یکی از واقعیتهایی که تمامی گیمرها از سرتاسر جهان روی آن با یکدیگر توافق نظر دارند، این است که دنیای سینما و تلویزیون هیچوقت به اندازهی کافی با اقتباسهای ویدیوگیمی مهربان نبوده. دنیای سینما و ویدیوگیم هر یک از ستونهای اصلی دنیای سرگرمی محسوب میشوند و به جرات میتوان گفت بیشترین تعداد مخاطبین مشترک را بین دیگر شاخههای تکنولوژی و سرگرمی به خود اختصاص دادهاند. از همین رو فیلمسازان و بازیسازان همواره با فرصتهای طلایی و بسیار خوبی همراه بودهاند تا با اقتباس از روی یک اثر و تبدیل فرم ساختاری آن به یک مدیوم دیگر، شکل متفاوتی از روایت را به نمایش درآورند و تجربهای به مراتب کاملتر را از یک بازی یا فیلم در قالب یک بازی و فیلم دیگر به ارمغان آورند. راستش را بخواهید تعداد فیلمهای سینمایی خوب و خوشساختی که با اقتباس از روی یک بازی ویدیویی ساخته باشند و عملکرد قابل قبول و رضایتبخشی را از خود نشان دهند، حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد.
چه بسیار کمپانیهای بزرگی که با سرمایهگذاریهای کلان قصد وسیعتر کردن دنیای برخی بازیها از طریق به نمایش گذاشتن دنیای سینماییشان را داشتهاند اما در نهایت موفق به تکرار موفقیتهای بازی ویدیویی همان اثر نشدهاند. این ماجرا حتی در زمینهی بازیهایی که از روی فیلمهای سینمایی ساخته میشوند نیز صدق میکند و با اینکه تعداد آنها بسیار کمتر از فیلمهایی است که از روی بازیها ساخته شدهاند، به هیچ وجه نتوانستهاند این تغییر فرمت و شیوهی روایت داستان از یک مدیوم به یک مدیوم دیگر را با موفقیت به انجام برسانند.
یکی از کمپانیهای خوشذوق و سختکوشی که بارها سعی در به تصویر کشیدن دنیای بازیهای ویدیویی در قالب فیلمهای سنیمایی و سریالهای انیمیشنی داشته، شرکت بزرگ و پرطرفدار نتفلیکس است که در سالهای اخیر علاقهی بسیار زیادی به دنیای بازیها نشان داده است. نتفلیکس در طول یک – دو سال اخیر توانسته تا حد زیادی اعتماد گیمرها را به خود جلب کند. از سریال موفق و بسیار خوب The Witcher که با اقتباس از روی سری بازیهای ویچر ساخته شده و اکثر طرفداران را راضی نگه داشته گرفته تا سریال جدید Dota که مدتی پیش منتشر شد و حسابی طرفداران بازی دوتا را روسفید کرد. نتفلیکس پروژههای زیادی را با اقتباس از روی بازیهای ویدیویی در دست تولید دارد و بدون شک یکی از مورد انتظارترین آنها سریال لایو اکشن Resident Evil است که به زودی از این شبکهی استریم سینما خانگی منتشر خواهد شد.
اما در اینجا میخواهیم دربارهی یکی از نخستین پروژههای اقتباسی نتفلیکس از روی بازیهای ویدیویی حرف بزنیم. اثری که بدون شک یکی از مهمترین دلایل علاقمند شدن نتفلیکس به دنیای بازیها بوده و توانسته به خوبی بازار داغ گیمرهای طرفدار تلویزیون را سرپا نگه دارد. این انیمیشن سریالی که با اقتباس از روی سری بازیهای Castlevania با همین عنوان ساخته شده، از سال ۲۰۱۷ در قالب سه فصل به نمایش درآمده و حالا در سال ۲۰۲۱ شاهد به پایان رسیدن این سریال با فصل چهارم آن هستیم. حتی پیش از شروع پخش فصل چهارم سریال انیمیشنی کسلوانیا نیز بر هیچکس پوشیده نبود که این سریال یکی از بهترین آثار اقتباس شده از یک فرنچایز معروف از دنیای بازیهای ویدیویی است. خوشبختانه روند صعودی سریال در فصل چهارم ادامه پیدا کرده و شاهد یکی از زیباترین پایانبندیهای تلویزیون برای یک سریال انیمیشنی هستیم یک پایانبندی جذاب که از طرفی ماجراهای اصلی سریال را در بهترین نقطهی داستانی ممکن به پایان میرساند و با تمامی کاراکترهایش تسویه حساب میکند و از طرفی نیز راه را برای بازگشتن نتفلیکس به دنیای این سریال و تولید اسپین آفهای بیشتر از آن باز میگذارد.
اما چه چیزی باعث شده تا سریال کسلوانیا به یکی از موفقترین آثار اقتباس شده از روی بازیهای ویدیویی تبدیل شود؟ این مجموعهی تلویزیونی از چه فرمولی بهره برده که خیلی از دیگر کمپانیها و فیلمسازان حتی بعضا نامی و بزرگ، موفق به انجام آن نشدهاند؟ شایان به ذکر است که سریال کسلوانیا تنها اثر اقتباسی موفق از سوی نتفلیکس نیست و این کمپانی پیش از اینها نیز موفقیتهای اینچنینی را رقم زده است. در واقع بهتر است برای سر در آوردن از راز موفقیت سریال کسلوانیا، مروری داشته باشیم بر چگونگی اقتباس کردن نتفلیکس از روی بازیها و اینکه چگونه با ظرافتی مثال زدنی میتواند دنیای بزرگ و بسیار غنی یک بازی ویدیویی را از ساختار ویدیوگیمی آن خارج کرده و در یک مدیوم دیگر نظیر سینما یا انیمیشن، به نمایش درآورد.
بدون شک مهمترین نقطه قوت نتفلیکس در ساخت سریال کسلوانیا و همچنین خیلی دیگر از آثار اقتباسی موفقی که از روی بازیهای ویدیویی میسازد، توجه بینظیر و نوظهور آن به دنیای بازیهاست. این کمپانی با هوشمندی منحصر به فردی منابع اقتباسی خود را از بین بازیهای مختلف انتخاب میکند و با یک مرور مختصر به تعدادی از آثار اقتباسی آن به راحتی متوجه میشوید که نتفلیکس معمولا به سراغ بازیهایی میرود که جهانی بزرگ، غنی و پر از پسزمینههای داستانی را در خود جای دادهاند.
از دنیای ویچر که پر از روایتها و خطوط داستانی مختلف است گرفته، تا جهان بازی دوتا و همچنین کالکشن تکرار نشدنی شخصیتهای حاضر در دنیای Resident Evil. گویا نتفلیکس تا وقتی که خیالش از بابت حجم بالای محتوای موجود در جهان یک بازی راحت نشود، اقدام به تولید اقتباسهای سینمایی و انیمیشنی از آنها نخواهد کرد. دنیای کسلوانیا نیز دقیقا یکی از همین جهانهای غنی و پر از حادثهای است که کاملا ظرفیت کافی برای تبدیل شدن به یک مجموعهی تلویزیونی را دارد. در این دنیا شخصیتهای زیادی وجود دارند که هر یک آرک شخصیتی پرداختشده، عمیق و مختص به خود را دارند و در تمام طول سریال سعی در به تصویر کشیدن دلیل وجود داشتنشان در جهان این سریال را دارند. این سریال سه شخصیت اصلی را به عنوان محورهای اصلی روایت داستان خود در نظر گرفته است اما راستش را بخواهید در این مجموعه شاهد شخصیتهایی هستیم که گاها حتی بسیار جذابتر و درگیرکنندهتر از این سه شخصیت اصلی ظاهر میشوند.
این شخصیت پردازیها در جریان فصل چهارم و پایانی سریال حتی به اوج خود نیز میرسند و با پیچ و تابهای شخصیتی غافلگیرکنندهای همراه میشویم که گاهی قدرت قضاوت بین خوب یا بد بودن یک شخصیت را از مخاطب میگیرد. فصل چهارم سریال کسلوانیا صرفا یک دنبالهی مستقیم برای فصل قبلی این مجموعه نیست. بلکه شیوهی داستانگویی سریال را یک مرحلهی دیگر به تکامل میرساند و دقیقا همان چیزی را به مخاطب دوآتیشهاش نشان میدهد که حتی خودش هم از اینکه به دنبال همچین محتوایی بوده، بیخبر است.
یکی از مهمترین المانهای داستانی که تا حد زیادی موجب شکل گرفتن حوادث پایانی داستان و همچنین به هم متصل شدن تمامی خطوط موازی داستان میشود، به گوش رسیدن زمزمههای بازگشت ولاد دراکولا به داستان است. آنتاگونیست مجنون، عاشق و کاملا خاکستری دو فصل ابتدایی که جهت گرفتن انتقام همسرش از آدمها میخواهد نسل انسان را از روی زمین محو کند و به طور کامل موجب منقرض شدن این گونه و جایگزین کردن آن با موجودات جهنمی شود. دو فصل ابتدایی سریال با اینکه شخصیتهای بسیار خوبی مثل بلمونت، سایفا و آلوکارد را در قالب یک تیم سهنفره در کنار هم قرار داده بود و حسابی از این طریق جنجال به پا میکرد، همچنان ولاد دراکولا را به عنوان تکیهگاه اصلی خود میدید و چشمپوشی کردن از آن و حذف این شخصیت از داستان را بسیار سخت و غیرممکن جلوه میداد. به طوری که بسیاری از طرفداران مرگ نهچندان غیرمنتظرهی ولاد دراکولا را به مثابهی از بین رفتن جذابیت اصلی سریال و مهمترین المان داستانی آن میدانستند.
سریال نهتنها فرصت به تصویر کشیدن یک نبرد حماسی و افسانهای بین دراکولا و تیم سهنفرهی بلمونت و سایفا و آلوکارد را از دست نداد و آن را به زیباترین شکل ممکن به نمایش درآورد این سریال در جریان فصل سوم به خوبی ثابت کرد که حذف شخصیت محبوبی مثل ولاد دراکولا نهتنها آسیبی به خط داستانی سریال وارد نکرد، بلکه باعث پدید آمدن چندین شخصیت مهم دیگر در داستان شد که هر یک سهم چشمگیری از حوادث پیش روی سریال داشتند. از شخصیت سنت ژرمن که در طول فصل سوم حسابی توجه بلمونت و سایفا و همچنین بیننده را به خود جلب کرده بود و مورد اعتماد همه شده بود گرفته تا کارمیلایی که حالا ابعاد وسیعتری از شخیصت پیچیدهی خود را در معرض نمایش قرار داده و ظاهرا بسیار پلیدتر از ولاد دراکولا به نظر میرسد و نقشههای شومی در سر دارد.
همانطور که به آن اشاره کردیم، فصل چهارم سریال کسلوانیا چندین خط داستانی موازی را به طور همزمان در نقاط جغرافیایی مختلف جلو میبرد تا در نهایت تمامی آنها در دو اپیزود پایانی با یکدیگر گره خورده و یک خط داستانی واحد را جهت به پایان رساندن سریال ایجاد کنند. درست مثل فصل سوم، بلمونت و سایفا از یک سو و آلوکارد از سویی دیگر هر یک به طریقی با نحوهی زندگی مورد انتخاب خود دست و پنجه نرم میکنند. از یک طرف آلوکارد را داریم که به دنبال تجربهی نهچندان خوشایندی که در جریان فصل سوم پشت سر گذاشت، شدیدا از عموم مردم دوری میکند و یک روزمرگی ساده را به تنهایی در قلعهی بزرگ و با عظمتش سپری میکند. آلوکارد همانطور که از ظاهرش هم پیداست، شباهت بسیار زیادی با مادرش دارد. مادر آلودکارد پزشکی بود که عموم مردم با پیروی از کلیسا و بیشاپ فاسد و بدون عقل و منطقش، به خاطر عملکردهای چشمگیر پزشکیاش که از سوی مردم عادی قابل درک نبود، جادوگر نامیده شد و از آنجایی که جادوگر نیز در ذهن عموم مردم به عنوان پیرو بیچون و چرای شیطان شناخته میشد، در یک ظیافت عمومی بزرگ و با حمایت گستردهی مردم و رهبری کلیسا، به بیرحمانهترین شکل ممکن به آتش کشیده و زنده زنده سوخت.
آلوکارد با اینکه به هیچ وجه جنون افسارگسیختهی پدرش جهت انتقام گرفتن از انسانها را قبول نداشت و منطقی نمیدانست، شدیدا برای مادرش متاثر شده بود و از این بابت ناراحتی خاصی را برای همیشه از عموم مردم به دل گرفته بود. مردمی که خیلی زود به صورت کاملا عجولانه قضاوت میکنند و به راحتی تمامی خوبیها و اقدامات مثبت دیگران را نادیده میگیرند و فقط روی نقاط ضعف او مانور میدهد. دختر و پسری که در جریان اتفاقات فصل سوم با آلوکارد آشنا شدند، دقیقا مهر تاییدی بر این خلق و خوی بد و غیرقابل اعتماد انسانها بود تا باعث رویگرداندن همیشگی آلودکارد از مردم عادی شود. اما درست وقتی که آلوکارد باری دیگر در روزمرگیهای خستهکنندهی قلعهی خانوادگیاش غرق شده است، یک ماجراجویی جدید پیش روی خودش میبیند. باز هم مردمی که به کمک نیاز دارند و تنها چشم امیدشان به آلوکارد افسانهای است. خونآشامی که برخلاف پدر اهریمنیاش شخصیت بسیار مهربانی دارد و همانطور که مادرش او را نامگذاری کرده، نقطهی مقابل پدرش دراکولا محسوب میشود. حالا آلوکارد باید یک بار دیگر دربارهی زندگی چندین انسان تصمیمگیری کند. انسانهایی که بارها سو نیت خود را به او ثابت کردهاند و هر بار زحمات خیرخواهانهی او را با بدی جبران کردهاند.
از یک سوی دیگر، بلمونت و سایفا نیز خود را در قلب یک چالش فرسایشی مشاهده میکنند. برعکس آلوکارد که از راهروهای طولانی و اتاقهای پرتعداد و کاملا ساکت قلعه خسته شده و به دنبال یک جرقهی جدید میگردد تا باری دیگر زندگیاش را وارد یک ماجراجویی جدید کند، بلمونت و سایفا تمام این مدت وقت خود را با به پایان رساندن ماجراجوییهای مختلف پر کردهاند. از این روستا به آن روستا و از این هیولا به هیولایی دیگر. بلمونت و سایفا که حالا هماهنگی بسیار بالایی در مبارزات دارند، زندگی خود را محصور در یک روزمرگی خستهکننده میبینند که هر بار به یک حادثهی ناگوار ختم میشود. اما این دو نفر نیز رفته رفته با یک مشکل جدید – یا بهتر است بگوییم همان مشکل قدیمی – روبهرو میشوند و درمییابند که عدهی زیادی از خونآشامها و طرفداران ولاد دراکولا، قصد باز کردن یک پورتال به جهنم و بازگرداندن دراکولا به زمین را دارند. بلمونت و سایفا که تا پیش از این فکر میکردند یک بار برای همیشه پروندهی ولاد دراکولا را به پایان رساندهاند، حالا باید هر روز در گوشهای از این سرزمین به دنبال متوقف کردن گروههای کوچک و بزرگی باشند که قصد بازگرداندن دراکولا به زمین را دارند.
علاوه بر دو خط داستانی موازی که در یک سوی آن آلوکارد و در سوی دیگرش بلمونت و سایفا حضور دارند و نهایتا در یک نقطهی داستانی مشترک با یکدیگر برخورد میکنند، دو شخصیت مهم دیگر را نیز داریم که هر یک پروسهی منحصر به فرد خود را برای به تکامل رساندن شخصیتپردازیشان طی میکنند. هکتور و آیزاک که هر دو از همراهان ولاد دراکولا در جریان حوادث ابتدایی سریال محسوب میشوند، دو شخصیت مهم دیگر سریال هستند که هرکدام سرگذشت جالبی را از زمان جدا شدن از دراکولا پشت سر گذاشتهاند. این دو نفر که قدرت آهنگری ارواح را در اختیار دارند و میتواند ارواح جهنمی را در کالبد جنازهها به زمین برگردانند و به هیولاهای جهنمی تبدیل کنند، هر کدام حکم یک ارتش تکنفره را دارند که به تنهایی میتوانند تهدید بسیار بزرگی برای انسانها محسوب شوند. راستش را بخواهید تکامل شخصیتی هکتور و آیزاک در جریان فصل چهارم سریال کسلوانیا نیز یکی دیگر از مهمترین نقاط قوت این سریال است که در قالب فصل پایانی آن به تکامل میرسد آیزاک که در ابتدا بسیار وفادارتر از هکتور به نظر میرسید و ماشین کشتار بیرحم دراکولا در مقابل انسانها محسوب میشد، در موقعیتی مشاهده میشود که به جای تبدیل کردن جمعیت عظیمی از جنازهها به شیاطین جهنمی و افزودن آنها به سپاه هیولاهایش، به ارتش هیولاهای خود دستور میدهد که آنها را یک به یک دفن کنند.
شیوهی دست و پنجه نرم کردن آلوکارد با آدمهای پیرامونش را به خاطر دارید؟ آلوکارد همواره در مقابل ظلم و ستم غیرمنطقی و بیرحمانهی انسانها سکوت میکند و به فکر انتقام گرفتن یا اصلاح کردن تمامی آنها نیست. آیزاک اما در این زمینه دقیقا نقطهی مقابل آلوکارد محسوب میشود و به هیچ وجه حتی کوچکترین رفتار بیرحمانه و توام با ظلم و ستم انسانها را تاب نمیآورد. این شخصیت که گذشتهی سختی را سپری کرده و تقریبا تمام آدمهایی که در زندگیاش مشاهده کرده در حق او جفا کردهاند، تا آخرین دقایق فصل سوم، یک هیولای خونریز و غیرقابل کنترل از خود نشان داده بود که گویا میخواهد در جریان فصل چهارم جهان را با ارتش هیولاهایش فتح کند. اما در طول این فصل تغییرات بنیادین بسیاری را در او مشاهده میکنیم. از دفن کردن جنازههایی که برایش حکم سرباز بیشتر برای افزودن به ارتشش را داشتند گرفته تا بخشیدن هکتوری که تمام این مدت فکر کشتنش را در سر میپروراند. پیچشهای شخصیتی آیزاک به قدری سریع و پیچیده رقم میخورند که پس از به پایان رسیدن داستان میخواهید یک بار دیگر قسمتهای مربوط به او را با تمرکز دنبال کنید تا از دلیل ایجاد تمامی این تغییرات شخصیتی در او مطلع شوید.
پس از آلوکارد، ترور بلمونت، سایفا و آیزاک، خط داستانی هکتور و دوستان جدیدش را داریم که یکی دیگر از تکههای این پازل بزرگ برای تکمیل کردن اختتامیهی فصل پایانی این سریال محسوب میشوند. هکتور حالا در قلعهی خانوادگی کامیلیا که با سهتا خواهر جوانش در آنجا مستقر شده و مثل همیشه درگیر جنگ است، زندانی شده و کامیلیا و خواهرانش نیز به قدرت آهنگری ارواح او نیاز دارند. چالش پیش روی کارمیلا و خواهرانش در قبال هکتور و ارتش جهنمیاش این است که چنانچه هکتور فعالیتهایش را آغاز کند و ارواح جهنمی را به زمین بازگرداند، تمامی این شیاطین فقط و فقط از خود شخص هکتور فرمانبرداری میکنند و در واقع هیچ ضمانتی وجود ندارد که هکتور پس از احضار ارتش جهنمیاش، به این چهارتا خواهر پشت نکند و از آنها انتقام نگیرد. از همین رو لنور (یکی از خواهران کارمیلا) پا پیش میگذارد و اقدام به جلب اعتماد هکتور میکند تا به هر طریقی که شده، کنترل او و ارتش جهنمیاش را در دست بگیرد. شخصیت لنور نیز به خودی خود یکی از جذابیتهای منحصر به فرد فصل چهارم سریال کسلوانیا محسوب میشود
شخصیت النور که در ظاهر یک دختربچهی زیبا و بامزه به نظر میرسد اما در حقیقت یک خونآشام چندهزار ساله است که همزمان با هکتور خودش نیز به چالش کشیده میشود. لنور در ابتدا قصد دارد با نزدیک شدن به هکتور و جلب اعتماد او، کنترل او و ارتش جهنمیاش را در دست بگیرد. اما رفته رفته یک شیمی خاصی بین این دو شخصیت شکل میگیرد که ماجرا را بسیار پیچیدهتر از قبل میکند. دیگر خواهران کارمیلیا یعنی مورانا و مخصوصا استریگا نیز هر یک آرکهای شخصیتی جذاب مختص به خود را دارند و ویترین شخصیتهای درگیرکنندهی سریال را تکمیل میکنند. یکی از نکات حائز اهمیت در رابطه با شخصیت پردازی کاراکترها در این سریال که در فصل چهارمش نیز به اوج خود رسیده، استایل ظاهری شخصیتها و فشن شخصیتی آنهاست که از هر یک از کاراکترهای حاضر در سریال یک شخصیت منحصر به فرد تشکیل میدهد. سریال انیمیشنی کسلوانیا مثل خیلی دیگر از انیمههای ژاپنی معروف و همچنین انیمیشنهای غربی پرطرفدار، از سبک هنری بسیار جذاب و چشمنوازی برخوردار است و طراحان شخصیتها و بهویژه هنرمندان اکشنها و مبارزات سریال به خوبی توانستهاند سبک هنری منحصر به فرد خود را در قالب این سریال انیمیشنی خلق کنند.
این سریال جزو معدود آثار انیمیشنی است که تنها شکل ظاهری هر یک از شخصیتها میتوانید ویژگیهای شخصیتی زیادی را در رابطه با آنها بازگو کند و این تنها مربوط به نوع لباس پوشیدن و تجهیزات متصل به آنها نمیشود. بلکه هر یک از کاراکترها به طریقی از سبک هنری مخصوص به خود برای لباس پوشیدن، حرف زدن، حرکت کردن، جنگیدن و البته تصمیم گرفتن و فکر کردن برخوردارند.
فصل چهارم سریال کسلوانیا درست همانطور که در تمامی بخشها در کاملترین فرم خودش قرار گرفته، در زمینهی اکشنها و سبک منحصر به فرد مبارزات نیز روی دست فصلهای قبلی بلند میشود (با فاکتور گرفتن سکانس مبارزهی نهایی ولاد دراکولا) و یک تجربهی سرتاسر هیجان و مملو از لحظات غافلگیرکننده و موقعیتهای نفسگیر را به ارمغان آورده است. سریال کسلوانیا به طور معمول اثری بزرگسالانه و پر از خشونتهای بصری است. فصل چهارم نیز از این قاعده مستثنا نبوده و تمام تلاش خود را برای استفادهی هوشمندانه از این ردهبندی سنی و امکانات بصری به کار گرفته. بدون شک سکانس مبارزهی نهایی کارمیلیا را میتوان بعد از باس فایت ولاد دراکولا، بهترین نبرد این سریال معرفی کرد. سکانسی که در آن موسیقی و گرافیک شانه به شانهی یکدیگر یک مبارزهی خونین و بسیار خشن را به نمایش در میآورند و به غافلگیرکنندهترین شکل ممکن آن را به پایان میرسانند.
سریال کسلوانیا همواره پر بوده از پیچشهای ناگهانی داستان و اتفاقات غافلگیرکنندهای که به هیچ طریقی نمیتوانید آنها را از قبل پیشبینی کنید این روند غافلگیرکننده و غیرقابل پیشبینی بودن داستان حتی تا واپسین لحظات اپیزود پایانی فصل چهارم نیز ادامه پیدا میکند. جایی که ترور بلمونت نهایتا در جریان بزرگترین مبارزهاش در تمام طول سریال، در مقابل مرگ قرار میگیرد و چشم در چشم مرگ با او مبارزه میکند. ورود ناگهانی این شخصیت اهریمنی که از مرگ تغذیه میکند، با اینکه از لحاظ داستانی پیشزمینههای زیادی برایش تعریف شده بود و حقیقتا شما را غافلگیر خواهد کرد، بیشتر یک آرک داستانی نمادین برای به تکامل رساندن خط داستانی ترور بلمونت به نظر میرسید. شخصیتی که به معنای واقعی کلمه روبهرو شدن ترور بلمونت با مرگ و از پای در آوردن آن را به نمایش درآورد و افسانهی آخرین بازمانده از خاندان بلمونت را به تکامل رساند.
همانطور که احتمالا میدانید و از موفقیتهای عظیم این سریال نیز پیداست، نتفلیکس با اینکه داستان بلمونت و سایفا و آلوکارد را در قالب این چهار فصل به طور کامل روایت کرد و به پایان رساند، قصد تولید مجموعههای بیشتری را در دنیای این انیمیشن در سر دارد. با یک مرور کلی بر نحوهی به پایان رسیدن داستان در اپیزود پایانی فصل چهارم میتوان چندین فرضیهی موجود برای چگونگی ادامه پیدا کردن داستان در قالب یک اسپینآف جانبی و مستقل را مشاهده کرد. برای مثال میتوان به داستان مرموز و عجیب سنت ژرمن و سرگذشت غیرعادیاش اشاره داشت که با قاطعیت نمیتوان از وضعیت او در پایان داستان گفت. یا از سویی دیگر قدم نو رسیدهی خاندان بلمونت (فرزند ترور و سایفا) را داریم که میتواند شخصیت اصلی یک مجموعهی جداگانه باشد. فرزندی که سرکشی و فن مبارزه را از پدرش آموخته و استفاده از جادوهای مختلف را از مادرش. بدون شک این شخصیت میتواند روایت بسیار جذابی را در دنیای کسلوانیا رقم بزند. و در پایان کلیفهنگر شوکه کنندهی سریال را داریم که تنها در چند ثانیه به نمایش در میآید و هوش از سر بیننده میپراند. اگر هنوز فصل چهارم سریال Castlevania را تماشا نکردهاید، سر در آوردن از این سوپرایز غافلگیرکننده را برعهدهی خودتان میگذاریم تا حتی ذرهای از لذت تکرار نشدنی این پایانبندی بینظیر کم نشود.
سریال Castlevania به لطف روایت نفسگیر، پر از پیچ و خم و البته مملو از لحظات غافلگیرکنندهی فصل چهارم و پایانیاش، یک جمعبندی به یاد ماندنی و اختتامیهای باشکوه را برای یکی از بهترین اقتباسهای صورت گرفته از روی یک بازی ویدیویی رقم میزند. این سریال مجموعهای از خطوط داستانی و روایتهای موازی و چندشاخه را در خود جای داده و در فصل پایانی خود تمامی خطوط داستانی را در یک نقطهی به یاد ماندنی به پایان میرساند و هر یک کاراکترها نیز بهترین پایانبندی را در نوع خودشان دریافت میکنند.
- اکشنهای منحصر به فرد سریال کسلوانیا در بالاترین سطح خود همراه با امضای خاص این مجموعه
- شخصیتهای جدیدی که جای خالی شخصیتهای محبوب قبلی را پر کردهاند
- پایانبندی بسیار خوب داستان و به نتیجه رساندن خط داستانی هر یک از کاراکترها به طور جداگانه
- حضور معنوی ولاد دراکولا و همسرش پس از گذشت یک فصل کامل از حذف شدنشان از سریال
- زمینهچینی هوشمندانه برای کلید خوردن ماجراهای جدید در آیندهی سریال و همچنین محفوظ نگهداشتن پتانسیل موجود در برخی از روایتهای جانبی
- پیچش شخصیتی عجیب سنت ژرمن در این فصل حفرههای داستانی زیادی ایجاد میکند
- قدرت ماورایی هیولای مرگ در مبارزهی نهایی، عملا از لحاظ داستانی با تمامی برنامهریزیهای این شخصیت برای بازگرداندن دراکولا در طول این فصل، در تضاد است
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید