Belfast فیلمیست درام، به نویسندگی و کارگردانی کنت برانا که در اصل شخصیترین و بهترین فیلم او محسوب میشود. این اثر برنده جایزه برگزیده مردم در چهل و ششمین دوره از جشنواره فیلم تورنتو شده است؛ ۱۲ نوامبر ۲۰۲۱ میلادی توسط کمپانی Focus Features در سینماهای آمریکا اکران شد و ۲۱ ژانویه ۲۰۲۲ میلادی توسط یونیورسال پیکچرز به بریتانیا و ایرلند میرسد.
داستان از نگاه معصومانهی دوران کودکیِ پسری در مرکز فیلم، به آشوبهای اواخر دهه ۶۰ میلادی در پایتخت ایرلند شمالی، یعنی بلفاست، میپردازد و بهطور همزمان با اساس و عصارههایی از کمدی، تراژدی و عنصر بلوغ همراه شده است.
نمایش زندگی این پسر تقریبا زندگینامه خود فیلمساز است؛ کنت برانا کودکیِ خود در ایرلند شمالیِ پرتلاطم را از طریق نگاه رنگباختهی دوربین برای مخاطب تعریف میکند. بیان خاطراتی سینمایی که مروارید عشق در آن میدرخشد. بادیِ ۹ ساله (جود هیل) نسخه خیالی برانا از خودش، پسریست باهوش و شاد با شیطنتهایی طبیعی که در خیابان شلوغ و پر محبتش پرسه میزند و فوتبال بازی میکند. در محیطی از طبقه کارگر، میان این تصویر سیاه و سفید، اوج رفاقت و گرمی همسایگان به چشم میخورد، اکثرا با تفاوت عقاید دینی مشکلی ندارند و قلب مخاطب به سرعت با این آرامش ارتباط برقرار میکند. مشکلات مالی و فقر در خانوادهای که داستان بر آن متمرکز شده ملموس است اما شور زندگی اکثرا عامل محو کنندهی این عناصر میشود. دلسوزی مادر (کایتریونا بالف) و رفت و برگشتهای پدر (جیمی درنان) برای کاری در انگلستان، به شکلی قهرمانانه تصویر شده و برای تماشاگر مسرت بخش است. ناگهان اما حرکات پریشان دوربین آغاز شده و سردرگمی و وحشت بادی به بیننده منتقل میشود، طولی نمیکشد که شروع داستان با هرج و مرج و نابودی مترادف شود.
خانه، خانواده، وطن و عشق به سینما نقش مهمی در روایت برانا دارند. بعد از شروعی رنگارنگ از بلفاست امروزی، با همراهی موسیقی متن ون موریسون، به گذشتهای سیاه و سفید منتقل میشویم که با حالتی فانتزی، تنها تئاتر و پرده سینما در آن همچنان رنگی جلوه میکنند و بیانگر جادوی تغییردهندهی هنر میشوند. در اصل چنین شیوهای تنها از یک سینهفیل (دوستدار فیلم) و خوره سینما برمیآید. فیلم بلفاست در حس جنگجویی و نزاعِ آغاز شده توسط جمعی از پروتستانها در برابر کاتولیکها خلاصه نشده و قرار نیست جانبداری کند یا به مشکلات فزایندهای که کشور را به سمت نابودی برده بود بپردازد؛ شاید برخی اثر را محافظهکار بخوانند اما حقیقت این است که این فیلم حاضر به محدود کردن ابعاد خود نیست. سکانسهایی که بادی همراه خانواده برای تماشای فیلمی به سینما میرود، اوج شگفتی کودکانهی او در این اثر را میسازد و با تصویری از آیندهی برانا، به نامهی عاشقانهای برای سینما و ادای دینی به زادگاهش تبدیل میشود.
خانه، خانواده، وطن و عشق به سینما نقش مهمی در روایت برانا دارند
قلمروی فیلم بلفاست یک قطعه از خاطرات است که تاریخ، مکان و بحرانهای خاصش را به شیوهای اثرگذار مرور میکند. برانا با تکیه بر تجربیات خود تصویری احساسی و نوستالژیک را خلق میکند؛ جمعیت خانوادهها زیاد است، شخصیتها در جای مناسب، بهخوبی نقششان را ایفا میکنند و تلویزیون بهمانند گوهری، صحنههایی از آثار کلاسیک -که بعضی از آنها منبع الهام فیلمساز بوده- را نشان میدهد و بادی متحیر از آنها درس زندگی میگیرد. مادربزرگ و پدربزرگ دوستداشتنی بادی (جودی دنچ و کیران هایندز) بهعنوان تعدیل کنندگان روایت، نقشهایی به یاد ماندنی را ارائه میدهند و شوقِ شعور انسانی احضار میشود.
با وجود یکسری شباهتهای ژانری به آثار سینمای معاصر، این اثر به سختی قابل قیاس با دیگر فیلمهای مشابه است. خشونت و خشم فقط در صداهای پسزمینهی فیلم وجود ندارد. هجرت و ترک زادگاه، جدایی، سلامها و خداحافظیها، شروعها و پایانها همه در قابی پشت سیمهای خاردار خودنمایی میکنند؛ به معنای واقعی، فیلم بلفاست که پتانسیل نامزدی و حتی برندهشدن اسکار در چند دستهبندی را دارد، خودِ سینماست و در ترسیم طبیعی روند خود چیزی کم ندارد؛ از بازی فوقالعادهی هیلِ کودک تا هایندزِ مسن و از گم شدن در مسیر خشم، وحشت و غلظت دروغین دین تا داستانیکه وضع مشابه آن برای طیف وسیعی از مخاطبان قابل درک است. برخی از مخاطبان ایرانی ممکن است با دستهای از تشابهات و ارجاعات روبرو شوند که شاید حتی نتیجهاش چشمانی گریان باشد؛ فیلمساز به این حد از جدیت، درک و لحن احساسی و لطیفش آگاه است.
بااینکه فیلم بلفاست به یک معنا داستانیست عمیق و شخصی، اما در نهایت روایتیست جهانی که جدایی و احساسات ملیگرایانه را در احساس تک تک شخصیتها ظاهر میکند
جرقهای از ملودرام احساس میشود اما اکثرا با قدرت جلوی ابراز احساسات افراطی گرفته شده است. داستان در انتقال احساس موفق است؛ نگرش خردمندانهی پدربزرگ برای هر انسان گمگشته و جویای حقیقتی جذاب است (گرچه گویا هیچگاه نتیجهای از این قضیه بهدست نمیآید!). دنیای شخصیتها زیر و رو شده، صدای هلیکوپتر و نظارتی که از عدم آزادی خبر میدهد، فضایی بسته ترسیم شده؛ بهنوعی ارتباط با چنین تجربهای، برای بشری که بهعلت پاندمی کرونا در قرنطینه به سر میبرد چندان سخت نیست. برانا در طول فیلم از طریق بازیگرهایش، دلایلی منطقی برای ماندن و رفتن این خانواده به مخاطب ارائه کرده، اما همدردی بیننده به جایی میرسد که بیصبرانه رفتن را بر ماندنشان ترجیح میدهد. به هر حال با چنین تاریخی، رفتن، انعطافپذیری و جابهجایی جزئی از میراث فرهنگی اهالی ایرلند شده است.
بااینکه فیلم بلفاست به یک معنا داستانیست عمیق و شخصی، اما در نهایت روایتیست جهانی که جدایی و احساسات ملیگرایانه را در احساس تک تک شخصیتها ظاهر میکند. صداقت و معصومیت در نبض فیلم با زاویه دیدی گستردهتر از یک روایت کودکانه همراه شده؛ درکِ بزرگسالانِ داستان، یا به حقیقت پیوستن رویای کسانی چون خود برانا و بادیِ داستانش -ثمره فداکاریهای نمایش داده شده- با ظرافت در تار و پود فیلم ظهور پیدا میکند و بخشی از فرایند رسیدن به شخصیتی که اکنون فیلمساز به آن تبدیل شده روشن میشود.
این اثر با همهی ملایمتها و روایتهای مستقیمش، در پیدا کردن نقاطی عاطفی و نشان دادن ضربات وارد شده به آن بهشکلی ماهرانه عمل میکند و دلیل آنهم رنجیست که خالق اثر در این یادآوریها متحمل شده. کار فیلمبرداری در نماهای متقارن زیباست و منجر به نزدیک شدن هرچه بیشتر مخاطب به داستان میشود؛ در واقع تمام عناصر سازندهی فیلم بهخوبی با هم تلفیق شده و خوشبینیِ بادی را از هر زاویه قابل مشاهده میسازد.
داستان فیلم در نهایت پس از عبور از یک چندراهی تاریک و با عطفی مشتمل بر جنون، خشونت، آشفتگی و سودازدگی به ابهامی در آیندهی کودک داستان میرسد اما دنیای موازی فیلمساز با شخصیت بادی، حقیقت امر را روشن کرده و نشان دهندهی ترک تعلقات عاطفی (یا حداقل بهدوش کشیدن و حمل آن) و زندگی در آیندهای روشن است.
داستانی از فرار و قرار، ماندن و رفتن و مقابله با سختیهای آینده که تکههای اپیزودیک آن از ارزش، لذت و رنجهای زندگی و تصویرش در برخورد با مسائل انسانی، آن را به یک فیلم مهم و حاوی پیامهای فوری تبدیل کرده؛ بهخوبی از سینما بهعنوان ابزاری برای ابراز این خنده و گریهها استفاده شده است.
فیلم Belfast یک بررسی انسانی ارزشمند است؛ گاه غمانگیز، گاه ملایم و مسرت بخش. بهترین فیلم کنت برانا با هستهای تراژیک و شدت اثرگذاری بالا، تاریخ آشوبناکی را در مواجهه با خانه و خانواده روایت کرده و با یک گروه بازیگری عالی و فراموشنشدنی، از یک گذشته تاریک عبور میکند؛ مجموعهای از خاطرات و تخیلات که بهخوبی بخشی از پریشانی دنیا را بهتصویر کشیده است.
- ساختهای صادقانه از اعماق وجود فیلمساز با پیامی جهانی
- فیلمبرداری خوب
- بازی فوقالعاده تمامی بازیگران فیلم
- تعادل زیبای غم و شادی در فیلمنامه
- ایجاد ارتباطی تاثیرگذار با تماشاگر از طریق موسیقی متن
- تعهد به ذات طبیعی روایت
- جایی اثر در مرز ورود به یک ملودرام تکراری قرار میگیرد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید