سریال Arcane که به سفارش Riot Games بالاخره پخشش از شبکهی نتفلیکس آغاز شده، ثابت کرده که میتوان همچنان امیدوار بود اثری در دنیای فیلم و سریال با اقتباس از یک بازی ویدیویی ساخته شود و حرفی برای گفتن داشته باشد. سریال Arcane طلسمی را شکسته که خیلی وقت بود منتظرش بودیم.
سریال آرکین نقطه آغاز خوبی دارد و شخصیتهای دنیای بازی League of Legends را از یک نقطهی درست به مخاطب که ما باشیم معرفی میکند. بازی لیگ آو لجندز یک بازی ویدیویی رقابتی آنلاین است که یک یا چند شخصیت اصلی ندارد اما سریال آرکین در فصل اول روی شخصیت وای (Vi) و خواهر کوچکتر و احتمالا ناتنیاش جینکس (Jinx) مانور میدهد. قصه به سادگی شروع میشود. وای به همراه دیگر دوستانش میخواهند از مکانی در ناحیهی پیلتاور (Piltover) چیزی بدزدند اما همه چیز به درستی پیش نمیرود و سلسله وقایع متعددی باعث میشود تا اوضاعِ دنیای سریال از آن نظم و ترتیبی که دارد به کل خارج شود.
شخصیتپردازیها به خصوص وای و جینکس به شدت دیدنی از آب در آمده. از شخصیتهای جدیدی مثل مِل، سیلکو و وندر نیز در سریال آرکین برای اولین بار رونمایی میشود تا برای مخاطبینی که زیر و بمِ دنیای لیگ آو لجندز را در آوردهاند نیز این سریال تازگی و طراوت داشته باشد. از این بابت که این دسته از بینندهها مدام در حال حدس و گمان باشند که شخصیتهای جدید در واقع چه چمپیونهایی در دنیای بازی هستند. برخیها مثل وندر در همان قسمت اول تقریبا لو میرود که در آینده تبدیل به چه چمپیونی میشوند، برخی نیز مثل مِل یک کاراکتر مرموزی هستند که باید بیشتر پای قصه نشست تا بتوان حدسی درست زد.
از جنبهی صداگذاری باید اشاره کرد که میتوان صدای شهره آغداشلو در نقش گریسون را یکی از برگ برندههای این بخش دانست. پختگی و صدایِ این هنرمند به انضمام گویندگان خوشذوقی مثل مایلز براون و هیلی استینفلد باعث شده تا ارتباط نزدیکتری با شخصیتهای اصلی سریال آرکین پیدا کنیم. از طرفی موسیقیهای سریال آرکین که گل سر سبدِ آنها قطعهی دشمن (Enemy) از گروه Imagine Dragons است، خیلی خوب روی سریال و داستانی که دارد چفت و جور میشود. آرکین هر اندازه در بخش صداگذاری و همچنین موسیقی بینظیر عمل میکند، از جنبهی بصری و گرافیکی صدها برابر عملکرد بهتری نشان میدهد. البته جذابیتهایی بصری سریال صرفا معطوف به نمایش پیلتاور و زان (Zaun) نیست. قابها فراتر از یک نمای تزئینی و چشمنواز عمل میکند و کارکردهای مهمتری مثل انتقال حس را برعهده دارد. به اینگونه که میتوان در هر قسمت، چندین و چند قاب مفهومی و در عین حال چشمنواز از آن قسمت شکار کرده و با دیگران به اشتراک گذاشت.
سریال آرکین از جنبهی کارگردانی نه تنها میتواند گیمر جماعت را راضی نگه دارد، افراد غیر گیمر نیز میتوانند با دنیای لیگ آو لجندز یعنی ران ترا (Runeterra) به خوبی ارتباط برقرار کنند. تفاوتهای رفتاری میان همین تعداد کاراکترهایی که میبینیم، سطح بالای پیچیدگیِ شخصیتهایی مثل وای، سیلکو، ویکتور، جیس و خیلیهای دیگر میتواند هر بینندهای را مجذوب خود کند. سریال آرکین در اکت اول تنها یک ایراد و ضعف بزرگی دارد. از برخی حوادث و علامت سوالها خیلی ساده رد میشود. سوالات و حوادثی که بینندهی کنجکاو و بینندهای که با دنیای بازی لیگ آو لجندز آشناست در سریال آرکین منتظر جواب است! برای مثال سریال با یک فلشبک آغاز میشود. چطور وندر کارش به آنجا رسیده بود؟ چرا دلش به حال وای و خواهر کوچکترش جینکس میسوزد؟ مادهای که سینج (Singed) در آزمایشگاه کار میکند آیا همان وید (Void) است؟ او چطور و چرا این ماده را پیدا کرده؟ از آن سمت اتفاقاتی که برای جیس در کودکی رخ میدهد و اولین مواجهاش با ریز (Ryze) در اکت اول توضیح به شدت سطحی و مسخرهای به مخاطب داده میشود و انگیزهی جیس به صورت درست و حسابی برای بیننده شکافته نمیشود. از طرفی کاراکترِ جیس که یکی از خودخواهترین و مغرورترین شخصیتهای دنیای بازی است، نرمتر و ملایمتر به تصویر کشیده میشود. این موارد ضعفهایی است که میتوان به اکت اول سریال آرکین وارد کرد. در هر صورت فصل اول سریال Arcane به شدت تماشایی است و قصهای را روایت میکند که هم به درد گیمر جماعت میخورد و هم غیر گیمر. اصلا و ابدا مهم نیست اهل بازی لیگ آو لجندز هستید یا خیر، شما مجذوب داستانپردازی و دنیای سریال آرکین خواهید شد!
سریال Arcane از جنبهی کارگردانی نه تنها میتواند گیمر جماعت را راضی نگه دارد، افراد غیر گیمر نیز میتوانند با دنیای League of Legends یعنی ران ترا (Runeterra) به خوبی ارتباط برقرار کنند
اکت دوم (قسمت ۴ تا ۶) انتظار میرفت شروع طوفانی داشته باشد و آشوبهای زیادی را در بستر قصهی وای و جینکس و دنیایی که در آن زیست میکنند ببینیم اما همه چیز آرام میگیرد و قصه با یک پرش زمانیِ چند ساله روایتش را در پی میگیرد. اینبار تمرکز قصه روی کاراکترهای جیس (Jayce)، ویکتور (Viktor) و صد البته کیتلین (Caitlin) قرار میگیرد. سریال آرکین کاری میکند تا با اشتیاق بیشتری به قصه توجه کنیم. از حوادث جذاب و اکشنی که رخ میدهد بگیرید تا معماهای جدیدتر، همگی به جذابیت هر چه بیشترِ این سریال کمک میکنند. این وسط اگر اهلِ تجربهی بازی League of Legends باشید میتوانید برخی از اشاره و رفرنسها به چمپیونها را نیز متوجه شوید. از معطوف کردنِ ذهنِ بیننده به چمپیون تیمو (Teemo) در داخل یک دفتر نقاشی بچهگانه بگیرید تا یک نما از چمپیون اوریانا (Oriana) در محفل شورا. قصه در واقع یک لایه اصلی دارد و یک سری هم متعلقات و اضافات. لایهی اصلی که هر فرد عادی میتواند مجذوبش شود. متعلقات و اضافاتِ سریال آرکین نیز تنها گیمرهای اهلِ فن از وجودشان متوجه میشوند. گیمرها همچنین به رسم سه قسمت اول، یک سری حدس و احتمال نیز در اکت دوم میزنند؛ برای مثال ما احتمالا در قسمت ششم با شخصیت توییتچ (Twitch) در اعماق تاریکِ شهر زان آشنا شدهایم؛ البته در زمانی که توییچ هنوز اسلحه به دست نشده! تمامی این ریزهکاریها باعث میشود تا دست به تحسین قلم توانمند سناریونویسهای این سریال بزنیم.
از جنبههای فنی جالب است که سریال آرکین در خدمتِ القای حس بیشتر عمل میکند تا اینکه یک قصهی ساده را صرفا تعریف کند و برود پیِ کارش تا فصل آینده! کلوزآپ و نماهای نزدیکی که روی شخصیتهای اصلی میبینیم و نوع ادای دیالوگها کاری میکند که شما به وضوح احساس کنید که وای و جینکس واقعا دو موجود زندهای هستند و دنیای رانترا نیز یک دنیای واقعی است. این القای حس خوب و همچنین حسِ شیرینِ باورپذیریِ وقایع و دنیای سریال Arcane بالاترین هدیهای است که میتوانید از یک مجموعهی تلویزیونی، آن هم از نوع کارتونی و انیمیشنی دریافت کنید.
سریال آرکین در سه قسمت انتهایی خود خیلی عجولانه قصه را میبندد. البته بهتر است بگوییم قصهها؛ چراکه چند شخصیت باید تکلیف خط داستانیشان مشخص شود و چه چیزی بدتر از اینکه چندین و چند شخصیت، آن هم کاراکترهای یک بازی ویدیویی جذاب در بدترین جا و بلاتکلیفترین جا داستانشان رها باقی بماند. جیس را داریم که در حد و اندازه یک قهرمان بالا برده شده، هایمردینگر را داریم که حیران و متحیر به حال خودش رها میشود، دو خواهر یعنی وای و جینکس را داریم که دغدغههای خاص خودشان را دارند و یک دو جین کاراکتر دیگر که هر یک از آنها برای مخاطبین مهم تلقی میشوند. نمیشود که سریال فقط به جیس بپردازد و برای مثال از سیلکو غافل بماند. با تمامی این تفاسیر، سریال آرکین تلاش میکند به تمامی شخصیتها بپردازد و در نهایت امر، یعنی در لحظات پایانی هر یک از شخصیتها به یک نقطه درستی میرسند و آن نقطه از دید بیننده رضایتبخش است. منتهی این سوال پیش میآید که این ریتم عجولانه واقعا نیاز بود؟ اگر قرار بر این بود قصهی فصل اول سریال آرکین با این حجم محتوا و ملات روایت شود، بهتر نبود در تعداد قسمتهای حداقل بیشتری از ۹ عدد این اتفاق بیفتد؟ البته لازم به ذکر است که شخصیت سیلکو بالاخره از آب و گل در میآید و پرداخت به شدت خوبی را شاهد هستیم. از طرفی کاراکتر جینکس نیز به یک تکامل درست و حسابی میرسد. فرم سریال نیز در نهایت چارچوب جذاب و اصولی به خود میگیرد. قصهی آرکین در فصل اول با اشتباهات جینکس شروع شده و با اشتباهات جینکس نیز به پایان میرسد؛ با این تفاوت که در پایان فصل اول متوجه می شویم بیشتر از اینکه وای به خواهرش عشق بورزد، سیلکویی وجود داشته که رابطهاش با جینکس واقعا در حد یک رابطهی پدر و فرزندی واقعی بود؛ نه سیاهبازیهای رایج در جوامع کنونی برای سو استفاده. شاید در ابتدا سیلکو نیت درستی از ایجاد این رابطه نداشته ولی آنچه در پایان داستان فصل اول میبینیم، یک عشق صحیح است و بس!
از میان سه اکت سریال آرکین، سومین پردهی سریال واقعا حال و روز خوبی از جنبهی داستانسرایی ندارد و اگر نتوانیم به این راحتی بهترین اکت را در فصل اول انتخاب کنیم، قطع به یقین بدترین پرده همان پردهی آخر است. سه قسمت پایانی سیر تغییر و تحولات شخصیتها را به یکباره نشان میدهد. ویکتور همچنان شخصیتی است که هر دو پایش در قطب مثبت است و هنوز خصیصههای اخلاقی منفیای از ویکتور ندیدهایم که آمادگی این شخصیت را برای پذیرش فرم نهاییاش نشان دهد. از شخصیت اکوی جوان پردهبرداری میشود، بدون آنکه در اکتهای قبلی کاشت درستی انجام شده باشد که در اکت سوم انتظار برداشت را داشته باشیم. نمیشود که یک شخصیت را به امان خدا رها کرد و بعد از چهار الی پنج قسمت دیگر، مخاطب که ما باشیم یک مرتبه سورپرایز شویم! البته از حق نگذریم، فایر لایترها به خوبی قصهشان در انتها توجیه میشود و در آینده یعنی فصل دوم سریال Arcane به احتمال زیاد بیشتر با آنها در ارتباط خواهیم بود.
به طور کلی سریال Arcane را ساختهاند برای آشنایی با دنیای بسیار بزرگ بازی League of Legends که البته این رویکرد تنها مختص به هواداران این ویدیو گیم نیست. باید اعتراف کرد که هیچ شرط و شروط و پیشنیازی برای لذت بردن از این سریال وجود ندارد؛ فقط باید دلتان بخواهد در این دنیای پر از سحر و جادو احساسی پرسه بزنید.
- موسیقی و گویندگانی مثل شهره آغداشلو
- شخصیتپردازی شخصیتهای وای، وندر و سایرین
- زیباییهای بصری و نمایش بسیار درست و حسابی از دنیای بازی
- جذاب و سرگرمکننده بودن سریال برای افراد غیر گیمر
- پرداخت شخصیت سیلکو و همچنین جینکس
- شخصیتپردازی Jayce کاملا وفادار به بازی از آب در نیامده
- ناکارآمد بودن فلشبک ابتدای سریال به دلیل عدم پرداخت در دل داستان
- اکت سوم عجولانه روایت میشود
- پرداخت شخصیت ویکتور
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید