فیلم Dark Phoenix جدیدترین قسمت در مجموعه X-Men است که یک بار دیگر به یکی از مهمترین داستانهای جهان X-Men یعنی «ققنوس سیاه» میپردازد اما در به تصویر کشیدن تکامل «جین گری» و پیوندهای عاطفی او با همرزمان و عزیزان خود به کلی ناتوان ظاهر شده است.
مجموعه فیلمهای X-Men در طول این ۱۹ سال که از حضورشان بر پردهی نقرهای میگذرد، راه درازی را طی کردهاند. هر چند که به دلایل مرتبط با حقوق ناشرین و کپی رایت، جهان این قهرمانان و سایر شخصیتهای محبوب «مارول» به نوعی از یکدیگر جدا افتاده است، اما به دلیل وجود قهرمانانی همچون «ولورین» و «چارز اگزویر»، مجموعه فیلمهای X-Men همواره با بازخورد مثبت و همراهی طرفداران کمیکهای مارول روبهرو شدهاند. فیلم Dark Phoenix جدیدترین قسمت در این مجموعه است که یک بار دیگر به یکی از مهمترین داستانهای جهان X-Men یعنی «ققنوس سیاه» میپردازد.
داستان جین گری و ققنوس برای اولین بار در شمارهی 101 از کتابهای مصور Uncanny X-Men آغاز شد. ققنوس موجود فوقالعاده قدرتمندی است که طی مجموعهای از وقایع، بدن جین را به عنوان پوستهی خود انتخاب میکند و همین امر قدرتهای جین را به شدت افزایش میدهد. نویسندهی این مجموعه «کریس کلیرمونت» معروف، خالق X-Men بود. داستان جین و ققنوس در دو بخش روایت میشود؛ بخش اول آشنایی جین با ققنوس و قدرتهایش و بخش دوم، تلاش ققنوس برای تصاحب جسم و ذهن جین. اهمیت این مجموعه از داستانهای مصور در جهان X-Men در چند وجهی بودن و تاثیر آن بر تمام شخصیتهای این مجموعه است.
شاید یکی از دلایل روایت سردرگم و فاقد پیوستگی فیلم Dark Phoenix، کم تجربگی کارگردان باشد
ققنوس سیاه تنها روایتگر یک نبرد معمولی با دشمنی فوق العاده قدرتمند همچون «گالاکتوس»، «تانوس» یا «آپوکالیپس» نیست. این مجموعه نگاهی به نبرد درونی جین گری به عنوان یکی از قدرتمندترین جهش یافتگان امگا (جهش یافتگانی که سقف قدرت عظیم آنها قابل تعیین نیست) دارد و در عین حال، به روابط او با سایر اعضای X-Men و تلاش آنها برای نجات جهان از نابودی توسط نژادی از موجودات فضایی هم میپردازد. این روابط پیچیده و داستان عمیق از مهمترین عوامل موفقیت و محبوبیت داستان ققنوس سیاه است.
فیلم ققنوس سیاه هم سعی دارد تا در ۱۱۴ دقیقه، به تمامی موارد یاد شده بپردازد. سیمون کینبرگ به عنوان یکی از نویسندههای برجستهی جهان سینمایی مجموعهی X-Men، اینبار علاوه بر نویسندگی اثر، پشت دوربین قرار گرفته و این اولین تجربهی او به عنوان یک کارگردان است. شاید یکی از دلایل روایت سردرگم و فاقد پیوستگی فیلم Dark Phoenix نیز همین کم تجربگی کارگردان باشد. فیلم Dark Phoenix در همان سکانس آغازین خود، جین و ققنوس را با یکدیگر رو به رو کرده و در تمام سکانسهای آتی با شتابزدگی سایر قهرمانان را برای یافتن جین، بسیج میکند.
فیلم Dark Phoenix یکی از کوتاهترین قسمتهای مجموعهی X-Men نیز به شمار میرود و در همین ماجرا روابط میان شخصیتها به درستی شکل نمیگیرد. به دلیل زمان اندک، شخصیتهای مختلف مثل جین، سایکلوپس، چارز و… نمیتوانند بار احساسی لازم را در اعمال خود به بیننده منتقل کنند. این امر حتی در احساسیترین سکانس فیلم، یعنی لحظهی خداحافظی جین با معشوق خود سایکلوپس (اسکات سامرز) هم به خوبی پیداست. از ۱۱۴ دقیقه زمان فیلم، تنها ۲ دقیقهی آن به نشان دادن پیوندهای عاطفی میان جین و اسکات اختصاص دارد، آن هم به شکلی پراکنده. به همین دلیل بیننده به هیچ وجه نمیتواند بار احساسی این خداحافظی تلخ را در وجود خود احساس کند چون کینبرگ نتوانسته در قامت نویسنده و کارگردان، به درستی عمق این رابطه را برای ما مشخص کند.
البته مشکل در نشان دادن روابط شخصیتها تنها یکی از ایرادات فیلم Dark Phoenix است. بزرگترین نقطه ضعف این اثر، «سوفی ترنر» بازیگر تقش جین گری و کانون توجه فیلم است. ترنر با بازی در مجموعهی «بازی تاج و تخت» به شهرت جهانی رسید و برای اولین بار در فیلم X-Men: Apocalypse در نقش جین گری ظاهر شد اما وقتی تمام تمرکز فیلم روی این شخصیت استوار میشود، ترنر واقعا از پس ایفای نقش یکی از قدرتمندترین جهش یافتگان جهان بر نمیآید. متاسفانه ترنر در شکستن کلیشههای شخصی خود ناتوان است و گویا تنها میتواند به یک صورت نقش زنان قدرتمند و خود ساخته را ایفا کند. تنها کافیست نیم ساعت به تماشای فیلم Dark Phoenix بپردازید تا متوجه شوید این «سانسا استارک» است که توسط ققنوس تسخیر شده، نه جین گری!
ترنر واقعا از پس ایفای نقش یکی از قدرتمندترین جهش یافتگان جهان بر نمیآید و در شکستن کلیشههای شخصی خود ناتوان است
سوفی ترنر در تفکیک و مدیریت پرسوناژها و شخصیتهای مختلف هنری خود، تجربهی کافی ندارد، به همین دلیل تنها میتواند به یک صورت در نقش یک زن قدرتمند ظاهر شود و آن هم درست همان تصویری است که هنگام بازی در نقش سانسا ارائه میکند. این امر برای طرفداران مجموعهی X-Men بیش از پیش آزار دهنده خواهد بود. زیرا نقش جین گری و ققنوس پیش از این در فیلم X-Men: The Last توسط فامکه یانسن به زیبایی تمام ایفا شده و مقایسه بازی یانسن و ترنر امری اجتناب ناپذیر است. ترنر به هیچ وجه نتوانسته احساسات درونی جین گری را مانند یانسن، با اجزای صورت خود به بیننده نشان داده و او را متقاعد کند که جین از درون در حال زجر کشیدن است.
عدم توانایی مدیریت نقش از سوی ترنر وقتی بیشتر به چشم میآید که او در کنار بازیگرانی همچون «مایکل فزبندر» و «جنیفر لارنس» قرار میگیرد. لارنس هم همچون ترنر تجربهی بازی در نقش «یک زن قهرمان» را در مجموعهی Hunger Games داشته اما به خوبی توانسته «میستیک» را از «کتنیس» برای خود و بیننده تفکیک کند. از سوی دیگر، ترنر در نمایش قدرت بیپایان ققنوس هم اصلا خوب عمل نکرده است. کافیست تا سکانس رویارویی او با «مگنیتو» را تماشا کنید. فزبندر به عنوان بازیگری حقیقتا توانمند، برای نشان دادن فشار و دشواری این مبارزه، از تمام وجود خود مایه میگذارد.
در تمامی فریمهای این مبارزه، بدن فزبندر زیر فشار قدرت بیپایان ققنوس در حال لرزیدن است. رگهای گردن و دستان او به مرز انفجار رسیده و پوستش به سرخی آتش درآمده است. مگنیتو به عنوان یک جهش یافتهی اومگا، به خوبی توانسته رویارویی دو ابرقدرت، دو اومگا و دو نیروی عظیم را با گوشت و پوست استخوان خود به نمایش بگذارد اما ترنر در نقطهی مقابل او حتی خم به ابروی خود نمیآورد و اصلا نمیتواند نیروی عظیم ققنوس را در جهان واقعی متجلی کند. هرچند که از نظر تئوری، ققنوس بسیار از مگنیتو قدرتمندتر است، اما نفس عمل «مبارزه» و «مقابله» منجر به واکنشهای احساسی در سرتاسر بدن، خصوصا صورت افراد میشود و «قدرتمند بودن» توجیه مناسبی برای عدم توانایی در نمایش آن نیست.
در کنار موارد یاد شده، اتخاذ تصمیمات و راه حلهای کودکانه از سوی قهرمانان داستان ققنوس سیاه هم بیش از پیش بیننده را از جهانی که داستان در آن به وقوع میپیوندد، دور میکند. به عنوان مثال میتوانید به همان سکانس ابتدایی فیلم و تلاش قهرمانان برای نجات فضانوردان نگاه کنید. در این سکانس برای محافظت از «نایت کراولر» در مقابل خطرات موجود در فضا همچون نبود اکسیژن و تشعشعات خورشیدی، یک کلاه فضانوردی به لباس او «چسب پیچ» میشود. اما انگار در جهان فیلم Dark Phoenix، اکسیژن و خطرات تنها از سر وارد و خارج میشوند و باز ماندن آستینهای لباس، مانند مقاومت هوا در مسائل فیزیک دوران دبیرستان ما، به کلی قابل صرف نظر کردن هستند! اتخاذ چنین رویکردهایی، ناخودآگاه بیننده را یاد کارتونهای «لونی تونز» و تلاش شخصیتهای آن برای فائق آمدن بر قوانین طبیعی همچون جاذبه با استفاده از لوله بازکن میاندازد.
از آنجایی که رده بندی سنی این اثر، ۱۲ سال به بالا است، باید رویکرد قهرمانان فیلم در مقابله با مسائل هم به گونهای باشد که حداقل برای عمده مخاطبان خود که نوجوانان است، از نظر منطقی توجیهپذیر و قابل درک باشد. البته تمامی ایرادات یاد شده تا به اینجای نقد، تنها به ماهیت فنی و هنری فیلم Dark Phoenix وارد شده و به تفاوت چارچوب داستانی این اثر با منبع اقتباس آن یعنی کمیک بوکها اصلا پرداخته نشده است؛ امری که از نظر بسیاری از طرفدارن دو آتشهی کمیکبوکها میتواند اشتباهی نابخشودنی تلقی شود. متاسفانه این فیلم با منبع اقتباس خود تفاوتهای زیادی دارد.
سادهترین تفاوت روایت داستان ققنوس، تنها در یک بخش است. همانطور که پیش از این اشاره کردیم، داستان ققنوس در کمیکها به دو بخش تقسیم میشود اما در این اثر سینمایی به دلیل کمبود وقت، اصلا فرصتی برای پرداختن به خاستگاه، ماهیت و تواناییهای ققنوس اختصاص داده نمیشود. از سوی دیگر، نژاد بیگانگان فضایی که در کتابهای مصور ققوس وجود دارند، برای نابود کردن این موجود و نجات جهان وارد نبرد با قهرمانان X-Men میشوند، نه تصاحب قدرت آن برای خود. نگاه نژاد بیگانهی «شیآر» به مسئلهی نجات جهان از شر ققنوس شبیه نگاه تانوس به مسئلهی نجات مردم جهان از جنگ و فقر است؛ هر دو گروه سعی دارند با برخوردی رادیکالی، مشکلی بزرگ را حل کنند. اما شیآرها در فیلم Dark Phoenix اصلا نیت خیر و قابل قبولی ندارند.
فیلم Dark Phoenix میتوانست با توجه به پتانسیل داستانی عظیمی که دارد، به یک خداحافظی زیبا و به یاد ماندنی تبدیل شود. این آخرین فیلم از مجموعهی X-Men بود که کمپانی «فاکس» به صورت مستقل آن را تولید کرده و از این پس به دلیل تصاحب این شرکت از سوی دیزنی، جهان X-Men و سایر قهرمانان مارول دیگر از یکدیگر جدا نخواهد ماند. شاید همین امر تمایل سازندگان و انگیزهی آنها برای ساخت اثری جذاب را کمتر کرده؛ زیرا همه میدانند که این سری از فیلمهای X-Men با فیلم Dark Phoenix به پایان میرسد و دیزنی مطمئنا جهانی با توجه به سیاستها و رویکردهای خودش برای دکتر ایکس و جهش یافتگان جوان او خلق خواهد کرد. بازی ضعیف سوفی ترنر در کنار داستان سطحی و کارگردانی عجولانهی سیمون کینبرگ باعث میشود تا فیلم Dark Phoenix خیلی زود از خاطر بینندگان آن و طرفداران جهان «مردان ایکس» پاک شود.
- بازی قدرتمند مایکل فزبندر
- روایت شتاب زدهی داستان
- نقش آفرینی ضعیف سوفی ترنر
- منطق کودکانهی فیلم
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید