فیلم Artemis Fowl تازهترین اثر اقتباسی شرکت والت دیزنی پیکچرز است که ماجرای پسری نوجوان با همین نام را روایت میکند. «آرتمیس فاول» نوجوان، قهرمان تازهوارد جهان دیزنی بوده و میخواهد مخاطب را یک بار دیگر به دنیایی سرشار از جادو و هیجان ببرد.
«آرتمیس فاول» نام مجموعه داستانهای فانتزی از نویسندهی ایرلندی، «اوئن کالفر» است. پس از موفقیت مجموعهی «هری پاتر» در ابتدای دههی ۲۰۰۰ میلادی، توجه نویسندگان یک بار دیگر به آثار فانتزی جلب و داستانهای مختلفی در این ژانر برای کودکان و نوجوانان نوشته شد. در این بین، «آرتمیس فاول» از معدود مجموعههای داستانی است که توانست به موفقیت و محبوبیت قابل توجهی دست پیدا کند. این مجموعه داستان هشت جلدی بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲ منتشر شد و جوایز بسیاری از سوی منتقدان و محافل ادبی کسب کرد. با این وجود، اقتباس سینمایی دیزنی از این اثر مسیر کاملا متفاوتی را در پیش گرفت. خبر ساخت یک فیلم براساس دنیای «آرتمیس فاول» از سال ۲۰۰۱ به رسانهها درز کرد. در ابتدا قرار بود شرکت Miramax وظیفهی ساخت این اثر را برعهده بگیرد، اما روند ساخت آن بیش از اندازه طولانی شد. سرانجام در سال ۲۰۱۳ میلادی، شرکت دیزنی حق امتیاز ساخت آثار سینمایی از این مجموعه را به دست آورد و فیلمبرداری این اثر فانتزی پنج سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۸ آغاز شد. فیلم «آرتمیس فاول» ما را به دنیای اساطیر ایرلندی میبرد. آرتمیس یک نوجوان فوقالعاده باهوش است که باید برای نجات پدر خود از دست نیروهای جادویی پلید، وسیلهای به نام «آکیلوس» را پیدا کند.
مشکلات فیلم «آرتمیس فاول» از همان دقایق ابتدایی آغاز میشود؛ چون ریتم تند روایت این اثر، همراهی بیننده با دنیای جادویی و عجیب و غریب آن را دشوار میکند. در ابتدای فیلم با یکی از کاراکترهای اصلی داستان به نام «مولچ» آشنا میشویم که در زندان سازمان اطلاعاتی انگلیس – همان MI6 – گرفتار شده و به نوعی تمام داستان فیلم را در قالب اعترافاتش برای ما تعریف میکند. «آرتمیس فاول» یک روز از خواب بیدار شده و باخبر میشود که پدر مهربانش یک دزد آثار باستانی بوده و علاوهبر آن، قصههای دیوها و پریان هم در واقع بخشی از تاریخ بشریت هستند! آرتمیس نه تنها خیلی راحت با این موضوع کنار میآید، بلکه با کمک خدمتکار وفادارش، به سرعت مخفیگاه سری پدرش را به یک مرکز فرماندهی برای عملیات نجات تبدیل میکند. فیلم «آرتمیس فاول» ما را در دل دنیایی جادویی رها میکند و توقع دارد تا خودمان بتوانیم به تمامی پرسشهای احتمالی دربارهی این دنیا پاسخ دهیم.
ریتم تند روایت این اثر، همراهی بیننده با دنیای جادویی و عجیب و غریب آن را دشوار میکند.
برای درک این موضوع میتوان به فیلم «هری پاتر» اشاره کرد. در اولین قسمت از این مجموعه، هری هم مثل ما در دنیای جادوگران یک تازه وارد محسوب میشد و کاراکترهای داستان با پاسخ به پرسشهای او در واقع به سوالات بینندگان پاسخ میدادند. متاسفانه در فیلم «آرتمیس فاول» از همان ابتدا به ما گفته میشود که با یک نابغه طرف هستیم و علاوهبر آن، پدر آرتمیس هم از دوران کودکی داستانها یا در واقع تاریخچهی جهان پریان را برایش تعریف کرده است؛ به همین دلیل، در طول فیلم به سوالات بینندهها مثل جایگاه هر یک از نژادهای مختلف موجودات جادویی – مثل سنتورها، لپرکانها یا گابلینها – در جهان این اثر، تعاملات آنها با قلمرو انسانها و حتی نیروهای خیر و شر موجود در این دنیای جادویی و پنهان پاسخی داده نمیشود. فیلم «آرتمیس فاول» حتی در روایت داستان خود هم کوتاهی میکند. در طول فیلم، قهرمان نوجوان ما حتی پای خود را هم از عمارت پدریش بیرون نمیگذارد، با این حال به شکلی اتفاقی یک لپرکان را به اسارت میگیرد و از این طریق به شکلی اتفاقی با «مولچ» آشنا شده و «مولچ» هم به شکلی اتفاقی «آکیلوس» را پیدا میکند؛ همهی این اتفاقات در حالی رخ میدهد که جان پدر آرتمیس در خطر است و او تنها چند ساعت برای نجاتش زمان دارد.
این اثر در پرداخت و معرفی کاراکترهای داستان هم اصلا موفق نیست. قهرمان داستان یعنی «آرتمیس» در ابتدای اثر پدر خود را فردی شریف معرفی میکند و نمیتواند اخبار رسانهها دربارهی دست داشتن او در سرقت آثار باستانی را بپذیرد. او در تمام طول داستان تنها برای نجات پدر خود تلاش میکند، اما به شکلی ناگهانی و در سکانس پایانی فیلم، خود را یک «مغز متفکر خلافکار» مینامد. وقایع فیلم و داستان آن به هیچوجه نمیتواند این گذار شخصیتی از نوجوانی بازیگوش به مغز متفکر خلافکار را به تصویر بکشد و از بیننده انتظار دارد این مسئله را بدون هیچ حرف و حدیثی بپذیرد. اوضاع کاراکترهای فرعی داستان از این هم وخیمتر است! به عنوان مثال میتوان به شخصیت «ژولیت باتلر» اشاره کرد. «ژولیت» خواهرزادهی خدمتکار خانوادهی «فاول» است و برای کمک به «آرتمیس» وارد داستان میشود. با این حال، تمام نقش این کاراکتر در فیلم «آرتمیس فاول» به جیغ زدن و نگه داشتن دوربین در دستانش خلاصه شده. «ژولیت» در کتابهای آرتمیس فاول نقش پررنگی دارد، اما نقشآفرینی او در این فیلم فقط به چند سکانس بیاهمیت خلاصه شده و به جرات میتوان گفت تنها دلیل حضور او در فیلم، افزایش تعداد بازیگران رنگینپوست آثار دیزنی است؛ سیاستی که این شرکت در سالهای اخیر و برای جلب نظر فعالان اجتماعی به شدت پیگیر آن است.
به موارد بالا باید عملکرد نه چندان چمشگیر بازیگر جوان این فیلم یعنی «فردیا شاو» در نقش «آرتمیس» را هم اضافه کرد. این فیلم اولین تجربهی هنری «فردیا شاو» است و شاید به همین دلیل است که او در اجرای نقش خود چندان موفق نیست. «شاو» سعی میکند تا با گرفتن ژستهای جدی، کاراکتری قدرتمند و کاریزماتیک از خود به نمایش بگذارد، اما حرکات او تنها در حد ژستهای کلیشهای باقی میماند. البته حضور «کالین فارل» در نقش پدر «آرتمیس»، ناپختگی عملکرد بازیگر جوان فیلم را تا حدودی جبران میکند، اما این شخصیت هم در دقایق ابتدایی فیلم ناپدید میشود و یک بار دیگر ما را با «فردیا شاو» و بازی سطحیاش تنها میگذارد. شاید با خود فکر کنید که حضور «جودی دنچ»، بازیگر باسابقهی انگلیسی در نقش رئیس پلیس شهر پریها بتواند نقطهی عطفی در این اثر باشد، اما این شخصیت هم سعی دارد تا به تقلید از «بتمن» و با بم کردن صدای خود، با ابهت و مقتدر به نظر برسد و همین موضوع نشاندهندهی نگاه فوقالعاده سطحی عوامل فیلم به عنصر شخصیتپردازی است.
فیلم «آرتمیس فاول» اصلا به منبع اقتباس خود وفادار نبوده.
فیلم «آرتمیس فاول» حتی در زمینههای فنی هم حرفی برای گفتن ندارد. نمیتوان از یک دنیای جادویی و ساکنان عجیب و غریب آن حرف زد اما به جلوههای ویژه اشارهای نکرد. دیزنی پیش از این در آثاری مثل Maleficent ثابت کرده که در نمایش دنیای رنگارنگ پریها و موجودات جادویی تبحر کافی دارد. با این وجود، فیلم «آرتمیس فاول» اصلا سعی نمیکند تا بیننده را با رنگ و لعاب این جهان آشنا کند. بخش عمدهای از این فیلم در جهان انسانها روایت شده و نمایش دنیای جادویی پریان تنها به چند سکانس در ابتدای فیلم محدود میشود؛ به همین دلیل، این اثر اصلا برای خلق جلوههای ویژهی چشمنواز تلاشی نمیکند. حتی پریان، غولها و مبارزات جادویی این فیلم هم که به لطف جلوههای ویژه ساخته و پرداخته شدهاند، کیفیت بصری بالایی ندارند. کیفیت پایین جلوههای ویژهی کامپیوتری این اثر باعث شده تا تماشای آن حس تماشای یک بازی کامپیوتری را به مخاطب القا کند، نه اقتباسی سینمایی از مجموعه داستانهایی پرطرفدار.
از آنجایی که صحبت از اقتباس سینمایی به میان آمد، باید به این نکته اشاره کنیم که فیلم «آرتمیس فاول» اصلا به منبع اقتباس خود وفادار نیست. داستان این فیلم در واقع ترکیبی از ماجراهای دو کتاب اول این مجموعه است؛ با این تفاوت که تیم نویسندگان فیلم تغییرات بسیاری در این اثر اعمال کردهاند. اولین و مهمترین تغییر، ماهیت کاراکتر «آرتمیس فاول» است. آرتمیس از ابتدای این مجموعه، یک خلافکار بسیار باهوش است و تمام ماجرای کتاب اول این مجموعه هم به باجگیری این کاراکتر از پریان اختصاص دارد. با این وجود، فیلم «آرتمیس فاول» تلاش میکند تا این شخصیت را یک نوجوان باهوش نشان دهد که به شکلی ناخواسته درگیر نبرد خیر و شر در دنیای پریها شده و تنها هدف او نجات پدرش است. فیلم «آرتمیس فاول» حتی نژاد و ماهیت یار و همراه اصلی قهرمان داستان – یعنی دومُوی باتلر – را هم به کلی تغییر داده است. «باتلر» در کتابها اصلیتی ژاپنی-روسی دارد و «ژولیت باتلر» هم خواهر اوست، نه خواهرزاده. این شخصیت در فیلم با یک بازیگر سیاهپوست جایگزین شده و سازندگان به دلایلی که پیش از این به آنها اشاره کردیم، ریشههای شرقی این کاراکتر را به کلی نادیده گرفتهاند.
فیلم Artemis Fowl شبیه به یک کلاف سردرگم است که نه تنها در طول ۹۰ دقیقه سر و سامان پیدا نمیکند، بلکه ذهن بیننده را هم با سوالهای بیجواب و ریتم تند روایت داستانش آزار میدهد. حضور کوتاه «کالین فارل» تنها نکتهی به یاد ماندنی این فیلم است و با توجه به ایرادات فراوان این اثر، نمیتوان به موفقیت آن در آینده چندان امیدوار بود. فیلم Artemis Fowl قرار بود تا سنگ بنای ورود این شخصیت پرطرفدار به عالم سینما باشد، اما عملکرد این فیلم به هیچ وجه در حد و اندازهی این مجموعهی پرطرفدار و همچنین نام کمپانی دیزنی نیست.
- نقش آفرینی کوتاه «کالین فارل»
- عملکرد ضعیف تیم بازیگری، به خصوص «فردیا شاو» در نقش قهرمان داستان
- عدم توجه کافی به جلوههای ویژه و عناصر بصری لازم برای خلق یک جهان جادویی
- ریتم تند و ضعیف روایت داستان فیلم که در همراه کردن بیننده با اثر ناموفق است
- عدم پرداخت شخصیتهای داستان و معرفی جهان آنها که از نکات مهم در آثار فانتزی است
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید