فیلم شنای پروانه به تهیهکنندگی رسول صدر عاملی و با کارگردانی محمد کارت در سال ۹۸ برای اولین بار در جشنواره فجر به نمایش درآمد. کرونا آنقدر اکرانش به تعویق انداخت و کنسل کرد تا اینکه به تازگی این فیلم از دو پلتفرم فیلیمو و نماوا به صورت آنلاین اکران شده و در مدت کوتاهی توانسته فروش فوقالعادهای داشته باشد.
فیلم شنای پروانه خاستگاهش همان اتمسفر و فضای خلق شده توسط محمد کارت در چند کار کوتاه و مستندهایش است. ادامهی پرداخت قصههای پایین شهری در سینمای ایران در بستر یک درام ایستگاهی که پله پله شخصیتش را در معرض کشف حقیقت قرار میدهد. نمیتوان ریخت روانشناسانه و مستندگونه فیلم را نادیده گرفت. محمد کارت در چند فیلم مستند و کوتاه قبلی خود چون «خون مردگی»، «بختک» و «بچه خور» نشان داده بود که تمرکز زیادی روی زیست مردم پایین شهر دارد. شنای پروانه نیز استثنا نیست و روایتی از داستان آدمهاست و اینکه تا کجا حاضرند برای رسیدن به خواستههاشان پیش بروند، در اینجا آدمهای پایین شهری. فیلم شنای پروانه در موقعیت جغرافیایی درست، در زمانی درست و با شخصیتهایی باورپذیر کار خودش را آغاز میکند. صحنهی آغازین فیلم گل درشت و زمخت است. زن (طناز طباطبایی) ایستاده در مرکز چهارراه، دوربین چون پروانه دور او میچرخد و فیلمِ بدنِ برهنهاش گوشی به گوشی و چشم به چشم در حال شیوع است، در نماهای مختلف و دست مردمان مختلف. زن خجالت زده است و ترسیده، ترسی دیوانهوار که زن بیگناه را بی سلاح، در برابر تندترین ضربهها و حملات قرار میدهد. به سختی میتوان احساس سکانس ابتدایی را به چیزی غیر از دراماتیک کردن و برداشت دلسوزانه مخاطب در لحظهی مرگ پروانه نسبت داد و این ایراد کار است.
قلاب کارت در لحظهی مرگ پروانه در گلوی طعمههایش گیر میکند و از این به بعد مخاطبان گروگان فیلمنامهی شنای پروانه میشوند. انگیزهای که حجت (با بازی جواد عزتی) را پی یافتن انتشار دهندهی فیلم پروانه میکشاند و از سمت پدر پروانه با بازی رضا داودنژاد ایجاد میشود کمی دم دستی و سادهانگارانه است اما به هر حال قدرت ایجاد کشش را دارد. حجت حالا در نقش مایکل کورلئونه ای قرار دارد که نه میراث پدرش که عهده دار پرچمداری میراث برادرش شده و میراث برادر برای او نه خدمت به خانواده و قدرتی مافیایی که فقط در حمایت عدهای گنده لات است. از اینجا به بعد ما همراه با حجت مسیر قهرمانی خاکستری شدن را طی میکنیم و قدم به قدم به کشق حقیقت نزدیکتر میشویم.
قلاب محمد کارت در لحظهی مرگ پروانه در گلوی طعمههایش گیر میکند و از این به بعد مخاطبان گروگان فیلمنامهی شنای پروانه میشوند
تکنیکی که در فیلم شنای پروانه از نظر فیلمبرداری و نورپردازی به کار برده است برای هر میزانسن درست و در خدمت قصهگویی است. بار حسی هر سکانس به طور جداگونه در تکنیک تصویری حلول پیدا میکند و حرکات دوربین و اندازه نماها نه بیجهت است نه خودنمایی دارد و نه بیدلیل حرکت میکند یا ثابت میماند. در سکانس حملهی به خانهی پدری هاشم و دعوای خشن پس از آن نحوهی حرکات و جایگیری دوربین بار اصلی انتقال شور و هیجان این صحنه را بر عهده دارد. این سکانس با مدیوم شاتی از فردی حملهور به سمت در خانهی هاشم شروع میشود و در ادامه کات میخورد به حال روز اهالی داخل خانه. در اینسرتهایی از صورت اعضای خانواده ترس و استرس و اضطراب آنها به ما منتقل میشود و دوربین پس از نمایان کردن فضای ملتهب خانه حالا در کنار آنها قرار میگیرد، عضوی از آنها میشود، با آنها انتظار میکشد، حمله میکند و ضربه میخورد.
حد نگه داشتن کارت در مدت زمان این سکانس به نفع ریتم فیلم آنقدر امتیاز بزرگی برای کارگردانی او محسوب میشود که بسیاری از عیبهای دیگر را میپوشاند.
هرچه در سکانس دعوای جلوی در خانواده هاشم بزرگنمایی و فخرفروشی نداشت در سکانسی که حجت و شوهر خواهرش عدهای از اهالی محل را برای یافتن مدرک بعدیشان گروگان گرفتهاند، حرکات اضافی وجود دارد. جدا از اینکه این فصل از داستان به کلی میتوانست حذف یا لااقل کوتاهتر شود، در نماهای تعقیب و گریز و فرار منطقی وجود ندارد و با اینکه تصویربرداری با کیفیت بالایی صورت گرفته اما چون وصلهای ناجور دائم توی چشم میزند. در دل داستان و ارتباط حجت با شخصیتهای دیگر چون پانتهآ بهرام و علی شادمان، با اینکه خوب طراحی شدهاند و در اجرا نیز با کیفیت از کار درآمدهاند اما نمیتوان رابطهی علت و معلولی درستی بین آنها و شخصیت اصلی و بار معمایی فیلم پیدا کرد. خانوادهی حجت نیز همین طور. غیر از همسر حجت (با بازی مهلقا باقری) که مامن امن حجت برای درد و دلهایش است و با اعتراف به اینکه پروانه بیگناه کشته شده، انگیزهی شخصیت را برای پیگیری ماجرا بیشتر میکند. بقیهی اعضای خانواده آنقدر که باید در روند داستان نقش چشمگیری ندارند.
سکانسهای پایانی، جذابترین بخش فیلم شنای پروانه هستند. اعترافات مصیب همان تاثیری را بر حجت میگذارد که تلنگر نهایی برای تبدیل شدن او به یک هیولا، همچون دور و اطرافیانش است. حجت اما با پا گذاشتن بیرون از کثافتی که گریبانگیرش شده در تصمیمگیری نهایی خود و بر پایهی جبران آن چیزی که بر خودش و بقیه گذشته هم مصیب را لو میدهد و هم هاشم را به حال خود رها میکند. در سکانسی شبیه مراسم عروسی مصیب دستگیر میشود و میزانسن به جای دیالوگ حرف فیلم را میزند. در شام خانوادگی حجت حرفی از آنچه بر او گذشته نمیزند. شخصیت حجت با این تصمیم برای مخاطب نه تبدیل به ضد قهرمانی خونخوار میشود و نه مبارزی عدالت طلب، بلکه چیزی سردرگم میان این دو میماند و نمیتواند تم دراماتیک و یا ساختار اسطورهای فیلمنامه را تکمیل کند. بله، قهرمانان عصر ما اینگونه هستند؛ نه رهبرانی همدلی برانگیز و نه ضد قرمانانی تمام عیار.
فیلم شنای پروانه با وجود کم و کاستیهایی که در فیلمنامه دارد به واسطهی چیرهدستی کارگردانش و اجرای قدرتمندش اثری کنشمند و درگیرکننده است که میتواند ساعاتی ما را با خود همراه کند.
- بازی فوقالعاده جواد عزتی
- کارگردانی تحسین برانگیز
- درامی کنشمند و جذاب
- ضعف روایی
- اضافه بودن چند سکانس
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید