سریال Chapelwaite روایتگر زندگی یک ملوان جوان به نام چارلز بون به همراه سه فرزندش است. چارلز پس از یک سفر دریایی سخت که در آن همسرش را از دست داده، به عمارت خانوادگیاش که حالا به او به ارث رسیده نقل مکان میکند. عمارتی به نام چپل ویت. سریال Chapelwaite یک داستان مرموز و روانشناختی را در بستری گوتیک و ترسناک روایت میکند. داستانی که میخواهد به بطن یک بیماری روانی نفوذ کند و اجزایش را به تصویر بکشد و برای خلق بهترین تجربهی ممکن نیز تمامی امکانات روایی را فراهم آورده.
از یک سوژهی خوب مثل یک توهم کرمآلود گرفته تا شهری که درحال پوسیدن است و مردم آن به جان یکدیگر افتادهاند. به این معجون مریض شخصیت اصلی متوهم و خوناشام فراری شهر را هم اضافه کنید تا همه چیز برای خلق یک تجربهی اتمسفریک و تاثیرگذار فراهم شود. با ما همراه باشید تا به بررسی سریال Chapelwaite ساختهی جدید شبکهی Epix بپردازیم.
سریال Chapelwaite دقایق اول خود را صرف به نمایش گذاشتن بدترین خاطرهی دوران کودکی چارلز میکند. شبی که به یکباره پدرش تصمیم میگیرد او را به بالای سر یک گودال ببرد و با چند ضربهی بیل بکشد. پدر چارلز ضربهی اول را که با بیل به صورت چارلز میزند، مادرش با اسلحهی شکاریشان به پدرش شلیک میکند و سکانس تمام میشود.
سریال با یک شروع طوفانی اصل مطلب را در کمتر از ۵ دقیقه به بیننده توضیح میدهد.
ماجرا دربارهی یک بیماری روانی است که پدر چارلز را به این روز انداخته و او را مجبور ساخته تا پسرش را بکشد. یا به قول خودش نجات دهد. او مدام در دور و اطراف خودش به طرق گوناگون تودهای از کِرمها را میبیند. کرمهایی که از درون بدنش بیرون میآیند، گویی از درون درحال پوسیدن است.
حالا که چارلز بزرگتر شده، سه فرزند دارد و به تنهایی درحال بزرگ کردن آنها در عمارت خانوادگیشان است. خود چارلز شروع به دیدن این توهمها میکند. سریال Chapelwaite غیرقابل توضیحترین سکانس خود را که همان سکانس مقدمهی سریال است، به طرز باورنکردنیای در طول هر قسمتش منطقیتر جلوه میدهد. این یک بیماری ارثی است که تمام مردان خانواده پیش از چارلز به آن مبتلا بودهاند و حتی احتمال پسرش کوچکش هم به آن مبتلاست.
چارلز در حقیقت یک مرد متشخص، باسواد و مهربان است که عملا نمیخواهد آزاری به دیگران برساند. اما خانوادهاش اسم و رسم خوبی در شهر کوچک Maine ندارد و همیشه نزد مردم از اسم چپل ویت بسیار بد یاد میشود. چارلز که نسبت به تمامی این ماجراها بیخبر است، سعی دارد اسم خانوادگیاش را احیا کند و خودش را خوب و دقیقا برعکس مردان قبلی خانوادهاش نشان دهد. تضادی که بین سبک زندگی چارلز و تصویر ذهنی مردم از او وجود دارد، به همراه روند رو به رشد بیماری روانی چارلز، دقیقا دو جادوییاند که سریال Chapelwaite بیننده را با آن درگیر این نمایش میکند.
سریال Chapelwaite در واقع یک اقتباس دگرگونشده از روی یکی از داستانهای استیون کینگ محسوب میشود. داستانی به نام Jerusalem’s Lost در کالکشن «شیفت شب». اما راستش را بخواهید سریال چپل ویت را نباید زیر سایهی استیون کینگ معرفی کرد. داستان «گمشدهی اورشلیم» البته که ترسناک و تاثیرگذار بود، اما فقط سه یا چهار شخصیت داشت و به طور کلی در حد و اندازهی سریال Chapelwaite روایت نمیشد.
این سریال شامل چندین کاراکتر مهم و غیرمهم است که هر یک رفته رفته به طریقی به یکدیگر متصل میشوند
اکثر شخصیتها هجمهی سنگینی را به سمت چارلز بون گرفتهاند و برخی نیز این وسطها از او پنهانی حمایت میکنند. اما سوالی که در اینجا مدام در ذهن بیننده نقش میبندد این است که آیا چارلز بون به عنوان مرد دیوانهی امروز عمارت چپل ویت، ارزش حمایت شدن را دارد؟ اگر مثل آنها به دیگران آسیب برساند چه؟ چرا که آنها هم قبلا آدمهای خوبی بودهاند تا اینکه…
اینها تماما شکها و سوالهایی هستند که در حین تماشای سریال Chapelwaite شما را تعقیب میکنند. همزمان وقتی که شما درحال تماشای بازی زیبا و تماشایی آدرین برودی هستید. بر کسی پوشیده نیست که احتمالا بسیاری از تماشاگران این سریال به هوای تماشای آدرین برودی آن را انتخاب میکنند. حتی اگر اینطور هم باشد، سریال چپل ویت به هیچ وجه شما را ناامید نخواهد کرد.
چارلز بون شخصیتی ناآرام، دوقطبی، پارانویدی و مضطرب دارد و آدرین برودی نیز با ظرافت هرچه تمام توانسته این حالات سخت را پیادهسازی کرده و مردی را زندگی کند که دیگر تفاوت بین واقعیت و توهم را نمیداند.
بدون شک یکی دیگر از برگهای برندهی سریال Chapelwaite بستر زمانی داستان و اتمسفر حاکم بر محیط سریال است. معماریها، طراحیهای لباس، معماریهای داخلی و طراحی درشکهها تماما از شاخصههای نمادین نیمهی ابتدایی قرن ۱۸۰۰ محسوب میشوند و زیباییهای ترسناک و گوتیک سریال را دوچندان کردهاند. به همهی این موارد، سبک و سیاق منحصر به فرد فیلم برای مرتبط کردن المانهای داستانیاش به یکدیگر با موارد بصریای مثل کرم، جای زخم، پوسیدگی، خون و … را هم اضافه کنید تا ویترین ویژگیهای بصری فیلم کاملتر شود.
تیم طراحی صحنهی این سریال همچنین در طراحی قابهای فیلمبرداری نیز عملکرد قابل قبولی داشتهاند و به طور کلی ظاهری متفاوت و منحصر به فرد را در ساختهی خود به ارمغان آوردهاند.
سریال Chapelwaite قطعا انتخاب مورد علاقهی تمامی علاقمندان به سینمای قرن هجده و نوزده خواهد بود و از لحاظ بصری میتوان آن را در عین مشمئزکننده بودنش، زیبا و همراه با استایل توصیف کرد.
یکی دیگر از مواردی که اشاره کردن به آن در این مطلب خالی از لطف نیست، نقطه نظرات زیرکانهی سریال نسبت به مسائل نژادپرستانه است. چارلز بون پدر سه فرزند از مادری ژاپنی است و هر سه نفر شکل و شمایل شرقیها را به خود گرفتهاند. وقتهایی که این سه کودک در شهر قدم میزنند، مدام از سوی دیگران مورد هجمه قرار میگیرند و به نژاد آنها توهین میشود. سریال دقیقا سالهای ابتدایی استقلال آمریکا را به تصویر میکشد. زمانی که به سیاهپوستان به چشم بردههای کاری نگاه میشد و کسی زندگی عادی و آبرومندانهی انسانهای غیرسفیدپوست را بر نمیتابید.
سریال Chapelwaite همواره با عناصر داستانی خودش سعی در به تصویر کشیدن تبعیض را دارد. تبعیض میتواند در فرمها و شرایط مختلف اتفاق بیفتد و در اغلب مواقع نیز در کمال ناعادلانه بودنش، به ندت محکوم میشود. مورد هجمه قرار گرفتن فرزندان چارلز به خاطر رنگ پوست و شکل صورتشان، یا خود چارلز به خاطر آوازهی بدی که از اسم مردان قبلی خانوادهاش به جای مانده، هر دو از جمله تبعیضهای ناعادلانهای هستند که سریال چپ ویت نسبت به آنها ساکت ننشسته و موقعیتهایی را به تصویر کشیده که در سرتاسر جهان در گوشهای خلوت اتفاق میافتند و کسی به آنها توجهی نمیکند.
سریال Chapelwaite یک اثر ترسناک روانشناختی در محیطی گوتیک است که آدرین برودی در نقش شخصیتی دیوانه و در عین حال خونسرد در مرکز آن خوش میدرخشد. تمام فیلم یک معمای سردرگم است که قدم اول برای حل کردن آن ، پیدا کردن خود معماست. اگر شما نیز از طرفداران آن دسته از آثاری هستید که در برههی زمانی ۱۷۰۰ تا ۱۸۰۰ میلادی جریان دارند، سریال چپل ویت قطعا پیشنهاد بسیار خوبی برای شما خواهد بود و با تجربهی ترسناک و اتمسفریکش، بدون شک از آن لذت خواهید برد.
- شخصیتپردازی خوب سریال از چارلز بون و اعضای قبلی خانوادهاش
- نحوهی پرداختن سریال به یک بیماری روانی و دقیق به تصویر کشیدن اجزای آن
- اتمسفر گوتیگ و گیرای سریال در کنار استایل کلاسیک قرن 18 میلادی
- یک روایت منحصر به فرد و متفاوت از داستانهای خونآشامی
- جلوههای ویژهی نهچندان مطلوب سریال حین نمایش دادن برخی از محیطهای باز
- چالش بزرگ سریال برای پر کردن ساعات باقی مانده پس از نیمهی اول فصل
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید