فیلم Being the Ricardos یا «خانواده ریکاردو بودن» درامیست زندگینامهای به نویسندگی و کارگردانی آرون سورکین. داستانی از رابطه بین دو ستاره مجموعه تلویزیونی I Love Lucy یعنی لوسیل بال (نیکول کیدمن) و دزی آرناز (خاویر باردم) که ۱۰ دسامبر ۲۰۲۱ میلادی توسط آمازون استودیوز در آمریکا به صورت محدود منتشر شد و ۲۱ دسامبر ۲۰۲۱ میلادی بهصورت جهانی در آمازون پرایم ویدئو منتشر شد.
فیلم خانواده ریکاردو بودن، یک هفتهی پر فراز و نشیب از زندگی لوسیل و دزی را روایت میکند؛ در سال ۱۹۵۲ میلادی، همزمان با تولید مجموعه محبوبشان، این زوج با یک رشته از سه چالش یا بحران مواجه میشوند که ممکن است هم ازدواج و هم زندگی حرفهای آنها را نابود کند. نگاه ملایم آرون سورکین به این هفتهی «وحشتناک»، جلوهای از شجاعت لوسیل، تنشها و تردیدها را به تماشاگر ارائه میکند.
اساسا این فیلم اثریست با طرحی پر جنب و جوش که در سراسر آن حرفهای تکراری زیادی وجود دارد. سیاست، یکی از زمینههای اصلی فیلم خانواده ریکاردو بودن، که بهسبب ماجرای کمونیست بودن بال شاید بیشترین وزن دراماتیک داستان را دارا باشد، بهطرز عجیبی در داستان کمرنگ شده است. در طول فیلم تحریکی برای تنش وجود دارد، در پردازش مقدمات زیادهروی شده و تمایل به اغراق محسوس است. در مقابل فیلمساز با رندی از تمثیلهای ارزشمند و گیرایی استفاده میکند؛ در لحظاتی آشفته، چهرهی دو شخصیت پنهان است، تنها بازتابی از آنها روی شیشه دیده شده و توجه دوربین، با همراهی نوری گرم، به عوامل تعیینکنندهی دیگری معطوف میشود؛ اشارهای به زندگی مبهم این دو ستاره در واقعیت و در مسیر حرفهای.
انتخاب کیدمن و باردم شاید عجیب بهنظر برسد و ممکن است این نقشها فراتر از تواناییهایشان پنداشته شود، اما برای مخاطبی که بال و آرناز واقعی را نشناسد، عملکرد این دو بازیگر بهیادماندنی خواهد بود. چرا که نه؟ به هر حال بازیگران ماهری هستند، کافیست با گریم و کلاهگیس فقط اجازه دهید به ایفای نقششان بپردازند؛ حداقل سورکین در زمان انتخاب بازیگر اینطور فکر کرده است. کیدمن نقش شخصیتی را بازی میکند که خود نقش بازی میکرد. از سمت دیگر، هالیوود از فیلمهای بیوگرافی بدش نمیآید، مخصوصا فیلمی که در مورد صنعت سینما باشد. در خصوص نحوه نمایش ذهنیت زنان، دیدن فیلم خانواده ریکاردو بودن برای برخی مخاطبان صرفا دو حالت دارد: یا به پیام آن، یعنی تغییر صنعت تلویزیون توسط لوسیل بال، عشق میورزند و یا از نوع به تصویر کشیده شدن رفتارهای مشکوک بال، از فیلم متنفر میشوند. لوسیل کودکی سختی داشته و این موضوع در حد چند جمله یادآوری میشود، در هر صورت پیگیری حقیقت و آگاهی از این پشتصحنهها، نقش مهمی در قضاوت فیلم دارند.
داستان اطلاعات قابل قبولی برای ارائه کردن دارد؛ با یک افشای اولیه، آیتمی بهعنوان نقطه پرش و هدایت داستان ظهور میکند، سپس نحوه عبور از این بحران در کنار رویارویی لوسی و دزی با زندگی و نیازهای خودشان ردیابی میشود. بازی بازیگرانی چون نینا آریاندا و جی. کی. سیمونز در گوشههای داستان، دریچهایست که گویا عنصر کمدی مجموعه تلویزیونی را به فیلم آورده؛ در مقابل گاهی جدیت و خرد در رفتار و اعمال آنها قابل تامل است.
اینکه سورکین با مقداری ابهام، سه مشکل اصلی لوسی را بهمنظور خلق درام بیشتر در یک خط زمانی آورده نکته جالبیست
نمیتوان از داستان منحصر به فردی که به هر شکل در پایان به یک نتیجهگیری میرسد چشمپوشی کرد، اما با توجه به این موضوع هیجانانگیز، انتظار میرفت که شاهد فیلمی درگیرکنندهتر باشیم، نه خستهکننده؛ در نتیجه ارتباط گرفتن با این فیلم آسان نیست. در کنار شوق سورکین برای نمایش پرترهای پیچیده از لوسیل بال و در نمود این آشفتگیها، که گاهی بیمعنا بهنظر میرسند، عظمت خاصی یافت نمیشود و شاید حتی به نگاهی خودپسندانه شبیه شود. میان دردمندی لوسی و موانع زندگی او، یک رابطهی منطقی وجود ندارد چون قبلتر اینطور القا شده که این نابغهی کمدی خاص از پس همهچیز برمیآید. البته چنین چیزی از جنبه کنکاش شخصیتی یک امتیاز مثبت است؛ برخلاف یکسری اغراقهای ناامیدکنندهی داستان، بازگو کردن واقعیت با تمرکز بر جزئیات و نمایش استعداد کمدی لوسیل بال قابل تجلیل است.
اینکه سورکین با مقداری ابهام، سه مشکل اصلی لوسی را بهمنظور خلق درام بیشتر در یک خط زمانی آورده نکته جالبیست. بهمانند یک بمب ساعتی، روزها یکی پس از دیگری به توسعه شخصیتها و رساندنشان به انفجار نهایی کمک میکنند؛ خط داستانی استحکام قابل قبولی دارد و شمارش معکوس برای تنش از ابتدا آغاز میشود. قسمتهای سیاه و سفید فیلم در این میان به مرور خاطراتی لطیف شبیه میشوند، ورود خلاقانه به ذهن لوسی و فلشبکها جای خود را به خوبی پیدا کردهاند؛ در سوی دیگر ماهیت یا سبک شبهمستند و شهادت گرفتن از عواملی که در جریان آن هفته وحشتناک بودند، لوس و بیمزه جلوه میکند و چنین بافتی تنها فیلم را شلوغ کرده است. جلوه مستندگونهی فیلم با قدری از موشکافیهای گیجکننده، حالتی بدترکیب بهخود گرفته که گویی استفاده از این ابزار -که در نسبت با زمان داستان بهشکل نامناسبی رفتار میکند- صرفا در جهت ارائه دستهای از جملات و تشریحات اضافی استفاده شده است.
در بحث زمینههای اجتماعی و روانشناختیِ فیلم، جزئیاتی فراتر از اهداف ظاهری فیلمساز در داستان وجود دارد
همانطور که گویا ایدههای لوسیل بال در آخر به مجموعه تلویزیونی راه نیافت، جدا از هستههای اصلی کمدی و درام فیلم، این اثر بهندرت صحنههای خندهداری را به مخاطب نمایش میدهد؛ در واقع شوخطبعی فیلم اکثرا زیرکانه و فکریست، آنهم شاید به این دلیل که اجازه بامزه بودن به کیدمن در نقش یک کمدین داده نشده است؛ تصمیمی عجیب که ممکن است برخاسته از ذات زندگینامهای اثر باشد. برخی از آزادیهای روایی بکار گرفته شده در فیلم، فرهنگی-تاریخی و آموزنده هستند که جنبه انتقادی دارند، اما معمولا سبب هموار شدن داستان میشوند و درخششی از الهام در این مورد وجود ندارد. این فیلم همچنین ضعف احساسی قابل توجهی دارد.
جایی سخن از منطق و شعور مخاطب به میان میآید، جلوهی جادویی این فیلم شاید ریشهیابیها را جدی نگیرد و متمرکز بر مفهوم هنر نباشد اما به ظرافت، تعهد و سختیهای کار هنری را نمایش میدهد. زمانیکه اختلافات دزی و لوسی به نقطه عطف میرسد، این تعارضات ماهیتی شبیه به شعبده پیدا میکنند و به یک باره با سر زندگیِ عجیبی نتیجهگیری میشوند؛ در اصل داستان بیشتر از آنکه پاسخ دهد، سوال مطرح میکند. پرداخت داستانی فیلم سورکین کافیست و با قدرت از خصیصههای فرهنگ عامه دور شده، اما شاید نوع بیان آن برای رسیدن به سطح دیگری از آگاهی تاریخی و آشفتگی ذهنی، نویسندهای آزادتر در خلق درام و یا کارگردانی با تحلیلهایی گستردهتر را لازم داشته باشد.
در بحث زمینههای اجتماعی و روانشناختیِ فیلم، جزئیاتی فراتر از اهداف ظاهری فیلمساز در داستان وجود دارد؛ نگرانیهای اخلاقی و ساختگی که صدای زندگی را خفه میکنند، عوام فریبهای مذهبی، روزنامهنگاران، بحث چپگرا و راستگراها و حس نظارت پنهان که مانند آوای خاموشی از دیوانگی و پارانوید در فیلم حضور دارند. بنابراین، در کل تمام تمرکز فیلم بر روی شدت خلاقیت لوسی نیست و عمق ذهنیِ او که با کنشهایی متشنج آغشته شده، بیانگر بدگمانی و آزردگیهایی از جنس «اگر اینطور شود، مردم چه خواهند گفت؟» میشود؛ معنایی درهم پیچیده از ارتباطات، علایق و نگرانیهای اجتماعی که تداعیکنندهی غوغایی از صداهای بیرونیست.
فیلم Being the Ricardos ارزش دیدن را دارد؛ روایتیست نامتعادل اما دلگرمکننده. این اثر در جهت ثابتی قرار دارد، هدف خود را درک کرده و توانسته داستانی پیچیده و جدی را به اندازه کافی روشن کند؛ اما در میان حجم زیادی از موضوعات و مکالمات سریع، بهنظر به یکسری نتیجهگیریهای جزئی و ناگهانی میرسد. القای احساس در این اثر ضعیف است و جنب و جوش شخصیتها در محیط بستهی فیلم، انرژی مناسب و کافی را ندارد.
- فضاسازی مناسب و طراحی لباس خوب
- پوشش یکسری زمینههای اجتماعی و روانشناختی
- نورپردازی
- بازی خوب بازیگرانی مثل خاویر باردم، نیکول کیدمن و جی. کی. سیمونز
- عدم تعادل در روایت
- کمرنگ بودن احساس و انرژی نسبت به واقعیت داستان
- تشریحات اضافی و وجود بخشهای شبهمستند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید