فیلم Annette توانست نخل طلای بهترین کارگردانی را برای لئوس کاراکس به ارمغان بیاورد. چهارمین فیلم کاراکس پس از یک وقفهی ۱۰ ساله و اولین اثر انگلیس زبان او.
در کاملترین حالت ممکن Annette یک هجو موزیکال و عاشقانهی فانتزی است، نه میشود آنت را چیزی بیشتر از اینها دانست و نه میشود یکی از جنبههای آن را منکر شد.
میزان لذت و درک هر شخص از Annette به یک میزان و اندازه نیست. خیلی بستگی دارد در کدام طرف سینما ایستاده باشید. سینما برای شما چه باشد و سرگرمی را چه طور تعریف کنید؟ آنتِ کاراکس با فاصله گرفتن از کارهای قبلی خودش، خصوصا موتورهای مقدس، تماشاچی را بیشتر درگیر اجرا و صحنه میکند تا معنا و مفهوم و نماد. دکوپاژ سکانس افتتاحیه هم راهنماییست برای فهم کلیت اثر و هم شمهای از تم فیلم-تئاتری را مشخص میکند. کاراکس سعی میکند تا با خلق یک تضاد انسانی درام فیلمش را بسازد. آدام مک هنری (آدام درایور) یک استندآپ کمدین مطرح است که از قضا اصلا هم بامزه نیست. معشوقهاش آن (ماریون کوتیار) یک خوانندهی اپرای مشهور است. فیلم با آغاز رابطهی این دو شروع میشود.
در سکانسهایی که ما با این دو شخصیت در سالنهای محل اجراشان مواجه میشویم. دوربین مک هنری را از جایگاه تماشاچیان دنبال میکند. به او نزدیک نمیشود اگر هم بشود در تقطیعهایی با تدوین تند است. تاکید دکوپاژ روی این است که ما چیز بیشتر از تماشاگران از مک هنری نمیدانیم. به جایش برای ضبط پلانهای آن، دوربین از جاهای شخصیتری فعالیتهای او را دنبال میکند و تماشاگران را در پشت سر آن به تصویر میکشد. با اینکه فیلم Annette ساختارشکنانه به نظر میرسد اما کاراکس تمامی قوانین و چهارچوبهای ژانر را رعایت میکند. فانتزی عمق میدان تمام پلانهای آنت است. درست پس از فاز عاشقانه و ابتدایی داستان، رگههای دراماتیک پیرنگ بیشتر رو میشود. جدا از تمام نشانههایی که دردل فیلمنامه قرار دارد و من اصلا طرفدارشان نیستم – مثل سیب خوردنهای دائم آن یا تجلی بصری آنت کوچک مثل یک آدمک چوبی- قصه تا حدی ملالآور جلو میرود. کاراکس تمام پتانسیلهای فیلمش را روی اجرا گذاشته نه فیلمنامه یا هرچیز دیگر. سکانس درخشان طوفان و کشتی در دل دریا، با یک طراحی حرکت پیچیده برای دو شخصیت اصلی و همچنین نحوه قاببندی و حرکت متلاطم دوربین، تمام در اختیار یک اجرای تئاتریست تا سینمایی. در واقع میشود نخل طلای بهترین کارگردانی حق مطلق کاراکس دانست. در تاریخ سینما نمونهای سراغ دارید که از تلفیق تئاتر و سینما اثر به درد بخوری بیرون کشیده باشد؟
کمی قبلتر از این سکانس است که تازه به مک هنری نزدیک میشویم. وقتی پس از اجرای ناموفق خودش سر صحنهی اجرای آن میرود. نورپردازی و مرگ شخصیت آن در نمایش گرای اتفاقات داخل کشتی میدهد. قاعدهی شب پیش از طوفان، شب طوفان و آرامش بعدش (سکانس جزیرهی ناجی و نور ماه) در سه سکانس به صورت متوالی اجرا میشود. مرگ آن نیز مهرهی جدید نمایش را رو میکند. رهبر ارکستر که عاشق آن بوده و ترانهی سحرآمیز بین مک هنری و آن نیز سروده و ساختهی اوست. دومین نمای مهمی که ما از رهبر اکستر میبینیم با یک چرخش ۳۶۰ دوربین و بازی بینظیر همراه است. بیان احساسات و عمق یک شخصیت با دیالوگهایی اغراق شده و موسیقی حماسی و متاثر از همان خالق تمام موسیقیهای فیلم؛ گروه اسپارکس.
در واقع عنصر حیاتی فیلم Annette چیزی غیر از موسیقی آن نیست. گروه اسپارکس در موسیقی دقیقا همان کاری را میکنند که کارکس در سینما میکند. برجسته و شاعرانه کردن وجوه تاریک و بخشیدن هیبتی کنجکاوی برانگیز به عناصری که توجه زیادی به آنها نمیکنیم. مثالش اولین اجرای بزرگ بیبی آنت است که در آن نورپردازی تلفیق میشود با صدای آنت. موسیقی آرامش بخش اسپارکس در کنار تمرکز دوربین روی آنت و عروسک دستش، پدر که نگاهی مرشد گونه به عروسک خیمه شب بازی خود دارد و تماشاچیان که بیتفاوت به صحنه در پی لذتجویی از نمایش در جریان هستند.
قتل رهبر ارکستر و در پی آن آخرین و بزرگترین نمایش بیبی آنت و عدم همکاری او، آخرین تیرها برای بر زمین افتادن پیکر توخالی مک هنری هستند. در سکانس اول فیلم آماده شدن مک هنری برای اجرا شباهت زیادی به آماده شدن برای یک مبارزه داشت. بالا پایین پریدن و سیگار پشت سیگار. مک هنری از ابتدا تمام اجراهایش را چون زمین مبارزهای با دیگران میدید. و برای یک مبارز هیچ رقیبی قابل تحمل نیست. سکانس آخر باز هم درگیر بازی معنایی بیاثری میشود که حوصله سر بر است. تبدیل آنت از عروسکی کوچک به دختربچهای واقعی و ندامت و پشیمانی مک هنری برای از دست دادن تنها چیز واقعی که برایش باقی مانده بود. گریم آدام درایور در سکانس انتهایی بسیار شبیه شمایل خود کاراکس طراحی شده اما احتمالا هیچ ربطی به داستان ندارد. در انتها آنچه از فیلم Annette به یاد خواهد ماند. سکانس افتتاحیه و چند سکانس میانی و همچنین بازی خارقالعاده آدام درایور است نه چیز بیشتر.
بزرگترین ضعف فیلمسازانی چون کاراکس شخصی پنداری بیش از حد داستان و البته دکوپاژ به نفع خودشان است. فیلسوف-سینماگرها همواره دچار چنین خطایی میشوند. بزرگترین نمونهی متاخرشان هم آرنوفسکیست. مدیوم سینما جای بروز مفاهیم عمیق فلسفی نیست. پر مدعا بودن نباید در بیان حرفهای فلسفی بروز یابد. سینما عرصهی ظهور قصه و تنها قصه به اشکال مختلف روی پردهی بزرگ نقرهای است. به هر حال بعد از تماشای آنت همه میدانیم بیشتر کدام سینما را میپسندیم.
فیلم Annette در شعلهور ساختن میل و اشتیاق مخاطب برای پیگیری مدام قصهاش شکست میخورد. کاراکس البته با تلفیقی از موسیقی، جلوههای بصری خاص و دکوپاژهای پیچیده اثرش را تا حد زیادی حیات میبخشد و تماشایی میکند.
- سکانس افتتاحیهی درخشان
- استفاده درست، دلپذیر و به جا از موسیقی و آواز
- بازی بینقص و تماشایی بازیگران خصوصا آدام درایور
- کند و کسلکننده بودن داستان
- توجه بیش از حد به المان و نمادهای اساطیری
- زمان بسیار بسیار طولانی فیلم
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید