فیلم Alita: Battle Angel طلسم اقتباسهای بیکیفیت هالیوود از انیمه و مانگاهای ژاپنی را شکست و نشان داد که با وفاداری به منبع اقتباس، میتوان آثاری با کیفیت و سرگرم کننده را خلق کرد.
پس از دو دهه، آرزوی «جیمز کامرون» (James Cameron) مبنی بر ساخت اقتباسی از مانگا Gunnm (که در غرب با نام Battle Angel Alita شناخته میشود) محقق شد و تولید پر فراز و نشیب این اثر، راه خودش را به پرده نقرهای پیدا کرد. کامرون از سال دو هزار میلادی به دنبال ساخت این اقتباس بود. او در همان سال سریال Dark Angel را برای شبکه Fox خلق کرد که بنا به گفته خودش، در طرح و موضوع الهامات بسیاری از Gunnm گرفته بود.
پس از Dark Angel ساخت این اقتباس مدام به تعویق افتاد و کامرون در نهایت درگیر پروژه «اوتار» (Avatar) و دنبالههایش شد. در سال ۲۰۱۵ کامرون «رابرت رودریگوئز» (Robert Rodriguez) را به عنوان کارگردان انتخاب کرده و خود بر مسند تهیه کنندگی تکیه زد.
مانگا Gunnm یا با نام آمریکاییش Battle Angel Alita، توسط «یوکیتو کیشیرو» (Yukito Kishiro) در سال ۱۳۶۹شمسی (۱۹۹۰میلادی) خلق شد و انتشارش تا سال ۱۳۷۴شمی (۱۹۹۵میلادی) ادامه پیدا کرد. چند سال بعد کیشیرو دو دنباله با نامهای Last Order و Mars Chronicles برای آلیتا نوشت که «وقایع نگاری مریخ» همچنان در حال انتشار است.
داستان فیلم Alita: Battle Angel در سال ۲۵۶۳ میلادی اتفاق میفتد. سیصد سال بعد از جنگی بزرگ که با نام «سقوط» شناخته میشود. طی این نبرد، تمامی شهرهای بزرگ آسمانی غیر از «زالوم» از بین رفتند و بسیاری از منابع و شهرها نیز نابود شدند. طی این سیصد سال، مردم سرتاسر جهان به شهری زیر شهر معلق زالوم با نام «شهر آهنی» گرد هم آمدهاند که از جمله آخرین شهرهای بشریت است.
در ابندای فیلم، دکتر «دایسون ایدو» درحال جستوجو در خرابهها و زبالههای دور ریخته از زالوم، به بدن شکسته و به ظاهر از بین رفته دخترکی سایبورگ بر میخورد. پس از گرفتن اسکن از مغز او، متوجه میشود که همچنان زنده است.
ایدو بدن بیجان دخترک را به آزمایشگاهش میبرد و بدن جدیدی برای او درست میکند. پس از به هوش آمدن، متوجه میشود که نام و گذشتهاش را به یاد نمیآورد. به همین علت، دکتر ایدو نام «آلیتا» را برای او بر میگزیند. در این نقطه، آلیتا سفری در دنیایی پسا آخرالزمانی و رو به تباهی برای یادآوری گذشته و کیستیاش آغاز میکند.
قصه فیلم Alita: Battle Angel نقطه شروع مناسبی دارد. در چند دقیقه اول گوشهای از دنیای سایفای و فیوچریستیکِ اثر، به بیننده نمایش داده میشود و بعد از به هوش آمدن آلیتا، بیننده همراه او قدم در این دنیا میگذارد. فراموشی شخصیت اصلی، بستر مناسبی را در اختیار فیلمساز قرار داده تا مخاطب همراه با آلیتا، قدم به قدم با این دنیای عجیب آشنا شود.
شیوه روایت قصه اول شخص است و در نتیجه آگاهی و اطلاعات بیننده از این دنیا و ساز و کارش، همسو با شخصیت اصلیش پیش میرود. اگر آلیتا چیزی یاد بگیرد و یا خاطرهای از گذشتهاش به یاد بیاورد، بیننده نیز آنها را فرا میگیرد. این همراهی عینی موجب شده که احساس نزدیکی و همذات پنداری مخاطبان با آلیتا بیشتر شود. به واسطه شکلگیری این احساس، تعامل و درگیری ذهنی و احساسی بیننده هم با اثر بالاتر میرود و متعاقبا، تاثیرگذاری نهایی بسیار بیشتری بر آنها باقی میگذارد.
«رابرت رودریگوئز» با همراهی تیم جلوههای ویژه مشهور «جیمز کامرون»، موفق شدهاند دنیا و شخصیتهای کامپیوتری بسیار پویا و واقعگرایی خلق کنند
این شیوه روایی، تنها زمانی میتواند به نتیجه مطلوبی که سازنده مد نظر دارد برسد که در مرحله نخست، بستر و طرح کلی مناسبی ساخته و پرداخته شود و جایگاه و نقش شخصیتهای مختلف در آن به خوبی تعریف شده باشد. فیلم Alita: Battle Angel به واسطه منبع اقتباس قدرتمند و غنی خود، به محتوای داستانی بسیار بالایی دسترسی دارد که میتواند از آن در راستای خلق دنیایی پرجزییات، با تاریخچه و اتفاقات مختص به خود بهره ببرد. اتفاقی که دقیقا در فیلم Alita: Battle Angel به وقوع پیوسته و فیلمساز به خوبی از آن در راستای روایت قصهای درگیر کننده بهره برده است.
شخصیتهای مختلف فیلم، از آلیتا گرفته تا دیگر کاراکترها، همگی با توجه به نقش و مدت زمانی که به آنها اختصاص داده شده، از پرداخت خوبی بهره میبرند و نقش خود را در روایت و پیشبرد قصه فیلم به خوبی ایفا میکنند.
پیشتر عناوین مشابه Alita: Battle Angel را در هالیوود دیدهایم. آثاری مثل Elysium، Maze Runner، Hunger Games و بسیاری دیگر که همگی بیننده را در نقش نوجوانی یاغی و پرحرارت قرار میدهد و از دیدگان او، بدل به تعریف قصه و معرفی دنیای خود میکنند. در تمامی این آثار، دو طبقه اجتماعی وجود دارد و شخصیت اصلی همیشه از گروه پایینتر و به نوعی کارگر است. در نهایت هم روند اتفاقات و تصمیمات شخصیتها منجر به انقلابی سراسری میشود که تمامی ساز و کارهای معرفی شده در ابتدای اثر را به چالش میکشد.
این اتفاق، دقیقا مسیری است که فیلم Alita: Battle Angel در آن قدم میزند. فیلم نخست، صرفا معرفی این شخصیت و دنیای مورد اتفاق داستان است، در قسمتهای آینده -که با توجه به فروش خوب فیلم میتوان ساخته شدنشان را قطعی دانست- این طرح و شیوه روایی که ذکر کردم پیش گرفته خواهد شد و شاهد شورشها و مبارزات انقلابی متعددی خواهیم بود.
شخصیتهای مختلف فیلم، همگی با توجه به نقش و مدت زمانی که به آنها اختصاص داده شده، از پرداخت مناسبی بهره میبرند و نقش خود را در پیشبرد قصه به خوبی ایفا میکنند
این شباهت در ایده و طرح کلی، در نگاه نخست میتواند نقطه ضعفی برای فیلم Alita: Battle Angel که تازه اولین قدم خود را برداشته محسوب شود ولی خوشبختانه با واقف بودن فیلمساز به این امر و خلق دنیایی جذاب و متفاوت، از این نقطعه ضعف احتمالی در راستای اثرگذاری بیشتر خود بهره میبرد.
سازنده از آشناپنداری مخاطب و آگاهی آنها در این زمینه استفاده میکند و بستر امن و قابل پیشبینی را برای آنها خلق میکند. مخاطب به جای مواجه شدن با سیل عظیم اطلاعات ریز و درشت و گم شدن در این دنیای سایفای عجیب، خود را در موقعیتی پیشتر تجربه کرده مییابد و به واسطه آن، ارتباط بهتری با قصه و دنیای آن ایجاد میکند.
قصه و روایت فیلم به دو بخش قابل تقسیم است؛ بخش اول که شامل آشنایی آلیتا با دنیای اطراف و قوانین مختلفش است. آلیتا در این بخش، حالتی بسیار معصومانه و ماجراجویانه دارد. بیننده همراه با آلیتا درگیر سفری در دل شهری خیالی و زیبا میشود و در این بین، رابطه عاشقانهای نیز آرام آرام شکل میگیرد.
بخش دوم، تمی جدی و خشنتری به خود میگیرد. حالا آلیتا برای خودش هدفی برگزیده و شخصیت منفی قصه نیز مشخص شده است. در نتیجه در نیمه دوم، مبارزات بیشتری را شاهد هستیم و مسائل جدیتری از این دنیای سایفای به مخاطب معرفی میشود. آلیتا نیز با چالش و تصمیمهای سختتری مواجه میشود که در تعریف شخصیت او نقش مهمی را ایفا میکنند.
بخش اعظم فیلم Alita: Battle Angel همانند Ready Player One و Avatar توسط جلوههای کامپیوتری خلق شده است. «رابرت رودریگوئز» با همراهی تیم جلوههای ویژه مشهور «جیمز کامرون» موفق شدهاند نه تنها دنیا و شخصیتهای کامپیوتری بسیار پویا و واقعگرایی خلق بکنند، بلکه شخصیت اصلیشان را هم به طور کامل با گرافیک کامپیوتری خلق کردهاند.
شخصیت آلیتا در ابتدا توسط «رُزا سالازار» (Rosa Salazar) به طور کامل موشن کپچر شده و تمامی سکانسها توسط او به اجرا در آمد. سپس با استفاده از کامپیوتر، اطلاعات و دادههای دریافتی مجدد مورد کار قرار گرفت و از دل آن، شخصیت کنونی آلیتا خلق شد.
استفاده از تکنیکهای ویژه بصری به فیلمساز این اجازه را داده که بنا به دلخواه خودش و بدون هیچگونه محدودیتی، دست به خلق صحنههای مبارزه نفسگیر و جذاب بزند.
استفاده از تکنیکهای ویژه بصری به فیلمساز این اجازه را داده که بنا به دلخواه خودش و بدون هیچگونه محدودیتی، دست به خلق صحنههای مبارزه نفسگیر و جذاب بزند. تدوین عالی فیلم که توسط Stephen E. Rivkin انجام شده نیز در جذابیت هر چه بیشتر اثر کمک شایانی کرده است. جادوی اصلی تیم جلوههای ویژه این فیلم در این ماجراست که موفق شدهاند یک شهر کامل را با دو جین شخصیت مختلف به قدری واقعی و ملموس به وجود آورند که لحظهای به بیننده احساس تصنعی و ساختگی بودن دست ندهد.
ترکیب مناسبِ شخصیتها و محیط واقعی با گرافیک کامپیوتری موجب شده که «شهر آهنی» و شخصیت آلیتا کاملا باورپذیر به نظر برسند و بیش از پیش، مخاطب را درگیر این دنیای سایفای و پسا آخرالزمانی بکنند.
ترکیب جلوههای ویژه و آزادی فیلمساز در طراحی این صحنهها و تدوین خوب در سکانس مسابقه موتوربال در شکلی عالی خودش را نشان میدهد. این سکانسِ بلند، چند ثانیه هم به بینندهاش اجازه تنفس نمیدهد؛ در هر لحظه، رخدادی در حال وقوع است و قطعههای رباتیک به گوشهای پرتاب میشود؛ انفجاری رخ میدهد و دوربین با شور و ذوق، مشغول ثبت تمامی این اتفاقات فوق العاده است. کاتهای پیدرپی و نماهای اکشن اجازه نفس کشیدن را به مخاطب نمیدهد و آدرنالین است که در خونِ بینندگان ترشح میشود.
قطعات موسیقی فیلم نیز که توسط «تام هالکنبورگ» (Tom Holkenborg) ساخته شدهاند، در افزایش اثرگذاری و جذابیت فیلم نقش بسیار مفیدی ایفا میکند. هالکنبورگ که در کارنامهاش آثاری همچون Deadpool و Mad Max: Fury Road به چشم میخورد، موفق شده همسو با اتمسفر و حس و حال جاری در فیلم، موسیقی مناسبی را خلق کرده و در افزایش جذابیت فیلم، نقش پویا و مفیدی را اجرا کند.
به جز «رُزا سالازار» که این اثر به نوعی اولین نقش مهم او به عنوان شخصیت اصلی در سینما محسوب میشود، دیگر بازیگران اصلی فیلم همگی چندی از تواناترینهای عرصه خود هستند. از «کریستف والتز» در نقش دکتر ایدو گرفته تا «جنیفر کانلی»، «ماهرشالا علی» و «اد اسکرین». حضور این بازیگران توانا وزنه و قدرت بسیار خوبی به اثر بخشیده و موجب شده که وجه قصه و شخصیتپردازی بیش از قبل قدرتمند و سنگین بشود.
پیش از این عادت داشتیم تا بازیگرانی کمتر شناخته شده یا بیشتر تلویزیونی را در نقشهای مختلف ببینیم، ولی این خرق عادت کاملا به نفع فیلم تمام شده و امتیاز تماما مثبتی برای آن محسوب میشود.
Alita: Battle Angel اثر بسیار خوب و سرگرم کنندهای است، هم طلسم اقتباسهای بیکیفیت هالیوود از منابع ژاپنی را شکست و هم موفق شد با خلق دنیا و شخصیتهایی جذاب، دو ساعت سرگرمی و لذت خالص را به مخاطبانش هدیه دهد. لذتی که به لطف فروش خوب و بازخورد مناسب نزد مخاطبین، مثل اینکه قرار است ادامهدار هم بشود.
- جلوههای ویژه کامپیوتری فوقالعاده
- صحنه مبارزه هیجانانگیز
- کارگردانی و روایت قابل قبول
- بازی خوب رزا سالازار
- در اواسط فیلم مقداری از ریتم میافتد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید