بازی Bleeding Edge شاید در ماههای آینده و با پشتیبانی خوب و منظم سازنده به انتخابی مناسب بین بازیهای چندنفره تبدیل شود، اما در حال حاضر عناوین متعددی وجود دارند که با همان قیمت و حتی به صورت رایگان محتوای بسیار بیشتری ارائه میدهند.
استودیوی Ninja Theory را همیشه با عناوینی میشناختیم که در کنار گیمپلی جذاب و هیجانانگیز، روایتگر یک داستان درگیرکننده هم بودهاند، اما پس از تصاحب استودیو توسط مایکروسافت، برای اولین بار به سراغ یک بازی چندنفره رفتهاند. اولین تجربهی «نینجا تئوری» در ساخت آثار چندنفرهی آنلاین به خلق Bleeding Edge ختم شده است؛ یک بازی بر مبنای مدل «بازی به عنوان سرویس» (Game as a Service) که طی زمان پشتیبانی میشود و محتواهای جدید دریافت میکند. این بازی را در حال حاضر میتوان با قیمت ۳۰ دلار برای رایانههای شخصی و ایکسباکس وان تهیه کرد یا به صورت رایگان با سرویس Xbox Game Pass تجربهاش کرد.
در بازی Bleeding Edge گیمپلی ادامهدهندهی راه عناوین قبلی نینجا تئوری است؛ یک اکشن Brawler با دوربین سوم شخص که در آن دو تیم چهارنفره در حالتهای مختلف به رقابت با یکدیگر میپردازند. پیرو مسیر عناوینی مثل Overwatch و Apex Legends اینجا هم فهرستی از قهرمانها پیش روی بازیکن قرار دارد. در زمان انتشار ۱۱ هیرو در بازی وجود دارند که در دو حالت میتوان آنها را طبقهبندی کرد؛ اولی تقسیم به سه دستهی دمیج، ساپورت و تانک و دومی جدا کردن آنها در گروههای Melee و Ranged بر اساس سلاح اصلی آنهاست. در کنار سلاح، هر هیرو سه توانایی کمکی و یک قابلیت Ultimate دارد که با استفاده از آنها میتوان تاکتیک و استراتژی مناسب را اتخاذ کرد. پس از هر مسابقه با توجه به برد یا باخت، امتیاز تجربه و همچنین واحد پول درون بازی به دست میآید. امتیاز تجربه هم سطح پروفایل و هم سطح هیروی انتخاب شده را بالا میبرد که نتیجهاش، بازگشایی پرکهایی است که در بازی Mod نام دارند. این مادها که با پول هم باز میشوند، مشخصات هر هیرو را دستخوش تغییر میکنند؛ مثلا سرعت بازیابی قابلیت را کاهش میدهند یا میزان آسیب سلاح اصلی را بالا میبرند. هر هیرو با وجود طیف وسیعی از مادها، میتواند به سه تا از آنها مجهز شود که همین مورد باز هم آزادی عمل بیشتری در انتخاب استایل به بازیکن میدهد. باید اشاره کرد که هر هیرو دو نوع آلتیمیت دارد که میتوان یکی را برای استفاده در هر مسابقه انتخاب کرد.
سالها تجربهی اعضای نینجا تئوری در زمینهی طراحی انیمیشن در Bleeding Edge به چشم میآید و انیمیشنها در تمام حالات بسیار روان و خوشفرم هستند
یازده هیروی بازی تنوع خوبی دارند و نینجا تئوری دقت و وسواس مناسبی در طراحی آنها، چه ظاهری و چه در قابلیتها داشته است. قابلیتها بسته به کلاس هم از تعادل مناسبی برخوردارند. تواناییهای کلاس Damage در عین حال که ابزاری برای دسترسی سریعتر به دشمن و آسیب زدن به اوست، بهترین راه برای فرار از خطر مرگ هم به حساب میآید. با قابلیت نامرئی شدن Daemon هم میشود بدون ریسک به دشمن نزدیک شد و هم سریع و مطمئن از دستش فرار کرد. هیروهای تانک هم هر کدام یک قابلیت برای احیای سلامتی خود دارند تا با توجه به ظرفیت سلامتی بیشتر نسبت به دیگر کلاسها، دوام بیشتری در درگیریها داشته باشند. سابقهی درخشان نینجا تئوری در ساخت عناوین Beat’em Up و Hack & Slash به طور غیرمستقیم روی جذابیت استایل مبارزات تاثیر گذاشته و احتمال این که هیروهای Melee را به Ranged ترجیح دهید نسبتا بالاست. البته این موضوع به معنی ضعف هیروهای دورزن نیست و اتفاقا شخصیتهایی مثل Gizmo یا Maeve میتوانند به کاراکترهای موردعلاقهتان تبدیل شود. ولی خب مبارزات نزدیک در Bleeding Edge لذت خاصی دارد، به خصوص شخصیت Daemon که حکم نقش اصلی بازی و داستان خیلی مختصرش را دارد و گیمپلیاش مخاطب را به یاد مبارزات روان در قالب دانته در ریبوت DmC میاندازد. این مسئله تعادل هیروها را هم تا حدی به هم میریزد، اما ذات جذاب مبارزات تا حد زیادی این قضیه را مخفی میکند.
مورد دیگری که جذابیت مبارزات و حتی کل بازی را افزایش میدهد، بخش بصری است. سالها تجربهی اعضای نینجا تئوری در زمینهی طراحی انیمیشن در Bleeding Edge به چشم میآید و انیمیشنها در تمام حالات بسیار روان و خوشفرم هستند. جزئیات هم تا حدی خوب کار شدهاند که بفهمید در صحنههای شلوغ هم چه میگذرد. استایل هنری گرافیک حالتی سلشید گونه دارد و بسیار رنگارنگ و شاد است. نزدیکترین مثالی که میتوانم ذکر کنم بازی Sunset Overdrive است که آنجا هم محیطهای رنگارنگ و سرحالی داشت. از آن سو طراحی پانک و نسبتا خشن شخصیتها، سری Borderlands را در ذهن تداعی میکند. بازی با وجود این جلوههای بصری خوشرنگ و لعاب، انیمیشنهای روان و افکتهای پرجزئیات و متنوع خوشبختانه از لحاظ فنی هم سربلند بیرون میآید و در اکثر اوقات به صورت ۶۰ فریم بر ثانیه اجرا میشود. در عوض البته محیطها داینامیک خاصی ندارند و مثلا اجسام شکستنی و دارای فیزیک تقریبا در آنها دیده نمیشود.
بازی Bleeding Edge به خاطر تنوع بسیار خوب قهرمانها و ظاهر عالیاش، یک بازی سرگرمکننده با ارزش تکرار بالا به نظر میرسد اما به خاطر فقر محتوا از رسیدن به این هدف جا میماند. بازی در حال حاضر فقط دو حالت قابل بازی است و ۵ نقشه دارد. حالت اول Control Objective است که شبیه به مود Domination در بازیهای دیگر است؛ سه نقطه در نقشه وجود دارد که باید آنها را تصرف کنید و نگذارید که تیم حریف آن را بگیرد. تا زمانی که این نقاط در اختیار شماست امتیاز کسب میکنید. در کنار آن کشتن دشمنان هم برایتان امتیاز به ارمغان میآورد. حالت دوم که خاصتر است Power Collection نام دارد. در این حالت تعداد منبع انرژی در سطح نقشه وجود دارد که ابتدا باید آنها را جمعآوری کنید و سپس به نقاط مشخص شده برسانید تا امتیازش حساب شود. البته احتمالا طرفداران هیلو هنگام تجربهی آن یاد حالت Headhunter میافتند.
سازندگان که قطعا خود از کمبود محتوای بازی آگاه هستند، سعی کردهاند تا با اضافه کردن برخی المانها، این حالتها را متنوعتر کنند. مثلا در بعضی نقشهها تهدیداتی غیر از دشمنان وجود دارد؛ قطاری که دقیقا از روی یک آبجکتیو رد میشود و بازیکن سر راهش را میکشد، یا در یک منطقه هر چند وقت یک بار باران موشک سرازیر میشود و یک آبجکتیو به صورت تصادفی آتش میگیرد و نمیتوان آن را تصرف کرد. المان دیگر فعال شدن تصادفی آبجکتیوها برای تصرف است. ممکن است یک بار هر سه فعال باشند و دفعهی بعد تنها یکی. تازه ممکن است این مناطق متحرک هم باشند و دور نقشه بچرخند. نینجا تئوری با این عوامل تلاش میکند تا جذابیت این حالتها را بیشتر کرده و تا حدی هم موفق ظاهر میشود. مشکل اینجاست که این موفقیت نهایتا ۲۰ ساعت بازیکن را مجذوب خود نگه میدارد که اصلا کافی نیست. بازی در چند ساعت اول همه چیز خود را رو میکند؛ اینکه هر هیرو را حداقل دو بار امتحان کنید و قلق نقشهها هم دستتان بیاید. کمبود محتوا خود را حتی در موارد ظاهری و تزئینی هم نشان میدهد. تعدد اسکینها بسیار کم است و تنها مورد متنوع، ظاهر بوردهاست که ازشان برای حرکت سریعتر در نقشه استفاده میکنید. اگر مثل من مقداری حساس هم باشید، وجود یک سری المانهای بسیار مشابه به عنوانی مثل اورواچ حسابی به چشم میآید. مثلا ملیت Zero Cool یکی از هیروهای ساپورت بازی که برزیلی است یا یکی از قابلیتهای Makutu که بین احیای سلامتی و افزایش سرعت میتواند جابهجا شود. اورواچ بازها، این موارد برایتان آشنا نیست؟!
وقتی برخی از این بیوگرافیها را خواندم و آن را کنار گیمپلی و ظاهر بازی گذاشتم، با خودم گفتم که Bleeding Edge چه پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک بازی تکنفرهی جذاب دارد!
هر کاری کنیم، انگار نینجا تئوری انگار دلش نمیآید بازی بدون داستان بسازد. بازی Bleeding Edge هم برای خود داستانی دارد که حول گروهی انقلابی به همین نام در آیندهای میگذرد که فناوریهای رباتیک و جایگزین کردن اعضای بدن در آن موقع رایج هستند. کل داستان در توضیحات هیروها خلاصه شده که در بخش Workshop بازی که مخصوص شخصیسازی است آن را میبینید. وقتی برخی از این بیوگرافیها را خواندم و آن را کنار گیمپلی و ظاهر بازی گذاشتم، با خودم گفتم که Bleeding Edge چه پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک بازی تکنفرهی جذاب دارد! چیزی که واقعا بدم نمیآید در آینده شاهدش باشم.
اما در حال حاضر، پیشنهاد این بازی کاری دشوار است. وجود تنها دو حالت و پنج نقشه برای بازی کردن چیزی نیست که گیمپلی اکشن و جذاب بازی با هیروهای متنوع و ظاهر زیبایش بتوانند پنهانش کنند. همین حالا کلی بازی سراغ دارم که کمتر از سی دلار و حتی رایگان باشند و محتوای خیلی بیشتری از Bleeding Edge ارائه دهند. تیم سازنده وعدهی محتواهای بیشتر را در آینده داده است و در نتیجه شاید در آینده بتوانم این اثر را توصیه کنم، اما در حال حاضر تنها میتواند شش هفت ساعت، بین انبوه بتل رویالها و شوترهای قهرمانمحور تنوعی به شما بدهد.
- هیروهای متنوع با قابلیتهای منحصر بهفرد و جذاب
- استایل هنری رنگارنگ و پرجزئیات
- انیمیشنهای بسیار روان
- کمبود شدید حالتهای قابل تجربه و نقشهها
- تنوع کم آیتمهای تزیینی
- تکراری شدن بازی که نتیجهی کمبود محتواست
- مشکلات دوربین هنگام علامت گرفتن دشمن
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید