به نظر شما استودیوی خالق Hellblade: Senua’s Sacrifice بعد از نمایش انحصاری جدید ایکسباکس یعنی Bleeding Edge در مراسم E3 2019 توانسته انتظارات طرفداران این پلتفرم را برآورده کند؟ یکی از اتفاقات عجیب مراسم E3 2018 خرید استودیوی Ninja Theory توسط مایکروسافت بود. استودیویی که با ساخت Kung Fu Chaos برای ایکسباکس در سال ۲۰۰۳ فعالیت خودش را آغاز کرد.
خالق عناوینی همچون Hellblade: Senua’s Sacrifice یا DmC: Devil May Cry بعد از پیوستن به مایکروسافت خبر از یک بازی جدید با ماهیت آنلاین و چند نفره داد؛ این موضوع با توجه به پیشینهی این استودیو در خلق بازیهای داستانی چندان به مذاق طرفداران ایکسباکس خوش نیامد و عموما مایکروسافت را دلیلی بر تغییر این سیاست در تولید یک بازی آنلاین محور میدانستند. واقعیت ماجرا این است که استارت پروژه Bleeding Edge به سال ۲۰۱۳ باز میگردد. دلیل طولانی شدن ساخت این بازی هم کوچک بودن این استودیو و کمبود منابع مالی و انسانی برای اتمام آن بود. خوشبختانه بعد از پیوستن این استودیو به مایکروسافت، شرایطی فراهم شد تا پروژه پنجساله نینجاتئوری زیر سایه مایکروسافت به بلوغ برسد و در مراسم E3 2019 شاهد رونمایی از این عنوان باشیم.
بازی Bleeding Edge یک بازی مبارزهای آنلاین چهار به چهار و مبتنی بر شخصیتهای متنوع با ویژگیهای مختلف است؛ شاید از Overwatch بتوان به عنوان نزدیکترین تجربه از این حیث نام برد. اگرچه از لحاظ قابلیتهای موجود در شخصیتهای بازی بعضاً شاهد عملکردهای مشابه با دیگر شخصیتهای عنوان اورواچ هستیم؛ اما به دلیل تمرکز اصلی بازی در بخش مبارزه (Combat Design)، به نبرد از فاصله نزدیک و هک اند اسلش شاهد تجربهای کاملاً متفاوت با اورواچ در این بازی خواهیم بود. باید اشاره کنم تمامی قهرمانهای عنوان Bleeding Edge الهام گرفته از بازی اورواچ نیستند و شما شاهد قهرمانهایی نه فقط با ظاهری متفاوت، بلکه با تواناییهایی متفاوت نیز هستید.
بازی Bleeding Edge در تست آلفای خود ۱۰ قهرمان در سه کلاس Assassin، Support و Heavy معرفی کرد
در اواسط تابستان امسال با آغاز شدن مرحله تست آلفای این اثر شرایطی فراهم شد تا تیم سرگرمی نیز بتواند این انحصاری جدید ایکسباکس را تجربه کند. بازی Bleeding Edge در تست آلفای خود ۱۰ قهرمان در سه کلاس Assassin، Support و Heavy معرفی کرد. یکی از ویژگیهای بارز این اثر، تمرکز آن روی بخش تاکتیکال بازی است و بر خلاف اورواچ که خلاقیتهای فردی گاهاً میتوانست نقطه قوت یک تیم به حساب بیاید، در این اثر تمرکز شدیدا بر روی کار تیمی در هنگام نبرد است و اگر بخواهید به صورت Solo با یک تیم شانسی همگروه شوید، شانس کمتری برای برد خواهید داشت. به عنوان مثال مکانیزم نبرد بازی به گونهای است که برای تسخیر یک Objective در بازی در عین اینکه باید حواستان به Objective های دیگر بازی باشد؛ باید برای پاسداری از دستآوردهای تیمتان در بازی به همراه قهرمان مچ شده با خودتان آماده نبرد باشید. تنوع تواناییهای هر Hero(هیرو) و وابستگی آنها به عملکرد Hero های دیگر به عنوان نقش مکمل شدیداً در هنگام درگیری احساس میشود. حتی استفاده از توانایی اصلی هر Hero که شاید در طول یک Match(مسابقه) یکبار فرصت آن را داشته باشید اگر در زمان اشتباه و مکان اشتباه مورد استفاده قرار گیرد، نمیتواند راهگشای شما در بازی باشد. یکی دیگر از ویژگیهای این عنوان استفاده از یک نقشه کوچک در بازی برای جلوگیری پیشروی دشمن در زمین بازی است؛ خصوصیتی که شما در بازیهای استراتژیکی MOBA مشاهده میکنید. تمامی این موارد باعث میشود تا Bleeding Edge تبدیل به یک بازی هک اند اسلش تیمی با ماهیت استراتٰژیک و تاکتیکال شود.
تنوع تواناییهای هر Hero(هیرو) و وابستگی آنها به عملکرد Hero های دیگر به عنوان نقش مکمل شدیداً در هنگام درگیری احساس میشود
در خصوص گرافیک بازی باید اشاره کنم شما در این بازی با دنیایی از رنگها سر و کار دارید. شاید بهترین تعریف از ماهیت بصری این اثر تلفیق گرافیک دو بازی Overwatch و Borderlands باشد. در همینجا به این نکته اشاره کنم که شباهتهای یاد شده چه در بخش گیمپلی و چه در بخش گرافیک بازی به هیچ وجه کپی برداری از این عناوین نیست، اما ناخوداگاه این زنگ خطر را به صدا در میآورد که آیا نینجا تئوری اثری تقلیدی را خلق کرده است؟ باید دید این استودیو زیر سایهی سرویس گیمپس مایکروسافت و تعامل با کاربران خود میتواند خود را از این اتهام مبرا کند یا نه.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید