فیلم دسته دختران دومین ساختهی منیر قیدی در چهلمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. نیکی کریمی، پانتهآ پناهیها و فرشته حسینی از بازیگران آن هستند. چهار سال پیش با فیلم ویلاییها نگاهها به سمت منیر قیدی جلب شد. کارگردان زنی جا افتاده و تازهوارد به سینمای ایران که هم بلد بود قصه بگوید، هم بازی بگیرد و سکانسهاس شلوغ را مدیریت کند. منیر قیدی در دومین تجربهی فیلم سازیاش باز سراغ همان دوران و حال و هوای فیلم اولش میرود. اینبار اما از موفقیت اثر اول خبری نیست.
یک. یک گام خیلی بللند به عقب نسبت به ویلایی. انگار منیر قیدی در دسته دختران میخواسته تمام درز و شکافهای داستانش (خیلی بعید میدانم داستانی هم در کار بوده باشد!) را با توپ و تانک و خمپاره پر کند. فیلمساز بر خلاف رویهی عرف شدهی جنگ برای مردان است، حتی در فیلمسازی، اینبار خواسته از ویلاییهایش پیشی بگیرد و زنان را در مرکز میدان، در خط آتش نشان دهد. به چه قیمتی؟ برای اثبات به چه کسانی؟ برای نشان دادن عزم زنانه به همان مردان خشن فیلم، مدل امروزیشان، که سر زنان داد و هوار میکشیدند که اینجا چه میکنید؟ که اینجا جای شما نیست؟ برگردید عقب!
نه در تاریخ سینما و نه در دستور کار کارگردانان بزرگ، فیلمسازی هرگز به چشم یک مبارزه جنسیتی، نبردی برای آزادیهای قومی و جدالی برای اثبات یک مسئله نبوده. نه در وهله اول. درس اول تمام کتابهای فیلمسازی یکیست؛ قصه بگویید. اول قصه بگویید و در خلال آن از قومیتتان دفاع کنید، قصه بگویید و نقش پررنگ زنان در هشت سال جنگ تحمیلی را یادآور شوید، قصه بگویید و تاریخ را از نو بسازید. اما بدون قصه فیلم ساختن میشود ملغمهای چون دسته دختران. که منیر قیدی لازم دیده بسازد تا چیزی غیر ضروری را به عدهای ثابت کند. بدون قصه، بدون کنش دراماتیک و بدون فضاسازی.
منیر قیدی لازم دیده دسته دختران را بسازد تا چیزی غیر ضروری را به عدهای ثابت کند. بدون قصه، بدون کنش دراماتیک و بدون فضاسازی
دو. فیلم دسته دختران در پلات، اصلا تکلیفش با خودش مشخص نیست. معلوم نیست فیلم جادهای است یا فیلم شخصیت. گاهی این میشود و گاهی آن. آنچه از ابتدا رو میشود سوار کلیشههای تاریخ سینمای جنگ و فیلم جنگیهای خودمان شدن است تا از این بلبشو چیزی بیرون بکشاند که لااقل اندکی همدلی برانگیز باشد. به هر حال کلیشهها حتما جواب دادهاند که کلیشه شدهاند! اما منیر قیدی حتی از این هم نمیتواند بهرهای ببرد.
هم مسیر شدن اتفاقی عدهای انسان، با اهداف متفاوت اما مسیری یکسان و شکلگیری اخوتی بین آنها که در ابتدای فیلم خبری از آن نبود، تنها شکل درست ایجاد درام است که دسته دختران از آن استفاده میکند و جلو میٰرود
هم مسیر شدن اتفاقی عدهای انسان، با اهداف متفاوت اما مسیری یکسان و شکلگیری اخوتی بین آنها که در ابتدای فیلم خبری از آن نبود، تنها شکل درست ایجاد درام است که دسته دختران از آن استفاده میکند و جلو میٰرود. فیلمساز از کثرت به وحدت میرسد. خانم معلمی که همهاش دیر رسیده برای تکمیل داستان شخصی خودش راهی دژ میشود و خانم دکتری از طبقهی اجتماعی دیگری برای پیدا کردن ردی از نامزد مفقود شدهاش و دختر جوان و جسوری برای فرار از باید و نبایدهای پدر و مادر و دیگری برای دوری از همسرش.
داستان دسته دختران میتوانست نمایشی تاثیر گذار از اوج و فرود هر شخصیت در مسیر رسیدن به مقصدی معین باشد. بدون آنکه اینقدر خون و صدا و جنازه در فیلم جای روایت را بگیرد.
سه. دیالوگها و موقعیتهای دوربین خصوصا در چنین فیلمهای پر برخورد، ملی و حساسی باید خیلی حساب شده باشند. شعار نباید از دل آنها بیرون بزند. دوربین نباید روی دست بالا برود تا حرف «وی» انگلیسی را نشان دهد. دیالوگ «خداحافظ فرمانده» نباید تا این اندازه مصنوعی باشد. شخصیتها به جای آنکه در مسیر داستانی تغییری، حتی اندک، داشته باشند و بعد شهید شوند یا بروند، در دسته دختران رها میشوند. کارگردان انگار با زیاد نشان دادن صحنههای مرگ، جنازه و خون و انباشت پیکرهای کودکان میخواهد از ما باج عاطفی بگیرد. اختتامیه فیلم هم که دیگر ناجورترین وصلهی آن است. تصویری هوایی با خوانش بخشهایی از سووشون سیمین دانشور که امیدوارم در تدوین مجدد فیلم پس از جشنواره حذف شود.
فیلم دسته دختران یک گام بلند رو عقب نسبت به ویلاییها است. انگار که کارگردانش تمام درز و شکافهای فیلمنامه را خواسته با توپ و تانک و خمپاره پر کند و نتیجه چیزی شده که نه حس ملی میهنی را ارضا میکند و نه لذت ناب یک اثر سینمایی دارد.
- طراحی صحنه و لباس
- سکانسهای جنگی نفسگیر
- فیلمنامهی شلخته و پریشان
- پیدا نبودن خط درست روایت
- زرق و برق و صحنههای زد و خرد اضافی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید