فیلم All the Old Knives اثریست در سبک جاسوسی و هیجانانگیز، نوشتهی اولن اشتاینهاور و به کارگردانی ینوس متز پیدرسن. فیلم همه چاقوهای قدیمی در اصل بر اساس رمانیست با همین نام که توسط اشتاینهاور در سال ۲۰۱۵ میلادی منتشر گردید. این اثر توسط استودیو آمازون در سینماها به مرحلهی اکران رسید و در کنار آن به صورت دیجیتالی در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۲۲ میلادی از سرویس Amazon Prime Video منتشر شد.
داستان از جایی پیگیری شده که رئیس یکی از بخشهای CIA (سیا) به نام ویک (لارنس فیشبرن) متوجه درز اطلاعات توسط یکی از مامورانش میشود، اطلاعاتی که عامل یک تهدید بزرگ برای جان بیش از ۱۰۰ مسافر به شمار میآید. پس از شکست سیا در مواجهه با یک هواپیماربایی، برخی از کارمندان سازمان را ترک کردند. درام حاضر هم هشت سال بعد از تلفات زیاد پرواز ۱۲۷ روایت میشود. در این میان هنری پلهم (کریس پاین) یکی از کارمندان کهنهکار سیا، قرار است تا در ماموریتی این جاسوس بدنام را پیدا کند. او از این رو با تعدادی از همکاران سابق درون سازمان ملاقات میکند، از جمله این همکاران سیلیا هریسون (تندی نیوتون) است که هنری زمانی عاشق او بوده و او را به خوبی میشناسد. با این فرض که ممکن است سیلیا جاسوس داستان باشد، حالا هنری در موقعیت مناسبی قرار دارد تا او را هنگام دروغ پردازیهایش دستگیر کند. چیزی در طول داستان مخفیست، یکی از طرفین ملاقات زمان زیادی برای زنده ماندن ندارد. نکته جالب داستان در چنین بیانی است: عشق، جاسوس بازی و سیاست، همگی در دو مقولهی دروغ و ابهام با هم اشتراکاتی دارند؛ به عبارت دیگر، مشخصهی اصلی یا وجه اشتراک این سه مورد، همان بحث فریب و کتمان است.
ساختار داستان شکل خوبی دارد اما تجربه به قدری قوی نیست که بخواهد یک روایت متمرکز و عمیق را ارائه دهد
فیلمهای هیجانانگیز جاسوسی، معمولا از عناصری جنجالی استفاده میکنند که صدای ذرات تشکیل دهندهی آن همیشه در گوش جهان شنیده میشود. توسعهی داستان در سایهی سیاست، ملیت و مذهب امکانپذیر است و دیگر مثل سابق، مقولهی عشق در چنین زمینهای مورد توجه قرار نمیگیرد؛ فیلم همه چاقوهای قدیمی اما با وعدهای طنازانه، مسئلهی اصلی خود را با ترکیبی از دو عاشق رو به جلو میبرد؛ به این ترتیب، همانطور که هنری و سیلیا در آتش عشق میسوزند، پیشران و سوخت اصلی داستان هم چنین رابطهای شده است. تمرکز فیلمِ همه چاقوهای قدیمی، روی همان چیزیست که تماشاگر در آرامترین و البته حساسترین لحظات داستان همراهش میشود، یک رستوران مجلل که انتظار میرود در آن حرفهای تعیین کنندهای رد و بدل شود.
نمیتوان چنین فضایی را در عرصه موارد فرعی داستان جای داد، چراکه ایده تمرکز بر فضای رستوران جالبتر و زیباتر از گذراندن زمان در اتاقهای سیا است. طبیعتا دو طرف قرار است با غذاهای مورد علاقهی یکدیگر آشنا شوند، تجدید خاطرات کنند، گور اطلاعات مرده را بشکافند، اما در نهایت هدف رسیدن به پاسخ این سوال است که آیا سیلیا اطلاعات سری سازمان را به تروریست ها فروخته یا خیر؛ دشنهها یکی پس از دیگری پرتاب میشوند. ساختار داستان شکل خوبی دارد اما تجربه به قدری قوی نیست که بخواهد یک روایت متمرکز و عمیق را ارائه دهد. در واقع فیلمساز با عناصر مهم داستانش به درستی رفتار نکرده و صرفا توهم یک روند درگیر کننده را دارد.
ماهیت داستان لزوما باید مبهم باشد، مبهم بماند و در یک نقطه، با دستهای از سیاستها روشن شود. تکنیک یا در اصل راهکار فیلمساز برای افشاگریهای داستان، فلشبک است. با این شیوه هویت افراد و چگونگی اعمال تا حد زیادی قابل درک میشود، اما در مقابل از پیچیدگیهای خلاقانهی داستان کاسته شده و ظاهر و باطن نسبتا یکی است. جدا از برداشتهای سطحی و کند، فیلم همه چاقوهای قدیمی دقت و سرعت قابل قبولی دارد و تعلیقهای آن مناسب هستند.
فیلمبرداری افکار فیلمساز را سازماندهی کرده، نورپردازی هم در اکثر مواقع موفق است
تمرکز داستان قوت چندانی نداشته و مهمتر از آن، این تمرکز گاهی به کوچک شدن مقیاس کلی داستان ترجمه و تعبیر میشود. برای مثال اگر تعداد مظنونها بیشتر بود، قطعا گیرایی داستان بیشتر میشد، اما فیلمساز در عوض از بسیاری از کارمندان سازمان، کسانی که پتانسیل مظنون بودن را دارند، میگذرد. شخصیت جاناتان پرایس، از لحاظ داستانی کیفیت و توان لازم برای جلب توجه تماشاگر را داشت اما به اندازهی کافی پردازش نمیشود. به هر حال بازی او و دیگر بازیگران در تمام موقعیتها تماشاییست. چیزهای زیادی از ۸ سال گذشتهی شخصیتها میبینیم اما کمتر عواملی سبب انتقال مخاطب به لایههای عمیق شخصیتی آنها میشود؛ طوری که درست از لحظهای فرد را در حال تکامل میبینیم، که قدم آخر در رسیدن به کمال را هم برداشته است! وقتی هم که از دروغها پردهبرداری میشود، گویا نیازی به دراماتیک کردن فضا احساس نشده است. فیلمبرداری افکار فیلمساز را سازماندهی کرده، نورپردازی هم در اکثر مواقع موفق است. (اگرچه گاهی غلظت رنگها یادآور آثار علمی-تخیلی میشود و البته که این ایده جالبی نیست)
در نظر تماشاگر، ابزار روایی دائما در حال تغییر است و با وجود ثابت بودن هدف، این قضیه باید سبب ایجاد لغزش یا بیثباتی در تصور مخاطب شود و در اصل ذهنیت او را از هدف قطعی داستان دور کند. این فیلم حکایت خانهایست که از لحاظ دکوراسیون تغییر کرده، اما از جنبه ایجاد یک تجربهی بهتر -که هدف تغییر دکور باشد- فرقی نکرده است. در نتیجه فیلمساز هرکاری کند نتیجه همان است و عامل اصلی تغییر نمیکند (یا حداقل حس یک نتیجهی غیرقابل پیشبینی را منتقل نمیکند). فیلم همه چاقوهای قدیمی با تکیه بر چند مولفهی روانشناسانه و با سخن گفتن از مباحثی اصیل و انسانی مثل احساس، اندوه، مرگ، خیانت، اسرار و مقولهی اعتماد، نوعی حالت حقیقی و واقعی را ترسیم میکند که شاید ارزشمندترین نکتهی آن هم باشد.
فیلم All the Old Knives اثر محترمیست؛ روایت از جامعیت کافی برخوردار است و آداب درستی دارد، اثر محدودیست و کار یا دغدغهی نسبتا کوچک خود را به سرانجام میرساند، اما از جنس فیلمهاییست که متعلق به الگوهای نوعِ سینمایی خود شده است و پس از مدتی هم به واسطه فیلمهای شبیه به خود از یاد میرود.
- پایانبندی و نتیجه گیری خوب
- انتقال احساسات انسانی شکل قوی و تاثیرگذاری دارد
- بازی بازیگران تماشاییست
- از بررسی عمیق حوادث و شخصیتها خودداری شده است
- گاهی به سبب مرور تکههای پازل، روند داستان کند میشود
- محدودیت در استفاده از پیچشهای خلاقانهی داستانی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید