فیلم بمب، یک عاشقانه جدیدترین تلاش پیمان معادی در مسند کارگردانی است اما آیا این اثر، در دنیای سینما حرفی برای گفتن دارد؟
احتمالا میدانید که پیمان معادی کار خود را در سینما به صورت حرفهای با بازیگری شروع نکرده است. معادی در درجه اول خودش را یک فیلمنامهنویس میداند و برای داستان، ارزش زیادی قائل است. با این اوصاف شاید شما بمب، یک عاشقانه را یک اثر بسیار غنی از حیث روایت داستانی بدانید اما این گونه نیست.
داستان حول محور دو زن و شوهر میچرخد که در سالهای پایان جنگ، زندگی روزمره خودشان را دنبال میکنند. با این اوصاف رابطه میان این زوج چندان گرم و عاشقانه نیست و گویا این وظیفه مخاطب در این فیلم است که پی ببرد چرا چنین رابطه سردی میان این زوج حاکم است. با این اوصاف معادی در پرداخت به داستان اثرش، رویکرد درستی اتخاذ نمیکند.
فیلمنامه در درجه اول جغرافیای خود را مشخص نمیکند. مدتی طول میکشد تا شما پی ببرید در چه محیطی و دقیقا در چه برهه زمانی شاهد هنرنمایی بازیگرها هستید. صدای آژیر در کنار سایر جوسازیهای محیطی، تنها چند عامل است تا به دنیای ایران در زمان جنگ با نیروهای عراقی آشنا شوید. در حقیقت در بمب، یک عاشقانه از همان ابتدا باید مدام با دقت به حرف و صحبت شخصیتها گوش بدهید تا جزئیات داستانی دستگیرتان شود. گویا با یک فیلم جنایی یا رازآلود طرف حساب هستیم.
قصه بمب، یک عاشقانه نه شروع قابل قبولی دارد و نه پایانی. در این اثر همه چیز، روی یک روال ثابت پیش میرود
باور کنید اما این فیلم نه رازآلود است و نه راز خاصی درون قصه فیلم پنهان شده است. پیمان معادی در این اثر به تنهایی هم وظیفه کارگردانی را برعهده گرفته، هم نگارش فیلمنامه و هم بازیگری نقش اصلی فیلم. این حجم از وظایف شاید باعث شده او در هر بخش به جز ایفای نقشش، ضعف نشان دهد. تا زمانی که شما در حین تماشای بمب، یک عاشقانه بتوانید به یک درک داستانی برسید، مدت زمان طولانی طول میکشد. چرا که این قصه نه شروع قابل قبولی دارد و نه پایانی. در این اثر همه چیز، روی یک روال ثابت پیش میرود. روالی بس ملالآور که شاید حوصلهتان تا حدودی سر برود.
با این تفاسیر، درام اجتماعی حاکم بر این اثر، همانگونه که تلخ و به شدت ناراحتکننده به نظر میرسد، تعبیه سکانسهای متنوع و طنز در بطن ماجرا، از این حس به شدت میکاهد. سیامک انصاری که در تیپ شخصیتیهای طنز به شدت خوش میدرخشد، در بمب، یک عاشقانه نیز در نقش مدیر مدرسه و در هیبت یک فرد خشک و عصبی جلوی دوربین ایفای نقش میکند. مونولوگهای سیامک انصاری در صف صبحگاهی و تکبیر فرستادن بیامان بچههای از همه جا بیخبر، قطع به یقین موجب لبخند زدنتان میشود.
بمب، یک عاشقانه درباره همه چیز است به جز روایت یک داستان عاشقانه. معادی تمام تلاش خود را به کار گرفته تا فضای جنگ و حس ترس میان مردم را جلوی دوربین نشان دهد
بمب، یک عاشقانه درباره همه چیز است به جز روایت یک داستان عاشقانه. معادی تمام تلاش خود را به کار گرفته تا فضای جنگ و حس ترس میان مردم را جلوی دوربین نشان دهد. به همین سبب معادی در القای حس خفقان جنگ تحمیلی غوغا کرده و ما نماهای بسیار حیرتبرانگیزی را در گوشه و کنار تهران چند دهه گذشته تماشا میکنیم. با این اوصاف همانطور که اشاره کردیم، این همه دکور و تزئین بدون وجود یک معنای درست و حسابی، رنگ میبازد.
همبازی بودن لیلا حاتمی و پیمان معادی در نقش یک زوج در دوران جنگ میتوانست بسیار دیدنیتر باشد. حاتمی یک دهه عادت کرده به یک تیپ ایفای نقش جلوی دوربین ظاهر شدن. در بمب، یک عاشقانه نیز همان روند همیشگیاش را در پیش میگیرد. به همین خاطر تعامل زیادی از او با دیگر شخصیتها به خصوص معادی نمیبینیم و این موضوع به شدت آزاردهنده است. مثل این میماند مرواریدی را در جعبهای سربسته مخفی کرده باشید و به این راحتی به هر فردی نشانش ندهید. هر چقدر معادی جلوی دوربین جولان میدهد، حاتمی به اقتضای فیلمنامه، زیر سایه قرار میگیرد و تا اواخر فیلم نیز در همان تاریکی، جا خوش میکند.
به موازات جریان داستانی که بین پیمان معادی و لیلا حاتمی در حال شکلگیری است، جریان دیگری نیز پیش میرود: جریان کودکی از بچههای همان مدرسه که در آپارتمان ناظم مدرسه زندگی میکند و عاشق و دلباخته دختر همسایه میشود. وضعیت بمباران تهران برای همه، موقعیتی ناراحتکننده است اما این کودک که اسم و رسمش هم برای مخاطب چندان مهم نیست، دلش میخواهد نیروهای دشمن بمباران بیشتری روی تهران انجام دهند. چرا که در بمباران، اهالی آپارتمان از ترس جانشان به زیر زمین پناه میبرند و موقعیت خوبی است دختر و پسرک برای لحظاتی هم که شده در کنار یکدیگر حضور داشته باشند.
بمب، یک عاشقانه بیشتر تلاش میکند حس نوستالژی خاطرات تلخ و شیرین دهه شصتیها را برانگیزد؛ حسِ تیله بازی کردن در کوچه و خیابان، حس تنبیههای بیامان معلمهای مدرسه و صد البته حس رقص و آواز با کاستِ آهنگهای راکاندرول «الکس». بیانصافی است که این موارد را نادیده بگیریم.
با این تفاسیر بمب، یک عاشقانه ساخته شده تا چه حرفی برای گفتن داشته باشد؟ فضاسازیهای دوران جنگ در بسیاری از آثار سینمایی به خوبی نشان داده شده و رشادتهای جوانمردان این مرز و بوم را به کرات در فیلمهای سینمایی تماشا کردهایم. به همین سبب از پاسخ به این سوال باز میمانیم که هدف پیمان معادی برای کارگردانی این اثر چه بوده. کما اینکه داستانِ نحیف و بیجان این فیلم نیز در انتها به درستی خاتمه نمییابد. در واقع اصلا داستانی برای ما تعریف نمیشود چون موتیفهای درست و حسابی در ماجرا تعبیه نشده که روایت به درستی انجام شود. ما زمانی میتوانیم به رویدادهای موجود در یک اثر سینمایی، واژه «داستان» را نسبت دهیم که این دسته از حوادث در ذهن ما از لحاظ سببی، منسجم و پیوسته به نظر برسد. شما انسجام و پیوستگی را در هیچ یک از دقایق فیلم به وضوح نمیبینید.
بمب، یک عاشقانه ساخته شده برای تماشای اتمسفر و جو حاکم بر روزهای آخر جنگ. اگر دلتان میخواهد این فضاسازیها را در کنار چند صحنه طنز که از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمیرود تماشا کنید، بمب، یک عاشقانه را از دست ندهید. در غیر این صورت ساختهی سینمایی پیمان معادی حرف زیادی از قِبَلِ معنایی ندارد.
- وجود چند سکانس خندهدار و بامزه در داستان
- فضاسازیهای خوب دوران جنگ تحمیلی
- وجود قابهای سینمایی شلوغ از حیث تعداد شخصیتها
- ایفای نقش خوب سیامک انصاری
- برانگیختن حس نوستالژی و خاطرهانگیز دهه شصتیها
- داستان چندپاره که به خوبی پایان نمیيابد
- فیلم حرف چندانی برای گفتن ندارد
- ریتم ملالآور روایت فیلم
- شخصیت خام لیلا حاتمی و رابطهای که شکل نگرفته
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید