بازی Desperados 3 دقیقا همان چیزی است که طرفداران ژانر تاکتیکی انتظارش را داشتند؛ اثری خوشساخت و البته پر از نوستالژی که نوید بازگشت این ژانر به روزهای خوب گذشته را میدهد.
فرنچایز Desperados و همچنین رقیب دیرینهاش Commandos دو بازی ویدیویی خوشساختی بودند که گیمرها را با سبک تاکتیکی همزمان (Real-Time Tactic) آشنا کردند و خیلی از بازیکنهای نهچندان حرفهای را با این سبک آشتی دادند. دسپرادوز شاید برای عدهای از گیمرهای نسل جدید، نامی ناشناس باشد، اما این عنوان برای گیمرهایی که پا به سن گذاشتهاند، نامی است مملو از خاطره و تجربههای بسیار خوب و دلنشین. بعد از مدتها – که بهتر است بگوییم ۱۴ سال – و پس از خریداری لایسنس بازی توسط شرکت THQ نوردیک، بالاخره نسخهی سوم بازی دسپرادوز 3 منتشر شد ولی آیا این بازی همانند گذشته، یک بازی درجهی یک برای عاشقان سبک تاکتیکی همزمان است؟
راستش را بخواهید تغییر ناشر و به تبع سازندهی بازی، در درجهی اول کمی نگرانکننده بود، اما پس از تجربهی بازی هلدورادو (Helldorado) اینطور خود را دلداری میدادم که دسپرادوز 3 هر چه باشد، از این نسخهی فاجعه، بدتر نخواهد شد. بالاخره Desperados 3 منتشر شد و استودیوی آلمانیِ Mimimi Games ثابت کرده که میتوان روی نبوغ آنها حساب ویژهای باز کرد. اولین نبوغ این استودیو به پلات داستانی برمیگردد. در حالیکه قصهی دسپرادوز در هلدورادو تا حدودی به یک بنبست رسید، سازندگان در زمان، به عقب برمیگردند؛ به زمانهای بسیار دور که جان کوپر هنوز گروهش را تشکیل نداده بود. این تصمیم سازندهها هم برای هواداران قدیمی این بازی خوشایند است و هم افرادی که تا به حال دسپرادوز را بازی نکردهاند. هواداران قدیمی به این نکته پی میبرند که چگونه جان کوپر با اعضای گروهش ملاقات میکند و همچنین آنها با جنبههای دیگری از این کاراکتر بیشتر آشنا میشوند.
از طرف دیگر استودیوی سازنده، دستِ گیمرهای جدید را نیز میگیرد و با خود به دنیای غرب وحشی میبرد تا بلکه آنها نیز عاشق و دلباختهی دسپرادوز شده و یک دل نه، صد دل عاشق سبک تاکتیکی همزمان شوند. Desperados 3 از جنبهی داستانی اثری است بهشدت قابل احترام که هم روایت حسابشده و اصولی دارد و هم به شعور و درک گیمر توهین نمیکند. بهجای اینکه داستان صرفا بهانهای باشد برای گیمپلی چالشبرانگیزِ بازی، ما به شدت تلاش میکنیم تا زودتر به پایان بازی برسیم تا حلقههای گمشدهی داستانی یافت شده و صد البته برخی از انگیزهی شخصیتها مثل هکتور نیز توضیح داده شود؛ چرا که ماجرای دسپرادوز 3 در حقیقت بخشی از زندگی شخصی جان کوپر را به نمایش میکشد و به قدری فرم روایی داستان عالی پیش میرود که هر گیمر کم صبر و تحملی از تماشای سکانسهای سینمایی و in-game بازی لذت خواهد برد. با تمام این تفاسیر سوالی پیش میآید که آیا بازی Desperados 3 از لحاظ گیمپلی به رگ و ریشههایش پایبند است؟
بازی Desperados 3 هر چقدر مثل یک پدر مهربان به شما راه و رسم استراتژی را آموزش میدهد، از سوی دیگر به گیمر چندان باجی نمیدهد
خوشبختانه دسپرادوز 3 به شدت به نسخهی اول وفادار است و این نکته را پس از چند ساعت به وضوح لمس خواهید کرد. افرادی که تا به امروز هیچکدام از بازیهای دسپرادوز را تجربه نکردهاند، جای هیچ نگرانی نیست؛ به این دلیل که بازی دسپرادوز 3 به صورت تدریجی به شما یاد میدهد که استراتژی در این بازی به چه صورتی است و برای اتمام یک ماموریت، باید دست به چه کارهایی بزنید. میمیمی گیمز بهطور پیشفرض اینطور فرض کرده که گیمر، اصلا روحش هم خبر ندارد تاکتیکی همزمان چیست و دقیقا در همین راستا برگههای راهنمایی را در نقشهی مراحل ابتدایی بازی گنجانده که گیمر با برداشتن آنها، با مکانیکهای جدید بازی آشنا میشود. جالب است که هیچ الزامی روی دوش گیمر نیست تا حتما تمامی این برگههای راهنما را جمعآوری کند. سازندهها از این بابت دست گیمر را باز میگذارند تا با خیال راحت برای پیشروی در نقشهی بازی فکر کنند. کوپر رفته رفته با دیگر اعضای گروهش آشنا میشود و این کاراکترها نیز از یک نقطهی زمانی به بعد، قابل بازی خواهند بود. اگر دسپرادوز بازی نکردهاید باید به این نکته هم اشاره کنیم که هر کاراکتر، قابلیتهای مخصوص به خود را دارد. از طرفی دیگر کنترل هر شخصیت، تجربهی منحصر به فردی به دنبال خواهد داشت؛ چرا که شخصیتها هر کدام، سلسله معایب و مزایایی دارند که پیشروی با برخی از کاراکترها در بخشی از نقشه، به امری غیرممکن و محال تبدیل ميشود. در واقع همین نکات مثبت و منفی است که بخشی از هستهی اصلی پازلهای بازی را شکل میدهد.
بازی Desperados 3 هر چقدر مثل یک پدر مهربان به شما راه و رسم چیدمان تاکتیک را آموزش میدهد، از سوی دیگر به گیمر چندان باجی نمیدهد. در بازی، خبری از راهنمای صریح و دقیق برای رد کردن یک پازل وجود ندارد.. بازی به شما اجازه میدهد به صورت نامحدود بازی را در هر نقطه که دلتان میخواهد، سِیو (ذخیره) کنید. پس بهتر است که یک دستتان به صورت اتومات روی دکمهی ذخیره باشد. خودِ بازی نیز در همان شروع داستان، تشویقتان میکند تا به همین کار روی بیاورید. با این اوصاف اگر شما اختلال حواس دارید یا کلا فردی حواس پرت هستید، بازی دسپرادوز 3 به طور خودکار پس از یک دقیقه به شما یادآوری میکند که بازی را سیو نکردهاید. البته یک خورهی دسپرادوز – که موجودی است به شدت کمیاب و نادر! – بازی را با کمترین میزان سیو و لود به اتمام میرساند. با تمام این تفاسیر دسپرادوز 3 برای کمک به گیمرهای تازهکار بضاعتش در همین حد است و نامحدود بودن میزان سیو، دخلی به سختی بازی ندارد و در تمامی درجات سختی، گیمر میتواند بالغ بر هزار سیو داشته باشد.
شاید فکر کنید با این حساب بازی باید به شدت آسان باشد، چون برای هر اکشن و عملکردی میتوان یک فایل ذخیره ایجاد کرد، اما در بازی دسپرادوز 3 چالش اصلی در این موضوع نهفته است که شما چقدر عکسالعمل دقیق و سریعی در کنار استفاده از هوش خود دارید. اگر فکر میکنید بازی برای شما آسان است، توصیه میکنم که درجهی سختی چهارم را که Desperados نام دارد، امتحان کنید؛ چرا که در این درجه، علاوه بر اینکه متغیرهایی همچون تعداد دشمنان در نقشه و سرعت لو رفتن هیروها افزایش یافته و از طرفی دیگر میزان نوار سلامتی هیروها، میزان تیر و مهمات بهطرز اعجابآوری کاهش پیدا میکند، گیمر از یک نعمت اساسی در این بازی ویدیویی بیبهره میماند و آن هم چیزی نیست جز Showdown Mode.
به شخصه «شوداون مُد» را جادوی دسپرادوز 3 میدانم؛ المان و عنصری که باعث میشود گیمر هر آن که اراده کند، زمانِ داخلِ بازی را متوقف کند و این توقف زمانی ابدا محدودیتی ندارد و شما میتوانید حتی پنج دقیقه به صفحهی نمایشگر زل بزنید و حساب و کتاب کنید. این ویژگی اتفاقا در مرحلهی پایانی بازی، عنصری است به شدت حیاتی و به اتمام رساندن بازی، به خصوص قطعهی پایانیِ پازل در انتها بدون شوداون مُد، کاری تقریبا غیرممکن به نظر میرسد. این المان باعث شده تا گیمر در موقعیتهای شلوغ، با خیالی آسوده برنامهریزی کند که در یک زمان مشخص، هر شخصیت چه کاری را باید انجام دهد. به همین خاطر گیمر میتواند صرفا با فشردن دو دکمه در یک ثانیه، هیروها را مجبور کند دو کار مشخص را به صورت همزمان انجام دهند؛ حال این کار میتواند کشتن دشمنان باشد یا انجام دادن یک کار دیگر، مثل فشردن یک دستگیره. بازی از لحاظ تنوع مراحل، کاری کرده کارِستان و طراحی مراحل بازی، به شدت جذاب است و کوپر و دوستانش در محیطهای متنوعی سفر پرمخاطرهشان را به جلو پیش میبرند. از محیطهای باتلاقی گرفته تا درهی شیطان، تمامی مراحل به شدت جذاب و پرجزئیات کار شدهاند.
با این حال گویا تعداد زیاد آبجکتهای نقشه با توجه به مساحت بزرگ نقشهها باعث شده تا لودینگهای ابتدایی بازی کمی طولانی باشد. در این شرایط پیشروی در مراحل، نه باعث میشود گیمر احساس خستگی کند و نه منجر به کلافه شدن بازیکن میشود. اتفاقا بازی از اواسط، رنگ و روی دیگر به خود میگیرد؛ چراکه کاراکتر ایزابلا مونرو، به یک هیروی قابل بازی تعریف میشود. مهارتهای ایزابلا به شدت کارآمد و قوی است و به اصطلاح این هیرو را میتوان OP یا همان بسیار قوی دانست. برای مثال ایزابلا میتواند دو تن از دشمنان را با دارت از لحاظ ذهنی بهیکدیگر وصل کند. این اتصال باعث میشود که هر اتفاقی برای یک دشمن بیفتد، برای فرد دوم هم رخ دهد. به همین خاطر استراتژی چیدن برای حرکت دادن ایزابلا در نقشه کاری به نسبت راحتتری نسبت به دیگران است. مشابه این ایده، قبلا در بازی Dishonored 2 هم اجرا شده بود و گیمرها از این قابلیت استقبال کرده بودند.
از طرفی دیگر ایزابلا میتواند با پرتاب یک دارت منحصر به فرد، ذهنِ یک دشمن را تسخیر کند و کنترل او را در دست بگیرد. ایزابلا با این ترفند میتواند بهطور مخفیانه و بهدور از به صدا در آوردن زنگ خطر، در محیط بچرخد و حتی فرد بختبرگشته را وادار کند فرد دیگری را به قتل برساند. با وجود کاراکتر قدرتمندی مثل ایزابلا در داستان، فصل آخر بازی به شدت سخت میشود و شما نیاز دارید تا از تمام پنج هیروی خود استفاده کنید. با این حال، هوش مصنوعی بازی ایراد عجیب و خندهداری دارد. دشمنان بازی فرقی ندارد که چه نوعی باشند، اگر رفیقی که با یک دشمن در نقشه به صورت تناوبی صحبت میکند به نحو مخفیانهای به قتل برسد، دشمنی که باقی مانده، در درجهی اول مشکوک میشود که رفیقش کجاست و به همین دلیل، کمی در نقشه پرسه میزند تا دوستش را پیدا کند و پس از آن، برای همیشه او را فراموش میکند؛ گویا بازیسازها اینطور تعریف کردهاند که تمامی دشمنان آلزایمر دارند! از طرفی دیگر الگوی رفتاری دشمنان، از ریز تا درشت همگی به شدت ساده است و بازیسازها صرفا با قرار دادن هوشمندانه و شطرنجوارِ دشمنان در نقشه، پازلهای متعددی برای گیمرها طراحی کردهاند و در همین راستا بازیکن موظف است مانند دومینو، دشمنان را به قتل برساند. برخلاف بسیاری از بازیهای این سبک، گیمر در بازی Desperados 3 بدون کشتن هیچ یک از دشمنان بازی، توان به پایان رساندن داستان را پیدا نمیکند. با این حال، بازی به شدت ارزش تکرار بالایی دارد؛ چرا که چالشهای متعددی برای هر مرحله تعریف شده و برای به اتمام رساندن این چالشها، سختی بازی به مراتب بیشتر از چیزی میشود که گیمر در حالت عادی آن مرحله را تمام کرده بود.
بازی Desperados 3 در میان آثار پر رنگ و لعاب امروزی گویا دفن شده و بر اساس سبک بازی و دوربین ایزومتریک نیمه ثابتی که دارد، کمتر کسی به سراغش میرود. با اینکه میتوان این اثر را یک بازی به شدت سرگرمکننده و وفادار به اصل خود تلقی کرد، شاید اگر زمان به عقب برمیگشت، دلمان میخواست که بازی دسپرادوز 3 همان انقلابی را به پا کند که استودیوی Spellbound Entertainment با نسخهی اول دسپرادوز انجام داد.
- فرم روایی بسیار خوب بازی و داستانی درگیرکننده
- یک بازی وفادار به اصل و نسب دسپرادوز
- منحنی سختی بازی بهگونهای است که گیمر طی ۱۶ ماموریت کلافه نمیشود
- تعبیهی هوشمندانهی Showdown Mode در بازی
- ارزش تکرار بالا
- الگو و پَتِرن سادهی رفتار دشمنهای بازی
- شخصیت ایزابلا بیش از اندازه قوی است
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید