بازی Control با اینکه مشکلات زیادی دارد، اما یکی از عناوین موفق و قابل قبول استودیوی رمدی (Remedy) به حساب میآید.
سم لیک (Sam Lake) از آندست بازیسازانی است که به واسطه نگارش داستانهای چندلایه که چاشنی روانشناسی دارند، شناخته میشود. هنوز هم روایت ساختارشکن مکسپین (Max Payne) و الن ویک (Alan Wake) از یادمان نرفتهاند و طبیعی به نظر میرسد که از جدیدترین ساخته این بازیساز فنلاندی، انتظار بالایی داشته باشیم.
خوشبختانه کنترل ساختار روانشناسانه دارد و از همان شروع، مخاطب این موضوع را به وضوح میفهمد. در واقع تیم سازنده به سرعت تکلیف را مشخص میکند تا گیمر برای ادامه مسیر تصمیمش را بگیرد. داستان بازی پیرامون دختر جوانی به نام جسی فیدن (Jesse Faden) اتفاق میافتد که با ورود به ساختمان FBC و مشاهده جسد رئیس این سازمان، با بحرانی جدید مواجه میشود. جسی خودش از کارمندان این سازمان بوده و پس از چنین اتفاقی، به عنوان مدیر جدید کارش را آغاز میکند و در این راه در برابر نیروهای هیس (Hiss) قرار میگیرد. هیس نیرویی ماورایی است که با در اختیار گرفتن ذهن افراد سازمان، آنها را علیه شخصیت اصلی تحریک میکند. با این حال انگیزه ورود جسی به FBC چیز دیگری است و پیدا کردن برادرش، مهمترین دغدغه او به حساب میآید.
کنترل ساختار روانشناسانه دارد و از همان شروع، مخاطب این موضوع را به وضوح میفهمد
داستان بازی Control جذابیتهای زیادی دارد اما متاسفانه به واسطه فرم روایت، اجازه نمیدهد تا به کمال برسد. شخصیت جسی اگرچه تا حد زیادی به مخاطب شناسانده میشود اما متاسفانه بقیه کاراکترها کوچکترین پرداختی ندارند و این موضوع حتی برای دیلان (برادر جسی) هم صدق میکند. اگرچه سم لیک به روایتهای پیچیده و چندلایه معروف است، با این حال نمیتوان بازی Control را برای او یک دستاورد به حساب آورد. پایان بندی داستان هم مانند تیرخلاص عمل میکند زیرا نتیجهگیری آن، به قدری ضعیف و پیش پا افتاده است که مخاطب را از بازی میراند.
جای سوال دارد که چرا شخصیت آتی (Ahti) تا این اندازه خام باقی میماند؛ کاراکتری که با دیالوگهای فوقالعادهاش، دل هرکسی را میبرد. تصور کنید که یک نظافتچی مرموز در یک سازمان بسیار بزرگ مشغول به کار باشد و هر از گاهی هم با دیالوگهای پیچیده و عجیبش، شما را بیشتر به دانستن ادامه داستان ترغیب کند. از قضا همین شخصیت به یکباره از جریان روایت داستان خارج شود و دیگر هم اثری از او نیابید. شاید اگر سم لیک به نگارش داستان کاملا از پیش آماده شده اعتقاد داشت، مشکلاتی این چنین، گریبان بازی را نمیگرفت. این نویسنده فنلاندی هنگام نگارش سناریو، پایانش را نمیداند و به تدریج به انتها فکر میکند.
افت فریمریتهای ویران کننده، کمر بازی را شکسته و اجازه لذت بردن هرچه بیشتر را از آن سلب میکند
بازی Control با استفاده از موتور گرافیکی Northlight ساخته شده است که محصول داخلی رمدی به حساب میآید و میتوان این موتور را بهترین نمونه برای شبیهسازی دقیق فیزیک به حساب آورد. از بعد گرافیک میتوان این بازی را دوست داشت و همزمان از آن متنفر بود؛ احساسی که پیشتر در نسخه اول Rage تجربهاش کرده بودیم. کمتر بازیای را میتوان یافت که عملکرد بازیکن را روی محیط به صورت دقیق نشان دهد و حتی میزان خرابی به بار آمده را محاسبه کند. در نظر داشته باشید که اگر به یک میز ضربه بزنید، بسته به دور یا نزدیک بودن، جهت ضربه و حتی جنس آن میز، واکنشهای متفاوتی را شاهد خواهید بود و تا زمانی که محیط را از نو بارگذاری نکنید، خرابیهای به وجود آمده، باقی خواهند ماند.
در سوی دیگر افت فریمریتهای ویران کننده، کمر بازی را شکسته و اجازه لذت بردن هرچه بیشتر را از آن سلب میکند. باور کردنی نیست اما هربار که بازی را به هر دلیلی متوقف میکنید و سپس بخواهید راهتان را ادامه دهید، فریمریت به زیر ۱۰ میرسد که به هیچ عنوان برای یک بازی انتهای نسل هشتمی قابل قبول نیست.
طراحی چهرهها هم به جز جسی، دیلان و آتی تعریفی ندارد و ماهیچه صورت شخصیتها، مصنوعی حرکت میکند و این دوگانگی کاملا به چشم میآید. با تمام مشکلاتی که اشاره شد، بازهم کنترل از گرافیک چشمنوازی برخوردار است و اگر بتوانید روی PC و به صورت RTX تجربهاش کنید، لذت بسیار زیادی خواهید برد.
رمدی برای موسیقی بار دیگر سراغ یار دیرینهاش یعنی پتری آلنکو رفته و در کنار او از مارتین استیک اندرسون هم استفاده کرده است. هردوی این آهنگسازان از شناختهشدهترین نفرات حوزه بازیهای ویدیویی هستند و حضورشان در کنار یکدیگر، ترکیب بسیار خوبی را به وجود آورده. قطعات بازی Control فرم اتمسفریک دارند و نتهای بم که با ادوات الکترونیک اجرا میشوند، به خوبی با معماری ساختمان FCB هماهنگ هستند. در این بین شاید بد نباشد که به قطعه زیبای Take Control اشاره کنیم؛ اثری که در واقع توسط گروه Poet of the Fall نوشته شده و در یکی از سکانسهای بازی پخش میشود تا آدرنالین را در خون بازیکن به حداکثر برساند.
در بین بازیگرانی که برای این عنوان ایفای نقش کردهاند، کورتنی هوپ (Courtney Hope) و جیمز مککفری (James McCaffrey) خودنمایی میکنند که هردو پیشتر در بازیهای رمدی نقش پررنگی داشتهاند؛ بهخصوص مککفری که او را با صدای شخصیت مکسپین میشناسیم. اکثر هنرپیشههای بازی Control نقششان را باورپذیر و با دقت اجرا کردهاند که این موضوع، شامل نقشهای اصلی میشود. متاسفانه متعادل نبودن دیالوگها بین شخصیتهای اصلی و فرعی، سبب شده تا بعضی از کاراکترها چندان به چشم نیایند و زحمات صداپیشه هم به همین راحتی هدر میرود.
بازیکنانی که Quantum Break را تجربه کرده باشند، میدانند که کنترل به نوعی یک بازی اقتباس شده از این عنوان است؛ اثری که حالا تمامی پتانسیلهای نهفته در پدر معنویاش را آزاد کرده و به یک بازی کامل از لحاظ گیمپلی بدل شده است. جسی به کمک سلاح خاص و متفاوتی که در اختیار دارد، میتواند هرکاری را که فکرش را کنید، انجام دهد. راکت لانچر، شاتگان، مسلسل، کلت و… انواع و اقسام سلاحهایی هستند که جسی به آنها دسترسی دارد و در کسری از ثانیه هم بین آنها سوییچ میکند. در واقع تمامی سلاحها در دستان کاراکتر اصلی تغییر ماهیت میدهند و به یکدیگر تبدیل میشوند که همین موضوع، خیال مخاطب را از برداشتن دیگر سلاحها راحت میکند. این مورد برای تیرها هم صادق است و به خاطر بازگشت گلولهها به سلاح جسی، بحث برداشتن تیر به صورت کامل منتفی میشود. ضمنا قهرمان داستان، توانایی ارتقای سلاحش را دارد و حتی میتواند روی آن، مادهای متنوعی را نصب کند که بسیاری از آنها به کار میآیند.
از دیگر ویژگیهای گیمپلی کنترل، باید به قدرتهای فرابشری جسی اشاره کنیم که با آزاد کردن آنها، مسیر بازی تغییر میکند. بعضی از مناطق تنها به واسطه آزاد کردن قدرت خاصی قابل دسترسی هستند که متاسفانه شماری از مهمترین محتواهای بازی، آنجا قرار دارند. شاید برایتان عجیب باشد که در طول داستان، به ندرت با یک باسفایت مواجه شوید. آیا سازندگان فراموش کردهاند که باس طراحی کنند؟ پاسخ شما منفی است! همان مناطقی را که پیشتر صحبت کردیم، باسهای جذاب و متنوعی را درونشان نهفته دارند که مشخص نیست چرا سازندگان قصد رونمایی از آنها را در جریان اصلی بازی نداشتهاند. این موضوع قطعا یک امتیاز منفی برای تیم رمدی خواهد بود.
از دیگر ویژگیهای گیمپلی کنترل، باید به قدرتهای فرابشری جسی اشاره کنیم که با آزاد کردن آنها، مسیر بازی تغییر میکند
در مجموع محصول جدید استودیوی فنلاندی رمدی را میتوان یک پیشرفت نسبت به Quantum Break به حساب آورد و اگر مشکلات فنی و صدالبته داستان به ساختار آن ضربه نمیزدند، قطعا بازی بهتری هم میشد. با این حال Control ارزش یک بار بازی کردن را دارد و اگر میخواهید ۱۵ ساعت فارغ از همهجا فقط به یک اکشن خوش ساخت بپردازید، از این عنوان غافل نشوید.
- هسته اصلی داستان
- فیزیک بینظیر اجسام
- تخریبپذیری فوقالعاده
- موسیقی شنیدنی
- اکشن پر زد و خورد
- افت فریمهای اعصاب خردکن
- داستانی که سرانجام غیرمعقولی دارد
- اکثر شخصیتها پرداخت ضعیفی دارند
- عدم وجود باسفایتهای متنوع در جریان اصلی داستان و در مقابل، مخفی بودن تعداد زیادی از باسهای جذاب
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید