Bliss (سعادت)، فیلمی در ژانر علمی تخیلی و درام، محصول ۲۰۲۱ آمریکا به کارگردانی و نویسندگی مایک کاهیل که در تاریخ ۵ فوریه ۲۰۲۰ توسط آمازون استودیوز منتشر شد. ما در این نقد میخواهیم به بررسی ابعاد مختلف این فیلم بپردازیم.
این اثر قصد دارد حقیقتِ اعتیاد به مواد مخدر و لطمات ناشی از آن را به تصویر بکشد. کاراکتر مرد اصلی داستان در دوراهی واقعیت و خیال سردرگم است و نمیتواند این دو را از یکدیگر تمییز بدهد. داستان بیشتر از آن که به مواد مخدر بپردازد فضای روایت را به سمت یک فرضیه هدایت میکند. فرضیهای که چه بسا در بطن خود، پتانسیل شروع یک داستان به مراتب بهتر را دارد.
مرکزیت پیرنگ این داستان، حول محور پیرنگ افراط فلاکتبار میچرخد. چیز وحشتناکی که دربارهی افراط فلاکتبار وجود دارد این است که میتواند برای هرکسی و تحت هر شرایطی اتفاق بیفتد. این مسئله فقط برای کسانی رخ نمیدهد که لبمرز هستند، بلکه میتواند به طور ناگهانی برای اشخاصی نیز عمل کند که کوهی از آبرو و حیثیت را به دوش میکشند. در واقع کافی است اتفاقی بزرگ، ناگهانی و غیرقابل تحمل رخ بدهد تا بتواند فرد را از پا درآورده و شخصیت او را بشکند. طلاق، اتفاق بزرگ این داستان برای پیرنگ افراط فلاکتبار است.مرکزیت پیرنگ این داستان، حول محور پیرنگ افراط فلاکتبار میچرخد
نویسنده سعی دارد با فضاسازیهای توهمگونه افسار زندگی را از دستان کاراکتر اصلی خارج کند. این وهم برای بیننده هم پیش میآید و گیج میشود. مخاطب به هیچ عنوان متوجه حقیقی یا مجازی بودن ماجراها نیست و بیشتر از آنکه اتفاقات را به حساب استعمال مواد بگذارد پای ارائه یک فرضیه فلسفی نوظهور مینویسد. اگر همین موضوع از بعد فلسفی نوشته میشد و مخاطب را به جهان تازه متولد شدهی خودش راهی میکرد چه بسا جذابیت بیشتری را برای بیننده همراه داشت. موضوع تکراری اعتیاد و نحوهی پردازش دراماتیک آن به حدی نخنما شده که دیگر توانایی به تصویر کشیده شدن مجدد را ندارد. این اثر نه نشانهای از داستانپردازی قوی دارد و نه میتواند از موضوع اعتیاد برای ارائهی راهکار عملی استفاده کند. داستان مردی که اعتیاد زندگی او را به لجن کشیده و دخترش با حالتی ترحمگونه به دنبال پدر آواره شدهاش میگردد. نه خبری از هیجان فیلمهای علمی تخیلی هست و نه میتوان انتظار اتفاق دراماتیک خارقالعادهای را از درام جاری در فیلم داشت. یک اثر سرد و بیروح که حتی بازیهای آنچنانی را هم برای بیننده ترتیب نداده و بعید است کسی بتواند تا انتهای فیلم دوام بیاورد. زجر متناوبی که این فیلم با کند بودنش به مخاطب تحمیل میکند بیشتر به کشیدن ناخن روی تخته سیاه شباهت دارد.
مشکلات و ضعف داستانپردازی از جایی مشخص میشود که روایت نمیتواند انعطاف داشته باشد و تنها روی یک خط راست به کندی جلو میرود. کاراکترها در سلسله اتفاقات منجمدگونهای زندانی شدهاند که حتی اجازهی عرض اندام را به آنها نمیدهد. سعادت، از جملهی همان فیلمهایی است که هیچوقت دلیل ساخت آنها را نخواهید فهمید. اثری به شدت آبکی که تلاش میکند ماهیت روایی اجتماعی پیدا کند اما قدرت این کار را ندارد. نصف و نیمه بودن بهترین صفتی است که باید به کارگردانی و نویسندگی آن نسبت داد. کارگردانی کمیتش لنگ میزند و متن، شعور مخاطب را زیر سوال میبرد. دوربین بدون علتی منطقی، مدام روی دست حرکت میکند. همین نکته موجب دست انداختن سبک کارگردانی میشود. دوربین روی دست، برای لحظاتی مورد استفاده قرار میگیرد که تشویش کاراکتر یا موقعیت را نمایان کند. همان چیزی که در نود درصد موارد هیچ سنخیتی با حالت و کنش بازیگر اصلی فیلم ندارد. در حقیقت آنچنان موقعیت استرسزایی برای شخصیت ویلسون وجود ندارد که نیاز به آن حجم از لرزش دوربین داشته باشد.
اگر قرار به دیدن باشد، فیلم Cherry که از نظر بررسی موضوع اعتیاد تا حدودی به Bliss شباهت دارند به مراتب از نظر کیفی در مرتبه بالاتری قرار دارد. این اثر به دلیل عدم آفرینش شخصیتهای پر جزئیات و کامل، حتی نمیتواند جایگاه متوسطی را در میان آثار سال ۲۰۲۱ از آن خود کند. قاببندیها در کنار رعایت ترکیببندی، یکی از اساسیترین نکات فیلمبرداری است که میتواند از یک فیلم رده متوسط یک اثر زیبا خلق کند. Bliss با قابهای تک بعدی و تخت، شانس داستانگویی بصری را از دست داده و خود را از رسیدن به این موقعیت محروم کرده است.
این فیلم همردیف آثار ناتوانی قرار میگیرد که برای دیده شدن روی طراحی پوستر مانور میدهند. پوستری پر رنگ و لعاب که در نگاه اول توجه ویژهای را به خود معطوف میکند. دیده شدن Bliss نه به علل کمی و کیفی در کارگردانی و نویسندگی، که تنها به علت پوستر خوش ساختش رقم میخورد.
شاید اگر برای ۱۰۳ دقیقه بیحرکت به سقف خیره شوید چیزهای جالبتری ببینید تا اینکه آن زمان را صرف دیدن این اثر کُند و زجرآور کنید
اوون ویلسون و سلما هایک، دو بازیگر اصلی این درام علمی تخیلی هستند که در چارچوب متنی ضعیف گرفتار شدهاند. بازیهایی تاثیرگذار که حسِ توهمِ تنیده شده در ماجرا را به درجه پذیرش توسط بیننده میرسانند اما شخصیتپردازیها اجازه رشد به آنها نمیدهد. مخاطب در مرزی میان تخیل رایج در فیلمهای علمی تخیلی و وهم ناشی از مواد مخدر قرار میگیرد. این مرز بسیار باریک است و از همین نظر، نقطهی قوتی برای آن شمرده میشود. با اینکه نهایتا این فضاسازی ناکام میماند اما باز هم نمیتوان این قابلیت را نادیده گرفت.Bliss در لبهی پرتگاهی قرار دارد که نتیجهی نپرداختن به جنبههای زیباییشناختی سینما است.
انتظار میرفت حداقل این فیلم برای معضل اجتماعی اعتیاد راهکاری ارائه دهد اما حتی نتوانست پایانبندی تاثیرگذاری برای داستانِ پیرایش نشدهاش بسازد. یک پایان تصنعی و کلیشهای که مخاطب را بیشتر به یاد خاطراتش از سینمای بالیوود میاندازد. شاید اگر برای ۱۰۳ دقیقه بیحرکت به سقف خیره شوید چیزهای جالبتری ببینید تا اینکه آن زمان را صرف دیدن این اثر کُند و زجرآور کنید.
- طرح معمای داستانی
- بازیهای منحصر به فرد زوج اصلی
- شخصیتپردازی ضعیف
- پایانبندی کلیشهای
- روایت کند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید