فیلم آنابل به خانه میآید «Annabelle Comes Home» سومین فیلم از سری داستانهای عروسک آنابل و هفتمین اثر سینمایی در دنیای احضار محسوب میشود که برای سرگرم کردن هر چه بیشتر مخاطبین تولید شده اما فیلم آنابل به خانه میآید آن گونه که باید، قدرتمند ظاهر نشد.
پس از اکران نه چندان قابل قبول «نفرین لا یورونا»، با هفتمین فیلم از دنیای احضار روبهرو شدیم و این بار، گری دوبرمن برای کارگردانی یک اثر در سبک وحشت دست به کار شد. فردی که تا پیش از این پروژه در بخش فیلمنامهنویسی و پرورش ایدههای داستانی در پسزمینه در تکاپو بود. داستان «آنابل به خانه میآید» دنبالهای است بر دو فیلم گذشته عروسک آنابل. روایتی به ظاهر ترسناک از عروسکی واقعی. در همان صحنه آغازین فیلم نیز تماشا میکنیم که چند سطر اطلاعات متنی درباره خانواده وارِن و موزه کوچک درون خانهشان به نمایش در میآید. دوبرمن در همان ابتدا به صورت کاملا کلاسیک و رسمی بیان میکند که آنابل واقعا وجود دارد.
داستان از نقطهای شروع میشود که پاتریک ویلسون و وِرا فارمیگا در نقش وارنها توانستهاند عروسک آنابل را پیدا کرده و با خود به منزل ببرند تا در موزه نقلیشان به صورت مهر و موم شده نگهداری شود. عدهای در دنیای واقعی همچنان باور دارند که آنابل، خبیثترین و شیطانیترین چیزی است که بشر میتواند تصورش را بکند. با این اوصاف دوبرمن به همراه جیمز وان نتوانسته فیلمنامه نسبتا قابل قبولشان را به درستی جلوی دوربین پیادهسازی کنند.
دنیای احضار (The Conjuring) به قدری در طول این سالها شاخ و برگ پیدا کرده که دیگر مهم نیست فیلم بر اساس یک داستان واقعی تولید شود یا تخیلی. ما دلمان میخواهد به هر نحوی که شده با وارنها در دنیای سیاه و غمزدهشان همسفر شویم. حتی دیگر برای کسی چندان اهمیت ندارد که آیا لورین وارن واقعا یک مدیوم بوده یا تنها به این رفتار تظاهر میکرده. هر چند در «آنابل به خانه میآید» میبینیم که جودی، فرزند ۱۲ ساله وارنها نیز تا حدودی قدرت مادرش را از خود نشان میدهد. البته نه به خوبی و قدرتمندی لورین.
اگر با دنیای احضار غریبه هستید و اگر دو فیلم قبلی آنابل را تماشا نکرده باشید، «آنابل به خانه میآید» از دیدگاهتان، بیشتر یک فیلم کمدی میماند تا یک اثر وحشتناک
پیرنگ فیلم به تنشهای آنابل در محل سکونت وارنها میپردازد و سلسله وقایع سببی داستانی در همان منزل و فضای بسته رخ میدهد. در «آنابل: آفرینش» به خوبی تماشا کردیم که سودربرگ در نقش کارگردان با ابتکارهای خاص خودش توانسته بود به قصه آنابل، جانی دوباره ببخشد. یکی از رویکردهای سودربرگ در گسترش تعدد لوکیشن بود و ما هر آن انتظار داشتیم در یک نقطه از منزل، مزرعه و حتی طویله خانواده مفلوک آن داستان، اتفاق هولناکی رخ بدهد. در «آنابل به خانه میآید» تنها یک لوکیشن میبینیم و آن هم منزل شخصی وارنهاست. دوربین از تمام زوایا درون ساختمان را نشان نمیدهد و به همین سبب شخصیتها تنها در چند اتاق کوچک، خط داستانیشان را سپری میکنند.
در مدت زمان تقریبا ۲ ساعته فیلم، داستان به درستی پرورش نمییابد. اگر با دنیای احضار غریبه هستید و اگر دو فیلم قبلی آنابل را تماشا نکرده باشید، «آنابل به خانه میآید» از دیدگاهتان، بیشتر یک فیلم کمدی میماند تا یک اثر وحشتناک. چرا که هر چقدر پیرنگ فیلم منسجم است، داستان پر و بال نمیگیرد چون محوریت قصه بر پایه فعالیتهای خبیثانه آنابل به جلو حرکت میکند. چگونه بیننده تازهوارد با مجموعه احضار قرار است با آنابل ارتباط برقرار کند؟ دوربرمن تلاش کرده تا مثل استراتژی سودربرگ در آنابل: آفرینش، به این عروسک مخوفْ شکل فیزیکی و جسمانی ببخشد. رویکردی کاملا بچهگانه که بیشتر حس دافعه در اغلب بینندگان ایجاد کرده تا حس پذیرشِ اهریمن خفته در عروسک.
«آنابل به خانه میآید» جریانساز نیست و این موضوع به شدت به جذابیت و ریتم فیلم آسیب میزند. کل حوادث داستانی در یک شب تا صبح روایت میشود و بر این اساس شاید فکر میکنید با تندباری از رویدادهای ریز و درشت از شدت ترس از صندلی خود میپرید اما این گونه نیست. وارنها تنها در ابتدا و انتهای فیلم حضور دارند و ما در رویدادهای فیلم تنها با چهار شخصیت انسانی روبهرو هستیم؛ جودی، مری آلِن، باب و دَنیلا.
در «آنابل به خانه میآید» نه داستان گستردگی خاصی دارد و نه اطلاعات زیادی درباره حوادث به ما تزریق میشود
اگر دقت کرده باشید اشاره کردیم شخصیت «انسانی»، چرا که آنابل نیز هویت دارد. شاید در این فیلم به درستی آنابل معرفی نشده اما اگر جزو هواداران دنیای احضار باشید، با کاراکتر آنابل آشنا هستید. از طرفی دیگر در «آنابل به خانه میآید» نیز مجدد این فرضیه مطرح میشود که آنابل تنها یک اهریمن ساده درونش حضور ندارد و هر موجودی ماورایی که درون این جسم بیجان قرار دارد با استفاده از نیرویی که درون این عروسک نهفته، سایر ارواح را در اطرافش کنترل میکند. به همین دلیل این پتانسیل وجود داشته که ما با سیلی از ارواح در این فیلم روبهرو شویم اما به غیر از چند شخصیت که جلوی دوربین عرض اندام میکنند، عامل وحشتناک دیگری قابل رویت نیست. یکی از ارواح در حقیقت همان روح خبیثی است که در «نفرین لا یورونا» حضور داشته و بخش اعظمی از تعلیق «آنابل به خانه میآید» روی دوشش سنگینی میکند.
هنرنمایی بازیگرها چنگی به دل نمیزند و جودی، به شدت مصنوعی بازی میکند. با این اوصاف شخصیت و نوع رفتار جودی در قالب یک دختربچه ده، دوازده ساله به دل نمینشیند. جودی ترس چندان خاصی را به دلش راه نمیدهد. او در مقابله با ارواح سریعا راه فراری برای خود انتخاب میکند و به همین راحتی دم به تله نمیدهد. در نهایت هم فعالیتهای هوشمندانه جودی موجب شد تا قائله ختم به خیر شود. مثل اینکه دوربرمن سعی داشته دختر وارنها را با اندکی اغراق و بزرگنمایی به ما نشان دهد.
با این همه انتقاد و اشاره به نکات منفی، شاید بپرسید که آیا اصلا این فیلم نکته مثبتی نیز داشته؟ کار دشواری است که این فیلم را جداگانه تحلیل کنیم. چون دیدگاه مقایسهای برای بررسی آنابل به خانه میآید با دیگر آثار موجود در دنیای احضار، رویکردی اساسی و چه بسا الزامی است. با این تفاسیر دوبرمن در ایجاد و القای حس تعلیق تا حدود قابل توجهی موفق عمل میکند. کارگردان در یک پلان، مدام دوربین را از زوایای مختلف به شخصیت نزدیک میکند تا میدان دید ما به عنوان مخاطب، با شخصیت همسو شود. به زبانی سادهتر کارگردان ما را مجبور میکند همگام با شخصیتهای درون خانه، اتفاقات و فعالیتهای ارواح را به صورت عینی ببینیم.
در حالیکه پیش از اکران «آنابل به خانه میآید»، در دو فیلم قبلی آنابل ثابت شده بود که عمق اطلاعات داستانی، تاثیر شگرفی روی القای ترس میگردد. عمق اطلاعات داستانی و گستردگی دو مقوله کاملا مجزا به شمار میروند و بسیار تعجب برانگیز است که در «آنابل به خانه میآید» نه داستان گستردگی خاصی دارد و نه اطلاعات زیادی درباره حوادث به ما تزریق میشود. روایتی آبجکتیو در سومین قصه از آنابل تماشا میکنیم که فیلم به زور میخواهد بیشتر بر پایه ظاهر شخصیتها و رفتارشان ما را بترساند. در صورتیکه سودربرگ در آنابل: آفرینش ثابت کرده روایتی سابجکتیو میتواند مخاطب یک اثر وحشتناک را تا سر حد مرگ بترساند. ما در فیلم سودربرگ به درون ذهن شخصیتها سفر کردیم و پیش از آنکه آنها بترسند، ما زهر ترک شدیم! این نوع روایت را سابجکتیو مینامند.
«آنابل به خانه میآید» با پیرنگ هدف محور خود تلاشی بوده ضعیف که نه کسی از تماشای این فیلم وحشت میکند و نه از روایت داستانیاش لذت میبرد. «آنابل: آفرینش» همچنان با اختلاف، برترین اثر سینمایی است که داستان عروسک واقعی آنابل را برای سینمادوستان تعریف میکند. اگر «آنابل به خانه میآید» را تماشا نکنید، چیز خاصی را از دست نمیدهید.
- ایفای نقش هر چند کم ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون
- نیمه پایانی به مراتب بهتر از حیث روایت
- فیلمنامهای ضعیف و عاری از هر گونه خلاقیت و نوآوری
- دختربچه وارنها رفتاری بیش از اندازه بزرگسالانه دارد تا بچهگانه
- ریتم نامناسب
- بهرهبرداری ناقص از هویت خبیثانه عروسک واقعی آنابل در فیلم
- هنرنمایی مصنوعی بازیگرهای نوجوان
- جریانساز نبودن ماجرا
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید