فیلم Death on the Nile اثریست جنایی و گنجانده شده در قالب فیلم معمایی؛ ساختهای به کارگردانی کنت برانا و به نویسندگی مایکل گرین، که بر اساس رمانی به همین نام (Death on the Nile) نوشتهی آگاتا کریستی، تهیه، تولید و اقتباس شده است؛ ریدلی اسکات در کار تهیهی فیلم مرگ بر روی نیل، به کمک برانا آمده و در اصل این اثر ادامه و دنبالهی فیلم اول، یعنی قتل در قطار سریعالسیر شرق (Murder on the Orient Express) به حساب میآید. فیلم مرگ بر روی نیل در تاریخ ۹ فوریه ۲۰۲۲ میلادی توسط استودیوی قرن بیستم به اکران درآمد. در این داستان، اوقات آرامش و آسودگی کارآگاه هرکول پوآرو (کنت برانا) در مصر، تبدیل به یک تجسس هولناک برای یافتن قاتل شده و در این میان ارتباط ۳ ضلع عاطفی داستان، لحظه به لحظه پیچیدهتر میشود. این فیلم شاید در نهایت داستانی از ترکیب حرص و طمع با مسائل عاطفی باشد.
دومین اقتباس کنت برانا از داستانهای هرکول پوآرو، فیلم متوازنی نیست و از طرفی اکثر اوقات (به صورت دقیقتر دو سوم داستان) زمینهی صاف و مسطحی دارد. منظور از توازن، سراسر خستهکننده بودن یا تماما هیجانانگیز بودن ریتم اثر نیست، بلکه به آن معناست که تمام مقدمات و ایدههای اولیه باید مستقیما به نتیجه نهایی مرتبط شوند و نسبتِ پردازش داستانهای فرعی یا پرت به کاوش دغدغههای اصلی بیشتر نباشد؛ به عبارت دیگر، داستان دارای نوعی یکپارچگی سیستماتیک در مفهوم خود باشد و اینطور نشود که تنها یک بخش از داستان، آن هم به صورت ناگهانی، بر روی مسئله اصلی تمرکز کند.
مهمترین و البته مشکلترین کار در یک فیلم معمایی، پرده برداشتن از راز قتل نیست، بلکه گرم نگه داشتن فرایندی لبریز از توطئه و جنایت است که نوع خاصی از سرگرمی را برای تماشاگر به ارمغان بیاورد، اما در کل فیلم مرگ بر روی نیل فیلم کندیست و جز چند مورد، عوامل فرعی متعددش را توسعه نمیدهد و آنها را در حالت سطحی رها میکند؛ علاوه بر این، با این که ارتباط مقولههای معمایی قوی است و ساختار ترسیم شده در جهت افشاگری نهایی بینقص محسوب میشود، اما وزن عناصر مرموز آن سبک است و این مسئله از جذابیت فیلم کاسته. در عوض با حجم زیادی از مسائل احساسی رو به رو میشویم که ذات پازلگونهی داستان را غیرمنسجم و ناملموس میکند.
اگرچه که آشفتگیهای داستان چندان خرج مسائل جنایی-معمایی آن نشده، اما به هر حال فیلم مرگ بر روی نیل، به لطف عطف پایانی خود از شدت گیرایی مناسبی برخوردار شده است
اگرچه که آشفتگیهای داستان چندان خرج مسائل جنایی-معمایی آن نشده، اما به هر حال فیلم مرگ بر روی نیل، به لطف عطف پایانی خود از شدت گیرایی مناسبی برخوردار شده است. میتوان گفت که فیلمساز در همین بخش پایانی اندک و محدود داستان (حدود ۳۰ تا ۴۰ دقیقهی آخر) از هر نظر بهتر از سایر بخشهای داستان عمل میکند. البته که مقدمهچینیِ آن طولانی و سرشار از سکانسهای رقص و سرمستی شده، اما در کل قرار نیست از تماشای اتفاقاتِ تلخِ جاری در این رودِ سرنوشت ساز، خوابتان ببرد. اگرچه بخش اول داستان مربوط به جنگ جهانی اول، که حدودا ۷ دقیقه زمان دارد، تماشایی و اثرگذار است و یک سری مسائل روانشناسی و شخصیتی را روشن میکند. کم شدن فیلمهای کارآگاهی هم علتیست برای جالب شدن این فیلم.
گاهی با صحنههایی از آثار باستانی مصر مواجه میشویم که چنین چیزی در نسبت با ظرف مکانی داستان کاملا مطلوب است و تماشاگر را با فضاسازی اسرارآمیز خود درگیر میکند، اما جایی اثر معماییِ برانا به سبب نماهایی از این جنس، به نوعی به ژانر ماجراجویی تغییر شکل میدهد و در واقع از این رو تهدیدهای هویتی در خصوص فیلم مرگ بر روی نیل محسوس میشوند. برانا ثابت کرده که در طول روایت داستان، به یک روند واحد وفادار میماند و همچنین علاقه دارد تا هدفش را در نتایج بلندمدت جستجو کند؛ این خصوصیت در موسیقیهای فیلم پیداست و نوای بلوز در راستای اهداف داستان، تماشاگر را در مسیر تحولات روایی همراهی میکند. البته ممکن است همین بحث، دریچه و فکر اصلیِ ورود به مباحث نژادیِ داستان هم باشد.
کارگردانی خوب است، بازی اکثر بازیگران -غیر از واکنشهای مصنوعی بعضی از بازیگران فرعی- دقت و زیبایی خاصی دارد، به ویژه بازی برانا که اثر را از هر جهت متعلق به خود کرده؛ ضعفِ مقطعیِ احساس شده در عملکرد گل گدوت و آرمی همر حقیقی نیست و صحت ندارد، چراکه در نهایت به نقطه قوتی برای پایانبندی داستان تبدیل میشود. همین جزئیات سبب شده تا نقشهی برانا برای خلق موقعیتهای دراماتیک، بسیار دقیق و حساس شمرده شود.
این فیلم سکوت خاصی دارد و اگر تماشاگر در دل این سکوت، شلوغی مختصر یا تهدید خاموش داستان را دریابد، میتواند از آن به عنوان یک اثر خوب یاد کند
از طرفی هم روانشناسیِ صورت گرفته در فیلم مرگ بر روی نیل، شکل خوب، دقیق و موفقی دارد؛ ریشه عوامل مشکلسازِ داستان به خوبی شناسایی شده، با شخصیت پوآرو به مانند یک انسان پیچیده برخورد میشود، ارتباط بین شخصیتها معنادار است، طراحی قتل و دسیسهها ظرافت خوبی دارد، متد یا روش پوآرو برای اتهام وارد کردن به طرف مقابل دقیق و با جزئیات نمایش داده شده و به منظور بازی با حدسیات مخاطب، تمام رفتارهای مشکوک مظنونها به نمایش گذاشته میشوند.
فیلم Death on the Nile از نظر طبیعی بودن موفق است، اما کاش همان شخصیت پیچیدهاش را تحلیل هم میکرد. در اصل از لحظهای که فیلمساز شروع به توصیف شخصیتهایش کند، تماشاگر متوجه وجود موثر آنها میشود. (البته نه در حد موشکافی، چون عنوان فیلم به پوآرو اختصاص ندارد) ما از ذهنیت پوآرو سرنخهایی داریم و او قرار است شخصیتی بسته و مبهم باشد؛ اما به هر حال گاهی شخصیت اصلی باورکردنی نیست، مگر آنکه بیشتر از حال او خبر داشته باشیم. در کل بحثِ خود بزرگ بینی پوآرو اشاره جالبی بود. کار فیلمبرداری در نمایش مرکزیتها، موقعیتهای جغرافیایی و پرسه زدن در پیرامون، رضایتبخش است و تفسیر آن از پیچشهای داستان شاهکار.
در این گردش آموزنده، با تعدادی استعاره و تمثیل مواجه میشویم؛ مصر، قضیه فراعنه، رودخانهی نیل و آن چند صحنهی شکار، همه نماد هستند. گاه افکتها، جلوهها و فضاسازیهای صوتی یا حتی موسیقی متن، در خصوص هویت قاتل به تماشاگر مسائلی را تلقین میکند، گاهی هم داستان به واسطهی شخصیتهای فرعی، مکالماتی کنایی را شکل میدهد و در نهایت حقایقی بدیهی یا واضح را بازگو میکند؛ گویا فیلمساز میترسد که مبادا مخاطب برخی اتفاقات سادهی فیلم را درک یا هضم نکرده باشد! این فیلم سکوت خاصی دارد و اگر تماشاگر در دل این سکوت، شلوغی مختصر یا تهدید خاموش داستان را دریابد، میتواند از آن به عنوان یک اثر خوب یاد کند.
فیلم Death on the Nile متشکل از یک مقدمهی غیرضروری و طولانیست که لزوما در خدمت بافت اصلی داستان قرار نمیگیرد؛ اما اگر تماشاگر حوصله داشته باشد، این فیلم در نهایت به یک نتیجهی دقیق، حساس و موفق میرسد که انتظارات مطلوب از یک فیلم معمایی را تا حد مناسبی برآورده میکند. ساختهی کنت برانا از مولفههای روانشناسی خوبی برخوردار شده و حداقل رنگ و لعاب یک اثر سرگرمکننده را دارد.
- فیلمبرداری، نورپردازی و طراحی لباس
- بازی دقیق بازیگران
- پایانبندی خوب و موفق
- پرداختن به مسائل روانشناسی شخصیتی
- معماهای داستان فرم خوبی دارند
- روند داستان کند است
- مقدمهی فیلم طولانیست
- کمبود مولفههای مختص به فیلم معمایی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید