گرگ خسته و گرسنه در غروب خورشید به دنبال شکار خود میدود. او هیچگاه سیر نمیشود و از کشتن لذت میبرد اما این رویه تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ بازی Bloodroots داستان همین گرگها را روایت میکند؛ میل سیریناپذیر برای کشتن!
آثاری مانند Bloodroots همواره در اقلیت هستند؛ عناوینی که با ریتم بسیار بالای گیمپلی و البته داستان مرموز، مخاطب خود را سرگرم کنند. سال ۲۰۱۲ بود که بازی Hotline Miami با استفاده از همین فرمول به موفقیتی بزرگ دست یافت؛ این بازی با دست گذاشتن روی یک سوژهی جذاب و پرداخت بسیار خوب آن، راه را برای آثار مشابه باز کرد و حالا بازی Bloodroots ادامه دهندهی همان مسیر است. در نگاه اول، ساختهی جدید استودیوی Paper Cult صرفا یک اکشن پر زد و خورد به نظر میآید که فقط میخواهد مخاطب خود را ساعاتی سرگرم کند اما اگر کمی دقیقتر به موضوع نگاه کنیم، پیامی را که بازی میخواهد برساند، درمییابیم. این بازی قرار نیست تا استانداردهای ژانر خود را جابهجا کند اما آنقدر حرف برای گفتن دارد که به خاطر درک آن، چیزی در حدود ۱۰ ساعت زمان صرف کنید.
داستان بازی از جایی آغاز میشود که Wolf (اجازه بدهید «گرگ» خطابش کنم) خسته و کوفته به دهکدهی خود پا میگذارد و میبیند که تمام افراد حاضر در آن، به فجیعترین شکل ممکن قصابی شدهاند. او که تحمل دیدن چنین صحنههایی را ندارد، تصمیم به انتقام میگیرد اما لحظاتی بعد توسط یک گروه چهار نفره به قتل میرسد. شروع بازی بسیار خوب است و بلافاصله مخاطب را با خودش همراه میکند. چرا شخصیت اصلی در همان ثانیههای نخست کشته میشود؟ این همان سوالی است که برای پیدا کردن پاسخ آن، ساعتها زمان میگذارید و خوشبختانه سازندگان، به خوبی از معماهای طرح شده، نتیجهگیری میکنند.
بازی Bloodroots داستان مرموزی دارد که معمولا در پایان هر مرحله، بخشی از آن را پیش روی بازیکن میگذارد. کاتسینها کوتاه و مختصر هستند اما کافی به نظر میرسند. در واقع سازندگان از هرگونه اضافه کاری و کش دادن روند داستان اجتناب کردهاند و روایتی تمیز و شسته و رفته را برای مخاطب خود تدارک دیدهاند. شخصیتپردازی دشمنان اصلی که هرکدام نمادی از یک حیوان هستند، بسیار خوب از آب درآمده و دیالوگهای آنها اگرچه صرفا به صورت نوشته روی تصویر نمایان میشود و صداپیشگی به همراه ندارد، اما باز هم تاثیر خودش را میگذارد. دشمنان گرگ، نمادی از گراز و کلاغ و حیوانات دیگر هستند و روحیاتشان نسبت به اسمی که دارند، کاملا همخوانی دارد. اینها را گفتم تا در نهایت به این جمله برسم: «داستان آنقدر کشش دارد که بازیکن صرفا به خاطر دانستن پایان آن، گیمپلی دشوار و طاقتفرسای بازی را تحمل کند.»
بازی Bloodroots از بعد بصری، جذابیتهای فراوانی دارد که مهمترین دلیل آن، رنگآمیزی و پالت رنگی فوقالعادهی آن است. خوشبختانه تعداد مراحل چندان زیاد نیست و به واسطهی اینکه بازی در ۳ اَکت دنبال میشود، در هر بخش، رنگهای غالب تغییر محسوسی میکنند تا چشم خسته نشود. در سوی دیگر افکت خون قرار دارد که سازندگان با طراحی اغراق آمیزش، بر کارتونی بودن انیمیشنها تاکید بیشتری کردهاند. در کل، فضایی که بر بازی Bloodroots غالب است، جنبهی کارتونی دارد و عناوینی همچون Serial Cleaner را به یاد بازیکنان میآورد. دشمنان طراحی بسیار خوبی دارند و تنوع آنها و کلاسهای مختلفی که دارند، نشانمیدهد که سازندگان تا چه اندازه روی این بخش حساسیت به خرج دادهاند. نکتهی جالبی که بی ربط به بخش داستان نیست، تغییر کنتراست رنگ به مرور زمان است؛ به این صورت که در اوایل راه، رنگها زنده و حتی شاد هستند و استفادهی بیشتر از «سبز» خشونت کارتونی بازی را بیشتر نشان میدهد؛ در حالی که همین رنگ در انتها، جای خود را به «سفید» میدهد و دیگر خبری از رنگهای پر کنتراست نیست.
صدا در این بازی شاید کمترین موردی باشد که به چشم میآید اما چنین موضوعی به هیچوجه باعث نمیشود که ارزشهای آن را دست کم بگیریم. موسیقی Bloodroots ریتم و ضربآهنگ مناسبی دارد و به خاطر اکشن سریع، هنگام مبارزات به خوبی تصویر با جریان گیمپلی همراه میشود. به محض از بین بردن تمامی دشمنان یک منطقه، برای چند ثانیه موسیقی خودش را از ریتم میاندازد تا در ناخودآگاه بازیکن احساس امنیت و آرامش ایجاد کند. این مورد، هنگامی که کنار آتش نشستهاید، بیش از پیش به چشم میاید و آرامش قبل از طوفان، به خوبی حس میشود. صداگذاری به دو بخش تقسیم میشود که یک طرف شخصیتها هستند و در طرف دیگر، افکتها قرار دارند. کاراکترها دیالوگها را ادا نمیکنند ولی هنگامی که گفتههایشان روی تصویر نقش ببندد، با یک صدای خاص، احساس خود را نشان میدهند. اگرچه تنوع این اصوات کم است اما میتوان آن را کافی دانست.
اگر به دنبال گیمپلی روان و هیجانانگیز هستید، توصیه میکنم تا بازی Bloodroots را همین حالا تهیه کنید. میتوان فرمول کلی گیمپلی را مشابه با Hotline Miami و حتی Hong Kong Massacre دانست؛ جایی که بازیکن با یک ضربه دشمن را از بین میبرد اما خودش هم به همین میزان، آسیبپذیر است. در واقع چنین سیستمی سبب میشود تا هنگام ورود به یک منطقه همهی عوامل مورد بررسی قرار بگیرند. به عنوان مثال، محل قرارگیری و مدل دشمنان، تعداد و نوع سلاحها و حتی تلههای گاه و بیگاه در چیدمان استراتژی شما کاملا موثر هستند و اگر به آنها توجه نکنید، بارها با شکست روبرو خواهید شد. از شکست گفتم؛ توجه داشته باشید که مرگ در بازی Bloodroots عادیترین چیزی است که با آن مواجه میشوید؛ پس از شکست خوردن درس بگیرید!
در هر منطقه تعداد قابل توجهی از دشمنان حضور دارند که باید با هر سلاحی که دستتان آمد، آنها را از بین ببرید. داس، موشک، تبر و حتی جسد تکه پاره شدهی دشمنان هم برای ضربه زدن به کارتان میآید و تقریبا چیزی نیست که نتوانید به کمک آن، ضربه بزنید. سلاحها بسته به میزان قدرت و استقامتی که دارند، پس از چند ضربه از بین میروند. به عنوان مثال گلولهی برفی فقط یکبار قابل استفاده است در حالی که شمشیر تا سهبار میتواند مورد استفاده قرار بگیرد و بعد از آن نابود شود. متاسفانه یکی از ضعفهای بازی به هنگام تعویض سلاحها خودش را نشان میدهد. فرض کنید که تعداد زیادی از دشمنان به سوی شما حملهور شدهاند و قصد دارید تا در زمان یک ثانیه، سلاح خود را تغییر دهید. بارها پیش میاید که این تعویض انجام نگیرد و این موضوع، باعث شکست شما شود. به طور قطع، چنین موردی جزو نقاط ضعف بازی به حساب میآید؛ به خصوص که چنین ایرادی، بارها تکرار میشود.
تنوع طراحی مراحل هم در نوع خود جالب است و برخی اوقات تغییر فضا از اکشن صرف به مراحل پلتفرمینگ، زنگ تفریح خوبی برای Bloodroots به حساب میاید. البته این مراحل زیاد نیستند ولی به یاد میمانند.
قیمت ۱۶ دلاری برای بازی Bloodroots کاملا منطقی به نظر میرسد. مدت زمان برای به اتمام رساندن بازی برای بار نخست، چیزی در حدود ۱۰ ساعت خواهد بود و با توجه به امتیازی بودن و وجود Leaderboards، ارزش تکرار بالایی هم دارد. شاید این عنوان در میان بهترینهای حال حاضر در بازار نباشد اما آنقدر میارزد که برای آن وقت بگذارید.
- داستان مرموز که در نهایت به خوبی اتفاقات پیش آمده را توجیه میکند
- گرافیک هنری فوقالعاده به واسطهی استفاده از رنگهای متنوع
- اکشن سریع و پر زد و خورد
- سلاحهای متنوع که دست بازیکن را برای استراتژیهای مختلف باز میگذارد
- مشکلاتی در تعویض سلاح که بارها موجب شکست مخاطب میشود
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید