فیلم Bad Education یک اثر درام و کمدی با نقشآفرینی «هیو جکمن» و «الیسون جنی» است که به داستان واقعی در مورد رسوایی مالی و پروندهی اختلاس در یک مدرسه میپردازد.
«فرانک تاسون» و «پم گلوکین» مدیران مدرسهای در منطقهی «لانگ آیلند» نیویورک هستند که همواره در تلاش برای نشان دادن چهرهای عامهپسند از خود بوده که عمرشان را وقف آموزش و پرورش در جامعه کردهاند. در باطن، این دو نفر از اموال عمومی مدرسه سوءاستفاده کرده و دارایی مدرسه را برای اهداف شخصی خودشان صرف میکنند. «آموزش بد» در حال روایت رسوایی مالی بزرگی است که گریبان این دو مدیر مدرسه را میگیرد و آنها در نهایت به سزای اعمالشان میرسند.
فیلم «آموزش بد»، بیش از هر چیز سعی کرده تا خود را به عنوان یک اثر کمدی نشان دهد. از همان ابتدای فیلم شوخیهای تلخی به مخاطب نمایش داده میشود تا فضا و موضوع اولیه قابل درک شوند. مکالمهها و دیالوگهای ردوبدل شده میان فرانک و پم در همان دقایق اول، به مخاطب هشدار میدهند که این دو نفر برخلاف ظاهر پسندیده، باطنی بسیار تاریک دارند. آنها در مقابل والدین، از استعداد دانشآموزان تعریف میکنند و اهداف خود را در اجرای پروژههای پرهزینهی مدرسه توضیح میدهند، اما در باطن هر دوی آنها سادگی والدین، دانش آموزان و مقامات محلی را مسخره میکنند و اموال عمومی را برای داشتن زندگی لوکستر هزینه میکنند.
فیلم از صحنهای در راهروی مدرسه آغاز میشود که در آن فرانک تاسون در حال رسیدن به سر و وضع خودش است تا برای سخنرانی در مقابل والدین آماده شود. فیلم با همین صحنهی ابتدایی، فضاسازی خود را آغاز میکند و فرانک را فردی مرموز و دوچهره نشان میدهد که پی بردن به شخصیت واقعی او را برای مخاطب دشوار میکند. البته فضاسازی فیلم فقط به صحنههای اولیه محدود نمیشود، بلکه «کوری فینلی» (Cory Finley)، کارگردان تازهکار این اثر تلاش کرده تا با ترفندهایی خاص، «آموزش بد» را برای مخاطب خود جذابتر کند و سطح خستهکنندگی آن را کاهش دهد.
موسیقی مهمترین ترفند فیلم برای افزایش سطح جذابیت و فضاسازی بهتر برای مخاطب است. «آموزش بد» یک فیلم دیالوگ محور است و بیشتر صحنههای آن در حال نشان دادن گفتوگوی میان کاراکترها است. موسیقی در میانهی سکانسها و دیالوگها باعث میشود تا احساسات حاکم بر اتفاقات، بهتر به مخاطب انتقال داده شود و از طرف دیگر تماشای فیلم تاحدودی از یکنواختی درآید.
شوخیهای کلامی ردوبدل شده در دیالوگها، تلاش دیگر فیلم برای خروج از حالت یکنواختی است. فیلم سعی میکند تا با شوخطبع نشان دادن کاراکتر فرانک، پم و اطرافیانی که از فعالیتهای غیرقانونی و غیراخلاقی آنها سود میبرند، تاحدودی مخاطب خود را شگفتزده کند. البته شوخیهایی نظیر شکستن رژیم غذایی توسط فرانک، آنقدر خندهدار نیستند که توان پرت کردن حواس مخاطب را از موضوع اصلی داشته باشند. شاید اوج جذابیت فیلم در باب شوخی کردن را بتوان به سکانسی مربوط دانست که در آن «جنی» از پم درخواست پول برای خرید پلیاستیشن میکند. سکانس دیگری که حسی مشابه را به مخاطب انتقال میدهد، مربوط به زمانی است که پسر پم وارد فروشگاه ابزار میشود و چند هزار دلار از پول بالاکشیدهی مردم را صرف خرید ابزارهای مورد علاقهی خود میکند. در حقیقت شوخیهای تلخ فیلم، همانند موسیقی خوب، تیری در تاریکی برای متفاوت کردن حال و هوای سکانسها برای مخاطب بودهاند.
«آموزش بد» تمام تلاش خود را برای باقی ماندن در چارچوب رخدادهای واقعی کرده
«آموزش بد» تمام تلاش خود را برای باقی ماندن در چارچوب رخدادهای واقعی کرده تا یکی از بزرگترین اختلاسهای تاریخ آمریکا را به تصویر بکشد؛ به همین خاطر فیلم عملکردی به نسبت محتاطانه داشته و بیشتر زمان خود را به روایت حقایق اختصاص داده است. نتیجهی این محافظهکاری باعث شده تا ریتم فیلم تا حدودی کُند و خارج از حوصله شود. فیلم آنقدر به این اصل استوار بوده که حتی در بخش ابتدایی خود، تلاشی در زمینهی ایجاد سؤالهای بزرگ برای مخاطب نکرده است. این در حالی است که کارگردان میتوانست با اشارهای کوچک و سطحی به سرنوشت فرانک یا پم در سکانسهای ابتدایی، مخاطب را برای تماشای فیلم و پیدا کردن سؤالها مشتاقتر کند.
با وجود این مسئله تماشای فیلم «آموزش بد» تا حدودی به خاطر بدنهی اصلی داستانش و نوع پرداخت به رویدادها خستهکننده است. تماشای ۳۰ دقیقهی ابتدایی فیلم نیاز به حوصله و صبر زیادی دارد؛ چرا که داستان به درستی مخاطب را از موضوع اولیه و منظور نهایی خودش آگاه نمیکند. فیلم در این دقایق ابتدایی سعی در مقدمهچینی طولانی و توضیح رویدادهای اولیه میکند و به هیچ موضوع جذابی نمیپردازد.
با وجود تمامی این مسائل فیلم «آموزش بد»، نکات مثبتی هم داشته که یکی از آنها به شیوهی نقشآفرینی بازیگران آن مربوط میشود. دو بازیگر اصلی این فیلم، یعنی هیو جکمن و الیسون جنی تسلط فوقالعادهای روی پیادهسازی کاراکترهای خود داشتهاند که این موضوع به خودی خود باعث شده تا تماشای «آموزش بد»، حتی با وجود ریتم کندِ داستان و سکانسهای مملو از دیالوگ کنجکاوکننده باشد؛ به خصوص که جکمن در این فیلم، نقشی به نسبت متفاوتتر در مقایسه با دیگر کارهای خود داشته است.
کاراکتر فرانک، مخاطب را همانند مردم عوام در فیلم گول میزند
شیوهی خاص و منحصر به فرد بازیگری هیو جکمن در نقش فرانک تا حدی گولزننده است که حتی مخاطب را نیز فریب میدهد؛ فرانک یک فرد دورو است که چهرهای خوب از خود در میان مردم ایجاد کرده و اعتماد همه را به خود جلب میکند. او یک مدیر منظم، همراه با حافظهای قوی است و به تک تک جزئیات ظاهری خود و دیگران توجه میکند. سبک داستانسرایی در کنار بازی خوب هیو جکمن توانسته خصیصهی دورویی فرانک را به خوبی برای مخاطب پیادهسازی کند. در حقیقت کاراکتر فرانک، مخاطب را همانند مردم عوام در فیلم گول میزند. این مسئله تا جایی ادامه پیدا میکند که پس از رسوایی مالی او مخاطب نیز همانند مردم عامه در فیلم شوکه میشود و از دورویی و فریبکاری او شگفتزده میشوند. این رسوایی باعث میشود تا تمامی شوخطبعیهای نهادینه شده در کاراکتر فرانک و پم به طور ناگهانی به لبخندهایی تلخ تبدیل شوند.
با این حال فیلم Bad Education از آن دسته آثار سینمایی نیست که توان سرگرم کردن مخاطب خود را داشته باشد. ریتم کند، داستان یکنواخت و سکانسهای آکنده از دیالوگ آنقدر فیلم را خستهکننده و یکنواخت کرده که تأثیر عوامل مثبت نظیر موسیقی جذاب و شوخیهای تلخ را بیاثر کرده است. فیلم «آموزش بد»، حتی تلاشی برای به چالش کشیدن حس قضاوت مخاطب خود نکرده و به آسانی او را همتراز مردم عادی داستان قرار داده است. با وجود تمامی این مسائل، شاید بتوان گفت که این فیلم هیچ هدفی برای سرگرم کردن مخاطب خود نداشته است. با این حال تماشای این فیلم را میتوان به کسانی توصیه کرد که به بازی خوب هیو جکمن و داستان رسوایی مالی فرانک تاسون علاقه دارند.
- موسیقی خوب و اثرگذار
- بازیگری مسلط هیو جکمن
- فضاسازی مناسب
- سکانسهای آکنده از دیالوگ
- به چالش نکشیدن حس قضاوت مخاطب
- مقدمهای طولانی و بسیار خستهکننده
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید