بازیهای مستقل، امروزه به بخش جدایی ناپذیر صنعت گیم بدل شدهاند و نیاز به حضور آنها هر روز بیشتر احساس میشود. بازی Arise: A Simple Story یکی از همین عناوین است که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
استودیوی پیکولو در نخستین ساختهی خود، سراغ سوژهی همیشه جذاب «عشق» رفته است و آن را از زاویهی دیگری مورد بررسی قرار میدهد. بازی مورد نظر ما حکایت پیرمردی را نقل می کند که در همان ابتدا مراسم سوزاندن جسدش را انجام میدهند و او به سرزمین جدیدی میرود. پیرمرد داستان با ورود به خاطراتش و کندوکاو در آن، بازیکن را بیشتر با زندگی خود آشنا میکند و تعریف جدیدی از مفهوم عشق را پیش روی مخاطب قرار میدهد.
هر مرحله، یک نوع بازگشت به گذشته است و هر دفعه اتفاقی میافتد که میتوان آنها را نقطهی عطفی در زندگی پیرمرد به حساب آورد. قهرمان اصلی نه تنها یک ابرقهرمان نیست بلکه انسانی به شدت آسیبپذیر و واقعی طراحی شده که تقریبا با هر اشتباه کوچکی، جان خود را از دست میدهد. به همین دلیل بازیکن در زمان کوتاهی با قهرمان اصلی همذات پنداری میکند و با او و داستانش همراه میشود.
بازی Arise: A Simple Story روایت بسیار خوب و کم نقصی دارد و از این لحاظ، انتخاب بسیار مناسبی برای طرفداران بازیهای مستقل به حساب میآید؛ کم نقص از این بابت که مراحل پایانی تا حدودی به آزمون و خطا بدل میشوند و اشکالات متعدد در طراحی دوربین و سردرگمی در گیمپلی، کار را تا حدودی برای ادامه با مشکل مواجه میسازد. این مورد را در توضیح بخش گیمپلی تحلیل خواهیم کرد.
اگر طرفدار بازیهایی باشید که اهمیت زیادی به گرافیک میدهند، از ساختهی استودیوی پیکولو شگفتزده خواهید شد. به جرات باید بگویم که این اثر از بعد هنری در ردیف بهترینهای سال ۲۰۱۹ قرار میگیرد که در هر لحظهاش میخکوبتان میکند. مراحل متنوع هستند و طیف رنگی گستردهای را شامل میشوند که نمونهاش را کمتر دیدهاید. به عنوان مثال در همان نخست که باید روی گلهای آفتابگردان حرکت کنید، هر چند دقیقه یک بار از فرط شگفتی، اطراف خود را میبینید و سعی دارید تا آنچه را که جلوی چشمانتان قرار گرفته، پردازش کنید. همین تنوع رنگ باعث میشود تا نه تنها بازی را کنار نگذارید بلکه با ولع بیشتری آن را ادامه دهید که مورد مثبتی به شمار میآید.
مشکل اصلی Arise به دوربین سینمایی آن برمیگردد که به خاطر ثابت بودن، بارها بازیکنان را با دشواریهایی روبرو میکند که به تجربهی بازی آسیب میزند
عشق مفهومی کاملا جهانشمول است که ابراز آن نیازی به دانستن زبان ندارد و از اینرو تیم با استعداد پیکولو، کوچکترین دیالوگی ننوشتهاند تا تصاویر همهی حرفهای لازم را بزنند. در واقع این حرکت سبب شده تا بازیکنان بیشتری به سمت بازی Arise: A Simple Story جذب شوند و آن را تجربه کنند؛ موردی که مثبت میبینم و یک امتیاز ویژه برای بازی است.
نخستین دقایقی که موسیقی بازی را شنیدم، احساس کردم که با آهنگسازی مواجه هستم که قبلا نمونهی کارهایش را شنیدهام و با آن خاطره دارم. دیوید گارسیا اولین و آخرین حدسی بود که زدم و خوشبختانه درست بود؛ به این دلیل که قطعاتی که در طول بازی پخش میشوند، شباهت غیر قابل انکاری به بازی Rime دارند. گارسیا که در کارنامهی پر افتخار خود، آهنگسازی برای عناوینن تحسین شدهی Hellblade: Senua’s Sacrifice و Rime را دارد، این دفعه هم سعی کرده تا با خلق فضایی آرام و کم تنش، داستان عشق پیرمرد را به زیبایی تعریف کند؛ موضوعی که در نقاط طلایی به آن دست مییابد و مخاطب را به خوبی در اتمسفر بازی غرق میکند. تنها مورد بدون نقصی که در Arise وجود دارد، همین بخش صدا و موسیقی است که لیاقت نمرهی کامل را دارد.
یک بازی هرچقدر هم که طراحی خوبی داشته باشد، بدون گیمپلی خوب تا حدود زیادی لنگ میزند و بازی Arise: A Simple Story هم از این قاعده مستثنی نیست. سازندگان با دست گذاشتن روی المان زمان و ایجاد تغییر در آن، هستهی مرکزی بازی خود را طراحی کردهاند که در ابتدا جذاب به نظر میرسد اما این مورد بعد از گذشت دو ساعت جذابیت خود را از دست میدهد و همینجا بازی ضربهی سختی میخورد زیرا المان جدیدی تا پایان معرفی نمیشود. مکانیزم زمان در حل کردن معماها کمک میکند و با تغییر آن، برخی از مسیرهای غیر قابل دسترس، هموار میشوند.
با این حال مشکل اصلی Arise به دوربین سینمایی آن برمیگردد که به خاطر ثابت بودن، بارها بازیکنان را با دشواریهایی روبرو میکند که به تجربهی بازی آسیب میزند. سه بعدی بودن دنیای این اثر، مخاطب را با مشکل پرسپکتیو مواجه میکند و به دفعات شخصیت اصلی را به کام مرگ میفرستد. این اشکال به هنگام لذت از مراحل پنجم و ششم که بار هنری زیادی دارند، بیشتر به چشم میآید و به جای اینکه بازیکن بخواهد از زیبایی محیط و طراحیهای کم نظیر بازی لذت ببرد، به طور دائم باید حواس خود را جمع کند که ناگهان به خاطر پلتفرمینگهای ناقص، با صفحهی لودینگ روبرو نشود.
بازی Arise: A Simple Story اثر قابل احترامی است که شاید اگر گیمپلی پرمحتوایی داشت و مخاطبش را اذیت نمیکرد، یکی از بهترینهای سال بود اما محصول حاضر از تبدیل شدن به یک شاهکار فاصله دارد. با این حال این عنوان، ارزش وقتی را که برایش میگذارید، دارد و ارزش هنری آن و همچنین داستان سادهای که تعریف میکند، بر بدیهایش میچربد. استودیوی Piccolo با همین بازی اول نشان میدهد که آیندهی روشنی دارد و به طور قطع از اشتباهات خود درس میگیرد تا در عناوین آیندهاش، آنها را اصلاح کند. این بازی ۲۰ دلار قیمت دارد که با توجه به مدت زمانش، منطقی است ولی توصیه میکنم تا برای تجربه کردن آن کمی دست نگه دارید و به هنگام تخفیفهای هفتگی تهیهاش کنید.
- بیان مفهوم عشق به زبانی ساده
- گرافیک هنری چشمنواز
- موسیقی بینظیر دیوید گارسیا
- پلتفرمینگ ناقص به واسطهی دوربین ثابت، تغییر زمان به عنوان تنها المان معرفی شده برای مدت زمان ۵ ساعت توجیهپذیر نیست
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید