احتمالا اگر به چند سال قبل سفر میکردیم، کسی به مغزش هم خطور نمیکرد که میتوان بازی دارک سایدرز را در سبک متفاوتی تجربه کرد و از آن لذت برد. سوال اینجاست که آیا بازی Darksiders Genesis در مقام چهارمین اثر از این سری پرطرفدار توانسته به یک بازی ماندگار تبدیل شود؟
در حالی که اکثر هواداران با ناامیدی همچنان منتظر رونمایی بازی Darksiders 4 بودند، بازی Darksiders Genesis رسما در قالب یک تریلر کوتاه معرفی شد. چهارمین قصه از سری بازیهای دارک سایدرز، با شکل و شمایل جدید، توجه همه را به خود جلب کرد. شاید اگر اولین سوار تاریکی آخرالزمان یعنی War در نسخهی ابتدایی بازی نمیتوانست به خوبی بدرخشد، این مسیر پر پیچ و خم برای این مجموعه ساخته نمیشد و شاید کسی اصلا رغبت نمیکرد دربارهی چهار سوار آخرالزمانی انجیل، یک بازی ویدیویی اکشن بسازد. با توجه به گذشتهی استودیوهای سازندهی این بازی و همچنین فراز و نشیبهای کمپانی THQ و دست و پنجه نرم کردنشان با مسائل مالی، تقریبا هیچ یک از هواداران حتی انتظار نداشتهاند نسخهی سومی ساخته شود، تا چه برسد به اینکه دارک سایدرز جنسیس در یک کالبد تازه، سرفصل جدیدی بر این بازی را آغاز کند و روح تازهای به این مجموعه بدمد.
بازی Darksiders Genesis اثر به شدت سرگرمکنندهای است و این گزاره را میتوان در همان مرحلهی اول به خوبی احساس کرد. بازی از همان نقطهی صفر ماجرا به ما میفهماند که هر زمان دلمان بخواهد میتوانیم در نقشهی بازی، بین دو سوارکار، یعنی War و Strife سوییچ کنیم. همانطور که از نام بازی پیداست، وقایع داستانی به قبل از رویدادهای نسخهی اول دارک سایدرز برمیگردد. درست زمانی که لوسیفر تصمیم گرفته تا توازن را برهم بزند و شورای سوخته به دو سوارکار دستور میدهد جلوی لوسیفر را بگیرند. در طول تقریبا ۱۰ ساعت گیمپلی، مخاطب وظیفه دارد برای این هدف در نقشههای کوچک و بزرگِ دنیای بازی بچرخد.
نوع روایت و شکلگیری شخصیتهای این بازی مثل دیگر نسخههای دارک سایدرز، صرفا در همان ابعاد روی کاغذ باقی میماند. دارک سایدرز جنسیس نه روایت پر پیچ و خمی دارد که با پیشرفت بازی از حیث داستانی به وجد بیایید و نه علاقهای دارد تا شما را غافلگیر کند. همه چیز روی یک روال ثابت و روتین پیش میرود و صرفا تا پایان فصل دوم بازی، شاید کمی از لحاظ داستانی هیجانزده شوید. شما در پانزده فصل مابقیِ پیشرویتان، تنها وظیفه دارید از هاب مرکزی بازی به سراغ انتخاب مراحل بروید. در گام بعدی و پس از پایان اهداف اصلیتان در هر نقشه، باید مجدد به هاب مرکزی برگردید. در هاب یا همان خانهی امن بازی هم پس از پایان هر مرحله، چند دیالوگ نوشتاری روی صفحهی نمایش حک میشود که واقعا حوصلهسر بر است و این روند به شدت ملالآور تا انتهای بازی مدام تکرار میشود. پس اگر از جنبهی داستانی دلتان میخواهد با یک قصهی چفت و بسطدار و چه بسا هیجانانگیز و اسرارآمیز همراه شوید، دور این بازی یک خط قرمز پر رنگ بکشید. با این تفاسیر، دارک سایدرز جنسیس شاید از لحاظ داستانی حرف خاصی برای گفتن نداشته باشد اما از لحاظ گیمپلی، ماجرا ۱۸۰ درجه تفاوت پیدا میکند و با یکی از متنوعترین و سرگرمکنندهترین گیمپلیهای این سری طرف هستیم.
از جنبهی گیمپلی نباید دارک سایدرز را یک اثر کپی پیست شده از دیابلو بدانیم چون این دو بازی تنها از جنبهی ظاهری تا حدودی به یکدیگر شبیه هستند
از جنبهی گیمپلی نباید دارک سایدرز را یک اثر کپی پیست شده از دیابلو بدانیم چون این دو بازی تنها از جنبهی ظاهری تا حدودی به یکدیگر شبیه هستند. سازندههای دارک سایدرز جنسیس تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند تا گیمپلی بازیشان تا حد چشمگیری از زیر سایهی عناوین مطرح در سبک هک اند اسلش بیرون بیاید. اولین و مهمترین مسئله در این رابطه را میتوان به حق انتخابهای بازیکن در محیط بازی اشاره کرد. همانطور که در ابتدای بررسی بازی Darksiders Genesis اشاره کردیم، شما هر زمان که دلتان بخواهد این توانایی را دارید بین دو سوارکار، یعنی War و Strife سوییچ کنید. بازی هیچوقت شما را وادار نمیکند یک مرحله را حتما با Strife بازی کنید یا حتی هیچ الزام و اجباری روی شما نیست که تنها در یک منطقه از نقشه حضور داشته باشید. هر زمان دلتان بخواهد، میتوانید اسب خودتان را احضار کرده و به کل سرزمین موجود در نقشه سفر کنید. هر چند اسب سوارکار در برخی از نقاط، اجازهی ورود ندارد و کاراکتر باید مابقی مسیرش را پیاده طی کند. اگر چنین اتفاقی افتاد، احتمالا جلو روی قهرمانهای ماجرا باس یا مینیباسهایی قرار دارند؛ شاید هم سازههایی در آن بخش از نقشه وجود دارد که منطقی نیست با اسب وارد آن قسمت شد. در هر صورت، برای پیمودن برخی از مسیرها مجبور هستید با پای پیاده به سمت مقصد حرکت کنید که الزاما اتفاق چندان بد و آزاردهندهای نیست. در بازی هیچ نشانه یا به اصطلاح Navigator خاصی وجود ندارد که شما را به سمت و سویی مستقیم هدایت کند. بازیساز به شما اجازه میدهد به رسم دیگر بازیهای نقشآفرینی کلاسیک، تا حد امکان خودتان مسیرتان را پیدا کنید و از گشت و گذار در نقشهها لذت ببرید. سوال اینجاست آیا گشت و گذار در مراحل مختلف بازی، ثمرهی خاصی نیز در بر دارد؟
در هر فصل از بازی، آیتمهای متنوعی درون محیط وجود دارد که یافتن آنها، هم به نفع ارتقای بازیکن است و هم به کشف چیزهای بیشتری میانجامد. کشف بیشتر از این جنبه که شما با جمعآوری کلیدهای متعدد میتوانید دخمههای مختلفی را در محیط، باز کنید. پشت آن دخمهها اغلب جوایز نفیسی انتظار شما را میکشند. متاسفانه سازندگان از پتانسیل بسیار بالای این دخمهها استفاده نکرده و محیطهای بسیار کوچک دخمهها به شدت تو ذوق میزند. با این تفاسیر، هیچ دخمهای در طول نقشههای بازی با دخمهی دیگر چندان شبیه نیست و سازنده در این زمینه توانسته از جنبهی طراحی مراحل، مخاطبانش را راضی نگه دارد.
بازی با موتور آنریل انجین ۴ توسعه یافته و دارک سایدرز جنسیس از جنبهی گرافیکی و بصری، چشمنواز از آب در آمده و بازیکن میتواند آبجکتهای مختلف و متعددی را از گوشه و کنار محیط جمعآوری کند. آبجکتها هم به اندازهای ارزشمند هستند که حتی به نقشههای قبلی سر بزنید و با استفاده از قابلیتهای جدیدی که کسب کردید، به بخشی از نقشه که قبلا توان ورود به آن نداشتید وارد شده تا آبجکت مورد نظر را دریافت کنید. این آبجکتها اغلب سکههای خاصی هستند که برای ارتقای شخصیتها به کار میآیند.
از طرفی در دارک سایدرز جنسیس دیگر فقط با والگریم سر و کله نمیزنید. موجود دیگری به اسم Dis هم در بخش دیگر هاب مرکزی حضور دارد که در قبال پیشکشِ روحهایی که از کشت و کشتار به دست میآورید، به شما تکنیک برای مبارزه یاد میدهد که انصافا به جذابیت مبارزات به شدت کمک میکند. البته ایراد مهمی به این ساز و کار وارد است که اگر بازیکن پیگیری باشید و تمام سوراخ سنبههای نقشه را بگردید، از نیمهی بخش داستانی به بعد، شخصیتها به قدری قدرتمند میشوند که رسما به Dis و Vulgrim چندان محتاج نیستند. قدرتمندی سوارکارهای آخرالزمانی نشات گرفته از المان دیگری است که تحت عنوان درخت ارتقا در این بازی میشناسیم.
درخت ارتقای این بازی در نوع خودش جالب است اما پس از چند ساعت تجربهی این بازی نقشآفرینی، کم کم مشکلاتش را نشان میدهد
درخت ارتقای این بازی در نوع خودش جالب است اما پس از چند ساعت تجربهی این بازی نقشآفرینی، کم کم مشکلاتش را نشان میدهد. شما از فصل دوم به بعد میتوانید به این درخت دسترسی داشته باشید و با پیدا کردن rune یا تبلتهای سنگی که با مرگ دشمنان اغلب به دست میآید، قدرت سوارکارها را بیشتر کنید. هر تبلت به نوبهی خودش یک قابلیت خاص دارد که در طول گیمپلی میتوان هر کدام را به درجهی بالاتر ارتقا داد. مثلا اگر یک rune نوار سلامتی سوارکار را تا پنج درصد ارتقا دهد، این رقم در تراز بعدی به ۱۰ و در تراز سوم به ۱۵ درصد افزایش پیدا میکند. جدا از این ماجرا، شما باید تبلتها را به گونهای در درخت ارتقا بچینید که به یکدیگر متصل شوند و در نهایت به یک تبلت سنگی بزرگ منتهی شوند. در بازی دو نوع rune داریم: مینور و ماژور. تبلتهای نوع دوم را میتوانید با کشتن باسهای اصلی به دست بیاورید.
مشکل درخت ارتقا از نقطهای شروع میشود که شما به فصل دهم بازی میرسید و درخت ارتقا با تبلتها کاملا پر میشود. شما میمانید و تبلتهای جدیدی که ضعیفتر هستند و به درد ارتقای شخصیتها نمیخورند. بازیسازها اینجا باید سیستمی طراحی میکردند که با ادغام تبلتهای مینور، به آیتمهای ماژور دسترسی پیدا میکردیم اما متاسفانه این نوع سیستم در بازی تعبیه نشده و از نقطهای به بعد، سوارکارها به حداکثر قدرت خود میرسند. این نقطه ضعف زمانی به اوج خود میرسد که شما مجبور میشوید برای یک تبلت ماژور، یکی از قابلیتهای خوبتان را فدا کنید.
اگر از بخش داستانی بازی خسته شدید، بخش Arena از نقطهای به بعد به شما معرفی میشود. این بخش که شباهت زیادی به Bloody Palace در سری بازیهای Devil May Cry دارد، جلوی شما در هر آرنا دشمنان ریز و درشتی در ۱۰ موج قرار میدهد تا شما با خیال راحت تکهپارهشان کنید. این بخش صرفا برای سرگرم شدن به همراه دوستانتان جهت تمدد اعصاب ساخته شده و انصافا لذت بسیار زیادی دارد که مهارتهایتان را در پروسه هک اند اسلش بازی، به خصوص در آرنای «بینهایت» بسنجید.
با تمام این تفاسیر، بازی دارک سایدرز جنسیس اثری به شدت لذتبخش و سرگرمکننده است. شاید این اثر در بخش داستانی هیچ حرف خاصی برای گفتن نداشته باشد، شاید صحنههای سینمایی مثل بازی دیابلو در این بازی وجود نداشته باشد و شاید هم موسیقی و گرافیک بصری دارک سایدرز جنسیس زبانزد این نوع بازیهای اکشن و هک اند اسلش نباشد و هزاران «شاید» دیگر که چندان مهم نیست؛ اگر دلتان برای یک بازی سرگرمکننده لک زده، دارک سایدرز جنسیس این توانایی را دارد تا شما را برای چندین ساعت متوالی مشغول خود کند.
- گیمپلی جذاب و سرگرمکننده
- مبارزات نفسگیر و در عین حال گیرا
- مدت زمان بالای بخش داستانی
- آزادی عمل به نسبت خوب گیمر در گشت و گذار
- وجود بخش آرنا برای لذت بردن از بازی در حالت آرکید
- داستان ضعیف و یک لایه
- شخصیتپردازی عملا وجود نداشتهی کاراکترهای اصلی به خصوص Strife
- درخت ارتقای ناکارآمد
- تنوع پایین و تکراری شدن مراحل
- عدم بهرهبرداری حداکثری از دخمهها در سطح نقشههای بازی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید