نقد سریال Chucky

نقد فصل اول سریال Chucky – چاکی

بازگشت به‌ اصلی از جنس کشت و کشتار!

1%
  • 0/10
نقد فصل اول سریال Chucky – چاکی ۴ ۲۵ آبان ۱۴۰۰ نقد سریال خارجی کپی لینک

Chucky سریالی‌ست آمریکایی در ژانر وحشت؛ ساخته‌ای براساس مجموعه فیلم‌های بازی بچگانه Child’s Play از «دان مانچینی» و در اصل دنباله‌ای‌‌ست بر هفتمین فیلم از این مجموعه، یعنی فرقه چاکی (Cult of Chucky). این سریال توسط شبکه Syfy و USA Network تولید شده‌است و برای اولین بار در ۱۲ اکتبر ۲۰۲۱ میلادی از این دو شبکه پخش شد. داستان چاکی (به صداپیشگی برد دوریف) را دنبال می‌کند که یک سری قتل‌های مرموزی در شهر آرامی از ایالات متحده انجام می‌دهد.

طبیعتا برای چنین سریالی که شاید در هر قسمت، حداقل یک قتل وجود داشته باشد، از ابتدا این پرسش در ذهن مخاطب نهادینه می‌شود که اولین قربانی سریال کیست؟ داستان با اعلام تعدادی از مرگ‌های مرموز که از رادیو اعلام می‌شود شروع شده و از زاویه دید شخصی که تنها می‌توانیم فرض کنیم همان چاکی قصه ماست، زن جوانی را می‌بینیم که پشت سرش حضور شخصی را احساس می‌کند؛ برمی‌گردد، صحنه روی نفس نفس زدن زن جوان کات می‌خورد و به زمان حال منتقل می‌شویم.

این‌بار قهرمان داستان به جای کودک، یک نوجوان است. وقتی یک کودک در مرکز داستانی از کشت و کشتار قرار می‌گیرد، انتقال ترس به مخاطب در نسبت با اعتماد کردن به آن کودک است که حالتی ناامیدکننده را منتقل کرده و از شدت وحشت خالص کم می‌شود. در اینجا اما، وجود یک نوجوان در مرکز سریال داستان را جذاب‌تر می‌کند.

به هر حال جیک (زکری آرتور) در زندگی دوران جوانی‌اش با مشکلات و مسائل زیادی دست و پنجه نرم می‌کند؛ از مشکلات خانوادگی، احساسی، منزوی شدن و دوستان گرفته تا قلدری‌های مدرسه، که همین موضوع کمک کرده تا چاکی در این میان ورود جالب و گیرایی داشته باشد. داستان سریال چاکی از همان ابتدا با ترتیبی مناسب، لبریز شده از عناصری که برای طرفداران ژانر وحشت -مخصوصا وحشت کلاسیک- پسندیده است.

خالق سریال که تلاشش بر این بوده تا -برای مداخلات فیلم و سریال- بازیگران اصلی فیلم را به دنیای سریال بیاورد، با پیچش مفاهیم شناخته‌شده‌ و فلش‌بک‌هایی برای ارائه داستان زمینه -که نقش مهمی در بررسی ریشه‌ای شخصیت دارد- حس تازه‌ای به بیننده منتقل می‌کند. در طول داستان به سرعت با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم. در واقع با هدف ارتباط‌سازی با مخاطب، نوعی مطالعه شخصیتی سریع در چند قسمت اول سریال بکار گرفته می‌شود تا از چالش‌ها، زندگی‌ و رازهای افراد پرده‌برداری کند اما در کل روند در کندی و تندیِ سرعت، حالت رفت و برگشتی دارد. 

شاید در ابتدا اساس روایت به سریال‌هایی بر بستر محیط مدرسه (درام دبیرستانی) شبیه باشد اما وقت زیادی برای اسکان دادن عروسک قاتل در محله جدیدش تلف نمی‌‌شود و طولی نمی‌کشد تا در عرصه شروع تغییرات قرار بگیریم. از طریق رفتار به دور از قضاوت چاکی، در نسبت رابطه‌ای دوستانه با جیک، امکان همدردی با انگیزه‌های این عروسک قاتل وجود دارد. گاهی به وضوح می‌توان دریافت که این شخصیت منطقی تصور شده؛ حقیقتی عجیب و غریب. ازطرفی القای چنین مفهومی هنر زیادی می‌طلبد که در کنار طنز و شوخی‌‌های معمول در میان داستانی خونین، کار سریال در این مورد خوب بوده است.

نقد سریال Chucky
از ابتدای داستان، بدون هیچ زمینه‌چینیِ اضافی، چاکی به مخاطب معرفی شده و وارد دنیای مهیج سریال می‌شویم

سریال چاکی در اصل هم به تمایلات مجموعه و دنیای سینمایی خود متعهد است و هم از نوع ابدا می‌کند. چیزی از خشم چاکی کم نشده و سریال به لحن خشونت آمیز داستان وفادار است. ماهیتی منحصر به فرد دارد که با میزان مناسبی از آزادی روایی و صراحت داستانی همراه شده. حالت مرشد گونه چاکی شکلی نوستالژیک دارد؛ شامل چشم‌اندازی‌ست از پرورش یک قاتل سریالی دیگر که ممکن است رویاهای خونین او را دنبال کند. انعکاس تصویر چاکی روی چاقو و همراهی متقارن جیک در کنار او به طور واضح سخن از روابط این دو دارد.

سریال چاکی در اصل هم به تمایلات مجموعه و دنیای سینمایی خود متعهد است و هم از نوع ابدا می‌کند

قسمت دوم با فضا دادن به جزئیات، روند داستانی را آرام می‌کند؛ از هالووین در شهر هکنساک (Hackensack) -زادگاه قاتلان مثال‌زدنی- انتظار چنین روند آرامی نمی‌رفت؛ گرچه این سیاست، ممکن است توقفی کوتاه برای توسعه خط داستانی باشد و لزوما بی‌هدف نیست. در این قسمت مقابله چاکی در نسبت با برخی شخصیت‌ها از جذابیت‌های فصل به‌شمار می‌رود؛ چون در اصل اعجاب دوره نوجوانی با امتیاز کنجکاوی همراه است. این‌که چاکی برخی را به بیراهه می‌کشد ممکن است لذت بخش جلوه کند. در طول داستان با شک‌هایی مواجه می‌شویم و روی هم رفته، از سختیِ تمایز دادن ‌فانتزی و واقعیت به‌عنوان ابزاری‌ برای خلاق نگه‌داشتن داستان استفاده شده است.

از قسمت «دوست دارم به آغوش گرفته شوم» (I Like to Be Hugged) در نسبت با کشش و قوس داستانی، طولی نمی‌کشد تا به پستی و بلندی‌های خشونت، اوج اشتیاق به قتل، نزدیک شدن به عرصه تاریک جیک و در واقع به نقطه عطف داستان برسیم؛ حرف‌هایی از خاص بودن اولین قتل گفته می‌شود اما به لحظه تزریق آدرنالین نمی‌رسد. جایی فلش‌بک‌ها به نوعی حواس‌پرتی می‌مانند و به تکرار حرفشان می‌پردازند؛ آن‌هم با حالتی ایستا و از طریق خلق جهانی موازی برای مقایسه و ربط دادن ارتباط چاکی و جیک، با میلِ چارلز لی ریِ جوان به قتل (نمایانگر بلوغِ شیطانِ نیوجرسی). البته طرح سوال، استعاره و مقایسه‌هایی از زندگی معمول جیک و آینده متصورش، تماتیک هوشمندانه‌ای به داستان اضافه کرده و آن‌را به سمت تعادل و نتیجه‌گیری می‌برد. در حالی‌که طرفداران فرنچایز برای حضور چهره‌های آشنا انتظار می‌کشند، اوایل سریال چاکی، در میان مقدمه‌ها، داستان‌های فرعی و آشوب‌ها، عنصر تردید در انتخاب مسیر جیک و بحث بر ذات، روان انسانی، امیال و ناتوانی‌ها حالتی درگیرکننده برای جذب مخاطب ایجاد می‌کند.

با نزدیک شدن به میانه سریال، پذیرش احساس پررنگ تر شده، غرق شدن در تغییراتِ سریع در پیِ رفتار شخصیت‌ها و نوعی فوریت برای بپا کردن هیاهو احساس می‌شود؛ این مسائل زمینه مهمی از داستان را شکل می‌دهند که طبیعتا با توقعات چاکی از جیک ارتباط مستقیم پیدا می‌کند. با نیمه تاریک و بدخواهِ چاکی بیش‌تر آشنا می‌شویم؛ انتقالی دقیق و شاید بدون اغراق به یک هیولا. داستان به سمت آشفتگی و حدسیات مبهم سوق پیدا می‌کند، وحشت در چهره شخصیت‌هایی که به دام چاکی گرفتار شده‌اند آشکار است، تئوری‌های توطئه رنگ پیدا می‌کنند و انتظار برای درگیری‌های بعدی بالا می‌رود. گاهی گمان می‌رود که روند کشتار قرار است به طرز خسته‌کننده‌ای ادامه پیدا کند؛ در اصل اما وقتی کار به بازیِ بزرگسالان داستان می‌رسد، سریال چاکی کمی ضعف دارد. این موضوع در واقع بخش حوصله سر بر سریال را شکل می‌دهد که البته در میان تنش و آشفتگی‌های درحال شکل‌گیری ممکن است کمتر توجه جلب کند.

نقد سریال Chucky
مقابله چاکی با برخی شخصیت‌ها، موقعیت‌های مختلف را جذاب و جالب کرده و در اصل هسته اصلی سرگرم‌کننده بودن داستان است

دستکاری گذشته، آینده و حالِ این جهان ادامه‌دار است و به زیبایی در کنار دینامک و تغییرات شخصیتی ملموس است. ورود چهره‌های آشنا به‌خوبی مهندسی شده. در اپیزود پنجم اوضاع خیلی بهتر است؛ بحث خودشناسی، فرصت‌های جدید و تلاش برای بقا کم کم مطرح می‌شود. به نقطه عطف اصلی می‌رسیم و برخلاف قسمت‌های قبلی که روند صعودی ثابتی داشت، خط‌های داستانی و فلش‌بک‌ها کمی سر و سامان می‌گیرند، اکثر شخصیت‌ها به‌خود می‌آیند و کاری‌های عجیبی که باید نمایش دهند را انجام می‌دهند؛ لحظاتی دیوانه‌وار و سرگرم‌کننده که مخاطب را میخکوب می‌کند. داستان با تغییر دراماتیک دقیقی بعد از پنج قسمت از صداقت بیشتری استفاده می‌کند اما همچنان مسائل مربوط به داستان پس‌زمینه را تقویت نکرده است. برای کسانی‌که به‌وسیله سریال وارد مجموعه و دنیای سینمایی داستان می‌شوند، سازنده سعی کرده در چالش با عنصر زمان، جهان اصلی داستان را به‌شکلی در یک قسمت خلاصه کند. به هر حال سریال درکل ۸ قسمت دارد و در بدترین یا بهترین حالت‌هایش، بهینه‌سازی تا حدی صورت گرفته است.

سریال چاکی واقعا سرگرم کننده‌است. داستانی محکم، پر پیچ و تاب‌ و بامزه، با تکه‌هایی از خشونت که تا مرز سردردهای آزاردهنده نمی‌‌رود؛ خلق مجددی دقیق و بسته‌ای اپیزودیک از آشفتگی که برای عاشقان چاکی لذت بخش است. به‌طور کلی، تمایل به رشد و صعود به ورای کلیشه‌های سبک خودش را دارد؛ نامه‌ی عاشقانه‌ای به دنیای سینمایی داستان که در عین حال رو به جلو حرکت می‌کند.

آپدیت نقد سریال Chucky تا پایان فصل اول

سریال چاکی نشان داده که اثری‌ست جاه‌طلبانه، در مقابله با جیک اما گاهی جهان داستان به‌سبب وقت گذاشتن بیش‌از حد روی جزئیات فرعی شخصیت اصلی، شلوغ می‌شود و به دسته‌ای از اولویت‌های مشوش برای کاوش شباهت پیدا می‌کند. در سه قسمت آخر فصل جلوه‌هایی از خلاقیت دیده می‌شود؛ در حالی‌که تعدادی از زمینه‌های داستان کاملا توسعه نیافته‌اند، مجموعه‌ای از جهت‌گیری‌های دیوانه‌وار در عناصر روایی جدید به‌چشم می‌خورد. فلش‌بک‌ها اهمیت پیدا می‌کنند و هوشمندانه با موضوع اصلی همسو می‌شوند (گرچه همچنان جنبه تاکیدی دارند و قاتل روند طبیعی سریال هستند!). به‌مرور، عناصر جدید سریال چاکی ارزش کمتری نسبت به جزئیات مربوط به میراث این داستان پیدا می‌کنند. داستان همیشه رو به جلو حرکت می‌کند و با همین نسبت، زمینه‌چینی و خلق شخصیت‌ها پیگیری می‌شود. شخصیت‌های جدید در سایه‌ی سوالات مشخصی وارد داستان می‌شوند و نقش و بینش‌ها به‌‌خوبی و با قدرت تغییر پیدا می‌کند. گاهی برای حفظ تعادل و با هدف نزدیک شدن به وضعیت افراد، سرعت روایت زیاد شده و از طرفی مایه کمدی سیاه، در مقام مکانیزم بازدارنده‌ای در تضاد با اصول سریال، داستان را در بر می‌گیرد؛ در نتیجه اثر به‌صورت کامل در پرداخت‌های شخصیتی و زمان اختصاص داده به آن‌ها موفق نیست.

گویا راوی زمان کافی برای روایتش ندارد

با حالتی عجیب یا روان‌پریشانه راز تکه‌های مشکوکی فاش می‌شود و ارتباط‌ها معنای بیشتری پیدا می‌کنند. در این میان ویرانی‌های عاطفی سعی بر گرم نگه‌داشتن داستان دارند. گاهی وحشت گم شده و حواس‌پرتی، انحرافات و ارزش‌های سطحی در ارجاعات جای آن‌را می‌گیرد، گاهی نگاه‌های چاکی باعث شوکه شدن مخاطبش می‌شود و رفتار مخاطب در این مقابله‌ی هولناک مسخره و اغراق‌آمیز جلوه می‌کند. البته کار سازنده در متعادل ساختن ماهیت احمقانه و ذات تاریک اثر، به‌نوعی که شایسته این جهان داستانی باشد خوب است؛ مصداق آن در صورت آش و لاش چاکی نمود پیدا می‌کند! این اثر فرق حرکت و توقف را درک کرده اما تکه‌هایی از روایت باید مبهم می‌ماند. در عوض حلقه‌ها درحال متصل شدن هستند؛ سر و صدای آن کمی اذیت کننده‌ است و شیوه اشتراک‌گذاری آن غیرقابل کنترل.

فصل اول سریال چاکی در زبان سه قسمت پایانی به‌سبب سرگیجه و سرخوردگی‌های تکراری، به یک معماری روایی آشفته تبدیل می‌شود و کمبودهای خود را آشکار می‌کند؛ احساسی عجیب نسبت به اساس فیلمنامه. گویا راوی زمان کافی برای روایتش ندارد؛ خطوط داستانی جدید حتی قبل از شروع پایان می‌یابند! اوج گرفتن‌های تند ابزار توسعه داستان شده و تکه‌های ارزشمندی از بررسی‌های عاطفی افراد، با حرکت به سمت پایانی روانی رنگ می‌بازند. در مقابل گرچه هیجان داستان حفظ شده و در عین قابل پیش‌بینی بودن این هیاهو، عطف نهاییِ جذابی دارد، ضربه‌های فکری تاثیرگذار هستند، سرعت به‌شکل محدودی کم شده و به وادی قضاوت و غافل‌گیری نزدیک می‌شویم و نوع ارتباط جیک و چاکی در تغییر است. اصرار این عروسک قاتل همیشه جالب است و بررسی شخصیت منفی او همچنان جذابیت خود را دارد، چراکه دیگر تنها یک شیطان متافیزیکی نیست!

سریال چاکی کار خود را انجام می‌دهد و با اپیزودهایی غرق در خلق ساختار، در آخر شاهد پایانی وحشتناک می‌شویم. البته از بامزه بودن سریال چیزی کم نمی‌شود و صرفا با نمایشی از کشتار خاتمه نمی‌یابد. پایان فصل اول به‌خوبی با سوالاتی برای فصل دوم باز است و در کل سرنخ‌های خوبی به بیننده داده شده بود که در نهایت انرژی خود را آزاد می‌کنند. قوی‌ترین قسمت سریال، قسمت آخر آن است که به اکثر داستان‌های فرعی رسیدگی کرده و آن‌ها را به‌هم گره می‌زند (همچنان همه‌چیز عجولانه به‌نظر می‌رسد). جلوه‌های اسطوره‌ای چاکی جای توضیحات اضافی را می‌گیرد. تایید فصل دوم سریال چاکی برای مخاطبان آرامش‌بخش است چون در اصل این فصل، سیاست داستان برای خشونت‌های آینده را شکل داده. با شرارت به دید بهتری نگاه می‌شود چون تقریبا ترسناک‌ترین لحظه‌های سریال در اواخر آن خلاصه شده. کابوس‌هایی که مخاطب در انتظارش بود از راه می‌رسند، جلوه‌های ویژه جادوی خود را به نمایش می‌گذارد و فیلم‌برداری احساس خشم را برجسته می‌کند؛ افشاگری‌ها ادامه پیدا می‌کنند. حتی بررسی‌های شخصیتی در قسمت آخر عملکرد بهتری دارد.

سریال Chucky یک اثر بی‌نقص نیست و در یافتن تعادل روایی مشکل دارد، اما با تمرکز برحال و آینده‌، دلایل کافی، کمک‌ گرفتن از گذشته‌ی داستان و تعهد به دنیای سینمایی خود حرکت را رو به جلو می‌برد. قطعا حوادث سریال هم برای مخاطبان جدید و هم برای طرفداران این جهانِ داستانی جذاب است؛ حوادثی‌‌که سرانجام، تماشاگران را با یک پایان انفجاری در انتظار فصل دوم نگه‌ می‌دارد.


7 خوب
سریال Chucky یک اثر بی‌نقص نیست و در یافتن تعادل روایی مشکل دارد، اما با تمرکز برحال و آینده‌، دلایل کافی، کمک‌ گرفتن از گذشته‌ی داستان و تعهد به دنیای سینمایی خود حرکت را رو به جلو می‌برد. قطعا حوادث سریال هم برای مخاطبان جدید و هم برای طرفداران این جهانِ داستانی جذاب است؛ حوادثی‌‌که سرانجام، تماشاگران را با یک پایان انفجاری در انتظار فصل دوم نگه‌ می‌دارد.
  • ظاهر وحشتناک چاکی در طول سریال!
  • شروع داستان بدون اتلاف وقت
  • نورپردازی و جلوه‌های بصری درگیرکننده
  • صداپیشگی جذاب برد دوریف
  • بخش‌های بامزه‌ی داستان
  • وجود فلش‌بک‌هایی که روند طبیعی سریال را از بین برده
  • اساس روایت به‌سبب بخش‌های فرعی و ارتباطات زیاد اکثرا آرام و قرار ندارد
  • توسعه ضعیف شخصیت‌ها و بی‌نتیجه ماندن تعدادی جزئیات

مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
اشتراک
به من اطلاع بده
guest

4 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments