بررسی فیلم Bad Boys for Life – پسران بد تا ابد

این اثر در جمع‌بندی مناسب داستانی که شروع کرده، واقعا ناتوان است

بخش داستانی فیلم «پسران بد تا ابد» بی‌شباهت به قسمت‌های قبلی این مجموعه نیست. در این قسمت کل‌کل‌های «ویل اسمیت» و «مارتین لارنس» در طول فیلم، موقعیت‌های خنده‌دار زیادی را ایجاد می‌کند. ویل اسمیت مثل همیشه نقش «قهرمان نترس» و «یک دنده‌‌ی قصه» را ایفا می‌کند و مارتین لارنس هم همان «پلیس باهوش» و البته دل نازکی است که در قسمت‌های قبلی با او آشنا شده‌ایم. شخصیت کلی قهرمانان داستان در طول این ۱۷ سال تغییری نکرده و به همین دلیل، تماشای ماجراجویی‌های آن‌ها می‌تواند هم برای طرفداران قدیمی و هم افرادی که برای اولین بار سراغ پسران بد می‌آیند، جالب و سرگرم‌کننده باشد. مبارزه‌ی پلیس‌ میامی با کارتل‌های مواد مخدر، هسته‌ی اصلی داستان این مجموعه را تشکیل داده، اما فیلم «پسران بد تا ابد» سعی کرده اینبار نبرد قهرمانان داستان را کمی شخصی‌تر کرده و به نوعی قصه‌ی یک انتقام را روایت کند. فاصله گرفتن از فضای پلیسی و پرداختن به نبرد شخصی قهرمانان می‌توانست ایده‌ی بسیار خوبی برای این فیلم باشد؛ به خصوص که طرفداران آن، ۱۷ سال برای روبه‌رو شدن با قهرمانان قصه انتظار کشیده‌اند. با این همه، این اثر در جمع‌بندی داستانی که شروع کرده، واقعا ناتوان است. نحوه‌ی پیروزی «آدم خوب‌ها» در مقابل «آدم بدها» نه تنها بسیار قابل پیش‌بینی است، بلکه نقش قهرمانان داستان در دستیابی به پیروزی یاد شده را هم فوق‌العاده کمرنگ می‌کند. فیلم «پسران بد تا ابد» تقریبا تمام داستان را مطابق با چارچوب معمول فیلم‌های اکشن روایت می‌کند، اما پایان آن را به سبک ملودرام‌های عاشقانه رقم می‌زند که چندان با ماهیت این مجموعه هم‌خوانی ندارد.

این فیلم سعی کرده تا بیشتر به رابطه‌ی دوستانه‌ی عمیق بین مایک و مارکوس بپردازد. مایک از همان ابتدای فیلم با انتخاب‌ها و تصمیمات دشواری رو‌به‌روی می‌شود که تاثیر زیادی روی رابطه‌ی او با مارکوس دارد؛ تصمیماتی که در ادامه به دلیل ورود خلافکاران تازه‌وارد به میامی، برای مدتی به حاشیه رانده خواهد شد. «پسران بد تا ابد» به خوبی بحران عاطفی و درونی مایک را به ما نشان می‌دهد. بحران درونی مایک قرار است این کاراکتر را پس از ۲۵ سال به یک مرحله‌ی تازه از زندگی وارد کرده و به نوعی شخصیت او را به تکامل برساند. با این همه، پس از به پایان رسیدن ماجرا و بسته شدن پرونده‌ی خلافکاران، بحران درونی مایک هم به کلی به فراموشی سپرده می‌شود. مایک دیگر نیازی نیست بین زندگی و کارش، یکی را انتخاب کند و به طور خلاصه، خرده داستانی که قرار بود بُعد انسانی و عاطفی شخصیت او را به تکامل برساند، در گیر و دار سکانس‌های اکشن فیلم به کلی فراموش می‌شود.