نقد فیلم Argylle – آرگایل
ناامیدی بزرگ سال
اصلاً و ابداً سعی ندارم فرد بد بینی باشم و تنها نیمه خالی لیوان را ببینم ولی این باعث نمیشود فیلم Argylle را یکی از بزرگترین ناامیدیهای سینمایی سال نامگذاری نکنم.
متیو وان (Matthew Vaughn) یکی از کارگردانان صاحب سبک بریتانیایی بوده که در هالیوود فعالیت دارد. او طی دو دهه آثار شاخص زیادی را روانه سینماها کرده که ثابت کننده استعداد فراوانش در ترکیب اکشن و کمدی هستند. مهمترین دلیل برای اثبات این ادعا هم فیلم Kick-A.s.s است. وان چند سال بعد استعدادش در اکشن و کمدی را با ژانر جاسوسی ترکیب کرد که نتیجهاش مجموعه کینگزمن (The Kingsman) بود.
فیلمساز و تهیه کننده بریتانیایی در جدیدترین اثر خود، یعنی فیلم Argylle بار دیگر اکشن، کمدی و جاسوسی را ترکیب کرده است. این موضوع در کنار تیم بازیگری پرستاره و صد البته تریلرهای هیجان انگیز، آرگایل را به یکی از مورد انتظارترین فیلمهای سال برایم (شما را نمیدانم) تبدیل کرده بود. با اینکه تنها سه ماه از سال ۲۰۲۴ گذشته و تابستان هنوز مانده (که مهمترین فصل سینمایی است)، با اطمینان کامل میتوانم آرگایل را یکی از بزرگترین ناامیدیهای سینمایی سال نامگذاری کنم.
فیلم Argylle درباره یک رمان نویس مشهور به نام الی کانوی است که قسمت چهارم مجموعه آرگایل را منتشر کرده و قسمت پنجم هم آماده شده است. او پس از ملاقات با یک جاسوس واقعی به نام ایدن، متوجه میشود داستانهایی که مینویسد، بشدت به واقعیت نزدیک بوده و ممکن است باعث افشای فعالیتهای تشکیلاتی مخوف به نام «سازمان» شود. از همین رو، ایدن وظیفه دارد از الی در برابر ماموران سازمان محافظت کرده و با کمک الی، فعالیتهای این تشکیلات را برملا کند.
آرگایل دو خط داستانی دارد: خط داستانی اول، روی الی کانوی و ایدن متمرکز بوده و تلاش آنها برای مقابله با سازمان را به تصویر میکشد؛ خط داستانی دوم، روی شخصیت خیالی آرگایل متمرکز بوده که یک جاسوس است. او سعی دارد فعالیتهای تشکیلاتی تروریستی مانند سازمان را برملا کند. دو خط داستانی تقریباً بصورت موازی پیش رفته و مرز میانشان بمرور کمرنگ و کمرنگتر میشود تا در نهایت با هم ترکیب شوند. از آنجایی که ممکن است حتی با خواندن ادامه نقد، برخی تصمیم به تماشا بگیرند، از بیان اینکه دو خط داستانی چطور با هم ترکیب میشوند، خودداری میکنم.
نحوه ترکیب دو خط داستانی، یکی از بزرگترین پیچشهای فیلمنامه بوده و حالا که حرف از پیچشهای داستانی شده، باید بگویم فیلم Argylle در نگاه اول از این جهت حرفهای زیادی برای گفتن دارد. فیلمنامه پس از زمینه چینی و آشنا کردن مخاطب با شخصیتها و جهان تخیلیاش، هر چند دقیقه مخاطبانش را با اتفاقی غیرمنتظره غافلگیر میکند. اگر دقت کرده باشید، گفتم در نگاه اول! این پیچشها به دو دلیل تاثیرگذاری خود را از دست میدهند: دلیل اول این است که تقریباً همه چیز در داستان دروغین بوده و نباید به آن اعتماد کرد. تعداد بالای پیچشها عملاً باعث میشود مخاطب سِر شده و از رخ دادن آنها پس از مواجهه با چند مورد اول، دیگر غافلگیر نشود؛ دلیل دوم، عدم وجود منطق در پیچشهای داستانی است.
اگر تعداد بالای پیچشها روی شما تاثیر منفی نگذارد، کافی است پس از تماشای آرگایل داستانش را مروری کوتاه بکنید.
اگر تعداد بالای پیچشها روی شما تاثیر منفی نگذارد، کافی است پس از تماشای آرگایل داستانش را مروری کوتاه بکنید. آن وقت است که پیچشهای داستانی یکی پس از دیگری تاثیری گذاری، عمق و معنای خود را از دست میدهند. چون تقریباً هر کدام از آنها باعث بوجود آمدن حفرههای داستانی شده و سوالهایی را در ذهن مخاطب به وجود میآورند که بدون شک در فیلمهای بعدی (در صورت ساخته شدن که بعید میدانم) پاسخ داده نمیشوند. البته ضعفهای فیلمنامه همین یک مورد نیست.
وقتی بحث درباره فیلمی جاسوسی است، باید مخاطب را مجاب کرد که پای یک تهدید بزرگ در میان است. اما این اتفاق در فیلم Argylle رخ نداده و اصلاً نمیفهمیم سازمان چیست، چرا بوجود آمد و چه هدفی را دنبال میکند. عدم پرداخت، تنها به سازمان مربوط نمیشود. هیچ کدام از شخصیتهای داستان اصلاً و ابداً عمق پیدا نکرده و چیزی درباره انگیزههایشان نمیفهمیم. در واقع، آرگایل در بحث جهان سازی کاملاً شکست میخورد. به این ضعف، باید طنز ضعیف را اضافه کرد که یادم نمیآید حین تماشا حتی یکبار هم مرا خندانده باشد.
اگرچه فیلمهای پرستاره کم نیستند، کمتر فیلمی وجود دارد که این همه ستاره را کنار هم جمع کرده و جالبتر اینکه از پتانسیل هیچ کدام استفاده نکند. وقتی مشخص شد هنری کویل (Henry Cavill) در آرگایل حضور دارد، امیدوار بودم گوشهای از چیزی که در فیلم The Man from the UNCLE به نمایش گذاشته بود، بار دیگر ببینم. به هر حال، داریم درباره یک اثر جاسوسی و کمدی صحبت میکنیم. برخلاف انتظار، حضور کویل و جان سینا (John Cena) آنقدر کوتاه است که پیش خودم گفتم چرا باید چنین پروژهای را پذیرفته باشند؟ این سوال را درباره ساموئل ال. جکسون (Samuel L. Jackson)، سوفیا بوتلا (Sofia Boutella) و دوا لیپا (Dua Lipa) هم پرسیدم و به جوابی نرسیدم.
تقریباً غیر از برایس دالاس هاوارد (Bryce Dallas Howard) و سم راکول (Sam Rockwell) بقیه بازیگران فرصت چندانی برای خودنمایی پیدا نمیکنند. البته برایان کرانستون (Bryan Cranston) و کاترین اوهارا (Catherine O’Hara) مدت نسبتاً زیادی را جلوی دوربین هستند که خب، بخاطر ضعف در شخصیت پردازی، چیز خاصی از آنها نمیبینیم.
متیو وان بواسطه آثار پیشین خود از جمله قسمت اول کینگزمن ثابت کرده بود استعداد بالایی در ساخت صحنههای اکشن تماشایی و بزرگنمایی شده دارد. هیچ کدام از صحنههای اکشن فیلم حرفی برای گفتن نداشته و تنها یکی از صحنههای اکشن پایانی، آن هم بخاطر ترکیبش با دودهای رنگی و حرکات موزون جالب از آب درآمده است؛ صحنهای که ما را به یاد آثار پیشین وان میاندازد.
تیمی از بهترین بازیگران حال و حاضر سینمای هالیوود و ۲۰۰ میلیون دلار بودجه؛ همه چیز آماده بود تا متیو وان یکی از بزرگترین فرنچایزهای سینمایی را بسازد، از آن فرنچایزهایی که علیرغم نداشتن جنبه هنری، بخاطر جنبه سرگرمی بالایشان به محبوبیت و موفقیت زیادی میرسند. اما فیلمنامه پر نقص و جلوههای ویژه مصنوعی، همه چیز را خراب کرد تا آرگایل حتی برای تماشای یکباره هم مناسب نباشد. پس فریب نام وان و بازیگران محبوب را نخورید و اصلاً سمت این اثر نیایید. البته اثری مثل آرگایل شاید یک فایده بزرگ داشته باشد: بیشتر از قبل قدر مجموعههایی مثل ماموریت غیرممکن (Mission Impossible) را میدانیم که صحنهها را تا جای ممکن با استفاده از جلوههای میدانی ضبط میکنند.
- اجرای قابل قبول صحنههای اکشن
- استفاده بیش از حد از پرده سبز
- جلوههای ویژه سوال برانگیز برای یک پروژه ۲۰۰ میلیون دلاری
- پیچشهای داستانیِ بیش از حد
- داستانی پر از حفره و سوالهای بدون پاسخ
- عدم استفاده از پتانسیل بازیگران
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید