عنوان Blair Witch آخرین ساختهی Bloober Team، اثری است که ایرادات فنی زیاد آن مانع از آن میشود تا بتوان آن را اثری ترسناک نام برد.
اینجا بلک هیلز (Black Hills) است؛ جنگلی مخوف و ترسناک که شایعات در خصوص جادوگری که در آن زندگی میکند، آن را مخوفتر میکند. جنگلی با درختهایی افراشته و در هم تنیده که مانع تابش خورشید به محیط داخل جنگل میشوند و همین کافی است تا خفگی و تاریکی محیط هم به ترسناک بودن آن بیفزاید؛ اما نگران نباشید زیرا استودیو Bloober برای شما تور تفریحی از این جنگل را به راه انداخته است. درست مثل بازدید از یک باغ وحش؛ ملاقات با حیوانات درندهای که در قفس هستند و نمیتوانند به شما آسیب برسانند. فقط دقت داشته باشید Blair Witch باغ وحشی است که شیر ندارد. اگر تاکنون به اشتباه تصور میکردید با ترسناک ترین اثر استودیو Bloober Team روبهرو خواهید شد، برای اینکه از این وهم خارج شوید، توصیه میکنم این مقاله را تا انتها بخوانید.
داستان بازی روایت آلیس، پلیس بازنشستهای است که به همراه سگ خود بولت (Bullet) در جستوجوی پسربچهای گم شده به نام پیتر شنون (Peter Shannon)، وارد جنگل بلک هیلز میشود
بازی Blair Witch یک بازی اقتباسی از فیلم معروف Blair Witch Project است؛ فیلمی که در سال ۱۹۹۹ بازتاب گستردهای در فضای مجازی داشت تا آنجا که فیلمها و بازیهای متعددی با اقتباس از داستان آن ساخته شد. عنوان Blair Witch ساخته استودیوی بلوبر با زیرکی تمام، به جای ساخت یک بازی از یک داستان قدیمی، با روایتی جدید اما برگرفته از داستان فیلم، این عنوان را در مراسم E3 2019 معرفی کرد. داستان بازی روایت آلیس پلیس بازنشستهای است که به همراه سگ خود بولت (Bullet)، در جستوجوی پسربچهای گم شده به نام پیتر شنون (Peter Shannon)، وارد جنگل بلک هیلز میشود. تاریخ وقایع بازی به سال ۱۹۹۶ مربوط میشود، درست دو سال بعد از وقایع داستان فیلم و از همین ابتدا نویسنده داستان تکلیف ما را روشن میکند؛ ما وارد جنگلی شدهایم که میدانیم قبلاً قربانیان زیادی داشته و شایعه وجود یک جادوگر در این جنگل باعث شده به اندازه کافی ورود به آن خطرناک باشد؛ اما روایتی که در پیش روی ما قرار دارد داستانی جدای از آن چیزی است که از گذشته آن میدانیم. (در ابتدا توصیه میکنم اگر فیلم Blair Witch Project را ندیدهاید حتما قبل از شروع بازی آن را تماشا کنید. دلیل این اصرار من از این جهت است که آشنایی با فضای جنگل بلک هیلز تاثیر زیادی در درک بهتر داستان بازی دارد.)
در همان ابتدای بازی شما متوجه میشوید آلیس در گذشته کاری انجام داده و نجات این پسر بچه به نوعی تاوانی است که برای اشتباهش میپردازد. تلفن همراه دهه نودی آلیس تنها راه ارتباطی او با دنیای بیرون جنگل به شمار میآید. اکثر تماسهای او با همسرش در بازی اتفاق میافتد و هر چه در عمق داستان پیش میرویم صحبتهای همسر آلیس بیشتر ما را با حال و هوای پریشان شخصیت اصلی بازی آشنا میکند؛ البته از همان ابتدا با پیدا کردن یک بیسیم در محل پارک ماشینهای پلیسی که برای جستجوی این کودک به جنگل آمدهاند، با تیم جستجوی داخل جنگل هم ارتباط برقرار میکنیم. داستان زمانی سوال برانگیز میشود که در اولین تماس از طریق بیسیم متوجه میشویم حتی تیم جستجو هم شرایط روحی ما را برای حضور در جنگل مساعد نمیبینند. تا پایان بازی مدام این سوال که آلیس در کجای این داستان قرار دارد؟ واقعاً کیست و در گذشته چه کارهایی انجام داده در ذهن ما تکرار میشود. از آنجایی که خط داستانی بازی نقطهی قوت آن است، بیشتر آن را برایتان باز نمیکنم؛ ولی همینقدر بدانید که با یکی از مرموزترین و زیباترین داستانهایی که در ژانر وحشت دیدهاید سر و کار دارید. انتخابهای شما در بازی نهایتاً شما را با پایان چندگانه بازی رو به رو میکند و تمامی پایانها شما را مبهوت قلم نویسنده خواهند کرد. اغراق نیست اگر بگویم داستان عنوان Blair Witch یک سر و گردن از داستان فیلم اصلی آن هم بالاتر است.
وقتی چند ماه بعد از عرضهی Layers of Fear 2 بلوبر اقدام به معرفی عنوان جدید Blair Witch کرد برای همه سوال بود که این استودیو کوچک چه زمانی فرصت داشته تا روی بازی دیگری تمرکز کند. این حساسیت زمانی افزایش پیدا کرد تا این که متوجه شدیم بازی به صورت انحصاری زمانی برای مایکروسافت عرضه خواهد شد. درست یک هفته قبل از عرضهی بازی زمانی که با باربارا کچیوک (Barbara Kciuk) نویسنده بازی، در نمایشگاه گیمزکام صحبت میکردم به مخفی بودن پروسهی ساخت بازی اشاره کرد و متوجه شدم این استودیو دو سال در حال ساخت این بازی بوده است. با توجه به تست دموی ۱۵ دقیقهای بازی حتی تصورش را نمیکردم استودیوی بلوبر بعد از ارائهی Layers of Fear 2 که یکی از بهترین ساختههای این استودیو به شمار میآید و بعد از دو سال فعالیت روی عنوان Blair Witch چنین فاجعهای را به عنوان یک اثر ترسناک عرضه کند. منظور من از فاجعه، غیر قابل تحمل بودن گیمپلی بازی است. در بخش رابط کاربری با توجه به اضافه شدن حلقه ابزار دیگر شاهد رویه سابق بلوبر در بازی نیستیم. بر خلاف گذشته که تعامل با محیط به یک نقطه روی صفحه محدود میشد، این بار دوربین، بیسیم، تلفن همراه، چراغ قوه و حتی حلقه فرمانهایی که برای بولت یعنی سگمان طراحی شده بود. چراغقوه در جنگل شدیداً ما را به یاد Alan Wake میاندازد. حتی وجود دوربین تداعی کننده بازی ترسناک Outlast است.
مکانیزم سفر در زمان با استفاده از دوربین خود به خود به جذابیت گیمپلی بازی اضافه میکرد؛ اما کمی که از بازی میگذرد وجود باگهای بیشمار داخل بازی آنچنان اعصاب و روان شما را به هم میریزد که تمام این جذابیتهای اضافه شده در بازی را فراموش میکنید. من در بخشی از بازی که احتیاج به بولت داشتم متوجه شدم به طور عجیبی سگم ناپدید شده است. در بخشهایی از بازی هم به دلیل قفل شدن در بین شاخ و برگ جنگل مجبور میشدم، بازی را از آخرین فایل ذخیره شده، دوباره بازیابی کنم. باگ های زیاد تنها مشکل در بخش طراحی مرحله بازی نبودند. مسیر یابی در بازی هم گاهاً بیش از حد آزاردهنده میشود به طوری که میخواهید آلیس و مشکلاتش را در جنگل رها کنید. شاید اگر داستان بازی به این خوبی نبود ،آن را نیمه کاره رها میکردم. حتی بازیهای گوشی همراه قدیمیمان با وجودی که برای هم سن و سالهای من نوستالژی جذابی بود؛ ولی عملاً در طول مسیر بازی بیمصرف بودند. معماهای بازی اگرچه برای تنظیم ضربان قلب ما در طی روند بازی طراحی شده بودند ولی به حدی بازی خالی از ترس بود که سادگی معماها چیزی جز اتلاف وقت به شمار نمیآمد. تمام این مشکلات در بخش گیمپلی بازی، این عنوان را تبدیل به یکی از خسته کنندهترین عناوین ترسناک ساخته شده تا کنون میکند.
یکی از عناصری که در عناوین ژانر وحشت کمک شایانی به خلق اتمسفر ترسناک بازی میکند، بدون شک رنگآمیزی محیط و فضاسازی آن است. گرافیک یک بازی ترسناک عموماً یکی از قدمهای اول برای خلق اتمسفر وحشتناک آن بازی است. استودیو بلوبر در آخرین اثر خود یعنی Layers of Fear 2 نشان داد در استفاده از رنگهای قرمز، سیاه، خاکستری و سفید مهارت زیادی دارد. ترکیب و استفاده از این چهار رنگ یکی از ابزارهایی است که عموم بازیهای ژانر وحشت از آن بهره میبرند. در عنوان Blair Witch شما شاهد موقعیتهای مختلفی از لحاظ رنگبندی هستید. گاهی فضا آنقدر مه آلود میشود که گنگ بودن مسیرتان ناخودآگاه شما را به یاد Silent Hill میاندازد. کلبههای چوبی و قدیمی وسط جنگل آنچنان با جزئیات زیاد طراحی شدهاند که بوی کهنگی و متروکه بودن را به خوبی به شما القا میکنند؛ حتی جنگل بلک هیلز به شکل قابل قبولی طراحی شده است.
کلبههای چوبی و قدیمی وسط جنگل آنچنان با جرئیات زیاد طراحی شدهاند که بوی کهنگی و متروکه بودن را به خوبی به شما القا میکنند
در بخشهایی از بازی با افت فریم شدیدی مواجه میشویم. بافتهای درختان جنگل، گاهاً مصنوعی به نظر میآیند. نورپردازی در طول روز چشم نواز و در طول شب ملال آور است. در بخش گرافیک بازی با تمام این توضیحات باید گفت Blair Witch مجموعهای از پارادوکسهای گرافیکی است. این گاه خوب بودن و گاه بد بودنهای نمای بصری بازی ما را به این فکر میاندازد که در طول ساخت این عنوان، تیم گرافیک بازی بعضی روزها خسته و بعضی روزها پرانرژی روی پروژه کار میکردند. فاجعهی بخش گرافیک در مهمترین بخش آن اتفاق میافتد؛ انسانهای درختنما که یکی از شخصیتهای ترسناک بازی به شمار میآیند؛ موجودات ضعیف و بیآزاری که به راحتی با چراغ قوه دمار از روزگارشان در میآورید. تیم طراحی آنقدر بی حوصله و بد سلیقه در خلق این موجودات عمل کرده که به جرات ناجورترین وصلهی گرافیکی بازی همین شخصیت است. این آدمهای درختنما نه از لحاظ رنگبندی با محیط جنگل هارمونی درستی دارند و نه به شکل ترسناکی طراحی شدهاند. در یک کلام عنوان Blair Witch در بخش گرافیک آنقدر روی یک نمودار سینوسی بالا و پایین میشود که در این بخش نمره متوسطی به خود اختصاص میدهد.
یکی از مهمترین مواردی که در خلق بازیهای ترسناک نقش موثری دارد صداگذاری بازی است. وقتی میگوییم صداگذاری یعنی حتی سکوت مطلق در بعضی از فضاهای بازی به نوعی صداگذاری به حساب میآید. یکی از فاجعهبار ترین بخشهای عنوان Blair Witch موسیقی متن و صداگذاری بازی است. این فاجعه تا آن جایی پیش میرود که کافی است یک ساعت بازی کنید و بر اساس موسیقی متن تشخیص بدهید خطری شما را تهدید میکند یا خیر. اجازه بدهید خیالتان را راحت کنم یکی از دلایلی که باعث میشود این اثر ترسناک نباشد صداگذاری بد بازی است. در بازی Blair Witch حتی صدای قدمهایمان بر اساس تغییری که در محیط ایجاد میشود در اکثر مواقع یکسان به گوش میرسد و همین مورد باعث میشود که در فضاسازی بازی تناقض شدیدی ایجاد شود؛ این تناقض تا آنجایی پیش میرود که گاهاً باورپذیری اتفاقات بر اساس صداهای اطرافتان بیشتر شما را گیج میکند تا اینکه شما را بترساند. نکته سوال برانگیز آن جاست که استودیوی بلوبر یکی از نقاط قوتش در آحرین اثرش یعنی Layers of Fear 2 بخش صداگذاری بازی بود؛ حال باید از سازندگان بازی پرسید که چگونه طی دوسال توانستهاند نقطه قوتشان را تبدیل به پاشنه آشیلشان کنند؟
عنوان Blair Witch دارای دو پایان اصلی است که هر پایان بر اساس انتخابهای شما دو پایان فرعی هم خواهند داشت
با وجود اینکه اینکه بازی دارای دو پایان اصلی است که هر پایان بر اساس انتخابهای شما دو پایان فرعی هم خواهند داشت ولی ایرادات فنی بازی به حدی ملال آور است که ترجیح میدهید یک بار آن را تجربه کنید و نهایتاً بقیه پایانها را در اینترنت جستجو کنید؛ اما از لحاظ سرگرمکنندگی ماجرا کمی متفاوت است، اگر در طول تجربه بازی دل به داستان بازی بسپارید یکی از سرگرمکنندهترین بازیهای زندگیتان را تجربه میکنید، اما کافی است به جای این کار تمرکز خود را روی گیمپلی بازی قرار دهید و در نهایت بعد از یک ساعت از ادامه آن صرف نظر میکنید. در نهایت عنوان Blair Witch شبیه به باغ وحشی بدون شیر است و به عنوان یک بازی ترسناک، به تنها چیزی که درست نپرداخته، المان ترس درون بازی است.
- داستان گیرا و پایان دراماتیک
- صداپیشگی خوب شخصیتها
- رابط کاربری مناسب
- رعایت جزئیات بصری در فضاسازی.
- باگهای بیشمار در جریان گیمپلی بازی
- صداگذاری ضعیف در برخی از فضاها
- افت فریمهای زیاد
- رنگبندی بد محیط در شب
- پازلهای آبکی
- ترسناک نبودن بازی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید