بازی Deathloop از آن دسته بازیهای ویدیویی است که اگر بخواهیم مثالی از یک بازی مشابه به آن بزنیم احتمالا به این راحتی نیست. دث لوپ بازی خاصی است که علی رغم پیچیدگیهایش و دنیای اسرارآمیزش، همچنان ایراداتی دارد.
پس از ۲۰ ساعت تجربهی بازی این حق را دارم که بگویم دث لوپ، بازی به شدت خاصی است و نمونهی بارزِ یک بازی ویدیویی خلاقانه به حساب میآید. پس از تجربهی بازی Twelve Minutes خودمان را حسابی گرم کرده بودیم تا بازی دث لوپ بتواند از المانِ زمان به بهترین شکل ممکن استفاده و ما را در دنیای تخیلیاش غرق کند. استودیوی آرکین (Arkane) این کار را انجام میدهد، اما علی رغم بسیاری از ویژگیهای مثبت و حائز اهمیت، این بازی ایراداتی هم دارد. در این نقد و بررسی ضمن نگاهی به مولفههای مثبتِ بازی، قرار است ایرادات بازی را نیز توضیح دهیم اما طبیعتا عمیقتر و موشکافانهتر از نکات مثبت.
اول از همه دربارهی قصهی بازی صحبت کنیم که حرف و حدیثهای زیادی پشت داستان بازی دث لوپ وجود دارد که نیاز است در مقالهای جداگانه به طور مفصل دربارهاش نوشت. کل داستان در یک روز در جزیرهای به اسم بلک ریف (Blackreef) در دهه ۱۹۶۰ روایت میشود. ما در نقش فردی – که بعد میفهمیم نامش «کولت» (Colt) است – کنار ساحل بیدار میشویم و هیچ ایدهای نداریم او کیست، آنجا کجاست و قرار است چه بلایی سرمان بیاید. بازی رفته رفته اطلاعات اولیهای به ما میدهد و به تدریج سر از کار بلک ریف و کولت در میآوریم. با هر بار کشف یک نکته به وجد میآییم و با هر بار مرگ، از اشتباهی که کولت یا دیگران مسببش شده حرصمان حسابی در میآید! بازی یک قانون اصلی دارد.
پس از ۲۴ ساعت همه چیز به طور کلی ریست میشود؛ یعنی روز از نو و روزی از نو! شاید در اوایل شما هم مثل کولت از این قانون عصبانی شوید، اما اگر تحمل داشته باشید پس از تجربهی اولیهی چند ساعت ابتدایی، ویژگی خاصی به اسم Infuse (الحاق) معرفی میشود که کولت میتواند با صرف واحدی به اسم رزیدوم (residuum) هر آنچه که نیاز دارد، از سلاح گرفته تا سایر آیتمها را به نحوی به خود متصل کند تا در هر بار ریست شدن، آیتمهایی که با هزار زحمت به دست آورده را از دست نداده و در کنار خودش داشته باشد. تا اینجای کار که بازی، یک داستان به شدت خلاقانه و جذاب را به گیمر که ما باشیم هدیه داده، اما مشکلاتی به بطن داستان وارد است.
اول از همه فرم بازی طلب میکند تا معماهای بازی، یک به یک پشت سر هم کشف شوند. یعنی بزرگترین هدیهی دث لوپ به گیمر سلاح و تکنولوژیهای خفنِ دنیای بازی نیست! اطلاعات در بلکریف حرف اول را میزند. شما وقتی بر حسب شانس در محیط خوشگل و زیبای بازی صحبت دو نفر یا گروهی را میشنوید، ناگهان با اطلاعاتی روبهرو میشوید که رسما حکم طلا را دارد! اینکه چطور میشود شما و فردِ دیگری که جولیانا نام دارد حافظهتان در برابر فراموشی مقاومت میکند علامت سوال بزرگی است که خودِ کولت تا پایان بازی هر از چند گاهی از جولیانا میپرسد اما پاسخ درستی نمیگیرد. شما برای کشف تمام سوالاتتان باید تک تکِ فایلهای متنی و صوتی دنیای بلک ریف را مطالعه کنید.
سوال اینجاست آیا گیمر حوصلهاش میکشد برای تحمل چنین چیزی؟ به احتمال بسیار زیاد اکثر گیمرها از قصهی بازی چیز خاصی متوجه نخواهند شد چراکه لازمهی لذت بردن تمام و کمال از قصهی بازی، کنجکاوی بیش از اندازه در محیط است. ارجاعتان میدهم به بازیهای دیگر با چنین فرمِ روایت داستانی؛ سری بازیهای بایوشاک را به خاطر بیاورید. شما به یک سطح از آگاهی نسبی در پایان خط داستانی میرسید و کم کم اندوختههایتان را با بازی مجدد، سرچ در اینترنت و سوال از سایر دوستانتان بیشتر میکنید.
بازی دث لوپ هر اندازه که دنیای غنی از حیث قصهگویی دارد، در انتقال نکات اصلی داستانی ناموفق عمل میکند. شاید به همین خاطر است که پس از پایان یک ماموریت (بخوانید یک لوپ)، وقتی شما به پناهگاه اصلی خودتان میرسید، بازی مجدد نکاتی که کولت جدیدا فهمیده را در قالب هایلایتهایی به اطلاعتان میرساند.
از پایان بازی هم نمیتوان به این راحتی گذشت. بازی به طور کلی یک پایان دارد اما واریاسیونهای متعددی میتواند این پایان داشته باشد. یعنی موقعیت و مکان یکی است، اما بسته به انتخابهایتان با اکتِ متفاوتی از سوی جولیانا و کولت روبهرو خواهید شد. با این حال اجازه دهید این نکته را بگویم که پس از این همه بگیر و ببندهای کولت و بخش پایانی بازی، پایان بازی اصلا و ابدا رضایتبخش نبود! پایان بازی علنا بزرگترین ضدحالِ داستانیِ بازی دث لوپ محسوب میشود و تا زمانی که بازی را به اتمام نرسانید متوجه منظورم نخواهید شد!
گیمپلی بازی در خدمت یک هدف است؛ کولت متوجه میشود برای رهایی از این لوپ عذابآور باید هشت ویژنری (Visionary) را در طول ۲۴ ساعت به قتل برساند. پس از این کار، در نهایت با کشتن جولیانا لوپ باید شکسته شود.
کولت برای این کار متوجه میشود که باید برای قتل هر ویژنری یک زمینهچینی و بسترسازی انجام دهد تا هر هشت نفر در یک لوپ زمانی واحد حضور داشته باشند. پس از این پروسه، کولت از سر صبح تا پایان ۲۴ ساعت فرصت دارد تا هشت ویژنری را به قتل رسانده و سپس با کشتن جولیانا، برندهی نهایی این چرخهی کشت و کشتار شود. اما صبر کنید! با این حساب اگر کولت در وسط هر تکه از این پروسهی به ظاهر ساده کشته شود چه؟
پاسخ ساده است. شما باید دوباره از صفر شروع کنید! یعنی پس از هر بار مرگ، بازی از کنار ساحل آغاز میشود. با این تفاوت که پس از چند مرتبهی اول که مرگ را تجربه کردید، بازی اتومات از دفعات بعد شما را مستقیم به بانکر هدایت میکند.
بازیسازها در پایان هر ۲۴ ساعت، یک مرتبه هم به شما یادآوری میکنند که آیتمهای جدیدی که به دست آوردهاید هنوز Infuse نشده؛ پس برای از دست ندادنشان باید دست به جنبانید. اینجاست که واحد بازی یعنی رزیدوم به کار میآید. شما برای داشتنِ همیشگیِ یک ارتقا، یا یک سلاح و حتی یک تواناییِ فردی باید با خرج کردنِ مقدار مشخصی از رزیدوم، آن را برای همیشه به خود متصل کنید. تا اینجای کار، یعنی پروسهی یافتن و اکتشاف بسیار ساده و شیرین است. چالشِ کار کجاست؟
نکتهی ترسناک بازی در این مسئله نهفته که هر از گاهی یک مدل از هزاران کپی جولیانا وارد تایم لاین شما در یک لوپ میشود و تا شما را به قتل نرساند بیکار نمینشیند!
نکتهی ترسناک بازی در این مسئله نهفته که هر از گاهی یک مدل از هزاران کپی جولیانا وارد تایم لاین شما در یک لوپ میشود و تا شما را به قتل نرساند بیکار نمینشیند! بازی البته آنقدرها هم بیرحم نیست. به همین خاطر و برای راحتی نسبیِ گیمرهای معمولی و به اصطلاح کژوال، عاملی در بازی به اسم Reprise وجود دارد. شما در هر لوپ ۲ بار میتوانید از این ویژگی استفاده کنید. یعنی اگر به هر نحوی خط سلامتیتان به صفر برسد، بدنِ شما به چند دقیقه پیش از واقعه منتقل میشود تا از این اشتباهتان درس گرفته و مجدد برای پیشروی برنامهریزی کنید. بازی شما را در پیشروی در هر منطقه آزاد میگذارد اما عاقلانهترین حرکت، مخفیکاری است. شما میتوانید با تکنیکِ بزن بهادری به هدف خود برسید.
این حق را بازیسازها از شما نگرفتهاند، اما از آنجایی که تنها ۲ مرتبه حق مردن دارید، تکنیکِ «تفنگ را در بیاور و همه را هدشات کن» آنچنان جوابگو نیست. حداقل نه تا وقتی که تفنگتان را با ترینکتهای (Trinket) خاص ارتقا ندادهاید. من به شخصه با اینکه به شدت از بازیهای مخفیکاری استقبال میکنم، تنها در اواخر بازی بود که دلِ شیر پیدا کرده بودم و همه را با یک هد شات از سر راهِ خودم برمیداشتم. بازی البته باز هم دست و دلبازیهای جذابی برای شما دارد تا از گیمپلی بازی دث لوپ لذت ببرید.
بازی Deathloop یک سری ویژگیهای فرابشری در اختیارتان قرار میدهد اما برای دست یافتن به هر کدام از این ویژگیهای خاص، باید عرقِ زیادی بریزید! اگر بازی Dishonored را تجربه کرده باشید، احتمالا مثل من از ویژگی تلهپورت که در بازی دث لوپ به آن شیفت (Shift) گفته میشود تا انتهای قصه استفاده خواهید کرد. تفاوت ویژگیهای فرابشری در دث لوپ با بازی دیسآنرد در ارتقاهای جالب و پیچیدهتری است که واقعا میارزد برای کسب آنها به جنگ و جدل در بلک ریف پرداخت. ماجرا اینجاست این ارتقاها را زمانی میتوانید کسب کنید که یک ویژنری را مجدد بکشید یا اینکه از جولیانای متخاصمی که به لوپ شما حملهور شده بیرون بکشید!
احتمالا بازیسازها به این مسئله فکر کرده بودند که گیمرها در اکثر برخوردها با جولیانا، فرار را بر قرار ترجیح میدهند. وقتی صحبت از ارتقا و قدرت بیشتر باشد، هر گیمری حداقل یک مرتبه به کشتن جولیانا فکر میکند. اینجاست که میتوان گیمرها را از یکدیگر تمییز داد؛ گیمرِ محافظهکار هستید یا بیپروا؟
در هر صورت مدلِ بازی کردنِ شما با من و دیگران تفاوت دارد. هر فردی میتواند هر مدل دلش بخواهد و با هر ویژگی خاصی که میخواهد بازی را به اتمام برساند. بازی دث لوپ درجه سختی ندارد اما شما میتوانید برای کسب اچیومنتهای خاص، شرایط را برای خودتان سختتر کنید! مثلا در یک لوپ با خودتان عهد ببندید هیچ فردی را به قتل نرسانید. یا در یک لوپ دیگر با خودتان ویژگیهای فرابشری نبرید و الی آخر. با این اوصاف هر اندازه تجربهی آزادانهی گیمپلی بازی میتواند لذتبخش باشد، چند ایراد آزاردهنده در بازی وجود دارد.
اول از همه اینکه بهرهی هوشی دشمنان، چه ویژنری و چه دشمنان معمولی چیزی نیست که بخواهیم «انقلابی» از آن یاد کنیم. الگوریتم مختلفی برای رویکرد دشمنها برای مقابله با کولت تعریف شده ولی میتوان خیلی راحت کل دشمنان یک ناحیه را در یک نقطه خفت کرده و تک به تک آنها را قتل عام کرد! با این حال دشمنان بازی وقتی شما را ببینند و نتوانند در مدت مشخصی شما را بکشند، با اطلاعرسانی به سایرین درخواست کمک میکنند و باید اعتراف کرد که کولت در برابر انبوهی از دشمنان به چالش خواهد افتاد. اگر دلتان میخواهد مثل رمبو وارد میدان شوید، توصیه میکنم ويژگی نکسوس (Nexus) را همراه با خود ببرید. شما با اتصال دشمنها به یکدیگر تنها کافیست به یک دشمن صدمه بزنید.
این اتفاق برای سایرین هم میافتد. با این حال بازی در اواسط راه خود، کمی خستهکننده میشود. یعنی شما مثل کولت احتمالا کفرتان در میآید که برای یک کار کوچک باید به یک منطقه بروید و مجدد همان راهی که رفتید را برگردید تا روانهی پناهگاهتان شوید. این سیکل، یعنی رفتن تا مقصد و سپس بازگشتن با پای پیاده به سمت نقطه خروج شاید باب میل خیلیها نباشد.
از طرفی دیگر، بین هر لوپ باید یک صفحه لودینگ را هم تماشا کنید؛ چراکه محیط بازی که تقسیم شده به چهار منطقهی مشخص، در هر بخش از شبانهروز شکل و شمایل خاص خودش را دارد. برای مثال اگر در شب وارد محیط آپدام (Updaam) شوید، با امنیت بسیار بالایی روبهرو خواهید شد. منطقِ بازی اینگونه تعریف شده که دشمنان بازی هر چه به پایان روز نزدیکتر میشوند، تمهیدات امنیتی بیشتری میچینند چون دیدشان در شب کاهش جدی پیدا میکند.
با این اوصاف بازیسازها به شدت تلاش کردهاند تا در کنارِ اکشنهای متعدد، چندین و چند پازل و معمای درست و حسابی نیز پیش روی شما بچینند ولی مشکل اینجاست طراحی مراحل در یک سوم پایانی به شدت خستهکننده میشود؛ درست آنجایی که باید سر از کار جولیانا در بیاورید و با ماهیت، انگیزه و اهدافش آشنا شوید. تکرارِ مکررات به شدت حوصلهی گیمر را سر میبرد. به خصوص اینکه در مرحلهی آخر باید هر هشت ویژنری را قتل عام کنید. اگر در هر قسمت از این پروسه بمیرید، باید دوباره کلِ هشت مرحله را تکرار کنید! اعصاب خرُدکن است، مگر نه؟
بازی دث لوپ از نظر جلوههای بصری و گرافیکی در سطح قابل قبولی قرار دارد. نه آنچنان پرزرق و برق است و نه از سمت دیگر ضعیف و پر از باگهای فنی که بخواهیم به بخش فنی بازی ایراد زیادی وارد کنیم.
بازی دث لوپ از نظر جلوههای بصری و گرافیکی در سطح قابل قبولی قرار دارد. نه آنچنان پرزرق و برق است و نه از سمت دیگر ضعیف و پر از باگهای فنی که بخواهیم به بخش فنی بازی ایراد زیادی وارد کنیم. در بخش صوتی نیز فرمولِ همیشگی بازیهای مخفیکاری را به چشم میبینیم. یعنی پخش شدن یک موسیقی هیجانی و پر تنش درست در آن لحظه که کولت، موقعیتش لو میرود. یک ایرادِ جزئی اینجاست وقتی این موسیقیِ هیجانی به اتمام میرسد، شما خاطرتان به شدت جمع خواهد شد که خطر از بیخِ گوشتان رد شده و حالا میتوانید مجدد با روش مخفیکاری به جلو حرکت کنید.
این اطمینان خاطر اگر نبود، استرس بیشتری را میتوانستیم تجربه کنیم. با این حال اسکریپتِ دث لوپ در بخش موسیقی اینطور نوشته شده که چنین موسیقیهایی با لو رفتن کولت شروع و با رفع شدن خطر به پایان برسد. اگر موسیقی سومی این وسط تعبیه میشد تا به یکباره از موقعیت خطر به موقعیت امن شیفت پیدا نمیکردیم، استرسی که تا پایان لوپ تجربه میکردیم قطعا دو چندان میشد.
بازی در نقش جولیانا به صورت آنلاین برای تهاجم به سایر تایملاینها به شدت هیجانانگیز به نظر میرسد، اما بگیر و ببندها در نقش جولیانا آنچنان که به نظر میرسید، به دلم ننشست. اول از همه اینکه اتصال به سرورها به آسانی نیست (حداقل با آیپی ایرانی این چنین بود) و دوم اینکه تا شروع بازی، باید مدت به نسبت زیادی در لابی صبر کنید تا بازی، شما را به یک لوپ وارد کند. البته اگر عاشق موش و گربه بازی هستید، گزینهی دومی نیز وجود دارد. شما میتوانید با یکی از دوستانتان بازی کنید. یک سری اچیومنت برای جولیانا تعریف شده که با دست یافتن به آنها، کاراکترتان ارتقا مییابد.
به نظر چیز بدی نیست اما آنچنان انگیزهی محکمی نیست که بخواهید دث لوپ را بارها و بارها با جولیانا بازی کنید. حداقل من بین تجربه در نقش کولت و جولیانا قطع به یقین کولت را انتخاب میکنم. ضمنِ اینکه بودن در نقشِ شخصیت کولت لذت بیشتری دارد. از طرفی وقتی شما آیتمهایتان را Infuse میکنید، انگار احساس مالکیت به آنها در پایان پیدا میکنید! این حس به قدری دلچسب است که میخواهید در نقش یک قاتلِ بیرحم، تا میتوانید با اسباب بازیهای محبوبتان در بلک ریف جولان دهید!
بازی Deathloop یکی از خاصترین بازیهای ویدیویی سال ۲۰۲۱ است که علاقهمندان به سبک مخفیکاری به شدت با آن ارتباط برقرار میکنند. دث لوپ کمابیش ایراداتی دارد، اما از آن سمت آنقدر ویژگی جذاب و حیرتانگیز دارد که بخواهید بالای ۱۵ ساعت برای گشت و گذار در بلک ریف وقت بگذارید.
نقد و بررسی بازی دثلوپ بر اساس کد ارسال شده از سوی ناشر و با توجه به نسخهی PC به نگارش درآمده است.
- دیالوگها و تعامل بامزهی بین کولت و جولیانا
- گیمپلی جذاب با کلی مکانیسمهای متنوع
- دنیای بسیار غنی و اسرارآمیز از حیث داستانی
- عملکرد خوب بخش فنی
- بازی در یک سوم پایانی فقط تکرارِ مکررات است
- بهره هوشی پایین دشمنها
- لودینگهای بین هر لوپ
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید