشوند به جای خون مایعی شبیه به یک اسید بسیار قوی در بدنش جاری است؛ مایعی که میتواند سفینه را نابود کند. از همین رو، خدمه سفینه منتظر میمانند تا ببینند چه اتفاقی رخ میدهد. سفینه در حال حرکت به سمت زمین است که کین به هوش آمده و موجود هم مرده است.
نگرانیای که بیمورد نبود
در جریان آخرین وعده غذایی قبل از رفتن به حالت خواب مصنوعی، حال کین بهم خورده و پس از دردی شدید، یک موجود فضایی کوچک قفسه سینهاش را شکافته، از آن خارج شده و فرار میکند. خدمه سفینه سعی میکنند با نمایشگر حرکتی و یک تور موجود فضایی را بگیرند اما موفق نمیشوند. با گذشت مدت کوتاهی، برت توسط موجود فضایی که حالا به صورت بالغ درآمده شکار میشود. پس از یک جر و بحث، خدمه کشتی به این نتیجه میرسند که بیگانه باید در مجراهای هوا پنهان شده باشد. دالاس وارد شبکه مجرا میشود تا بیگانه را بیابد اما گرفتار شده و کشته میشود. لمبرت به این نتیجه رسیده که موجود فضایی میخواهد خدمه را تک به تک بکشد. از همین رو، توصیه میکند سوار شاتل شده و سفینه را ترک کنند. ریپلی که در پی مرگ دالاس فرماندهی را به دوش گرفته، میگوید شاتل نمیتواند چهار نفر را حمل کند. در نتیجه، باید مطابق نقشه پیش رفته و راهی برای بیرون انداختن بیگانه بیابند.
ریپلی به واسطه دسترسی به کامپیوتر مادر متوجه میشود اش از سوی شرکت دستور یافته بود تا بیگانه را به زمین بیاورد. شخصیت اصلی داستان به محض پی بردن به این موضوع به صحبت با دانشمند تیم پرداخته و سپس با او درگیر میشود. در جریان درگیری، اش سعی میکند ریپلی را خفه کند که پارکر سر رسیده و به گردنش ضربه میزند. با رخ دادن این اتفاق، گردن از بدن جدا شده و فاش میشود اش یک ربات است. آنها برای دستیابی به اطلاعات بیشتر سر ربات را فعال کرده و مکالمهای را با او انجام میدهند. آنها متوجه میشوند هدف ربات محافظت از بیگانه بوده تا سالم به زمین برسد. او در ادامه به تحسین طرز فکر موجود پرداخته که تحت تاثیر هیچ گونه وجدان یا خطوط اخلاقیای قرار ندارد. ربات همچنین به بازماندهها درباره شانس بقایشان در مقابل موجود طعنه میزند. در پی این کار، ریپلی برق اش را قطع میکند تا غیرفعال شود.
بازماندگان خدمه سفینه تصمیم میگیرند تخریب خودکار نوسترومو را فعال کرده و به واسطه شاتل فرار کنند. لمبرت و پارکر حین جمع آوری ابزار و آیتمهای مورد نیاز برای بازگشت به زمین از سوی بیگانه مورد حمله قرار گرفته و کشته میشوند. در آنسوی ماجرا، ریپلی فرآیند تخریب خودکار را فعال کرده و به سمت شاتل حرکت میکند که متوجه میشود بیگانه راهش را بسته است. او بازگشته و سعی میکند تخریب خودکار را متوقف کند اما موفق نمیشود. شخصیت اصلی که چاره دیگری ندارد، خود را به شاتل رسانده و به زحمت از انفجار سفینه اصلی جان سالم به در میبرد.
ریپلی خودش را برای خواب مصنوعی آماده میکند که ناگهان متوجه میشود بیگانه هم داخل شاتل است. خودش را به یک محیط تنگ رسانده، لباس فضانوردی را پوشیده، دریچه شاتل را باز کرده و موجود فضایی را به بیرون پرتاب میکند. بدین ترتیب، تنها او زنده میماند.
Aliens
الن ریپلی به مدت ۵۷ سال در خواب مصنوعی بود تا اینکه شاتل او توسط کارفرماهایش در ویلند کشف میشود. کارفرماها ادعای ریپلی مبنی بر وجود بیگانه را باورپذیر ندانسته و مجوزش را برای حضور در سفرهای فضایی لغو میکنند. بدین ترتیب، او مجبور میشود در بندرگاه مشغول به فعالیت شود. ریپلی همچنین در گفتگو با کارفرماهای خود متوجه میشود سیارکی که رویش فرود آمده بودند، حالا به یکی از کلونیهای انسانی تبدیل شده و چند ۱۰ خانواده در آنجا زندگی میکنند.
پس از اینکه ویلند ارتباط خود را با کلونی LV-426 از دست میدهد، کارتر برک و ستوان گورمن به ملاقات با ریپلی آمده و از او درخواست میکنند به سیارک آمده و آنها را در بررسی کلونی همراهی کند. پروتاگونیست که به واسطه مواجهه پیشین با بیگانه کابوسهای وحشتناکی میبیند و وضعیت مساعدی ندارد، تنها به یک شرط همراهی گروه اعزامی را قبول میکند: نابود کردن تمامی بیگانگان. این شرط پذیرفته میشود. ریپلی پس از پیوستن به تیم با اعضای آن ملاقات میکند که یکی از آنها یک ربات به نام بیشاپ است. ریپلی که خاطره خوبی از اش ندارد، به بیشاپ توصیه میکند تا جای ممکن از او فاصله بگیرد.
پس از نزدیک شدن سفینه سولاکو به سیارک LV-426، اعضای گروه سوار یک شاتلکرافت شده و روی سطح سیارک فرود میآیند. آنها پس از ورود با شواهدی مواجه میشوند که همگی از یک درگیری مسلحانه وسیع خبر میدهند. شخصیتهای اصلی پس از بررسیهای مختلف متوجه میشوند دو بیگانه در کلونی حضور داشته و تنها یک دختربچه به نام نیوت بازمانده است. آنها همچنین پی میبرند تمامی جمعیت کلونی در تاسیساتی که برای تصفیه اتمسفر ساخته شده حضور دارند. این تاسیسات از فناوری همجوشی هستهای بهره میبرد. اعضای تیم سوار یک خودروی زرهی شده و خود را به تاسیسات میرسانند. پس از ورود، با ترشح بیگانگان در تمامی بخشها مواجه میشوند. سربازها پس از پیشروی بیشتر و رسیدن به مرکز تاسیسات پی میبرد آنجا لانه بیگانگان بوده و تمامی انسانها هم آنجا بوده و حکم یک میزبان را برای نوزادهای بیگانگان دارند.
پس از اینکه یک نوزاد بیگانه از قفسه سینه یک انسان بیرون میآید، سربازها به سمتش شلیک کرده و آن را میکشند. در پی این اتفاق، تعدادی از بیگانگان بالغ که در تاسیسات بوده، توجهشان به این سمت جلب شده و به اعضای گروه حمله میکنند. گورمن که از تجربه کافی برخوردار نیست کنترل خود را از دست داده و قادر به اتخاذ تصمیم درست نیست. در نتیجه، ریپلی فرماندهی را به دست گرفته و سپس خودروی زرهی را به سمت تاسیسات میراند تا بازماندگان سوار شوند. هیکس دستور میدهد شاتلکرافت به سمت لوکیشن بیاید تا تمامی افراد را از سیارک ببرد اما یک بیگانه حمله کرده و باعث سقوط شاتلکرافت میشود. شخصیتهای داستان که چارهای ندارند، به کلونی بازگشته و در آنجا پناه میگیرند.
پول حرف اول را میزند
در پی بازگشت به کلونی، ریپلی متوجه میشود برک به انسانهای ساکن در LV-426 دستور داده بود تا سفینه متروک را بررسی کنند. او میخواست تخمها را به بخش سلاح بیولوژیکی شرکت داده و از این طریق، پول زیادی را به جیب بزند. قبل از اینکه پروتاگونیست بتواند واقعیت را برای دیگر اعضای گروه فاش کند، بیشاپ میگوید سقوط شاتلکراف به سیستم خنککنندگی تاسیسات تصفیه اتمسفر آسیب زده و بهزودی یک انفجار هستهای رخ میدهد. او داوطلب میشود خود را به فرستنده رادیویی کلونی فرستاده و از طریق آن، به کامپیوتر اصلی سفینه سولاکو دستور دهد تا یک شاتلکرافت دیگر بفرستد.
ریپلی و نیوت در حالی که در آزمایشگاه خوابیده هستند، مورد حمله دو بیگانه از نوع فیسهاگر قرار میگیرند. آن دو به کمک دیگر اعضای گروه جان سالم به در میبرند. در پی این اتفاق، برک به آزاد کردن بیگانگان متهم میشود. طبق گفته ریپلی، برک سعی داشته با اینکار او و نیوت را به میزبانی برای بیگانگان تبدیل کرده و پس از بازگشت به زمین، آن دو را تحویل شرکت داده و پاداشش را دریافت کند. در این میان، برق قطع شده و بیگانگان سعی میکنند به کلونی وارد شوند که با رباتهای نظامی مواجه شده و یکی پس از دیگری کشته میشوند. با گذشت مدتی، بیگانگان موفق میشوند از رباتها عبور کنند. آنها برک و هادسون را میکشند. واسکز و گارمن هم خودشان را قربانی میکنند تا جلوی بیگانگان را بگیرند. در این بین، نیوت از ریپلی جدا شده و توسط بیگانگان به لانه برده میشود تا به یک میزبان تبدیل شود.
ریپلی و هیکس به شاتلکرافت میرسند اما ریپلی نمیتواند نیوت را رها کند. در نتیجه، به سمت تصفیه خانه حرکت میکند. شخصیت اصلی وارد لانه شده و نیوت را نجات میدهد. آن دو حین فرار با ملکه بیگانگان مواجه میشوند که وظیفه تخمگذاری را بر عهده دارد. وقتی یکی از تخمهای بیگانگان باز شده و فیسهاگر از آن خارج میشود، ریپلی از سلاح خود استفاده کرده و تخمها و اندام تخمریز ملکه را از بین میبرد. آن دو سپس شروع به فرار کرده و ملکه هم به تعقیبشان میپردازد. نیوت و ریپلی به هیکس و بیشاپ پیوسته، سوار شاتلکرافت شده و درست چند لحظه پیش از انفجار هستهای به سفینه سولاکو بازمیگردند.
اعضای گروه به محض بازگشت به سولاکو، فرود روی آن و خروج از شاتلکرافت، از سوی ملکه بیگانگان مورد حمله قرار میگیرد که نتیجه آن، از بین رفتن بیشاپ است. در پی این اتفاق، ریپلی به سراغ پیرا اسکلت برقی رفته، آن را پوشیده و به مقابله با ملکه میپردازد. پروتاگونیست نهایتا موفق میشود ملکه را از طریق هوابند به بیرون از سفینه بفرستد. ریپلی، نیوت و هیکس در انتها به خواب مصنوعی میروند تا سفینه روی زمین فرود بیاید.
Alien 3
پس از Aliens، در داخل سفینه سولاکو یک آتشسوزی رخ داده و کامپیوتر اصلی مجبور میشود هیکس، نیوت، الن ریپلی و بیشاپ را به یک مخزن نجات انتقال داده و آن را پرتاب کند. کامپیوتر حین انتقال بازماندگان به مخزن و قرار دادنشان در حالت سرمازیستی، بدنشان را اسکن کرده و متوجه میشود داخل بدن یکی از آنها یک نوزاد بیگانه قرار دارد. مخزن مدتی پس از جدایی در سیارهای به نام فیوری ۱۶۱ سقوط میکند که در واقع یک تبعیدگاه برای انواع مختلف محکومان است. یکی از ساکنان به صورت اتفاقی با مخزن فرار که در در ساحل سقوط کرده مواجه شده و ریپلی را به زندان بازمیگرداند. او سپس به دیگر زندانیان دستور میدهد به ساحل رفته و باقی بازماندگان را بیاورند.
ریپلی توسط دکتر زندان کلمنس بیدار میشود. او به واسطه گفتگویی با دکتر متوجه میشود دیگر خدمه سفینه کشته شده و تنها او زنده مانده است. ریپلی سپس به همراه کلمنس به سمت محل نگهداری از مخزن نجات میرود تا ریپلی موضوعی را بررسی کند. او در مخزن با سوختگی روی محفظه خواب مصنوعی مواجه میشود؛ سوختگیای که بدون شک به خاطر اسید موجود در در رگهای بیگانه به وجود آمد. پروتاگونیست اصرار میکند به سردخانه رفته و بدن نیوت را کالبدشکافی کنند تا مطمئن شود نوزادی درون بدنش قرار ندارد. در همین حین، رئیس زندان هارولد اندروز و دستیارش آرون سر رسیده و میخواهند بدانند موضوع از چه قرار است. ریپلی هم به دروغ میگوید موضوع به وبا مربوط میشود. هارولد سپس میگوید بهتر است ریپلی از چشم زندانیان دور بماند؛ زیرا خیلی وقت است که آنها با یک زن ارتباط نداشتهاند.
پس از اتمام کالبد شکافی، تمامی اجساد پیش کوره برده شده و به داخل آتش انداخته میشوند. در همین حین، یک بیگانه که داخل بدن یک گاو رشد کرده بود، از آن خارج شده و خود را در زندان پنهان میکند. الن ریپلی که هنوز به اطمینان نرسیده، تصمیم میگیرد به سراغ بیشاپ رفته، او را فعال کرده و سوالاتی را از آن بپرسد. به واسطه مکالمه با اندروید به اطمینان کامل میرسد یک بیگانه موفق شده همراه آنها به فیوری ۱۶۱ بیاید. موجود فضایی که حالا به یک بالغ تبدیل شده، سه نفر از زندانیان را کشته و باعث میشود گالیک با مشکلات روانی مواجه شود. او موجود فضایی را اژدها نامیده و به صورت متداوم دربارهاش صحبت میکند. در پی مرگهای اخیر، ریپلی واقعیت را برای کلمنس، هارولد و آرون فاش کرده و توصیه میکند برای کشتن موجود باید با یکدیگر همکاری کنند.
جنایتکاران علیه بیگانه
هارولد جملات ریپلی را باور نکرده و میگوید در صورتی هم که ادعاهایش واقعیت داشته باشند، کاری از دستشان برنمیآید؛ زیرا هیچ سلاح گرمی در زندان نیست. مدیر زندان همچنین میگوید تنها امیدشان در حال حاضر سفینه نجاتی است که از سوی شرکت ویلند فرستاده شده تا ریپلی را به زمین بازگرداند. پس از این اتفاق، ریپلی و کلمنس به درماندگاه میروند. در حالی که کلمنس مشغول تزریق دارو است، بیگانه وارد درمانگاه شده، کلمنس را کشته و به سمت پروتاگونیست میآید. بیگانه به دلایلی نامعلوم ریپلی را رها کرده و جسد کلمنس را با خود میبرد. الن در پی این اتفاق به سمت غذاخوری رفته و درباره موجود فضایی به زندانیان هشدار میرود اما با انکار رئیس زندان مواجه میشود. در همین حین، موجود فضایی از دریچه هوا بیرون آمده و رئیس زندان را میکشد. با رخ دادن این اتفاق، ریپلی فرماندهی زندانیان را بر عهده میگیرد. او پیشنهاد میدهد تمام سیستم تهویه را به مواد شیمیایی آغشته کرده و آن را آتش بزنند تا بدین ترتیب بتوانند آنتاگونیست را از مخفیگاهش بیرون بکشند.
نقشه شخصیتهای اصلی داستان مطابق انتظار پیش نرفته و انفجاری که در پی حمله بیگانه رخ میدهد، باعث مرگ تعدادی از زندانیان میشود. پس از این اتفاق، آرون بدن الن ریپلی را اسکن کرده و متوجه میشود نوزاد بیگانه از نوع ملکه داخل بدن پروتاگونیست قرار دارد. موجود فضایی به همین دلیل او را در درمانگاه نکشت. شخصیت اصلی موضوع را با دیلن به اشتراک گذاشته و از او میخواهد جانش را بگیرد اما نمیپذیرد. دیلن میگوید تنها در صورتی جانش را میگیرد که او به زندانیان کمک کرده تا از شر بیگانه خلاص شوند. شخصیت اصلی هم شرط را میپذیرد. آنها سپس تصمیم میگیرند موجود فضایی را به بخش قالب گیری کشانده، رویش سرب مایع ریخته و نابودش کنند. زندانیان پس از جلب توجه بیگانه موفق میشوند آن را به سمت بخش قالب گیری بکشانند؛ اقدامی که مرگ تمامی اعضای گروه به جز دیلن، مورس و ریپلی را به همراه دارد.
دیلن به عنوان یک طعمه توجه موجود فضایی را جلب کرده و باعث میشود آنتاگونیست در نقطه مد نظر قرار بگیرد. این اتفاق همچنین باعث میشود دیلن توسط بیگانه کشته شود. با به دام افتادن بیگانه، سرب رویش ریخته میشود اما اثری ندارد. در همین حین، ریپلی سیستم ضد حریق را فعال میکند که باعث میشود دمای بدن موجود فضایی به سرعت کاهش یافته و در نتیجه، منفجر شود.
با گذت مدتی از نابودی موجود فضایی، سفینه شرکت ویلند سر میرسد. اعضای شرکت سعی میکنن الن ریپلی را متقاعد کنند که خودکشی نکند اما او نمیپذیرد. او میداند حتی اگر ادعاها واقعیت داشته باشند و پزشکان قادر به درآوردن نوزاد از داخل بدنش باشند، از آن برای ساخت یک سلاح بیولوزیکی استفاده میکنند. از همین رو، خودش را به داخل کوره آتش میاندازد.
Alien Resurrection
داستان در سال ۲۳۷۹ میلادی، ۲۰۰ سال پس از اتفاقات قسمت قبلی جریان دارد. دانشمندان نیروی نظامی کهکشانهای متحد در سفینه USM Auriga یک کلون از الن ریپلی ساختهاند. این کلون با استفاده از نمونههای خون پروتاگونیست ساخته شده است. دیانای ملکه بیگانگان هم با او ترکیب شده تا یک نوزاد بیگانه داخل بدنش رشد کند. دانشمندان نوزاد را با موفقیت از بدن کلون خارج کرده، بزرگش کرده، تخمهایش را جمع آوری و تصمیم میگیرند ریپلی را زنده نگه دارند تا مطالعات بیشتری رویش صورت بگیرد. ترکیب دیانای بیگانگان و انسانی باعث شده ریپلی از قدرت بیشتری نسبت به انسانهای عادی برخوردار بوده و سرعت نشان دادن واکنشش بالاتر باشد. همچنین بین او و بیگانگان یک نوع پیوند برقرار است. در ضمن، دیانای مشابه باعث شده کلون ریپلی تعدادی از خاطرههایش را به یاد بیاورد.
گروهی از مزدوران متشکل از الگین، جانر، کریستی، هیلارد و کال در سفینه USM Auriga فرود میآیند. مزدوران تعدادی انسان را دستگیر کرده بودند، آنها را به حالت خواب مصنوعی برده و در اختیار نیروهای نظامی قرار میدهند. آنها در ازای انجام چنین کاری پول نقد دریافت میکنند. دانشمندان میخواهند از انسانها به عنوان میزان استفاده کرده تا بیگانگان درونشان رشد کنند. مزدوران به صورت اتفاقی با ریپلی مواجه میشوند. کال پس از اینکه متوجه میشود زنی که با آن مواجه شدهاند ریپلی نام دارد، تلاش میکند جانش را بگیرد. او گمان میکند دانشمندان کلون را ساختهاند تا بتوانند به موجود فضایی دسترسی پیدا کنند. در همین حین، سه مورد از بیگانگان که داخل یک سلول هستند، با یکدیگر درگیر میشوند. آنها به یاد آوردهاند که خونشان خاصیت اسیدی داشته و میتوانند از آن برای فرار استفاده کنند. در انتهای درگیری، یکی از بیگانگان کشته شده و خونش حفره بزرگی را به وجود میآورد. در پی این اتفاق، دو بیگانه دیگر فرار میکنند.
بیگانگان فراری موفق میشوند تعدادی از افراد حاضر در سفینه USM Auriga را بکشند. در پی این اتفاق، دکتر ورن فاش میکند در صورتی که اتفاق غیرمنتظرهای رخ دهد، سفینه به صورت خودکار به سمت زمین حرکت میکند. مزدوران و ریپلی که میدانند رسیدن سفینه به زمین یعنی حمله بیگانگان به جمعیت انسانها، تصمیم میگیرند سفینه را قبل از رسیدن به مقصد نابود کنند. حین مسیر ریپلی با آزمایشگاهی مواجه میشود که در آن نمونههای ناموفق کلون خودش قرار دارند. او که شوکه شده، آزمایشگاه را به آتش کشیده و تمام نمونهها را از بین میبرد. شخصیتهای اصلی در ادامه راه مجبور میشوند از آشپزخانه عبور کنند که غرق در آب است. آنها حین شنا کردن از سوی دو بیگانه مورد حمله قرار میگیرند. یکی از بیگانهها کشته میشود اما دیگری موفق میشود کریستی را بکشد. در همین بخش از داستان فاش میشود کال در واقع یک ربات است.
بیگانه جهشیافته
شخصیتهای اصلی تصمیم میگیرند از قابلیتهای کال برای برقراری ارتباط با کامپیوتر اصلی سفینه استفاده کرده و مسیر حرکت سفینه را به گونهای تنظیم میکنند تا به جای فرود روی زمین، روی آن سقوط کند. آنها امیدوار هستند موجودات فضایی در اثر سقوط کشته شوند. در پی این اتفاق، الن ریپلی به دام یکی از بیگانگان میافتد. باقی شخصیتهای داستان هم به سمت سفینه مزدوران حرکت میکنند تا سوارش شده و فرار کنند. ورن که به دیگران خیانت کرده بود، خود را زودتر به سفینه رسانده بود. او به پرویس شلیک کرده و کال را گروگان میگیرد. ورن سپس به پرویس میگوید مسیر سفینه USM Auriga را تغییر دهد تا فرود بیاید اما او نمیپذیرد. در همین حین، پرویس که در آستانه مردن قرار دارد، به سرمت ورن دویده و او را در آغوش میگیرد تا بیگانهای که درون بدنش هست، پس از بیرون آمدن از قفسه سینه ورن را هم بکشد. این اتفاق رخ داده و دیگر شخصیتهای اصلی هر سه را به گلوله میبندند. داستان سپس به سراغ ریپلی میرود. گدیمن یکی از دانشمندان هنوز زنده بوده و برای پروتاگونیست اطلاعات تازهای را فاش میکند.
گدیمن میگوید ترکیب دیانای انسانی و بیگانگان باعث تکامل ملکه شده و دیگر احتیاجی به تخمگذاری یا میزبان ندارد. او دارای رحم بوده و میتواند موجود را به دنیا بیاورد. در همین حین، یک بیگانه جدید به دنیا میآید که ویژگیهای مشابه زیادی با انسانها دارد. بیگانه جهشیافته قادر به برقراری ارتباط با ملکه نیست و آن را میکشد. بیگانه جهشیافته ریپلی را مادر خود میداند. در حالی که مشغول کشتن گدیمن است، ریپلی از فرصت استفاده کرده و فرار میکند. بیگانه جهشیافته که خودش را به سفینه مزدوران رسانده، یکی از دیگر بازماندگان را کشته و سعی میکند کال را هم بکشد که ریپلی سر میرسد. او با خون اسیدی خود یک حفره در سفینه ایجاد کرده و باعث مرگ بیگانه جهشیافته میشود. ریپلی که با موجود جدید یک نوع ارتباط عاطفی برقرار کرده بود، با چشمانی اشکبار مرگش را تماشا میکند.
مهمترین شخصیتهای بیگانه
در ادامه با شخصیتهای مهم فرنچایز Alien آشنا میشویم:
الن ریپلی
الن ریپلی با نقشآفرینی سیگرنی ویور، شخصیت اصلی مجموعه فیلمهای بیگانه محسوب میشود. نکته جالب اینجا است که در ابتدا قرار بود شخصیت اصلی مجموعه یک مرد باشد اما ریدلی اسکات تصمیم گرفت آن را به یک زن تبدیل کند.
الن ریپلی یکی از کارمندان شرکت ویلند بوده و تجربهای در زمینه نظامی ندارد. با این حال، به مرور زمان مهارتهایش در کشتن بیگانگان افزایش مییابد.
دیوید
دیوید یک ربات با نقشآفرینی مایکل فاسبندر است. او حکم خدمتکار، مراقب و فرزند را برای پیتر ویلند رئیس شرکت ویلند دارد. اگرچه به صاحب خود و دیگر شخصیتهای انسانی کمک میکند با خالقانشان ملاقات کنند، علاقه شدیدی دارد خودش موجودات مختلفی را خلق کند.
پس از مرگ پیتر ویلند و به دست آوردن آزادی، تصمیم میگیرد آزمایشهایی را روی ویروسی که طراحان ساخته بودند انجام داده و گونههای جدیدی از موجودات شکارچی و متخاصم را خلق کند. او که حس خوبی نسبت به انسانها ندارد، تصمیم دارد با کمک مخلوقات خود نسل بشر را از جهان هستی پاک کند.
والتر
والتر، روباتی با نقشآفرینی مایکل فاسبندر است که نسل جدید دیوید به شمار میرود. همنسلهای دیوید شباهت زیادی به انسانها داشتند. انسانها برخی از ویژگیهای مشترک را در نسلهای بعدی حذف کردند تا رباتها از جهات کمتری به انسانها داشته باشند. با این حال، قابلیتهای جدیدی را به رباتها اضافه کردهاند؛ برای مثال، آنها قادر هستند خودشان را تعمیر کنند.
والتر برخلاف همتای خود، یعنی دیوید علاقهای به خیانت به انسانها ندارد. به خصوص اینکه او به دنیلز عشق میورزد.
الیزابت شاو
الیزابت شاو با نقشآفرینی نومی راپاس یکی از شخصیتهای اصلی Prometheus است. او در حوزههای دیرینهشناسی، باستانشناسی و اسطورهشناسی مطالعه زیادی داشته و علیرغم ظاهر و جثه کوچکش، فرد سرسختی است. مادرش را در اثر یک بیماری ناشناخته از دست داد و پدرش هم سالها بعد به خاطر ابتلا به ابولا فوت کرد.
الیزابت شاو نمیتواند باردار شود. احتمالا همین موضوع باعث شد به بحث خلقت و دلایل به وجود آمدن انسانها علاقهمند شود.
کاترین دنیلز
کاترین دنیلز با نقشآفرینی کاترین واترستون از خدمههای اصلی سفینه کاوننت به شمار میرود. او روی زمین به دنیا آمد و طی اتفاقاتی توانست صلاحیت خود را برای سفر با کاوننت به اثبات برساند. دنیلز فردی باهوش، زیرک و وظیفهشناس است.
اگرچه کاترین دنیلز یک فرد نظامی نیست، به واسطه هوش و مهارتهای خود میتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد؛ مانند درگیری پایانیاش با بیگانه در سفینه کاوننت.
طراحان
طراحان، گونهای از موجودات فضایی هستند که در حوزههای مختلف به خصوص مهندسی ژنتیک پیشرفت قابلتوجهی داشتهاند. آنها از لحاظ فیزیکی به انسانها شبیه هستند. هر چند، تفاوتهایی وجود دارد؛ برای مثال، رنگ پوستشان کاملا سفید بوده و هیچ مویی روی بدنشان نیست. علاوه بر این، چشمانشان مشکی رنگ است.
با توجه به چیزی که در ابتدای Prometheus نشان داده میشود، یکی از طراحان به سیاره زمین آمده، مایعی را نوشیده و جانش را در اثر جدا شدن سلولهای بدن از دست داد. سلولهای بدن او در ادامه اولین گونه زنده روی زمین را تشکیل میدهند؛ گونهای که تکاملش به خلقت انسانها منجر میشود. همین اتفاق باعث شده DNA انسانها و طراحان به صورت کامل مشابه باشد.
طبق شواهد و مدارک، طراحان دیدگاهی خوبی نسبت به مخلوقان خود، یعنی انسانها داشته و حتی آنها را دعوت کردند تا به دیدارشان بیایند اما یک اتفاق نظرشان را کاملا تغییر میدهد و در پی آن اتفاق تصمیم میگیرند نسل بشر را به صورت کامل از بین ببرند. تا به این لحظه خالقان فرنچایز Alien هیچ اطلاعاتی از آن اتفاق مهم به اشتراک نگذاشتهاند.
ریدلی اسکات در مستندی که با محوریت اولین فیلم مجموعه بیگانه ساخته شد، فاش میکند سفینهای که شخصیتهای اصلی در Alien محصول سال ۱۹۷۹ میلادی کشف میکنند، در واقع یک بمبافکن به شمار میرود. طراحان قصد داشتند از این سفینهها برای آزادسازی ویروسی که ساخته بودند استفاده کرده و دشمنی ناشناخته را از بین ببرند. آنها همچنین بعدها تصمیم گرفتند ویروس مزبور را برای نابودی انسانها به کار بگیرند که شرایط مطابق انتظار پیش نرفته و نابودی خودشان را در پی دارد.
ریدلی اسکات همچنین گفت طراحان هر چند وقت یکبار به سیارههای مختلف رفته و مخلوقان خود را بررسی میکردند تا ببینند چه وضعیتی دارند. اگر یک گونه از دیدشان «ناامیدکننده» بود، آن را نابود میکردند.
بیگانه
بیگانه یا زنومورف، گونهای از موجودات فضایی بوده و آنتاگونیست مجموعه فیلمهای Alien به شمار میروند. برخلاف دیگر گونههای فضایی، زنومورفها از یک تمدن پیشرفته برخوردار نبوده و مانند انسانهای بدوی زندگی میکنند. آنها تنها به دنبال شکار موجودات زنده و یافتن میزبان برای رشد نوزادان خود هستند.
سبک زندگی بیگانگان به موریانهها و زنبورها شباهت داشته و مانند آنها یک ملکه دارند. ملکه مزبور وظیفه تخمگذاری و به دنیا آوردن زنورموف را به دوش میکشد.
تاثیرات فرهنگی
اکران Alien در مه سال ۱۹۷۹ میلادی به شکلگیری یک فرنچایز منجر شد که آثار مختلفی مانند فیلم سینمایی، بازی ویدیویی، رمان، کمیک بوک و اسباب بازی را در خود جای داده و الهامبخش ساخت یک پارک تفریحی بوده است؛ پارکی که در سال جاری میلادی افتتاح میشود. تعداد فیلمهای سینمایی به رقم شش میرسد که مجموعا بیش از یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشتهاند.
در دورانی که بیگانه ساخته و اکران شد، زنها در صنعت سینما به عنوان کاراکترهایی به تصویر کشیده میشدند که برای پشت سر گذاشتن چالشها و سختی به مردها نیاز دارند. چنین موضوعی برای Alien صادق نیست. الن ریپلی شخصیت قدرتمند و مصممی است که بدون کمکی از سوی مردان دشمن خود را شکست داده و به یک قهرمان تمام عیار تبدیل میشود. اثر ریدلی اسکات همچنین تاثیرات متفاوتی بر صنایع مختلف گذاشت.
در پی محبوبیت بیگانه، فیلمسازان بیشتری به ساخت یک اثر سینمایی در ژانرهای علمی-تخیلی و ترسناک تمایل پیدا کردند. نتیجه این اتفاق، تولید و اکران آثار متعددی است که برای مثال میتوان به Contamination ،Galaxy of Terror ،Inseminoid و Forbidden World اشاره کرد؛ آثاری که بسیاری از المانهایشان از محصول فاکس وام گرفته شده است. به این موارد باید بازی ویدیویی Metroid محصول نینتندو را اضافه کرد که شباهتهای انکارناپذیری با Alien دارد.
چه آیندهای در انتظار مجموعه بیگانه قرار دارد؟
والت دیزنی پس از اینکه فاکس قرن بیستم را خریداری کرد و امتیاز Alien را در اختیار گرفت، در کامیککان ۲۰۱۹ به صورت رسمی اعلام کرد فیلمهای جدیدی با محوریت این فرنچایز در دست ساخت قرار دارند. با گذشت مدتی، شایعه شد سومین پیش درآمد به کارگردانی ریدلی اسکات تولید میشود. اسکات بعدها این شایعه را تایید و اعلام کرد پروژه در مرحله آمادهسازی فیلمنامه بوده و هنوز تصمیم نگرفته داستان به Prometheus و Alien: Covenant ارتباط داشته باشد یا خیر.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید