فصل چهارم یا بهتر است بگوییم فصل پایانی انیمه Attack on Titan در سه بخش در دست ساخت قرار گرفته و در این نقد و بررسی میخواهیم عملکرد استودیوی ماپا را بررسی کنیم که آیا انیمه اتک آن تایتان در فصل چهارم میتواند پایانی درخور و سزاوار احترام برای این قصه پرطرفدار رقم زند یا خیر.
فصل پایانی سریال اتک آن تایتان با نبرد در فورت سلاوا آغاز میشود. بالاخره بختش باز شده تا با مارلیها بیشتر آشنا شویم. گروهی از مردمانِ آن سوی اقیانوس که به نظر میرسد از مردم الدیاییها متنفر هستند و آنها را شیطان خطاب میکنند. در این فصل میفهمیم که راینر چطور به یک سرباز قسمخورده تبدیل میشود و بعد از چند سال متوجه میشویم که چرا و چگونه شیگانشیا در چهار سال گذشته مورد حملهی تایتانها قرار گرفت. مشکل اینجاست برای فهمِ این موضوعات باید تقلای زیادی کنیم؛ چراکه شخصیتهای جدیدی در این میان عرض اندام میکنند و کار بسیار سختی است که در همان ابتدای فصل با تک تک آنها ارتباط برقرار کردن.
قصهی فصل پایانی به جای اینکه سرراستتر باشد، مدام پیچ و خم میگیرد. روایت بسیار عجولانه و جسته و گریخته است. این وسط باید به ورود خاندانِ تایبر به خط داستانی نیز اشاره کرد. در آن اوایل میبینیم که تایبر میخواهد چرخهی نفرتِ حاکم بین مردمان الدیا و مارلی را یک بار برای همیشه به اتمام برساند اما مسلما همه چیز آنطور که باید پیش نمیرود. فصل انتهایی انیمه اتک آن تایتان که شروع خوبی از حیث روایت نداشته، در اولین برخوردِ اکشنش غوغا میکند و رویارویی ارن با راینر در اپیزود پنجم، گل سر سبدِ انیمه در نیم فصل اول محسوب میشود. ارن که در فصول گذشته به دنبال یک زندگی بهتر و ایمنتر برای مردم و دوستانش بود، به یکباره تبدیل میشود به فردی که با گذشتهاش ۱۸۰ درجه تفاوت دارد. این تفاوت از کجا آمده؟ صرفِ ادایِ دیالوگها که توجیه قابل قبولی نیست و مخاطب تا بتواند ارنِ جدید را بهتر درک کند و حتی با او ارتباط برقرار کند باید مدت زمان زیادی صبر کند. شاید این صبر و انتظار تا اپیزود پانزدهم نیز طول بکشد؛ چراکه تا آن قسمت، هنوز برخی از قطعات پازل پیدا نمیشود و هنوز علامتِ سوالی در این میان وجود دارد که مخاطب نمیداند یا حتی توانایی حدس نیز ندارد.
رویارویی تایتان چکش جنگ با ارن نیز یکی از المانهایی است که در انیمه به زیبایی به تصویر کشیده شده. هیجان و تنش حاکم بین سه اپیزود پنجم، ششم و هفتم با شیبی ملایم رو به بالا حرکت میکند. تا جایی که در اپیزود هفتم، جنگی که ارن شروعش کرده بود به اوج میرسد و به زیبایی نیز این اوج، به فرود میآید. تغییر و تحولات درونیِ ارن را دوست داشتیم بیشتر و مفصلتر ببینیم اما با این حساب، چیزی از هیجان نبرد کاسته نمیشود. این همه بند و بساطِ نبرد و اتفاقاتی که برای کاراکترها میافتد در راستای القای حسِ مشمئزکنندهی چرخهی نفرت است و در انیمه به خوبی این مقوله را حس کرده و میبینیم. به واقع انیمه تا اپیزود هشتم و با ارفاق نهم سیر صعودی به شدت خوبی پیدا میکند.
این همه بند و بساطِ نبرد و اتفاقاتی که برای کاراکترها میافتد در راستای القای حسِ مشمئزکنندهی چرخهی نفرت است
گبی و فالکو، دو شخصیتی هستند که در فصل نهایی اتک آن تایتان بخشی از داستان روی دوششان سنگینی میکند. این دو تن شخصیتپردازی درست و حسابی ندارند و از طرفی گبی، حسابی حرصِ مخاطب که ما باشیم را در میآورد. یک دنده بودنِ گبی و رفتارهای نچسبِ فالکو باعث میشود تا نتوانیم این دو کاراکتر را بشناسیم و بفهمیم دقیقا چه چیزی در سرشان میگذرد. آنها فقط نسبت به الدیاییها نفرت دارند و این نفرت برمیگردد به همان چرخهای که چندین و چند سال نسلهای متعددی از الدیاییها و مارلیها را تحت تاثیر قرار داده است. اگر آن نبردِ تمام عیار ارن در برابر مارلی را در ابتدای فصل یک نقطه اوج بسیار خوب قلمداد کنیم، چند اپیزودِ بعد از آن نبرد رسما یک سقوط آزاد محسوب میشود. طرح داستانی از حالت انسجام خود خارج میشود و مدام سوییچ شدنِ قصه روی اشخاص مختلف باعث میشود شیرازهی اصلی از هم متلاشی شود. قصه در این میان اطلاعات ریز و درشت زیادی برای بیننده به دنبال دارد، اما از آنجا که طرح داستانی این فصل از یک نقطه به بعد دیگر منسجم نیست، کمی سخت است همه چیز را فهمیدن و به خاطر سپردن. در فصول گذشته قصه بیشتر با ارن، آرمین و میکاسا به جلو پیش میرفت اما در فصل نهایی، جلو رفتن داستان الزاما روی دوش این سه شخصیت سنگینی نمیکند. اینکه دقیقا از چه نقطهای خصومتها بین مردمان جهان انیمه آغاز شد به یک مقالهی مجزا نیاز است، اما رفته رفته با اهداف ارن یگر نیز آشنا میشویم. چطور و چگونه ارن تبدیل شده به یک شخصیتِ خاکستری؟ در اواخر نیم فصل به این سوال پاسخ داده میشود و با فهمیدن انگیزههای این شخصیت، میتوان اهدافش را نیز درک کرد و همچنین رفتارهایی که او نسبت به میکاسا و آرمین از خود نشان میدهد.
پرداختِ کم به شخصیت لیوای در نیم فصل اول باعث شده تا از زیارت نکردن این کاراکتر پر ابهت کمی آزرده خاطر شویم اما این حس در اپیزود چهاردهم به اتمام میرسد. در این قسمت به موازات اتفاقاتی که برای هانکه، آرمین و میکاسا رخ میدهد، لیوای طی سلسله اتفاقات هیجانانگیز و موسیقی پسزمینهای که غوغا میکند، با زیک رو در رو میجنگد. فصل چهارم انیمه اتک آن تایتان هر چقدر در زمینهی روایت داستان بد و عجولانه برخورد میکند، سکانسهای نبرد را حماسی و تاثیرگذار به تصویر میکشد. مخاطب که ما باشیم نیز دلمان برای آن نگاهِ بیرحمانهی لیوای تنگ شده بود. شاید لیوای مثل اروین از جنبهی سیاستمداری در یک کفهی ترازو قرار نگیرد اما او در گرفتن انتقام و خالی کردنِ خشمِ انبار شده در سینهاش یکهتاز است. با تمام این تفاسیر بهترین اپیزود فصل چهارم این انیمه و شاید هم کلِ چند فصلی که پخش شد، چیزی نباشد جز اپیزود پانزدهم فصل چهارم که «رستگاری مطلق» نام دارد؛ اپیزودی که در قالب یک فلش بک به صورت تمام و کمال به شخصیت زیک میپردازد. این اپیزود، رسما کاری را به بیننده میکند که دیگر انیمههای ژاپنی در این راستا قدم برداشتهاند؛ تغییر نگرش و زاویهی دید.
پرداختِ کم به شخصیت لیوای در نیم فصل اول باعث شده تا از زیارت نکردن این کاراکتر پر ابهت کمی آزرده خاطر شویم
سرک کشیدنِ به زندگی زیک در بچگی و دوران نوجوانیاش باعث میشود تا ما به عنوان مخاطبی که این همه مدت، تنها با یک چهره از این کاراکتر روبهرو شده بودیم، حال او را از زاویهای دیگر و چه بسا بهتر نظارهگر باشیم. پس از پایان این اپیزود، همه چیز کاملا منطقی به نظر میرسد. از تغییر رفتارِ ارن یگر گرفته تا انگیزه و اهداف زیک، همه چیز به نظر عقلانی است. این دیگران هستند که نوع نگرش و جهانبینی ارن و زیک را درک نمیکنند و شاید اگر ما نیز در دنیای انیمیشن زندگی میکردیم، با علم به این موضوع که طرز تفکر ارن چیست، به جبههی یگریستها میپیوستیم و از این خط فکری حمایت میکردیم. در اپیزود پایانیِ نیم فصل اول، مقدماتِ یک نبرد سراسر هیجان فراهم میشود و قطع به یقین با نیم فصل دومِ هیجانانگیزتر، سرراستتر و صد البته جذابتر روبهرو خواهیم شد.
فصل نهایی انیمه Attack on Titan در نیمهی اولِ راه خود به هر تدبیری که شده توانسته خودش را همچنان ثابت نگه دارد. ایرادات روایی متعددی باعث شده تا نتوانیم مثل فصلهای گذشته، با فصل پایانی انیمه اتک آن تایتان خو بگیریم اما حوادث اپیزودِ آخر نیم فصل را به فال نیک میگیریم تا بلکه در آیندهی نه چندان دور، نواقصی را که قبلا تجربه کردهایم برطرف شود.
آپدیت نقد فصل چهارم سریال Attack on Titan تا پایان بخش دوم (قسمت ۲۸)
پس از پایان بخش دوم فصل چهارم سریال اتک آن تایتان حال وقت آن رسیده که اعتراف کنیم تک تکِ حفرات داستانی این فصل پر شده است. از اینکه ارن یگر چطور انگیزهای متفاوت پیدا میکند تا اینکه زیک در کجای معادلهی جنگ در برابر تایتانها قرار دارد. و صد البته کلی اتفاقات و علامت سوالهای دیگر که برای فهمِ تک تک سوالات باید به گفتوگوهای شخصیتها در نیمه دوم داستانِ فصل دل بدهید.
بخش دوم در حالی شروع میشود که با حملهی ارتش مارلی به پارادایس، ارن یگر نیز درگیر مخمصهای میشود که به تنهایی نمیتواند کاری پیش ببرد. شدتِ وخیم بودن اوضاع به انضمام ضعفِ قدرت جسمانی ارن به خوبی در قسمت هفدهم و همچنین هجدهم مشهود است. استودیوی ماپا این موضوع را خوب از آب در آورده و از اشتباهات گذشته در بخش اول ظاهرا درس میگیرد؛ چراکه از این نقطه داستانی به بعد میتوانیم بفهمیم که ارن در چه حالی به سر میبرد و به دنبال چه چیزی است. همچنان شخصیت گبی روی تک تکِ اعصابمان رژه میرود و همچنان فالکو پرداخت خوبی اصلا و ابدا ندارد. این مسئله تا انتها آزارمان میدهد اما هر آنچه این دو کاراکتر بد جلوه میکنند، ژنرال مگت (Magath) پرداخت بهتری دارد. حال که شخصیتهای جلو رویمان را سبک و سنگین میکنیم، مگت یکی از «تاثیرگذارترین» و در عین حال «نادیده گرفته شدهترین» افرادِ حال حاضر جهان اتک آن تایتان محسوب میشود. البته بهتر است بگوییم «بود»؛ چراکه پرونده مگت در پایان قسمت بیست و هفتم به شکلی زیبا و درخورِ سطحِ شخصیت به پایان میرسد.
حال که شخصیتهای جلو رویمان را سبک و سنگین میکنیم، مگت یکی از «تاثیرگذارترین» و در عین حال «نادیده گرفته شدهترین» افرادِ حال حاضر جهان اتک آن تایتان محسوب میشود.
از حیث القای هیجان و سرگرمی میتوان اتک آن تایتان را به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول مربوط میشود به سطح مبارزات که در یک سطح بسیار بالاتری نسبت به بخش اول فصل چهارم از حیث طراحی بصری و گرافیکی به حساب میآید. بخش دوم نیز معطوف به شرح حقایق و نکاتی است که حسابی همه را غافلگیر میکند. بالاخره بختش باز شده تا بفهمیم که گریشا، پدر ارن دقیقا در گذشته مرتکب چه اشتباهاتی شده. در طول مدت سه فصل گذشته مدام حس میکردیم که انگار یک قطعه پازل جا مانده بود و به طرز شگفتانگیزی در قسمت بیستم فصل چهارم میفهمیم که نه تنها از نیت و انگیزهی گریشا درست متوجه نشده بودیم، بلکه تا به الان از یک زاویه دید اشتباه به گریشا و فعالیتهایش نگاه میکردیم. از همه هیجانانگیزتر اما قسمت بیستم نیست، بلکه قسمت بیست و یکم فصل چهار است که رابطه مستقیم و تنگاتنگی با قسمت اول این انیمه در فصل اول دارد. انیمه با «سقوط شیگانشیا» شروع شده بود و در فصل چهارم مجدد این رویداد مطرح میگردد. بالاخره حلقه مفقوده داستان یمیر نیز در قسمت بیست و یکم یافته و شرح داده میشود. اگر بخواهیم قسمتی از بخش دوم فصل چهارم را بهترین اپیزود فصل چهارم بنامیم، قطعا قسمت بیست و یکم لایق چنین جایگاهی است. بالاخره داستان انیمه اتک آن تایتان تمامی سوالاتی که در این چهار فصل در ذهنمان شکل گرفته بود را به خوبی و تمام و کمال میدهد. حال از این نقطه به بعد، یعنی از پایان قسمت بیست و یکم وقت آن رسیده که بفهمیم در زمان حال و آینده چه خبر است.
پس از به تصویر کشیدن رژه ویرانگر، درست زمانی که آنیه لئونهارت مجدد در خط داستانی حی و حاضر میشود، انتظار داشتیم تا چالشهای آنیه را با گروه ببینیم اما به جز چند دیالوگ ساده و چند اکتِ احساسی و فراموششدنی تجربه خاصی به ما انتقال نمییابد. چند قسمت پایانیِ بخش دوم، کمی شتابزده قصه را به جلو هل میدهند اما در نهایت، درست زمانیکه شخصیتهای اصلی داستان به کشتی آزومابیتو میرسند، یک تراژدی رقم میخورد و در نهایت امر نیز قسمت بیست و هشتم مجدد مخاطب که ما باشیم را با خود به گذشته میبرد. البته سفر در زمان، این مرتبه حس و حال و فرمِ همیشگی و تکراری ندارد. ما در این سفر از زاویه دید ارن یگر وقایعی را میبینیم که قبل از شروع فصل چهارم و پس از پایان فصل سوم رخ داده بود. اینکه در بخش اول فصل چهارم مدام اصرار داشتیم ارن یگر را نمیشناسیم و پرداخت بدی دارد، حال پس از بیست و هشت قسمت میتوانیم اعتراف کنیم که پاسخ تمامی این سوالات در قسمت پایانی بخش دوم داده میشود. پارت دوم به ما میفهماند که خط فکری و ایدئولوژیِ جنگطلبانهی ارن از کجا نشات گرفته شده و چرا او در مسیر پیشِ رویاش کاملا مصمم است. انیمه برخلاف محصولات کمپانیهای هالیوودی و غربی، هیچ نظری را مبنی بر خوب یا بد بودنِ شخصیتِ حال حاضر ارن مطرح یا حتی تحمیل نمیکند. چه بسا مخاطبینی بودند که از تکه پاره شدن مارلیها توسط ارن و رژه ویرانگرش به شدت وجد آمدند و چه عدهای دیگر که از تبدیل شدن دنیا به خرواری از خاکستر ناراحت! انیمه اتک آن تایتان دقیقا همین حسِ زشت و زننده ما انسانها از این چرخه ابدی نفرت را به صورتمان میزند. ضمن اینکه همیشه میخواهیم دیگران را قضاوت کرده و به دنبال این موضوع باشیم که حق با چه کسی است. در جایی میکاسا از خود میپرسد که اگر در پاسخ به آخرین سوال ارن یگر چیز دیگری جواب میداد آیا مجدد همین خط داستانی پیریزی میشد؟ با اینکه انیمه هیچ نظر و حتی پیشنهادی در پاسخ به این موضوع نمیدهد، اما واضح است که اگر ارن یگر به قدرت اول منطقه تبدیل نمیشد، فرد دیگری برای این کار اقدام میکرد. شاید واقعا ارن حق دارد که برای ریشهکن کردنِ نفرت باید مطلقا یک چیزی را نابود کرد! حداقل در پایان بخش دوم ما نمیتوانیم به نظر واحدی برسیم که ارن یگر، شخصیت منفی داستان است؛ چراکه خودِ ارن نیز اعتراف میکند که نمیداند نقطه شروع داستان کجاست. او را واردِ این مهلکه کردهاند و حال نوبت خودش است که این قصه را به پایان برساند؛ حال با خون و خونریزی یا صلح. اینطور که داستان پیش میرود، آخر و عاقبت خوشی برای ضدقهرمانِ دوستداشتنی قصه نمیتوان متصور شد.
بخش دوم فصل چهارم انیمه Attack on Titan در حالی به پایان میرسد که انیمه به سوالات مهم و بنیادی، پاسخِ درست و حسابی میدهد. بخش دوم از لحاظ کیفیت ساخت و قصهپردازی چند پله بالاتر از بخش اول قرار گرفته و به همین دلیل، صبر و انتظار تا سال آینده برای تماشا پایان قصه کار به شدت سختی خواهد بود.
پست نقد و بررسی فصل پایانی انیمه Attack on Titan با انتشار قسمتهای جدید در آینده بهروزرسانی خواهد شد و این نقد کامل از انیمه نیست. بنابراین نمرهی این سریال در هر آپدیت امکان دارد تغییر کند.
- شخصیتپردازی زیک، راینر
- به تصویر کشیدن نبردها به صورت حماسی و تاثیرگذار
- کارگردانی اپیزود پانزدهم (رستگاری مطلق)
- پرداخت به نسبت خوب خاندانهای مختلف مثل آکرمن
- شیرازهی سرراستتر و منسجمترِ داستان در بخش دوم
- بخش دوم فصل از تمامی لحاظ
- شروع و مقدمهی آشفته
- شخصیتپردازی بسیار سطحی گبی و فالکو
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید