سریال Dark یک سریال علمی-تخیلی بینظیر ساختهی «باران بو اودار» است که از شبکه نتفلیکس پخش میشود و زمان را به زبانی تازه تفسیر میکند.
«درد و رنج، کالبد انسان است و امیال، راهنمای او؛ این غایتِ توان انسان خواهد بود». شاید تمام پیام و هستهی اصلی سریال آلمانی «دارک» همین باشد. این مجموعهی ستودنی در سال ۲۰۱۷ توسط «نتفلیکس» پخش و خیلی زود به شهرت جهانی رسید. هر چند که بسیاری Dark را الهام گرفته از سریال «چیزهای عجیب» (Stranger Things) میدانند، اما با توجه به عملکرد فصل دوم این سریال باید گفت که «دارک» از تمامی جهات به اثری ارزشمندتر و زیباتر از منبع الهام احتمالی خود تبدیل شده است.
مجموعهی تاریک توسط نویسندهی جوانی به نام باران بو اودار خلق شد. اودار با ساخت فیلم «من کی هستم» (Who am I) به شهرت رسید و در همان اثر، استعداد خود را در ژانر علمی-تخیلی به اثبات رساند. او در کنار نویسندگی سریال Dark مسئولیت کارگردانی این مجموعه را هم برعهده گرفت و تا به اینجای کار به خوبی از پس آن برآمده است. تیم بازیگری سریال دارک هم اغلب از افراد جوانی تشکیل شده. شخصیت اصلی داستان پسر نوجوانی به نام یوناس کانوالد با بازی لوئیس هوفمان است که درگیر ماجراهایی عجیب و غریب و سفری مرموز در زمان میشود.
مهمترین دلیل موفقیت سریال دارک، نحوهی روایت داستان آن است. مطمئنا از زمان انتشار کتاب «ماشین زمان» اثر «هربرت جورج ولز» تا کنون، صدها اثر هنری با موضوع سفر در زمان خلق شده و با در نظر گرفتن همین ماجرا، ارائهی موضوعی نو و تازه در این حوزه دشوار است اما سریال تاریک توانسته به خوبی این چالش را پشت سر بگذارد. روایت داستان Dark را میتوان تا حد زیادی شبیه به سریال «گمشدگان» (Lost) دانست. بینندهها در هر دوی این آثار، در ابتدای امر با سیلی از سوالهای بیجواب و پدیدههای عجیب و غریب روبهرو میشوند و اطلاعات به صورت قطره قطره در اختیارشان قرار میگیرد. همین تکنیک در روایت داستان و ایجاد فضایی پر رمز و راز، دنبال کردن سریال تاریک را لذتبخش میکند؛ درست مثل تلاش برای حل یک معما.
شاید شبیهترین اثر به این سریال، فیلم «تقدیر» ساختهی برادران «اسپیریگ» باشد. قهرمان داستان Dark در تلاش است تا مانند قهرمان فیلم مورد نظر، از نابودی جهان با سفر در زمان جلوگیری کند اما او در این مسیر با مشکلات و معماهای پیچیدهای روبهرو میشود. با اینکه سنگِ بنای سریال Dark بر سفر در زمان بنا شده، جنس این سفر و ماهیت زمان در این سریال با اکثر آثار مشابهاش متفاوت است. زمان در بیشتر آثار علمی-تخیلی به صورت یک «بعد در علم فیزیک» تعریف میشود؛ چیزی شبیه به مکان. در این آثار همانطور که یک مسافر در جاده آزادانه حرکت میکند، مسافران زمان هم با در اختیار داشتن لوازم مورد نیاز میتوانند در زمان سفر کنند اما زمان در سریال دارک بیشتر شبیه به یک «نیرو در علم فیزیک» است تا یک بعد. همانطور که نیروی جاذبه در برابر تلاش انسان برای پرواز مقاوت کرده و او را به سمت زمین میکشد، زمان هم در سریال Dark تمام تلاش خود را برای خنثی کردن اقدامات مسافران زمان و تغییر مسیر وقایع به کار میبندد. قهرمانان داستان هر چه بیشتر برای تغییر اتفاقات تلاش میکنند، بیشتر باعث وقوع آنها میشوند. به عبارتی رابطهی میان زمان و مسافرانش، شبیه به قانون سوم نیوتن است: دو نیرو یکسان با جهتی مخالف یکدیگر که با تمام وجود سعی در خنثی کردن دیگری دارند. بنابراین ماهیت زمان در این سریال صرفا یک «ناظر» نیست، بلکه بخشی از یک معادلهی پیچیده است که برای حل آن باید به سؤالات بسیاری پاسخ داد؛ همانطور که «نیچه» میگوید: «اگر مدتی طولانی به دل ژرفا بنگری، ژرفا هم به درون تو خواهد نگریست». تاکید سریال بر این جمله خود مهر تاییدی بر نگاه آن به زمان به عنوان موجودی زنده و فعال است.
جنس سفر در زمان و ماهیت آن در این سریال با اکثر آثار مشابه آن متفاوت است
موفقیت سریال Dark تمام و کمال به دلیل انتخاب شیوه روایی رازآلود و نوآوری در به تصویر کشیدن زمان نیست. این اثر را میتوان یکی از دقیقترین و علمیترین آثار ژانر علمی-تخیلی در سالهای گذشته دانست. با افزایش طرفداران و موفقیت آثار ابرقهرمانی در سالهای اخیر، بیشتر فیلمها و سریالهای ژانر علمی-تخیلی هم به سمت اکشن و عامیانهتر شدن رفتهاند. کمتر اثری را میتوان در سینمای چند سال اخیر پیدا کرد که مثل «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner 2049) و «میان ستارهای» (Interstellar) به خوبی بر جنبهی علمی داستان خود هم تسلط داشته باشند. متاسفانه کمبود چنین آثاری در گذر زمان، ذهن پرسشگر انسان را به تنبلی سوق میدهد و اگر روزی منتقدی بخواهد از منشاء قدرت «سنگهای بینهایت» و نرخ رشد غیرمنطقی دایناسورهای «دنیای ژوراسیک» انتقاد کند، از سمت اکثر افراد به سختگیری متهم خواهد شد. خوشبختانه سریال دارک به خوبی به زیر و بم علمی آنچه تحویل مخاطب میدهد واقف بوده و این امر نشان دهندهی مطالعات کافی باران بو اودار در حوزهی کاری خود است.
اصلیترین منبع علمی این سریال را میتوان آثار «رابرت هاینلاین»، خصوصا داستان کوتاه «از بند کفشهایش» دانست. هاینلاین در کنار «آیزاک آسیموف» و «آرتور سی. کلارک»، سه ضلع مثلثی هستند که ژانر علمی-تخیلی را در قرن بیستم شکل داده و به شهرت جهانی رساندند. هاینلاین بر دقت علمی تاکید فراوانی داشته و حاضر به فدا کردن آن برای تبدیل شدن یک نوشته به اثری عامهپسند و پرمخاطب نبود؛ نگاهی که در سریال دارک هم به خوبی پیداست. هاینلاین در داستان کوتاه از بند کفشهایش، ماجرای مردی را روایت میکند که با سفر در زمان و تعامل با خود، به انسان تازهای تبدیل شده و در همین داستان، تئوری «خود راه اندازی» (Bootstrap) یا «حلقهی علّی» را به شکلی جذاب بازگو میکند. اصطلاح بوت استرپ به معنای بند کفش هم از همینجا نشئت گرفته است.
وقایع سریال Dark هم چیزی شبیه به همین اثر هاینلاین است. در این اثر علاوه بر مفهوم حلقه علّی، از نظریهها و ایدههای علمی دیگر فیزیک کوآنتوم همچون «تابع موج» و «درهم تنیدگی کوآنتومی» هم برای روایت داستان استفاده شده است. در واقع اگر شما فکر میکنید وقایع این سریال غیر علمی و عجیب است، سخت در اشتباه هستید! وقایع Dark به شکلی پیچیده در پنج دورهی زمانی با فاصله ۳۳ سال (از دههی ۱۹۲۰ تا دههی ۲۰۵۰ میلادی) روایت شده و همین امر درک وقایع آن را برای مخاطبان دشوار میکند. به همین دلیل عدهی زیادی از مخاطبها به چگونگی ارتباط وقایع در چنینی بازهی وسیعی از زمان خرده گرفته و ممکن است آن را غیرمنطقی بدانند. درهم تنیدگی کوآنتومی چنین ارتباطی را توجیه میکند. بر اساس این مفهوم، ذرات کوآنتومی که با یکدیگر درهم تنیدگی داشته باشند، مستقل از زمان و مکان نسبت به تغییراتی که در هر یک اتفاق میافتد، واکنش نشان میدهند. مثلا اگر دو لامپ یکی در زمین و دیگری در مریخ با یکدیگر درهم تنیدگی کوآنتومی داشته باشند، با خاموش و روشن شدن یکی، دیگری هم خاموش یا روشن خواهد شد و پاسخی متناظر به تغییرات ارائه خواهد کرد.
استفاده غیر مستقیم از چنین مفاهیمی برای روایت داستان سریال Dark باعث شده تا این اثر به نسبت آثار مشابه خود همچون سریال Stranger Things از اعتبار علمی بیشتر و محتوای غنیتری بهرمند شود. در کنار مسائل علمی یاد شده، استفاده از نمادهای گوناگون با موضوعاتی مانند تلاش برای جاودانگی، نبرد با تقدیر و تقابل خیر و شر هم به جذابیت مجموعه دارک میافزاید. با این همه Dark پا را از این هم فراتر گذاشته و در آخرین قسمت از فصل دوم خود، نوید پیچیدهتر شدن داستان و پرداختن به موضوعاتی مانند جهانهای موازی را هم به بینندگان خود میدهد!
سریال دارک را میتوان یک مجموعهی بیعیب و نقص هنری دانست؛ چرا که در تمامی زمینهها عملکرد مناسب و به یاد ماندنی دارد. بخش فنی این سریال هم مانند بخش داستانیاش به خوبی کار شده و حتی کوچکترین جزئیات هم مورد توجه قرار گرفته است. همانطور که اشاره شد داستان سریال Dark در طول ۱۵۰سال روایت میشود. به همین دلیل سازندگان آن باید به جزئیاتی مثل طراحی صحنه و لباس متناسب با هر دوره از زمان به خوبی توجه میکردند. ماشینها، فناوریها، نوع پوشش و در برخی موارد نورپردازی استفاده شده برای فیلمبرداری این اثر دست به دست هم دادهاند تا هر دوره از زمان را در این سریال از دیگری متمایز کنند. به عنوان مثال در قسمتهایی که در دههی ۱۹۲۰میلادی روایت میشود، هیچ یک از بازیگران لباسهایی که دارای زیپ باشند به تن ندارند چون زیپ برای اولین بار در دههی ۱۹۳۰میلادی به تولید انبوه رسید. اما تقریبا تمام شخصیتهای داستان در زمان حال از لباسهایی با زیپ استفاده میکنند.
موسیقی این سریال هم درست مانند داستان آن، ماهیت چند وجهی و معماگونه دارد
نمونهی دیگر، نورپردازی این اثر در سکانسهای مربوط به آیندهی پسا آخر الزمانی است. تمامی قسمتهایی که در این بازهی زمانی ضبط شدهاند، از نورپردازی حداقلی بهره میبرند و کارگردان تمام تلاش خود را به کار گرفته حتی در فضاهای باز و برداشتهای خارجی فضایی دلگیر، کم نور و بالتبع غمانگیز خلق کند. موارد این چنینی باعث شده تا سریال Dark به خوبی بینندگان را با خود به سفری پر پیچ و خم در زمان برده و آنها را در جهانی که به تصویر میکشد، غرق کند.
دومین نکتهی فنی سریال که هموار بینندگان را همراهی میکند، موسیقی آن است. موسیقی متن این اثر توسط «بن فراست» طراحی شد. عملکردِ فراست در این سریال، بسیار شبیه به فعالیتهای هنری «هانس زیمر»، به خصوص موسیقی متن فیلم «شوالیه تاریکی» (The Dark Knight) است. موسیقی سریال دارک، بیشتر به صورت مجموعهای از اصوات و نتهای گنگ به گوش مخاطب میرسد تا یک آهنگ با چهارچوبی سنتی. استفاده مکرر از سازهای زهی برای ایجاد حس دلهره و سردرگمی در کنار افکتهای الکترونیکی باعث شده تا موسیقی این سریال هم درست مانند داستان آن، ماهیت چند وجهی و معماگونه داشته باشد. برای درک اهمیت موسیقی فراست در این سریال کافیست یکی از سکانسهای هیجان انگیز آن را یک بار بدون صدا و بار دیگر با صدا تماشا کنید و به تاثیر موسیقی متن در برانگیختن احساسات بیننده پیببرید.
سریال Dark جزء معدود آثاری است که تقریبا هیچ عیب و ایرادی نمیتوان از آن گرفت. شاید تلاشهای مکرر قهرمانان داستان برای تغییر مسیر زمان و شکستهای پیاپی در این راه گاهی خستهکننده و تکراری به نظر برسد، اما نباید فراموش کنیم که تاکید سازندگان این سریال بر تکرار، حتی در طراحی تیتراژ آن، از روی عمد صورت گرفته تا شاید به نوعی پوچی و ناتوانی بشریت را به تصویر بکشد. تماشای این اثر، ذهن و فکر بیننده را تا مدتها درگیر خود کرده و تصویری که ما از جهان خود و قوانین به اصطلاح جهان شمول علم فیزیک داریم را به چالش میکشد؛ تجربهای که این روزها به دلیل حجم انبوه آثار تجاری، کم عمق و بلاک باستر سینمایی و تلویزیونی کمتر شاهد تحقق آن هستیم.
- روایت داستانی جذاب و راز آلود
- موسیقی دقیق و منحصر به فرد
- دقت علمی قابل توجه
- طراحی صحنه و لباس زیبا
- پیچیدگی بیش از حد روابط و وقایع در دل زمان که ممکن است ببینده را خسته کند
- عملکرد به شدت معمولی تیم بازیگری
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید