اگر خودتان را یک انیمهباز حرفهای میدانید رد خور ندارد که انیمه Death Note یا دفترچه مرگ را تماشا نکرده باشید. شاید هم مثلِ نگارنده اولین انیمهای که توانسته شما را به خود مجذوب کند همین انیمهی Death Note است. در این یادداشت میخواهیم بدون هیچ بهانهای، انیمه دفترچه مرگ را مرور کرده و بررسی جوانب مختلفش بپردازیم.
وقتی صحبت از «برترین» به میان کشیده میشود، کار کمی سخت میشود تا با قاطعیت صحبت کرد اما دفترچه مرگ قضیهاش متفاوت است. دفترچه مرگ نه از برای سرگرم کردن مخاطب، بلکه به هدفِ بازی گرفتن ذهنِ بیننده در همان وهلهی اول داستانش نوشته شد. به همین دلیل است که خیلی از مخاطبین، انیمه دفترچه مرگ را برترین انیمه کل زندگیشان خطاب میکنند. داستان انیمه دفترچه مرگ یک قصهی خاص و جالب است؛ قصهای به ظاهر ساده که تقریبا هر یک از ما دلمان میخواسته تا ما هم دفترچهی مرگی به دست میگرفتیم و تا حدودی مثل لایت یاگامی رفتار میکردیم. لایت، نمونهی بارز حسِ کمالگرایی در تک تک بینندههایی است که به دنبال عدالت در زیستگاهشان هستند و مدام این سوال را با خود میپرسند که اگر عدالت برقرار باشد، دنیا و جهان به چه صورت خواهد بود؟ شخصیت لایت در ابتدای انیمه طرز تفکرهایی دارد که تقریبا موازی با بیشتر بینندههای انیمه است؛ عدالتخواهی و زدودن هر گونه شر از دنیا به واسطهی نوشتن اسامی اشرار در دفترچه مرگ. با این حال هر چه داستان جلوتر میرود، لایت و رفتارهایش دستخوش تغییراتی میشود که لایتِ پایانِ داستان با لایت ابتدای داستان زمین تا آسمان تفاوت چشمگیر پیدا میکند. لایتِ بیگناهِ شروع قصه تبدیل میشود به یک کاراکتر منفیِ جاهطلب که افکارش دیگر چیزی نیست که مخاطب بپسندد اما ما میتوانیم لایت را در انتها درک کنیم. او شاید در انتهای قصه بیگناه نباشد، اما تک تک رفتارهایش قابل درک است و با او ارتباط برقرار میکنیم. این است هنرِ شخصیتپردازی درست و اصولی.
با اینکه داستان انیمه Death Note با لایت یاگامی آغاز و با همین شخصیت به اتمام میرسد، دیگر شخصیتهای داخل قصه نیز به یک اندازه پرداخت درست و حسابی همگام با لایت دارند. برای مثال ریوزاکی یا همان ال (L) را داریم که انگار شخصیتش تلفیقی است از شرلوک هلمز و یک شخصیت منزوی و جامعهگریز. با این حال ریوزاکی از بودن در کنار لایت لذت میبرد و مخاطب این مسئله را میفهمد. همانطور که شرلوک هلمز از جستوجوی موریارتی، رقیب دیرینهاش لذت میبرد؛ همانطور که بتمن در کنار جوکر معنی مییابد، ریوزاکی نیز در کنار لایت بیشتر حسِ زنده بودن پیدا کرده و شخصیتش هم بیشتر نزد بیننده میدرخشد. جنگ ذهنیِ ریوزاکی با کیرا مدام بیننده را مجاب میکند تا بفهمد چه کسی از چه کسی دیگر باهوشتر است. مولفهی «زیرکی» و «فراست» از یک نقطهی داستان به بعد تبدیل میشود به یک نقطهی گیرا که بیننده مدام در تلاش است تا باهوشترین فیلم داخل داستان را کشف کند؛ آیا این شخص لایت خواهد بود یا ریوزاکی؟ موش و گربه بازیهای داستان معرکه است.
از نظر لایت، عدالت بالاتر از هر چیز دیگری است و لازمهی خدا شدن، گذشتن و پایمال کردن هر گونه عواطف و احساسات است
از آنجایی که قوانین داستان ساده نوشته شده، مخاطب حواسش از جریان اصلی قصه پرت نمیشود. ما به عنوان مخاطب دو اصل را از همان ابتدای داستان باید بدانیم؛ کیرای معمولی به چه چیزی برای قتل نیاز دارد و کیرای قویتر به چه چیز دیگری. این وسط شینیگامیها در خلال داستان اطلاعات جدیدتری به صاحبانشان میدهند که در واقع اطلاعات کلیدی تلقی میشوند. بازی لایت با دفترچه مرگ و قوانینی که ریوک به لایت اطلاع میدهد، چندین قسمت هیجانانگیز را رقم زده که نظیرش را کمتر کسی در یک انیمه تماشا کرده. با تمام این تفاسیر، انیمه دفترچه مرگ در مقولهی عشق نیز حرفی برای گفتن دارد و به بعدِ احساسی شخصیتها نیز هر چند کم پرداخته شده است.
عشق پدر به پسر و بالعکس و عشق بین عاشق و معشوق در انیمه دفترچه مرگ در خلال داستان نمود پیدا میکند اما هر دو مدل عشقی که میبینیم یک الی چند درجه پایینتر از حسی است که لایت برای عدالت خداگونهاش و تسلط بر جهان در نظر میگیرد. از نظر لایت، عدالت بالاتر از هر چیز دیگری است و لازمهی خدا شدن، گذشتن و پایمال کردن هر گونه عواطف و احساسات است. میسا امانه علنا قطب مخالف یاگامی است اما دلباختهی این کاراکترِ مجنون به قدرت میشود. یک مثلی است که میگوید عشق، نابیناست و ما این مثل را به واقع در انیمهی دفترچه مرگ خیلی واضح به چشم میبینیم. عشق و علاقهی بیحد و مرزِ میسا نسبت به لایت تا آخرین لحظهی اپیزود پایانی انیمه دیده میشود؛ کارگردانِ انیمه تلاش کرده تا عشقِ پاک و دلنشین میسا را تا واپسین لحظات داستان زنده نگه دارد و با زبانِ بیزبانی به بیننده بگوید که عشقِ واقعی به چه معناست. البته نباید از عشق شینیگامیِ میسا نسبت به صاحبش غافل ماند که میتوان این رابطهی حسی را یک مدل عشق خدا نسبت به مخلوقش تلقی کرد؛ عشقی که باید بالاتر از هر چیز دیگر باشد اما این حس، از شینیگامی یک نقطه ضعف بزرگ میسازد؛ نقطه ضعفی که رفتار شینیگامی را به عنوان یک موجود فراطبیعی با یک رفتار انسانی یکسان میکند.
تلاش انیمه برای تبدیل لایت به یک خدای شرور ستودنی است
و اما مگر میشود درباره انیمه Death Note صحبت کرد و دربارهی مفاهیم فلسفی پیرامون دفترچه مرگ چیزی نگفت؟ نیچه در جایی میگوید «ای کاش جنونشان را حقیقت نام بود یا وفاداری و یا عدالت؛ اما دریغ که فضیلتشان در خدمت دراز زیستن و آسودگی نکبتبار است». لایت و جنونش به حکمرانی و عدالتخواهی در راستای زندگی طولانیمدت بود. یک انسان به ذات نمیخواهد که عمرش کوتاه باشد و برای بقای خودش تا سر حد مرگ میجنگد. به همین دلیل است که لایت هیچ رقم از ریوک، چشمان شینیگامی را نخواست. از یک نقطهی داستان به بعد این حس در ما به وجود میآید که لایت برای بقای خودش جنگید تا اینکه دلش به حال انسانها بسوزد. او با اینکه میدانسته روزی خواهد مرد میخواسته به هر قیمتی شده در راس تمامی موجودات کره زمین باشد و در نقش خدا ظاهر شود.
از یک طرفِ دیگر، شخصیتپردازی لایت به افکار فلسفی گره میخورد. برای مثال او خودش را هیچ گاه در انیمه، «عادل» نخواند؛ چراکه فلسفهی افلاطونی میگوید فعلِ «بدی کردن» نسبت به هر شخصِ خوب یا بدی، کارِ یک آدم عادل نیست. فعلِ بدی کردن در انیمه دفترچه مرگ، «قتل» است که فی نفسه عمل و فعلی منفی به حساب میآید. به همین خاطر، لایت نه تنها یک عادل نیست، بلکه از دیدگاه افلاطونی، یک ظالم و ستمگر است. لایت در انیمه خودش را بارها و بارها خدای جهان جدید معرفی میکند. سوال اینجاست آیا یک خدا نمیتواند شرور باشد؟ اگر تفحصی به خدایان یونان باستان و اسکاندیناوی بیندازیم، پاسخ دادن به این سوال کار به شدت آسانی است. شاید لبِ کلام مضامین فلسفی انیمه دفترچه مرگ را ویلیام شکسپیر گفته که هر کاری که انجام ميدهیم نتیجهاش را خواهیم دید. اگر خطایی نیز از ما سر بزند، این خطاها مثل تازیانهای در انتها ما را مجازات خواهند کرد. انیمه دفترچه مرگ، روندِ یک عدالتخواهی در مقیاس کلان را با افسانههای محلی ژاپنی در هم میآمیزد و به زیبایی هر چه تمامتر مخاطب را با شخصیتهایش همسفر میکند.
انیمه Death Note هم روایتش یک روایتِ جذاب، گیرا، پر مفهوم و سرگرمکننده است و هم شخصیتپردازی کاراکترهایش معرکه و منحصر به فرد. آیا برتر از لایت یاگامی و ریوزاکی، چهرهای جدید در دنیای انیمه و تلویزیون یافت میشود که در ذهنمان یک بار برای همیشه حک شود؟
- ارائهی یک سری مضامین فلسفی به زبانی ساده
- شخصیتپردازیهای معرکهی لایت یاگامی و ریوزاکی
- گره خوردن شخصیت لایت یاگامی به افکار فلسفی افلاطونی
- به کاراکترها به یک اندازه پرداخته میشود
- جذابیت بسیار بالای روایت
- پایان میتوانست قویتر باشد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید