از عروسک آنابل چه اطلاعاتی دارید؟ آیا اصلا میدانید که این عروسک مخوف و شیطانی واقعی است؟ در این مقاله به هر آنچه که باید از Annabelle این عروسک مرموز و شیطانی، بدانید اشاره خواهیم کرد.
تونی دروسا-گراند که به عنوان تهیهکننده در سینما فعالیت داشت، سالها قبل فیلمنامهای را بر اساس یکی از پروندههای اد و لورین وارن نوشت. این دو شخص طبق ادعای خودشان در زمینهی شیطانشناسی مهارت داشته و میتوانستند ارواح یا موجودات خبیث را از انسانها دور کنند. دروسا-گراند ۱۴ سال تلاش کرد تا بتواند نظر استودیوها را به سمت پروژهی The Conjuring جلب کند اما موفق نشد. این شرایط ادامه داشت تا اینکه با پیتر سفرن و برادران هیس ملاقات کرد. در پی این اتفاق، روند نوشتن نسخهی اولیهی فیلمنامه آغاز شد.
شش استودیوی مختلف برای بهدست آوردن امتیاز The Conjuring رقابت کردند و در انتها، استودیوی سامیت اینترتینمنت توانست به واسطهی ارائهی پیشنهاد بهتر با تونی دروسا-گراند وارد مذاکره شود؛ مذاکرهای که سرانجامی نداشت. این تهیهکننده سپس با مدیران نیو لایو سینما تماس گرفت و خواستار آغاز مذاکره شد. این استودیو در رقابت برای به دست آوردن امتیاز پخش حضور داشت اما پیشنهاد پایینتری نسبت به سامیت ارائه داده بود. آنها به توافق رسیدند تا پروژه به صورت رسمی چراغ سبز تولید را دریافت کند. در نهایت هم جیمز وان فیلمساز مشهور آمریکایی وظیفهی کارگردانی را بر عهده گرفت.
The Conjuring اوایل سال ۲۰۱۳ میلادی به سینماها آمد و توانست به واسطهی کارگردانی، نقشآفرینی، فضاسازی و موسیقی متن کمنقصش نظر مثبت منتقدان و مخاطبان را کسب کند. این فیلم همچنین در مقابل بودجهی ۲۰ میلیون دلاری خود بیش از ۳۱۹ میلیون دلار فروخت تا ساخت دنبالهاش اتفاقی اجتنابناپذیر تلقی شود. نیو لایو سینما نه تنها با ساخت قسمت دوم موافقت کرد، بلکه به تولید یک فرنچایز فرعی با محوریت عروسک آنابل چراغ سبز نشان داد تا دنیای سینمایی کانجورینگ رسما شکل بگیرد.
تاکنون سه فیلم بر اساس عروسک آنابل ساخته شده است. در ادامه قصد داریم مروری بر اطلاعاتی داشته باشیم که از این فرنچایز موجود است.
فیلم Annabelle: Creation
کارگردان: دیوید اف. سندبرگ
نویسنده: گری دوبرمن
بودجهی ساخت: ۱۵ میلیون دلار
میزان فروش: ۳۰۶ میلیون دلار
بازیگران: استفانی سیگمن، تالیثا بیتمن، لولو ویلسون، میراندا اتو و آنتونی لاپالیا
داستان با نمایش خانوادهی مولینز شروع میشود که از راه ساخت عروسک درآمد کسب کرده و روزهای بسیار خوشی را سپری میکنند. از همه مهمتر، رابطهی بسیار خوب و صمیمانهای میان والدین و آنابل تنها فرزند خانواده وجود دارد. خانواده برای دعا به کلیسا میروند و در حین برگشت یکی از چرخهای وانت پنچر میشود. پدر مشغول درآوردن پیچها است که مادر متوجهی حرکت یه خودرو به این سمت میشود. مادر پیشنهاد میکند برای راننده دست تکان داده تا در باز کردن پیچها کمک کند؛ زیرا یکی از آنها گیر کرده است اما پدر نمیپذیرد. پدر در نهایت با فشار و نیروی زیاد چرخ را درمیآورد که نتیجهاش پرتاب شدن پیچ به وسط خیابان است. آنابل که توجهی به جاده و ماشین ندارد برای برداشتن پیچ به وسط خیابان رفته و در اثر تصادف فوت میکند.
داستان سپس ۱۲ سال بعد را روایت میکند. خانوادهی مولینز پس از اینکه متوجه میشوند یتیمخانه بسته شده و خواهر شارلوت و شش دختر بدون سرپناه ماندهاند، به آنها پیشنهاد میدهند برای گذران زندگی خود به خانهی آنها نقل مکان کنند. خواهر شارلوت و دخترها پس از اینکه توسط ساموئل مورد استقبال قرار گرفتند، به داخل خانه رفته و به بخشهای مختلف آن میروند تا آشنایی پیدا کنند؛ خانهای که جدا از دو طبقه بودن، مساحت زیادی دارد. آقای مولینز به خواهر و همچنین دخترها میگوید اتاقهایشان در طبقهی بالا قرار دارد و او به همراه همسرش در یکی از اتاقهای طبقهی پایین زندگی میکند. او همچنین به مهمانهای تازه وارد میگوید اجازهی ورود به اتاق خصوصیشان و همچنین یکی از اتاقهای طبقهی بالا را ندارند. آن اتاق قفل شده و باید به همین شکل باقی بماند.
با ورود خواهر روحانی و دخترها به خانه، اتفاقات عجیب و مرموزی شروع به رخ دادن میکنند. برای مثال، جنیس دختری که رشد پایش به دلیل فلج اطفال با اختلال روبهرو شده و میلنگد حضور فرد دیگری را حس میکند. یا خواهر روحانی که مشغول جا به جا کردن وسایلش در اتاق است، درب بالابر بهطور ناگهانی باز شده و در اثر جریان هوا، صفحات کتابش ورق میخورند. یک شب جنیس قبل از اینکه بخوابد بهطور اتفاقی متوجهی برگهای میشود که از زیر در به داخل اتاق هُل داده شده است. او از روی تخت بلند شده، به سمت برگه رفته و نهایتا آن را باز میکند. روی برگه نوشته شده بود: مرا پیدا کن. او عصایش را برداشته و شروع به چرخیدن در خانه میکند. بعد از نزدیک شدن به درب اتاقی که اجازهی ورود را ندارد، ناگهان برگهی دیگری از زیر در به این سمت هل داده میشود.
جنیس برگه را برداشته و آن را میخواند: من اینجا هستم. در حالی که ترس تمام وجودش را فرا گرفته، دستش را به سمت قفل برده و آن را میچرخد؛ قفلی که دفعهی قبل بسته بود، اینبار به طرز مرموزی باز است. او پس از نگاه به بخشهای مختلف اتاق بی (نام دوم آنابل)، کلید جالباسی را برداشته، قفل آن را باز کرده و با یک عروسک نسبتا بزرگ مواجه میشود. این اقدام آزاد سازی یک نیروی قدرتمند شیطانی را به همراه دارد. جنیس که به شدت ترسیده، خود را به تخت رسانده و دراز میکشد. اتفاقات عجیب و غریب ادامه مییابد. تعدادی از دخترها فکر میکنند خانم مولینز عامل این اتفاقها باعث شد؛ زیرا از زمان ورودشان به خانه هرگز با او ملاقاتی نداشتهاند. آقای مولینز در همین حین میگوید چنین چیزی امکان ندارد چون همسرش سالها است که توانایی راه رفتن ندارد.
موجود شیطانی یک شب به شکل آنابل مقابل جنیس ظاهر شده و از او روحش را طلب میکند. جنیس شروع به فرار کرده اما به دست آنابل اسیر شده و نهایتا از طبقهی دوم به پایین پرتاب میشود. این اتفاق صدمهی شدیدی را به او وارد میکند. از همین رو، مجبور میشود برای مدتی روی ویلچر بنشیند. هر چند، به نظر میرسد صدمهی وارده همیشگی باشد. یک شب که جنیس روی مبل دراز کشیده، لیندا بهترین دوستش به سراغ او آمده و با یکدیگر مکالمهای را دربارهی موضوعات مختلف از جمله خاطرات گذشته آغاز میکنند. در همین حین، جنیس عروسک مورد علاقهاش را به لیندا میدهد تا بدین ترتیب به او بگوید همیشه کنارش خواهند ماند. در مقابل، لیندا هم عروسک مورد علاقهاش را به جنیس میدهد. پس از گفتن شب به خیر از یکدیگر جدا میشوند.
لیندا در حین رفتن به اتاقش صداهایی را از اتاق آنابل شنیده و توجهاش به آن سمت جلب میشود. او از سوراخ قفل به داخل اتاق نگاهی انداخته و متوجهی عروسکی میشود که روی یک صندلی گهوارهای نشسته است. او درب اتاق را باز کرده و ناگهان با چیزی مواجه میشود که او را به شدت میترساند. لیندا به اتاقش رفته و از ترس روی تخت دراز میکشد اما آن موجود او را تعقیب کرده و آزارش میدهد. روز بعد، موجود شیطانی خود را به شکل خواهر شارلوت درآورده و جنیس را به شکل خشونت باری به داخل یک طویلهی قدیمی میبرد. در همین حین، جیغهای بسیار بلند جنیس توجه دختران و خواهر شارلوت را به خود جلب میکند. به محض ورود، با جنیس مواجه میشوند که روی ویلچر خود بوده و با لبخند به آنها میگوید مشکلی ندارد و همه چیز خوب است.
لیندا که متوجهی رفتارهای عجیب جنیس پس از این اتفاق میشود، موضوع را با آقای مولینز در میان میگذارد. او میگوید جنیس به طور مخفیانه وارد اتاق شده و عروسکی که لباس سفید به تن داشته را پیدا کرده است. آقای مولینز با شنیدن این جمله عصبانی و در عین حال مضطرب شده و میگوید چنین چیزی امکان ندارد؛ زیرا آن عروسک مدتها قبل مخفی شده بود تا کسی به آن دسترسی نداشته باشد. آقای مولینز در حالی که یک صلیب در دستان خود نگه داشته، وارد خانه شده و ناگهان همان عروسک مواجه میشود که روی یکی از صندلیهای میز ناهارخوری نشسته است. او آرام آرام نزدیک شده و برگهی کوچکی که نزدیک عروسک قرار گرفته را باز میکند. روی آن نوشته شده بود: پیدایت کردم. در همین حین، جنیس با ویلچر به آقای مولینز نزدیک میشود. پس از توقف، بدون هیچ گونه مشکلی از روی صندلی چرخدار بلند شده و مقابل آقای مولینز میایستد. او توسط موجود تسخیر شده است.
او به جنیس یادآوری میکند دربارهی اتاق به او هشدار داده بود. جنیس در حالی که میگوید نور خورشید را از من نگیر (اشاره به مخفی کردنش) به داخل تاریکی برگشته، تغییر شکل داده و به حالت اصلی موجود شیطانی درمیآید. آقای مولینز صلیب را مقابل آن موجود شیطانی میگیرد اما موجود انگشتانش را شکسته، صلیب را از دستانش جدا کرده و نهایتا به شکل ترسناکی او را میکشد. پس از این اتفاق، جنیس که همچنان توسط موجود شیطانی تسخیر شده، عروسک را همیشه و همه جا همراه خود دارد. لیندا که همه چیز را زیر سر عروسک میداند، یک شب بهطور مخفیانه آن را برداشته و به سمت چاه میرود. خواهر شارلوت که متوجهی این اتفاق شده، او را تعقیب میکند. لیندا که میخواهد عروسک را به داخل چاه بیاندازند، خواهر میپرسد چکار میکنی؟ لیندا هم توضیح میدهد تمامی اتفاقات اخیر (رفتارهای عجیب جنیس، مرگ آقای مولینز و غیره) تقصیر این عروسک است.
او عروسک آنابل را به داخل چاه تاریک انداخته و سپس نگاهی به داخل میاندازد که ناگهان دو دست بیرون آمده و سعی میکنند او را به داخل بکشند. خواهر شارلوت به سرعت به سمت لیندا رفته، او را نجات داده و سپس پوشش چوبی دهانهی چاه را میگذارد. آن دو به داخل خانه برگشته اما خبری از جنیس نیست. از همه مهمتر، عروسک هم آنجا حضور دارد. خواهر شارلوت در حالی که عروسک را در دستانش گرفته به اتاق خانم مولینز رفته و از او میخواهد همه چیز را توضیح دهد. خانم مولینز در ابتدا میگوید عروسک را از او دور کند. سپس دربارهی گذشته توضیح میدهد. طبق گفتههای او، پس از مرگ فرزندشان دعا کردند هر قدرتی که بتواند دخترشان را به آنها برگرداند، تا ابد به آن وفادار خواهند ماند. مدت کوتاهی پس از بیان این جمله، شیطان به روشهای مختلف با آنها ارتباط برقرار و نهایتا خواستهی اصلی خود را مطرح کرد: او میخواست آقا و خانم مولینز اجازه دهند تا وارد کالبد عروسک بی شود.
آنها با درخواست اهریمن موافقت کرده و در مقابل، به خواستهی اصلی خود رسیدند؛ آنابل، بار دیگر کنار آنها بود. این شرایط دوام چندانی نداشت. آنها متوجه شدند شیطان قصد داشته از طریق قرار گرفتن در کالبد عروسک وارد دنیا شود و حالا هم برای دستیابی به تمام قدرتش نیاز دارد تا روح یک انسان را بهدست بیاورد. او نخست سعی کرد روح خانم مولینز را تسخیر کند اما ساموئل به موقع رسید و همسرش را نجات داد. آنها سپس موضوع را با کلیسا و پدر روحانی در میان گذاشتند. به توصیهی پدر، عروسک را داخل جالباسی قرار داده و اطرافش با سخنان خداوند پر کردند تا بدین ترتیب بتوانند آن را مهار کرده و برای همیشه زندانی نگه دارند تا به کسی آسیب نزند. خانم مولینز نهایتا میگوید قصد داشتند با پناه دادن به دخترها کفارهی گناهی که مرتکب شدند را بپردازند اما نهایتا باعث شدند موجود شیطانی به چیزی که مدتها انتظارش را داشته دست یابد؛ یافتن یک میزبان جدید.
در همین حین، دخترها با جنیسی که همچنان تسخیر شده مواجه میشوند. او که ایستاده و یک چاقو به دست دارد، به کارول میگوید وقت آن رسیده تا دست از گناه کردن بردارد. سپس به دخترها حمله میکند. آنها به سرعت پیش خواهر شارلوت بازمیگردند. جنیس به خواهر شارلوت حمله میکند. همین اتفاق هم باعث میشود تا دخترها ترسیده و به سمت ماشین بروند. لیندا که نتوانست همراهشان از خانه خارج شوند، به داخل اتاق بی رفته و آنجا پنهان میشود. جنیس به سراغ او میرود تا چاقو را وارد بدنش کرده و لیندا را بکشد اما خواهر شارلوت سر رسیده و جنیس را به همراه عروسک به داخل جالباسی انداخته و در را قفل میکند. آن دو از خانه خارج میشوند و در همین حین، تمامی لامپها ترکیده و لرزش خانه آغاز میشود. با گذشت مدت کوتاهی، همه چیز به حالت عادی بازمیگردد. فردای آن شب پدر روحانی به همراه تعدادی افسر پلیس به خانه آمده و همه جا را میگردند اما خبری از جنیس نیست. پدر روحانی هم میگوید موجود شیطانی خانه را ترک کرده و در نتیجه عروسک و همچنین آن خانه تقدیس شده است.
جنیس که همچنان تسخیر شده، قبل از آمدن نیروهای پلیس و پدر روحانی از خانه فرار کرده و خود را به یک یتیمخانه در سانتا مونیکا میرساند. او که خود را با نام آنابل معرفی کرده، پس از مدتی توسط اعضای خانوادهی هگینز به سرپرستی گرفته میشود. با گذشت چند سال، جنیس در حالی که به دختری بالغ تبدیل شده، به همراه مردی دیگر والدین خود را به قتل میرساند.
فیلم آنابل (Annabelle)
کارگردان: جان آر. لئونتی
نویسنده: گری دوبرمن
بودجهی ساخت: ۶ میلیون و ۵۰۰ هزار دلار
میزان فروش: ۲۷۵ میلیون دلار
بازیگران: آنابل والیس، وارد هورتون، الفری وودارد و تونی آمندولا
داستان با نمایش سه شخصیت ناشناخته آغاز میشود که ظاهرا به عنوان پرستار خصوصی برای دیگران کار میکنند. در حالی که عروسک آنابل را کنار خود قرار دادهاند، به صحبت دربارهی او پرداخته و آن را عامل اتفاقات عجیب و غریبی میدانند. برای مثال آنها میگویند حالت عروسک هر از چند گاهی تغییر میکرد یا حتی گاهی اوقات از اتاقی به اتاقی دیگر میرفت. فیلم سپس میا و جان فورم شخصیتهای اصلی را نشان میدهد که در کلیسا مشغول دعا هستند؛ شخصیتهایی که تولد اولین فرزندشان را انتظار میکشند. پس از اتمام مراسم مذهبی و در حالی که به سمت درب خروج حرکت میکنند، ناگهان با پیت هگینز مواجه میشوند. با پیوستن شارون همسر پیت، سوار ماشین شده و به سمت خانههایشان که در همسایگی یکدیگر قرار دارند حرکت میکنند.
پس از مکالمهای کوتاه، اعضای دو خانواده از یکدیگر جدا میشوند. میا در حین قدم زدن به سمت خانهشان به جان میگوید نباید پیش آن دو نفر دربارهی بچه صحبت کند؛ زیرا تنها دو سال از ناپدید شدن دخترشان میگذرد. شب همان روز، پس از مکالمهای کوتاه دربارهی شرایط روحیشان، جان از همسرش میخواهد تا چشمانش را ببندد. او سپس از اتاق بچه خارج شده و چند لحظهی بعد با جعبهای بزرگ بازمیگردد. میا جعبه را باز کرده و با عروسکی (عروسک آنابل) که مدتها دنبالش میگشته مواجه میشود. او که امید خود را برای پیدا کردن این نوع عروسک کمیاب از دست داده بود، غافلگیر و در عین حال بسیار خوشحال میشود. میا عروسک را برداشته و کنار دیگر عروسکهایی که در گذشته خریده بودند قرار میدهد. البته جنیست بچهشان هنوز مشخص نشده اما اتاقش را با آیتمهای مختلف پر کردهاند.
آن دو سپس به تخت خواب میروند اما مدت کوتاهی بعد سر و صدایی از خانهی هگینز آنها را بیدار میکند. میا که فکر میکند صدای جیغ شنیده، همسر خود را بیدار میکند. جان تصمیم میگیرد به خانهی هگینز رفته و ببیند چه اتفاقی افتاده است. او که جلوتر از میا حرکت میکند، بدون دردسر وارد خانه میشود؛ زیرا در باز بوده است. میا چند لحظهای در فاصلهی نزدیک با درب ورودی منتظر میماند که ناگهان جان غرق در خون برگشته و به میا میگوید خون متعلق به او نیست اما باید با پلیس و آمبولانس تماس بگیرید. پس از اتمام تماس، ناگهان زنی جوان مقابل او ظاهر شده و میگوید از عروسکهایت خوشم میآید. او که به شدت ترسیده، از پشت توسط یک مرد بالغ و چاقو به دست دارد مورد حمله قرار میگیرد. مرد متخاصم چاقو را در شکم میا فرو کرده و سپس او را روی زمین میاندازد. جان سر رسیده و با آن مرد درگیر میشود. در همین حین، آن زن بالغ وارد اتاق بچه شده و در را میبندد و همزمان با این اتفاق، پلیس وارد خانه شده و با شلیک گلوله مرد چاقو بهدست را میکشد.
آن زن قبل از اینکه افسر پلیس بتواند وارد اتاق شود گلوی خودش را برید و مرد. او قبل از مرگ حرف A را روی دیوار نوشته و همچنین عروسک آنابل را در آغوش گرفته بود. پس از اینکه میا به بیمارستان برده میشود، شاهد پخش یک گزارش خبری هستیم که طبق آن، زن بالغ همان آنابل هگینز بوده که پس از سالها به همراه معشوقهی خود بازگشته و خانوادهاش را به شکل وحشیانهای کشته است. اینطور که به نظر میرسد، آنابل و معشوقهاش عضو یک گروه مذهبی و خطرناک شده بودند. داستان سپس به سراغ میا و جان میرود. زخم چاقو صدمهای به نوزاد وارد نکرده اما میا باید زمان باقی مانده از حاملگی خود را در استراحت مطلق بگذراند، در غیر اینصورت ممکن است جان خود و فرزندشان را به خطر بیاندازد. زوج جوان به خانه برمیگردند. جان که میداند که همسرش شرایط روحی خوبی ندارد، تلویزیون را به داخل اتاقش آورده و قول میدهد چرخ خیاطیاش را بیاورد تا حوصلهاش سر نرود.
در حالی که جان سعی دارد به همسر خود امیدواری داده و حال روحیاش را بهتر کند، میا بحث زایمان را وسط کشیده و از جان درخواست میکند اگر مجبور به انتخاب شد، حتما نوازد را انتخاب کند چون نمیتواند با رخ داد اتفاقی برای او کنار بیاید. با گذشت مدت کوتاهی، رخ دادن اتفاقات عجیب و مرموز آغاز میشود: چرخ خیاطی بدون هیچ توجیهی روشن شده و شروع به دوختن میکند، عروسک در اتاق جابجا میشود و حتی تلویزیون از کار میافتد. اگرچه هیچ کدام هنوز به عروسک مشکوک نشدهاند اما میا از جان میخواهد تا آن را دور بیاندازد؛ زیرا آنابل در هنگام مرگ آن را در آغوش گرفته بود. میا همچنین از جان میخواهد به کارآگاه کلارکن اطلاع دهد که شرایط برای آمدن و پرسیدن سوالات مناسب است. با گذشت مدت کوتاهی، کارآگاه به خانهی زوجهای جوان آمده و گفتگویی را دربارهی آنابل و معشوقهاش آغاز میکند. او در همین حین فاش میکند آنها عضو یک فرقهی شیطانپرست بودند و برای اثبات ایمانشان دست به خشونت زدند.
موجود شیطانی که در اطراف حاضر است، باعث آتشسوزی میشود. آمبولانس و آتش نشان به موقع سر رسیده و میا را نجات میدهند. نوزاد هم که یک دختر است در نهایت سلامت به دنیا میآید. زوجهای جوان نام لیا را برای اولین فرزندشان انتخاب میکنند. آن دو همچنین تصمیم میگیرند دیگر به خانهشان بازنگردند زیرا میا فکر میکند آن خانه نفرین شده است. از همین رو، جان یک آپارتمان در همان حوالی اجاره میکند. میا یک روز به کلیسا رفته و به سخنرانی پدر روحانی گوش میدهد که دربارهی مقابله با ترس است. مدتی کوتاهی از شنیدن این جملات نمیگذرد که آنها متوجه میشوند عروسک در داخل یکی از جعبهها قرار دارد. جان از این اتفاق به شدت غافلگیر میشود چون آن را داخل سطل زباله انداخته بود. او تصمیم میگیرد عروسک را بار دیگر دور بیاندازد اما میا مخالفت میکند. او که تحت تاثیر صحبتهای پدر قرار گرفته ترجیح میدهد به جای ترسش از عروسک، با آن مواجه شود.
میا تصمیم میگیرد به همراه فرزند خود به اطراف ساختمان جدیدشان رفته و دوری بزند. قبل از اینکه از ساختمان خارج شود، با یک دختر و یک پسر کم سن و سال برخورد میکند. پس از مکالمهای کوتاه، آنها را ترک کرده و مقابل یک کتابفروشی قرار میگیرد. یک زن سیاهپوست به نام اولین از درب مغازه خارج شده و پس از گفتگویی کوتاه یک کتاب به میا هدیه میدهد. سپس ابراز امیدواری میکند زمانی که لیا توانایی خواندن را بهدست آورد، از این کتاب خوشش بیاید. میا تشکر کرده و سپس به سمت آپارتمان بازمیگردد. در حالی که میخواهد از راه پله بالا برود، چند نقاشی توجه او را به خود جلب میکنند. نقاشیها شباهت بسیاری به او و فرزندش دارند. نکتهی ترسناک ماجرا اینجاست که مادر داخل نقاشی نهایتا فرزند خود را در یک سانحهی تصادف با کامیون از دست میدهد. میا موضوع را با جان در میان میگذارد. روند اتفاقات عجیب ادامه دارد تا جایی که میا یک شب مورد حملهی آنابل قرار میگیرد. جان که فکر میکند تمامی این اتفاقات حاصل تخیل و همچنین بدبینی میا هستند، سعی میکند موضوع را بزرگ نکند اما میا به شدت ترسیده است. از همین رو، جان را متقاعد میکند تا پیش پدر روحانی بروند.
پدر روحانی به آنها یادآوری میکند شرایط سختی را پشت سر گذاشتهاند. در نتیجه، قویتر از همیشه شدهاند. او نهایتا به زوجهای جوان پیشنهاد میکند بیشتر هوای یکدیگر داشته باشند. آنها به خانه بازمیگردند اما اتفاقات مرموز ادامه مییابد، به خصوص زمانی که میا در خانه تنها است. زمانی که هوا تاریک شده بود، فرزندشان را خواباند و سپس به زیرزمین رفت تا وسایلشان را آنجا بگذارد اما مورد تعقیب موجود شیطانی قرار گرفته و نهایتا زخمی میشود. او که میداند جان حرفهایش را باور نمیکند، با کارآگاه کلارکن تماس گرفته و از او میخواهد تا نتایج تحقیقاتش دربارهی گروه شیطانی پرستی را با او به اشتراک بگذارد؛ اقدامی که تعجب افسر پلیس را در پی دارد. میا دفعهی قبل گفته بود دیگر نمیخواهد چیزی دربارهی آنابل، معشوقهاش یا آن فرقهی مذهبی بشنود.
کارآگاه کلارکن کیفش را باز کرده و تعدادی از عکسهای آنابل را به میا نشان میدهد. او به محض دیدن عکسها متوجه میشود موجودی که چند شب پیش در قالب یک کودک به او حمله کرده بود، ظاهر آنابل را داشت. کارآگاه در ادامه میگوید طی تحقیقاتش متوجه شد هدف آنابل و معشوقهاش از قتل اعضای خانوادهی هگینز نه عبادت، بلکه بخشی از فرایند احضار یک موجود شیطانی بوده است. میا که در جریان صحبتهای خود به نام فرقهی شیطانی پی برده بود، تصمیم میگیرد به کتابفروشی همسایهشان رفته و تا جای ممکن دربارهی «ملتزمین رم» اطلاعات کسب کند. در همین حین با اولین ملاقات میکند؛ فردی که به صحبتهای میا دربارهی روح باور دارد. او تعدادی کتاب از قفسهها برداشته و میا را به خانهی خود میبرد. با آغاز مکالمه میگوید ارواح خشمگین معمولا در یک جا ساکن هستند و به خانهی دیگری نمیروند.
با در نظر گرفتن اینکه اتفاقات با نقل مکان ادامه یافته، میتوان نتیجه گرفت موجودی که احضار شده نه یک روح انسانی، بلکه یک شیطان است. او به دنبال یک روح میگردد تا بتواند به واسطهی آن در جهان مادی حضور داشته باشد. اولین سپس دربارهی مرگ دخترش و همچنین وضعیت روحی پس از این اتفاق صحبت میکند. او که دلیلی برای ادامهی زندگی نداشت، شاهرگ خود را میبرد و آمادهی مرگ میشود اما صدای دخترش که میگوید زمان مرگ فرا نرسیده او را نجات میدهد. اولین حالا ایمان دارد خداوند او را برای اتفاق بسیار مهمی زنده نگه داشته است. در حین بازگشت به خانه، کلید درب ورودی ساختمان از دستش میافتد. در حالی که لیا را در آغوش گرفته خم میشود تا کلید را بردارد. در همین حین، موجود شیطانی را در پشت درب شیشهای دیده و خشکش میزند. کالسکهی بچه هم شروع به حرکت کرده و نهایتا با یک کامیون تصادف میکند.
اتفاقات مرموز و آزاردهنده ادامه دارند تا جایی که جان هم به وجود یک موجود شیطانی ایمان میآورد. در نتیجه، با پدر تماس میگیرد تا به خانهشان بیاید. او توضیح میدهد عروسک یک نوع رابط برای حضور شیطان در اینجاست تا نهایتا به روح انسان دست پیدا کند اما نمیداند چطور میتواند از شرش خلاص شود. با این حال، فردی را میشناسد که تجربهی بالایی در این زمینه دارد. پدر همچنین پیشنهاد میدهد عروسک را با خود به کلیسا ببرد تا شاید قرار گرفتنش در یک مکان مقدس باعث ضعیف شدن قدرت موجود شیطانی شود اما حین ورود به کلیسا مورد حمله قرار گرفته و به شدت آسیب میبیند. جان که یک دکتر است، در بیمارستان متوجهی اتفاق اخیر شده و به دیدار پدر روحانی میرود. او به جان هشدار میدهد موجود شیطانی برای گرفتن روح به شدت مصمم بوده اما یک مشکل وجود دارد. فرد باید روح خود را به درگاه شیطان پیشکش کند در غیر این صورت فایدهای ندارد. از همین رو، باید به سرعت پیش میا برگردد.
میا و اولین مشغول صحبت هستند که ناگهان اتفاقات ترسناکی رخ داده و لیا ناپدید میشود. موجود شیطانی به اولین حمله کرده و او را به خارج از آپارتمان پرتاب میکند. سپس با نوشتن نوشتههایی روی دیوار به میا میفهماند لیا تنها در صورتی زنده میماند که او عروسک را در آغوش گرفته و سپس روح خودش را پیشکش کند. او که به شدت به فرزند خود عشق میورزد، تصمیم میگیرد عروسک را بغل کرده و از پنجرهی ساختمان به پایین بپرد اما جان سر رسیده و جلوی او را میگیرد. در همین حین که او سعی میکند همسرش را آرام کند، اولین عروسک را گرفته و روی لبهی پنجره میایستد. سپس روی به زوج جوان میگوید منظور روبی (دخترش) از اینکه زمان مرگ فرا نرسیده همین بوده است. او باید زنده میماند تا جانش را برای نجات خانوادهی فورم فدا کند. سپس به پایین میپرد. شخصیتهای اصلی داستان پس از این اتفاقات از شر عروسک خلاص میشوند اما او خودش را به طریقی به یک عتیقهفروشی میرساند. یک مادر پیر که دختری پرستار دارد آن را دیده و نظرش به آن جلب میشود. از همین رو، تصمیم به خرید میگیرد.
فیلم Annabelle Comes Home
کارگردان: گری دوبرمن
نویسنده: گری دوبرمن
بودجهی ساخت: ۲۷ الی ۳۲ میلیون دلار
میزان فروش: ۲۳۱ میلیون دلار
بازیگران: مکینا گریس، مدیسون آیسمن، پاتریک ویلسون و ویرا فارمیگا
داستان با نمایش پرستارانی شروع میشود که در قسمت پیشین حضور کوتاهی داشتند. در فیلم Annabelle هرگز نشان داده نشد آنها مشغول گفتوگو با چه افرادی هستند اما اینبار چهره و هویت آنها فاش میشود: اد و لورین وارن. آنها پس از شنیدن صحبتهای پرستاران به آنها میگویند عروسک هیچ وقت تسخیر نشده بود چون موجودات شیطانی توانایی تسخیر اشیا را ندارند، بلکه تنها میتوانند وارد جسم انسانها شده و کنترل آنها را بر عهده بگیرد. با این حال، موجودات شیطانی قادر هستند در حالت اشیا تغییراتی را به وجود بیاورند تا حس ترس را به فرد مورد نظر القا کنند. در همین بین، یکی از پرستاران پیشنهاد میدهد عروسک را نابود کنند تا برای همیشه از شر موجود شیطانی خلاص شوند اما اد و لورن در پاسخ میگویند چنین اقدامی تنها شرایط را پیچیدهتر میکند. از همین رو، بهترین اقدام محافظت از عروسک است تا موجود شیطانی نتواند به واسطهی آن برای دیگران دردسر ایجاد کند.
موجود شیطانی که از تصمیم لورین و اد باخبر میشود، تصمیم میگیرد با احضار ارواح انسانی و همچنین به وجود آوردن شرایطی، اد را به کام مرگ بفرستد اما او موفق میشود خود را از مقابل کامیون کنار بکشد. آنها که به قدرت بالای موجود شیطانی پی بردهاند، در میانهی راه به پدر گوردون خبر میدهند تا به خانهی آنها آمده و عروسک را تقدیس کند. پس از رسیدن به خانه، اد، لورن و پدر به همراه عروسک به داخل اتاق عتیقهها میبرند؛ اتاقی که برای نگهداری از اشیا روح زده و نفرین شدهی مختلف در نظر گرفته شده است. عروسک را روی یک صندلی گهوارهای قرار داده و تقدیس کردن را آغاز میکنند. فرایند به پایان میرسد اما نشانههای حضور موجود شیطانی در اتاق به وضوح دیده و حس میشود. از همین رو، لورین توصیه میکند یک سد حفاظتی دیگر هم در نظر بگیرد که پیشنهادش موافقت پدر را به همراه دارد. آنها نهایتا تصمیم میگیرند عروسک را داخل یک محفظهی شیشهای قرار داده، در را قفل کرده و آن را تقدیس میکنند. از آنجایی که میزان نیروی شیطانی موجود در اتاق بسیار بالا است، وارنها هفتگی تمامی اشیا را تقدیس میکنند تا مشکلی پیش نیاید.
چند وقت بعد، وارنها دخترشان را که جودی نام دارد به مری الن میسپارند. آنها قصد دارند به یک پروندهی دیگر بررسی کنند. جودی قبل از اینکه خودش را آماده کرده و به همراه مری به مدرسه برود، صلیب روی دیوارش را برمیدارد. در جریان زنگ تفریح که پشت یکی از میزها نشسته ناگهان کشیش پیری را میبیند که در میان جمعیت ایستاده است. او که حس خوبی نسبت به این اتفاق ندارد، صلیب را از کیفش درآورده و روی میز میگذارد؛ اقدامی که ناپدید شدن کشیش پیر را به همراه دارد. در همین حین، مری به فروشگاه میرود تا وسایل مورد نیاز را تهیه کند چون فاصلهی زیادی تا تولد جودی نمانده است. در همین حین، او با دوستش دنیلا ملاقات میکند که تمایل زیادی دارد تا همراهش به خانهی وارنها بیاید اما مری الن نمیپذیرد. او که نقطه ضعف مری را میداند، از آن سوء استفاده کرده و رضایتش را جلب میکند. مری از پسری که در فروشگاه کار میکند، خوشش میآید. دنیلا هم قصد داشت جلوی او بحث معشوقهی قبلی باب را پیش بکشد. او هم که تمایلی به این موضوع نداشت، به اجبار تجدید نظر میکند.
مری آلن که پس از خرید لوازم مورد نیاز به مدرسه آمده، تعدادی از بچهها را میبیند که اطراف جودی جمع شده و او را با پرسیدن سوال عجیبی دست میاندازند. جودی به واسطهی شغل پدر و مادرش شرایط مناسبی در مدرسه ندارد. همین مسئله هم باعث شده تا نه تنها از سوی همکلاسیهایش مورد اذیت و آزار قرار گرفته، بلکه هیچ فردی هم تمایلی برای آمدن به جشن تولدش نداشته باشد. جودی در حین خروج از مدرسه ناگهان با سردیسی مواجه میشود که به یک کشیش پیر به نام مایکل مارسی تعلق دارد. بدین ترتیب، هویت روح برایش فاش میشود؛ روحی که حین خروج از مدرسه همچنان او را تعقیب میکند. آنها به خانه برگشته و مشغول آماده کردن مواد کیک میشوند تا آن را بپزند. در همین حین، دنیلا از درب پشتی وارد شده و آنها غافلگیر میکند. او سپس مکالمهای را با جودی آغاز کرده و دربارهی اشیا ترسناک سوال میکند. او که علاقهی زیادی به موضوعات این چنینی دارد، میخواهد وارد اتاق شده و نگاهی بیاندازد اما جودی میگوید رفتن به آنجا اقدام خوبی نیست. دنیلا پیگیر موضوع نشده و به راحتی از کنارش میگذرد اما در حین گشتن در اتاقهای خانه ناگهان با درب ورودی اتاق اشیای شیطانی مواجه میشود.
پس از پیدا کردن کلید، درب را باز کرده و وارد آنجا میشود. او شروع به گشتن در اتاق کرده و به اشیا مختلف دست میزند تا اینکه توجهاش به عروسک آنابل جلب میشود. به سمت آن رفته، درب محفظهی شیشهای را باز کرده و آن را با دستانش میگیرد تا نگاهی دقیقتر بیاندازد. در این بین، ناگهان زنگ خطر آتش به صدا در میآید. او که شوکه شده، عروسک را داخل محفظه میگذارد اما درب را نمیبندد. همین اتفاق هم شرایطی را به وجود میآورد تا موجود شیطانی آزاد شود. او هم دیگر ارواح گرفتار در داخل اتاق جمله عروس، خارون و بلک شاک را از اسارت نجات میدهد. با گذشت مدت کوتاهی، رخ دادن اتفاقات عجیب و ترسناک آغاز میشود. مری آلن با روح آنابل مواجه میشود اما از آنجایی که او را نمیشناسد، به چیزی مشکوک نمیشود اما دنیلا با دیدن پدرش تصمیم میگیرد به پروندههای وارنها سرک کشیده و آنها را بخواند. همین اقدام آنها هم باعث میشود اطلاعاتی دربارهی خارون، بلک شاک و همچنین دستبند عزادار کسب کنند؛ دستبندی که کمک میکند با روح عزیز از دست رفتهات ارتباط برقرار کنی. دنیلا سعی میکند در همین حین اطلاعاتی از عروسک بهدست بیاورد اما جودی میگوید اصلا نباید دربارهاش حرف زد.
مری آلن که علاقهای به حرف زدن دربارهی این موضوعات ندارد، توصیه میکند بحث را خاتمه را داده و کار دیگری را انجام دهند. حین انجام یک بازی رومیزی به نام Feeley Meeley زنگ درب به صدا در میآید. مری درب را باز کرده و در کمال ناباوری باب را مشاهده میکند که قصد داشته سلامی کرده و سپس برود. مری پس از خداحافظی با باب، به سراغ دنیلا رفته و شرایط را برای غافلگیری جودی مهیا میکند. آنها تمام برقهای خانه را خاموش کرده و سپس به همراه کیکی که روی آن شمعهای روشن قرار دارد، به سمت جودی میآیند. در این بین، ناگهان صدای خواندن به گوش میرسد. این صدا به باب تعلق دارد که یک آهنگ عاشقانه برای مری میخواند. آنها در حالی که بسیار هیجانزده شدهاند به سمت پنجره رفته و خواندن باب را تماشا میکنند. با گذشت مدت کوتاهی، مری تصمیم میگیرد لباس پوشیده و پیش باب برود. به محض فاصله گرفتن سه دختر از پنجره، مه اطراف باب را فرا میگیرد. او ناگهان متوجهی حضور موجودی عجیب و غریب شده و پا به فرار میکند.
سه دختر از به حیاط میآیند اما خبری از باب نیست. قصد بازگشت را دارند که دنیلا ترجیح میدهد خداحافظی کرده و به خانهاش بازگردد. جودی و مری آلن به طبقهی بالا رفته و مکالمهی کوتاهی را دربارهی پدر دنیلا آغاز میکنند. طبق گفتههای مری، پدر دنیلا در یک تصادف رانندگی کشته شد اما از آنجایی که دنیلا پشت فرمان نشسته بود، او خودش را مقصر میداند. در همین حین که آن دو مشغول صحبت هستند، دنیلا بهطور مخفیانه وارد خانه شده و به اتاق اشیای شیطانی میرود. او به سراغ دستبند عزادار رفته و دور دستانش قرار داده تا بدین ترتیب پدرش را دوباره ببیند. روح پدرش مقابل او پدیدار شده و با عصبانیت میگوید تو این بلا را سرم آوردی. دنیلا که به شدت ترسیده، به سمت در فرار میکند اما قفل بوده و آنجا گرفتار میشود. به تدریج اتفاقات ترسناکی برای جودی، مری آلن و باب رخ داده و هر کدام توسط یکی از ارواح آزاد شده مورد حمله قرار میگیرد. مری آلن و جودی که متوجه شدهاند اوضاع از چه قرار است، به سراغ تلفن رفته سعی میکنند با اد یا لورین ارتباط برقرار کنند.
در ابتدا به نظر میرسد لورین تلفن را برداشته باشد اما ادامه متوجه میشوند موجود شیطانی با استفاده از صدای لورین مشغول صحبت است. او میگوید به یک روح نیاز دارد. در همین بین، دنیلا نهایتا موفق میشود از اتاق فرار کرده و پیش آن دو برود. او میگوید فقط قصد داشته بار دیگر پدرش را ببیند تا برای اتفاقی که رخ داده بود عذرخواهی کند. او همچنین فاش میکند به همه چیز (از جمله عروسک آنابل) دست زده است. آن سه خود را به اتاق رسانده و سعی میکنند عروسک را داخل محفظهی شیشهای قرار دهند اما ارواح آزاد شده به آنها حمله کرده و سعی میکنند جلویشان را بگیرند. آنها سرانجام موفق میشوند عروسک را هر طور شده داخل محفظه قرار داده و درش را ببندند. به محض انجام این کار، نه تنها شرایط به حالت عادی بازمیگردد، بلکه باب وارد اتاق شده و حالشان را میپرسد. او چند دقیقهی پیش جان جودی را نجات داده بود و نگذاشت بلک شاک به او حمله کند.
صبح روز بعد، وارنها از راه رسیده و آمادهی برگزاری جشن تولد میشوند اما هیچ کس نیامده است. در همین بین ناگهان زنگ درب به صدا درآمده و مری آلن، دنیلا و باب وارد خانه میشوند. مدتی پس از آنها هم آنتونی و هممدرسهایهایش از راه میرسند. دنیلا، برادرش آنتونی را مجاب کرده بود تا دیگر نگاه منفیای به جودی و خانوادهاش نداشته باشد. در حالی که افراد حاضر در مهمانی مشغول صحبت هستند، لورین از دنیلا میخواهد تا همراهش بیاید. او به سراغ دستبند عزادار رفته، عکسی که دنیلا داخلش قرار داده بود تا پدرش را ببیند خارج کرده و سپس از قول پدر به دنیلا میگوید اینقدر به خودش سخت نگیرد و آن اتفاق به هیچ وجه تقصیر او نبوده است.
معرفی شخصیتها و اشیای شیطانی دنیای عروسک آنابل
از آنجایی که اشیای شیطانی نقش بهسزایی در جریان فیلم دارند، تصمیم گرفتیم در کنار معرفی دو شخصیت اصلی فرنچایز و بررسی بیوگرافی اد و لورین وارن، نگاهی خلاصهوار به سایرین هم داشته باشیم.
اد و لورین وارن
ادوارد وارن ماینی و لورین ریتا وارن دو محقق و نویسندهی آمریکایی هستند که در زمینهی شکار ارواح و شیاطین فعالیت داشتهاند. ادوارد در صحبتهای خود ادعا کرده حیطهی شیطانپرستی را به صورت خودآموز یاد گرفته و لورین هم مدعی شده بود فردی روشنبین است؛ به بیان دیگر، قادر است چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران قادر نیستند. این زوج در سال ۱۹۵۲ میلادی گروه New England Society for Psychic Research را در منطقهی نیو انگلند تاسیس کردند که از شش ایالت رود آیلند، کنتیکت، ورمانت، ماساچوست، مین و نیو همپشایر تشکیل شده است.
اد و لورین وارن در طول سالهای فعالیت خود کتابهای زیادی دربارهی شیطانشناسی و همچنین پروندههای دیگری نوشتهاند که در گذشته روی آنها کار کرده بودند. طبق ادعای آن دو، تعداد پروندهها از رقم ۱۰ هزار مورد عبور کرده است. بسیاری از افراد که ادعاهای وارنها را قبول نداشته به بررسی پروندهها پرداختند. تعدادی از آنها از جمله جو نیکل و بنجامین ردفورد معتقدند تعدادی از پروندههای معروف از جمله Amityville و Snedeker واقعی نیستند. پری دی آنجلیس و استیون ناولا هم فکر میکنند وارنها در روایت ماجراها بزرگنمایی کردهاند.
عروسک آنابل
طبق گفتهی وارنها، یک دانشجوی پرستاری در سال ۱۹۷۰ میلادی عروسک آنابل را به عنوان هدیه از مادرش دریافت کرد. او بعد از مدت کوتاهی متوجهی اتفاقات عجیب و غریب میشود. او موضوع را با یک واسط روحی (فردی که با جهان فراطبیعی در ارتباط است) در میان میگذارد و او هم میگوید عروسک توسط روح دختری به نام آنابل هگینز تسخیر شده است. آن دختر و هماتاقیاش در ابتدا سعی میکنند با این موضوع کنار آمده و به بهترین شکل ممکن از عروسک مراقبت کنند اما اتفاقات عجیب و غریب ادامه مییابد. نهایتا تصمیم میگیرند موضوع را با وارنها در میان بگذارند. وارنها هم عروسک آنابل را تحویل گرفته و داخل یک محفظهی شیشهای تقدیس شده میگذارند تا مشکلی برای دیگران ایجاد نکند.
جوزف لیکاک استادیار دانشگاه تگزاس که در حوزهی مسائل مذهبی تحقیق میکند، معتقد است اتاق اشیای شیطانی و نفرین شده «آت و آشغالهایی» را در خود جای داده که به راحتی میتوانید در هر مغازهای پیدا کنید. شارون ای. هیل محقق مسائل فراطبیعی هم نظر به نسبت مشابهی داشته و معتقد است عروسک آنابل در دنیای واقعی به هیچ وجه به ترسناکیای که در فیلمها به تصویر کشیده میشود نیست.
عروسک آنابل در فیلمها از جنس پروسلین ساخته شده و ظاهر ترسناکی دارد. در دنیای واقعی، او چهرهی معصومی داشته و از بسیاری جهات به شخصیت رگدی ان شبیه است. عدهای عقیده دارند عروسک واقعی آنابل نه به خاطر ظاهر، بلکه به خاطر چیزی که درون خودش دارد بسیار خطرناک است.
لباس عروس در فیلم آنابل
لباس عروس در فیلم Annabelle Comes Home حضور قابلتوجهی دارد. ریشهی داستانی این شی طی نیم ساعت آغازین فیلم فاش میشود. اینطور که به نظر میرسد، هر دختری که این لباس را به تن کند، به طرز مرموزی نامزد خود را به قتل میرساند. طبق گفتهی تونی اسپرا مسئول موزهی وارنها چنین لباسی در موزه وجود دارد اما شک و شبهها دربارهی گذشتهاش بسیار زیاد است.
دستبند عزادار در فیلم آنابل
دنیلا که میخواهد بار دیگر با پدر مرحوم خود ارتباط قرار کرده و بابت اتفاقی که رخ داده بود عذرخواهی کند، عکس پدرش را داخل دستبند قرار داده و سپس درخواستش را مطرح میکند. تونی اسپرا تایید کرد چنین شی در موزه وجود ندارد و سازندگان احتمالا آن را از گردنبند مرگ الهام گرفتهاند. یک زن سالها قبل ادعا کرده بود وقتی گردنبند مرواریدی را در گردن خود قرار داد، احساس مرگ به او دست داد. زمانی هم که دیگران خواستند آن را دربیاورند، با مشکل مواجه شده و نیروی زیادی را صرف کردند.
بازی رومیزی The Feeley Meeley
بازی رومیزی The Feeley Meeley وجود خارجی دارد اما تاکنون هیچ فردی ادعا نکرده این بازی نفرین شده است. از همین رو، چیزی که در قسمت سوم دیدیم اصلا و ابدا ریشه در واقعیت ندارد.
پنجهی گرگ
پنجهی گرگ که در Annabelle Comes Home دیده میشود، یک شی واقعی نیست. با این حال، تونی اسپرا فکر میکند سازندگان برای خلق آن از پروندهی Werewolf: A True Story of Demonic Possession الهام گرفتند. طبق ادعای او، یک مردگرگنما در لندن وجود داشت. او مثل فیلمها به یک گرگ تبدیل نمیشد اما مثل آنها رفتار میکرد. اد وارن معتقد بود آن مرد توسط یک روح تسخیر شده است. از همین رو، چنین رفتارهای خشونت آمیزی را از خود نشان میداد. پس از جنگیری، آن مرد به خانهی خود بازگشت و زندگی عادیاش را ادامه داد.
ارگ
اد وارن نمیدانست که ارگ نفرین شده و بر همین اساس، آن را راحت به خانهی خود آورد. او یک شب صدای نواخته شدن ارگ را شنید و حدس زد لابد فردی وارد خانه شده اما در اتاق قفل بوده و کسی هم آنجا نبود. بدین ترتیب متوجه شد با یک ارگ معمولی مواجه نیست.
آیا میدانستید:
- فیلم Annabelle Creation: بازیگری که نسخهی بزرگسال آنابل هگینز را ایفا کرد، یک بدلکار است. از آثاری که در تولیدشان نقش داشته میتوان به فیلمهای Conjuring اشاره کرد.
- فیلم Annabelle Creation: خانهای که اتفاقات فیلم در آن رخ میدهد، به عنوان خانهی دلورس در سریال Westworld مورد استفاده قرار گرفت.
- فیلم Annabelle Creation: این اثر، اولین فیلم از دنیای کانجورینگ است که اد و لورین وارن نه در آن حضور دارند و نه اشارهای به آنها میشود.
- فیلم Annabelle Creation: «فرد تاتاشیوری» که صداپیشگی موجود شیطانی را بر عهده داشته، در بازی Overwatch به جای شخصیت Soldier 77 صحبت میکند.
- فیلم Annabelle: کارگردانی این فیلم بر عهدهی جان آر. لئونتی قرار داشت. با این حال، جیمز وان ترجیح داد صحنهی مربوط به آسانسور را خودش کارگردانی کند.
- فیلم Annabelle: همسر آقای پیت هگینز، شارون نام داشت. آن دو در پی حملهی وحشیانهی آنابل و معشوقهاش به قتل میرسند. انتخاب نام شارون بدون شک به واقعهی تلخی اشاره دارد که برای شارون تیت رخ داده بود. او در جریان حملهای مشابه در خانهی خود به قتل رسید. قاتلان این بازیگر مشهور، عضو یک گروه مذهبی بودهاند.
- فیلم Annabelle: میا در طول فیلم نام «لیا» را ۸۹ بار به زبان میآورد که یک رکورد در این زمینه به شمار میرود.
- فیلم Annabelle: جان آر. لئونتی در یکی از مصاحبههای خود ادعا کرد در حین فیلمبرداری اتفاقات فراطبیعی رخ داده است.
- فیلم Annabelle Comes Home: جودی در صحنهای از فیلم مشغول تماشای یکی از قسمتهای سریال The Dating Game است. شخصیت اصلی قصه در این قسمت یک عروسک رگدی ان دریافت میکند.
- فیلم Annabelle Comes Home: به لورین وارن تقدیم شده است که دو ماه قبل از اکران گسترده از دنیا رفت.
- فیلم Annabelle Comes Home: آنتونی با الهام از تونی اسپرا مسئول موزهی وارنها و همسر واقعی جودی خلق شده است. طبق اعلام سازندگان، در صورت ادامه یافتن این مجموعه، آنتونی به معشوقهی جودی تبدیل خواهد شد.
چرا فرنچایز آنابل موفق شد؟
فیلم Annabelle در سپتامبر سال ۲۰۱۴ میلادی به سینماها آمد و بازخوردهای منفیای را از سوی منتقدان دریافت کرد. بسیاری از آنها معتقد بودند جدیدترین ساختهی جان آر. لئونتی نسخهی درجهی دوم فیلم The Conjuring است. با این حال، Annabelle توانست به لطف زمانبندی عالی برای اکران و کمپین تبلیغاتی بینقص مخاطبان زیادی را به سمت خود جذب کرده و نهایتا به فروشی معادل ۲۵۶ میلیون دلار دست یابد. این فیلم در زمان پخش هیچ رقیب قابلتوجهی نداشت. از همه مهمتر، سازندگان که از محبوبیت بالای The Conjuring اطلاع داشتند در پوسترها و تریلرهای Annabelle اشاره میکردند که این اثر توسط تهیهکنندگان The Conjuring ساخته شده و بخشی از دنیای آن است. شرایط برای پیشدرآمد و دنباله هم صدق میکند. کمپینهای تبلیغاتی نقش بهسزایی در موفقیتشان داشتهاند و رسما میتوان ادعا کرد که نام کانجورینگ و وارنها، ضمانتنامهای است برای فروش – و نه الزاما موفقیت کیفی – هر چه بیشتر فیلمهای آنابل. به همین منظور اگر در آیندهی نزدیک، خبر از تولید و ساخته شدن Anabelle 4 در فضای مجازی پخش شود، چندان تعجبآور نخواهد بود. حکایت فرنچایز عروسک آنابل تا به امروز به ترتیبی است که گفته شده. اینکه در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد، ما نیز منتظر هستیم تا بدانیم!
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید