برگزیده
پانیشر علیه جان ویک
داستان سری بازی‌های Diablo
1%
  • 0/10

خلاصه داستان سری بازی‌های Diablo

به سوی World of Sanctuary

خلاصه داستان سری بازی‌های Diablo ۰ ۲۶ تیر ۱۴۰۳ مقالات جانبی (گیم) کپی لینک

سری بازی‌های Diablo توسط شرکت Blizzard Entertainment ساخته شده و یکی از معروف‌ترین و موفق‌ترین بازی‌های نقش‌آفرینی (RPG) در سبک اکشن است که نسخه اول آن در سال 1996 منتشر شد که توانست توجه‌های زیادی به خودش جلب کند و حالا قرار است در ادامه به تاریخچه و داستان سری بازی‌های Diablo بپردازیم.

فهرست مطالب

بازی‌های Diablo به دلیل سبک گیم‌پلی خاص خود شناخته شده‌اند. به طور مثال جایگیری دوربین در بازی به صورت بالا به پایین است و بازیکنان در این حالت به تجربه بازی خود بپردازند. یکی از ویژگی‌های برجسته بازی‌های Diablo سیستم لوت کردن آن است. دشمنان شکست‌خورده انواع مختلفی از آیتم‌هایی، مانند؛ سلاح، زره و جواهرات را می‌اندازند که بازیکنان می‌توانند آنها را جمع‌آوری کنند و برای تقویت شخصیت خود استفاده کنند. این سری دارای مجموعه‌ای از ماموریت‌ها و کوئست‌هایی هستند که بازیکنان باید آنها را تکمیل کنند. این ماموریت‌ها معمولاً شامل شکست دادن دشمنان خاص، جمع‌آوری آیتم‌ها یا نجات شخصیت‌های غیرقابل بازی (NPC) هستند. حتی مجموعه دیابلو قابلیت تجربه بازی به صورت چند نفره آنلاین را دارد که بازیکنان می‌توانند با دوستان خود یا بازیکنان دیگر از سراسر جهان بازی کنند و از آن در کنار همدیگر لذت ببرند.

بخش اول: مقدمه و تاریخچه

اولین موجود در جهان Diablo، آنو (Anu) بود. آنو تنها و در واقع همه چیز بود. پس از آنچه باید هزاره‌ای از خودشناسی بوده باشد، آنو تصمیم گرفت تمام نیروهای شر درون خود را بیرون براند و در نتیجه به موجودی از خیر و نور محض تبدیل شود. شاید این عالی به نظر برسد، اما اینطور نبود. نیروهای شر باید به جایی می‌رفتند و آن اجزای آنو موجود دیگری به نام تاتامت (Tathamet)، اژدهای هفت سر را تشکیل دادند. آنو و تاتامت برای قرن‌ها با یکدیگر جنگیدند؛ نور علیه تاریکی، روز علیه شب، تا اینکه انرژی خود را در یک ضربه نهایی کشنده به پایان رساندند. این خدایان همزمان نابود شدند و معادل انفجار بیگ بنگ (Big Bang) را در جهان افسانه‌ای Diablo ایجاد کردند. از نابودی این دو موجود، خلقت موجودات و دنیاهای دیگر پدید آمد. آنچه ما اکنون به عنوان Worldstone می‌شناسیم، در واقع Eye of Anu است، قلب آفرینش و منطقه‌ای که اطراف آن شکل گرفت Pandemonium نام دارد. از ستون فقرات آنو، کریستال آرک (Crystal Arch) پدید آمد که همچنین به عنوان بنیان High Heavens شناخته می‌شود. از کریستال آرک موجوداتی از نور و صدا خلق می‌شوند که ما آنها را فرشتگان می‌نامیم. Lower Pandemonium خانه نیرویی بسیار تاریک‌تر شد. اجزای جدا شده تاتامت آنچه را که ما اکنون به عنوان جهنم/هل (Hell) می‌شناسیم شکل دادند و هفت سر اژدها به Three Prime Evils و چهار Lesser Evils تقسیم شدند. Black Abyss در Hell جایی است که تمام شیاطین در آن خلق می‌شوند. وقتی شیاطین در تلاش برای کشتن و سرنگون کردن یکدیگر نیستند، عاشق جنگیدن با فرشتگان هستند. با این حال، این نزاع چیزی بیش از یک زد و خورد ساده است؛ نبرد برای کنترل World Stone. World Stone همان Eye of Anu در مرکز جهان است که توانایی شکل دادن به واقعیت، خلق دنیاها و حیات را دارد. در حالی که Pandemonium Fortress برای محافظت از World Stone ساخته شده بود، تسلط بر خود قلعه بارها بین فرشتگان و شیاطین در طول Eternal Conflict دست به دست شد. زمانی که فرشتگان World Stone را در اختیار داشتند، دنیاهایی از نور و نظم کامل می‌آفریدند، اما این دنیاها راکد و عاری از زندگی بودند. شیاطین در تصاحب آن، دنیاهایی از هرج و مرج و ویرانی می‌ساختند، اساساً اتاق‌های بازی کودکان نوپا برای شرارت بود، این دنیاها نیز پایدار نبودند. صرف نظر از این موضوع، جنگ برای مدتی نامشخص ادامه یافت، اما با توجه به نام ابدی (Eternal)، ما تصور می‌کنیم که زمان طولانی بوده است. دنیاها بی‌وقفه توسط هر دو طرف در تلاش برای کنترل قلب آفرینش (Heart of Creation) ساخته و نابود می‌شدند. اما شیاطین، شیاطین از همان قوانین نظم فرشتگان پیروی نمی‌کنند، آنها بسیار خودخواه‌تر و تشنه قدرت هستند، اما اکثر اوقات وقتی درگیر جنگ داخلی نیستند، از یک سلسله مراتب اساسی پیروی می‌کنند. سرهای تاتامت که قبلاً درباره‌شان صحبت کردیم، اکنون شرور بزرگ (Great Evils) هستند و هر کدام بر قلمرو خود حکومت می‌کنند. به طور کلی، این هفت Great Evil بر منطقه و ارتش‌های شیطانی خود حکمرانی می‌کنند، اما استثنائاتی برای این قاعده وجود دارد و شیاطینی هستند که از پیوستن به هر فرقه خاصی خودداری می‌کنند.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo، سه شرور اصلی و قدرتمندترین شیاطین در Hell عبارتند از:

  • Diablo – Lord of Terror (دیابلو – ارباب وحشت)
  • Baal – Lord of Destruction (بال – ارباب ویرانی)
  • Mephisto – Lord of Hatred (مفیستو – ارباب نفرت)

اگرچه قابل بحث است که کدام یک از سه شرور اصلی (Three Prime Evils) قدرتمندترین هستند. دیابلو (Diablo) عموماً به دلیل جاه‌طلبی بی‌حد و مرز و توانایی‌های دستکاری‌اش، به عنوان ترسناک‌ترین و غیرقابل پیش‌بینی‌ترین شناخته می‌شود. دیابلو احتمالاً پرآشوب‌ترین این سه شر است و وسواس حکمرانی مطلق دارد. به عنوان جوان‌ترین عضو این سه، او یک برادر کوچک دردسرساز نمونه است. بر خلاف این، مفیستو (Mephisto) پیرترین عضو سه شرور است و دومین موجودی است که از نابودی آنو و تاتامت خلق شد. مفیستو بیشتر منطقی و استراتژیک است، اما همچنین نفرت‌انگیزترین است، که به عنوان ارباب نفرت با قلمرو همراه است. مفیستو پدر لیلیث (Lilith) و لوشن (Lucion) است. بال، ارباب ویرانی، آنتاگونیست اصلی اکسپنشن بازی Diablo 2 با همین نام است. اطلاعات متناقضی در داستان سری بازی‌های Diablo، درباره اینکه بال یا دیابلو، کدامیک جوان‌ترین هستند، وجود داشته است، اما از زمان انتشار کتاب کین، او عموماً به عنوان برادر میانی شناخته می‌شود. ممکن است جامعه از بال به عنوان رانر یاد کند، زیرا کشتن مکرر بال در بازی Diablo 2 بهترین راه برای سطح بندی شخصیت‌ها و دریافت غنیمت بود. شرورهای کوچکتر از موارد زیر تشکیل شده‌اند:

  • Azmodan – Lord of Sin (آزمودان – ارباب گناه)
  • Belial – Lord of Lies (بلیل – ارباب دروغ)
  • Andariel – Maiden of Anguish (اندریل – دوشیزه رنج)
  • Duriel – Lord of Pain (دوریل – ارباب درد)

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo، همانطور که توضیح دادیم، فرشتگان از کریستال آرک متولد می‌شوند و در واقع از قدرت آنو متولد می‌شوند، که محدود است، بنابراین تنها تعداد محدودی از فرشتگان می‌توانند در هر زمان وجود داشته باشند. اگر بهشت‌های بالا در حداکثر ظرفیت فرشته باشند، تنها مرگ یک فرشته انرژی آنها را به کریستال آرک بازمی‌گرداند و برای متولد کردن فرشته دیگری استفاده می‌شود. شرایط خاصی لازم است تا این اتفاق بیفتد و مرگ فرشته به این معنی نیست که خودشان بازمی‌گردند. فرآیند بیشتر شبیه به تناسخ کار می‌کند. فرشته جدیدی متولد می‌شود که ممکن است برخی از جنبه‌های خود سابق را داشته باشد، اما عموماً یک موجود جدید به طور کلی است. ‏ همه فرشتگان برابر آفریده نشده‌اند، برخی از آنها فرشتگان مقرب با قدرت و جایگاه بالاتر در بهشت برین هستند. پنج فرشته مقرب برتر بر این قلمرو حکومت می‌کنند که شورای Angiris نامیده می‌شود. هر فرشته مقرب نماینده یکی از فضیلت‌های آنو است:

  • Imperius (امپریوس – فرشته مقرب شجاعت و رهبر کنونی شورا)
  • Malthael (مالتائل – فرشته مقرب خرد و اولین و قدیمی‌ترین فرشته)
  • Tyrael (تایریل – فرشته مقرب عدالت)
  • Auriel (اوریل – فرشته مقرب امید)
  • Itherael (ایتریل – فرشته مقرب سرنوشت)

مالتائل، یکی از شخصیت‌های اصلی بازی Diablo 3، رهبر اصلی شورا و قدیمی‌ترین موجود شناخته شده بود. مالتائل همچنین اولین فرشته‌ای بود که World Stone و اهمیت آن را کشف و درک کرد و اولین کسی بود که متوجه شد این سنگ بعداً در خط زمانی ناپدید شده است. ایناریوس‏ (Inarius) و لیلیث دو شخصیت بسیار مهم در افسانه‌های Diablo هستند و برای تازه‌واردان به بازی Diablo 4 آشناترین شخصیت‌ها خواهند بود، زیرا آنها محور اصلی آخرین بازی هستند. می‌دانیم که آنها مسئول ایجاد Sanctuary هستند، اما چگونه این اتفاق افتاد. ایناریوس فرشته‌ای قدرتمند بود که به عنوان مشاور شورای Angiris خدمت می‌کرد و در واقع تحت فرمان مستقیم تایریل قرار داشت. پس از خسته شدن از نبرد ابدی، او به بی‌معنایی مطلق جنگ با شیاطین برای World Stone و دست به دست شدن قدرت اندیشید و از اهداف بهشت برتر سرخورده شد. او به عنوان فرشته‌ای مطیع، همچنان بی‌وقفه می‌جنگید تا اینکه روزی در نبرد از پا درآمد و توسط شیاطین به اسارت گرفته شد. ‏ ایناریوس از زمان اسارت خود استفاده کرد تا افکارش درباره ماهیت بیهوده نبرد ابدی را با اسیرکنندگانش در میان بگذارد و خوشبختانه موافقت یک شیطان خاص به نام لیلیث را جلب کرد. لیلیث دختر مفیستو بود که با نام‌های دختر نفرت و ملکه ساکوبی‌ها نیز شناخته می‌شد. برای یک شیطان، لیلیث بسیار جذاب بود و ایناریوس به زودی خود را کاملاً شیفته او یافت. این دو عاشق یکدیگر شدند و نقشه‌ای طرح کردند تا علیه هر دو گروه فرشتگان و شیاطین شورش کنند و World Stone را برای خود بدزدند و بدین ترتیب به نبرد ابدی پایان دهند. ‏ پس از جذب داوطلبان دیگری از هر دو طرف جنگ برای پیوستن به هدفشان، ایناریوس و لیلیث موفق شدند World Stone را بدزدند و از قدرت آن برای پنهان کردن خود و سنگ در یک بُعد جیبی استفاده کنند. در درون این بُعد جیبی، ایناریوس، لیلیث و پیروانشان دنیای Sanctuary را خلق کردند. معلوم شد که ترکیب عناصر نظم و آشوب می‌تواند در مقایسه با تلاش‌های قبلی هر یک از طرفین با سنگ جهان، دنیایی بسیار پایدارتر ایجاد کند. کوه Arreat که در بازی Diablo 2 آن را کاوش می‌کنید، اولین منطقه‌ای بود که خلق شد و بعدها محل نگهداری World Stone شد.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo، ‏ایناریوس، لیلیث و پیروانشان در Sanctuary در هماهنگی نسبی زندگی می‌کردند. در واقع، بدون جنگی که درگیرش باشند، آنها خود را به روش‌های دیگری سرگرم کردند. به طور خاص، آنها به جفت‌گیری و تولیدمثل پرداختند. فرزندانی که از این آمیزش بین‌نژادی به وجود آمدند، به عنوان نفالم (Nephalem) شناخته شدند. اولین آنها پسر ایناریوس و لیلیث به نام لیناریان (Linarian) بود. ‏لیناریان که بعدها به نام رادما (Rathma) شناخته شد، اولین جادوگر مرده (Necromancer) بود. لیناریان و دیگر نفالم‌های اولیه به عنوان باستانیان (The Ancients) شناخته می‌شوند. گفته می‌شود که در مقطعی از تاریخ Sanctuary، ده‌ها هزار باستانی وجود داشتند که همگی در تلاش برای کشف و درک این دنیای جدید، در سراسر آن پراکنده شدند. درست همانطور که Sanctuary تنها دنیای پایدار و موفقی بود که با استفاده از World Stone و تلاش‌های مشترک فرشتگان و شیاطین ساخته شد، به نظر می‌رسد ترکیب این دو گونه نیز فرزندانی بسیار قدرتمندتر و نیرومندتر به نام نفالم را به وجود آورد.‏ آنچه در ابتدا توسط این زوج‌های غیرمنتظره به عنوان یک نعمت دیده می‌شد، به سرعت به یک نگرانی تبدیل شد. نفالم‌ها بسیار قدرتمندتر از هر چیزی بودند که قبلاً وجود داشت و برخی نگران بودند که این چه معنایی برای فرشتگان و شیاطین دارد. آیا نفالم‌ها می‌توانستند تهدیدی باشند؟ آیا ممکن بود آنها بهشت یا جهنم را از وجود Sanctuary آگاه کنند و این بهشت نسبی را به خطر بیندازند؟. نگرانی‌ها درباره تهدید احتمالی ناشی از قدرت نفالم‌ها باعث درگیری‌های زیادی بین لیلیث و ایناریوس و گروه فراری‌هایشان شد. ایناریوس مدتی را دور شد تا درباره نابودی احتمالی این فرزندان تأمل کند.‏ لیلیث که پتانسیل قدرت نفالم‌ها را می‌دید، می‌خواست از آن به نفع خود استفاده کند تا نبرد ابدی را یک بار برای همیشه پایان دهد. نقشه او این بود که از نفالم‌ها برای نابودی بهشت و جهنم استفاده کند و خود را به عنوان حاکم تمام آفرینش قرار دهد. او با احساس کشتار قریب‌الوقوع این فرزندان، پیشدستی کرد و حمام خونی را در سراسر Sanctuary به راه انداخت. لیلیث به سرعت تمام فرشتگان و شیاطین دیگر را به قتل رساند، در حالی که ایناریوس هنوز در حال تأمل درباره حرکت نهایی خود بود. پس از بازگشت و مشاهده اینکه عشقش ظاهراً دیوانه شده و تمام پیروانشان را از بین برده، ایناریوس هنوز دل کشتن او را نداشت. با استفاده از World Stone ، ایناریوس، لیلیث را به خلاء (Void) تبعید کرد؛ منطقه‌ای که خارج از جهان شناخته شده قرار دارد، تا هرگز بازنگردد. ‏در نهایت ایناریوس تصمیم می‌گیرد که تمام این خونریزی‌ها تقصیر نفالم‌ها نبوده و آنها باید اجازه زندگی، اما تنها تحت کنترل او داشته باشند. او بار دیگر با استفاده از قدرت‌های World Stone ، توانایی‌های نفالم‌ها را سرکوب می‌کند. با گذشت نسل‌های متوالی نفالم‌ها که متولد می‌شوند و می‌میرند، سرانجام تمام قدرت آنها از بین می‌رود و ما با انسان‌هایی بسیار کم‌قدرت‌تر روبرو می‌شویم.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo، ‏پس از گذشت زمان نامعلوم و انسان‌ها بدون خاطره از تاریخ یا قدرت اجدادشان، انسان‌ها همچنان راهی برای گرفتار شدن در مشکلات یافتند. World Stone از Pandemonium گم شده بود و ناپدید شدن برخی از شخصیت‌های کلیدی توسط بهشت‌های بالا یا جهنم‌های سوزان، به ویژه شروران اصلی، نادیده گرفته نشده بود. با پنهان بودن Sanctuary و عدم آگاهی آنها از وجود آن، آنها چندین مسیر تحقیق نداشتند.  بعضی از انسان‌ها هنوز قادر به اجرای جادو بودند، اگرچه نه به سطح مهارت قبلی خود، اما به اندازه‌ای که یک قبیله از جادوگران در Kehjistan به طور تصادفی یک شیطان را احضار کنند. قبیله Vizjerei که مسئول این اشتباه عظیم بودند، در سراسر داستان سری بازی‌های Diablo، ذکر شده‌اند و به خاطر مهارت‌هایشان در احضار ارواح شناخته می‌شدند. با این حال، آنچه احضار می‌کردند ارواح نبودند، بلکه شیاطین بودند. ‏ شرورهای اعظم (The Prime Evils) که نه تنها پتانسیل Sanctuary بلکه قدرت‌های نهفته نفالم‌ها را در نوادگان انسانی باستانی حس کردند، نقشه‌ای برای فاسد کردن بشریت برای اهداف خود طراحی کردند. به جای اینکه مستقیماً به Sanctuary بیایند و شروع به ایجاد آشوب کنند و بهشت اعلی (High Heavens) را از وجود آن آگاه سازند، شرورهای اعظم یک مذهب برای فاسد کردن انسان‌های بی‌خبر ایجاد کردند: فرقه سه‌گانه (The Triune). ‏ The Triune شامل سه زیرشاخه مجزا بود که به سه روح راهنما اختصاص داشت، که به هیچ وجه مشکوک نبودند:

  • نظم Dialon که به روح عزم (و نه Diablo) اختصاص داشت
  • نظم Bala که به روح آفرینش (و نه Baal) خدمت می‌کرد
  • نظم Mefis که به روح عشق ( و نه Mephisto) خدمت می‌کرد

همانطور که انسان‌ها با نیات خوب به دین The Triune می‌پیوستند، نهایتاً فاسد و شستشوی مغزی می‌شدند تا آموزه‌های حقیقی این نظم را بپذیرند. رهبر The Triune به نام پرایموس (The Primus) در واقع پسر مفیستو و برادر لیلیث و لوشن بود. او آشکارا رابطه بسیار بهتری با پدرش داشت و می‌خواست کسب و کار خانوادگی نفرت، تخریب و وحشت عمومی را به عهده بگیرد. ‏ایناریوس نسبت به فساد The Triune و این حقیقت که اکنون دیگرانی، حداقل در جهنم، از وجود Sanctuary آگاه بودند، کور نبود. او که همچنان مایل نبود بهشت اعلی (High Heavens) را از راز بهشت خود و انسان‌های اکنون بی‌قدرت مطلع کند، یک دین مخالف را آغاز کرد؛ کلیسای جامع نور (The Cathedral of Light). ایناریوس با پذیرفتن ظاهری فانی، به عنوان The Prophet، رهبر این دین رقیب شد. برای قرن‌ها این دو دین در کنار هم وجود داشتند و برای کنترل نهایی بر قلب‌ها و اذهان فانیان رقابت می‌کردند، اگرچه بدون هیچ درگیری یا رویارویی مستقیمی که بهشت اعلی را هشیار کند. در این بین، ‏ جنگ گناه (The Sin War) لحظه‌ای تعیین‌کننده در تاریخ داستان سری بازی‌های Diablo است و اگر قصد دارید هر یک از داستان‌های متعدد قبل از بازی کردن بازی‌ها را بخوانید، بهتر است با این سه‌گانه شروع کنید. ایناریوس، لیلیث و رادما همگی در این داستان‌ها ظاهر می‌شوند، بنابراین آنها با داستان در حال گسترش در بازی Diablo 4 ارتباط دارند. ‏کتاب‌ها با داستانی به ظاهر بی‌گناه از یک کشاورز به نام اولدیسیان اول دیومد (Uldyssian ul-Diomed) آغاز می‌شود که از کنترل فعلی دو دین مستقر در Sanctuary سرخورده شده است. او معتقد است که کلیسای جامع نور (Cathedral of Light) و The Triune خودخواه هستند و از طبقات پایین‌تر برای اهداف خود بهره‌برداری می‌کنند. عدم تمایل او به انتخاب یک طرف، او را در دردسر می‌اندازد و به قتلی که مرتکب نشده است متهم می‌شود. ‏در جریان این داستان، او با یک زن اشراف‌زاده به نام لیلیا (Lylia) آشنا می‌شود و شیفته او می‌گردد. لیلیا عقاید مشابهی با او دارد و می‌خواهد به او در برپایی شورشی علیه این دو فرقه کمک کند. اولدیسیان شروع به بروز قدرت‌هایی می‌کند که از آنها برای آزاد کردن خود از اسارت و فرار با لیلیا و گروهی از شورشیان استفاده می‌کند. این قدرت‌ها نه تنها رشد می‌کنند، بلکه او متوجه می‌شود که قادر است آنها را در دیگران نیز بیدار کند و به یک رهبر معنوی در قیامی علیه کلیسای جامع نور و The Triune تبدیل می‌شود.  مشخص می‌شود که لیلیا در واقع همان لیلیث است که موفق شده از Void (خلأ) فرار کرده و به Sanctuary بازگردد. او زیر نظر ایناریوس با دستکاری World Stone، قدرت‌های نفالم را در بشریت بیدار کرده است، شروع با اولدیسیان که بعداً مشخص می‌شود نواده مستقیم رادما است و هدف نهایی لیلیث این است که اولدیسیان و پیروانش را به قیامی علیه هر دو بهشت و جهنم بپیوندند. متأسفانه، بیداری این قدرت علیه لیلیث عمل می‌کند. اولدیسیان پیشنهاد او را رد می‌کند زیرا اکنون خود را به اندازه کافی قوی می‌بیند تا با نفوذ او مبارزه کند. در واقع، اولدیسیان می‌تواند بدون کمک او قدرت باستانی‌ها را کانالیزه کند و از این قدرت استفاده می‌کند تا بار دیگر لیلیث را به خلاء تبعید کند.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo،  این اقدامات از چشم بهشت اعلی (High Heavens) پنهان نمی‌ماند که اکنون از وجود Sanctuary، بشریت و حضور شیاطین در این قلمرو آگاه شده‌اند و تمام شدت نبرد ابدی (Eternal Conflict) بر جهان وارد می‌شود. این درگیری تنها با فداکاری نهایی اولدیسیان متوقف می‌شود که جان خود را می‌دهد تا هم فرشتگان و هم شیاطین را از Sanctuary تبعید کند و بار دیگر بشریت را مهر و موم کند. در این فرآیند، او همچنین خاطرات انسان‌هایی را که تحت تأثیر قرار گرفته بودند پاک می‌کند تا دیگر نتوانند قدرتی را که زمانی در اختیار داشتند یا حتی وجود خود اولدیسیان را به یاد آورند.‏ پس از این نبرد حماسی، هم شورای Angiris و هم شرورهای اعظم (Prime Evils) کاملاً از قدرتی که انسان‌ها قادر به استفاده از آن هستند آگاه می‌شوند و خود را در همان معمایی می‌یابند که ایناریوس و لیلیث در ابتدا با آن روبرو بودند. شورای Angiris در مورد سرنوشت بشریت دچار اختلاف نظر شدند، به طوری که مالتائل خود از رأی دادن خودداری کرد. تایریل که خود در مورد سرنوشت بشریت نامطمئن بود، پس از تفکر بسیار احساس کرد که فداکاری اولدیسیان اثباتی بر وجود خوبی در بشریت است و بنابراین رأی نهایی را برای رها کردن آنها به حال خود و اجازه شکوفایی‌شان صادر کرد.‏ دو طرف توافق کردند که World Stone را در Sanctuary باقی بگذارند، آتش‌بس اعلام کنند و موافقت کردند که عقب بنشینند و منتظر بمانند. آنها اجازه دادند Sanctuary به عنوان قلمرو خودش باقی بماند و ببینند بشریت چگونه پیشرفت می‌کند. به عنوان بخشی از این توافق صلح، مفیستو خواستار ایناریوس به عنوان زندانی شد. شورای Angiris با اکراه موافقت کردند که او را تحویل دهند؛ آنها خودشان هم پس از وقایع قبلی چندان از او خوششان نمی‌آمد، و سپس ایناریوس توسط مفیستو به مدتی که ما معتقدیم 3000 سال شکنجه بوده است، به اسارت گرفته شد. ‏پس آتش‌بس بین بهشت و جهنم به خوبی پیش رفت و نبرد ابدی (Eternal Conflict) سرانجام به پایان رسید، درست است؟ شیاطین دقیقاً به خاطر شرافتشان در معاملات شناخته نشده‌اند، بنابراین جای تعجب نیست که شرورهای اعظم (Prime Evils) بلافاصله به توطئه‌چینی برای بازگشت به Sanctuary و ایجاد آشوب بازگشتند، یا حداقل تلاش کردند بشریت را متقاعد کنند تا علیه بهشت به آنها بپیوندند و در نهایت در نبرد ابدی پیروز شوند. شرورهای کوچکتر (Lesser Evils) چندان شیفته این توطئه‌چینی نبودند. آنها از این وسواس نسبت به انسان‌ها متنفر بودند و این شیفتگی را درک نمی‌کردند، زیرا معتقد بودند شیاطین از هر نظر برتر هستند، چرا که خودشان قدرت اولدیسیان را تجربه نکرده بودند. شرورهای کوچکتر می‌خواستند به نبرد با بهشت اعلی (High Heavens) ادامه دهند و تمام این ماجرای Sanctuary را به عنوان یک مأموریت فرعی آزاردهنده در راستای هدف نهایی می‌دیدند. چهار شرور کوچکتر با هم متحد شدند تا علیه شرورهای اعظم (Prime Evils) شورش کنند. آنها پیروان شرورهای اعظم را علیه آنها برگرداندند و در نهایت پیروز شدند و آنها را به Sanctuary تبعید کردند. آزمودان، استراتژیست و معتقد بود که حضور شرورهای اعظم در Sanctuary توجه بهشت را دوباره به سمت انسان‌ها جلب خواهد کرد و آنها دروازه بهشت (Gate of Heaven) را بدون محافظ رها خواهند کرد. در حالی که شرورهای کوچکتر پیروزی خود را جشن می‌گرفتند، شرورهای اعظم نیز همین کار را کردند زیرا این از ابتدا نقشه آنها بوده است. با سرنگونی و تبعید به Sanctuary، آنها خودشان شرایط آتش‌بس را نقض نکرده بودند. سه شرور اعظم (Three Prime Evils)، Sanctuary را ویران کردند. آنها با تسخیر میزبان‌های انسانی برای فاسد کردن بشریت، از بدترین جنبه‌های انسان‌ها در سراسر مناطق شرقی تغذیه می‌کردند و هر جا که دخالت می‌کردند، باعث درد و رنج می‌شدند. ‏در نهایت، حضور آنها توسط تایریل متوجه شد و با آگاهی از اینکه آتش‌بس بر چه پایه متزلزلی بنا شده بود، تصمیم گرفت بدون اطلاع دادن به شورای Angiris، شخصاً اقدام کند. او با گردآوری اعضایی از فرقه‌های جادوگران، Horadrim را تشکیل داد. Horadrim یک نظم از جنگجویان صلیبی بود که برای عدالت و نور می‌ایستادند و به طور خاص برای مبارزه با شرورهای اعظم گرد هم آمده بودند. اعضای نظم Horadric شامل؛ زولتان کول (Zoltan Kulle)، تال راشا (Tal Rasha) و جرد کین (Jered Cain) بودند. این نام‌هایی هستند که اگر بازی‌ها با دقت را ادامه دهید، با آنها آشنا خواهید شد.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo،‏ تایریل با استفاده از تکه‌هایی از World Stone، اشیاء خاصی را برای به دام انداختن شرورهای اعظم آماده کرده بود. این سنگ‌های روح (Soul Stones) به Horadrim داده شد تا در مأموریتشان برای دستگیری سه برادر و زندانی کردن جوهره آنها در هر یک از سنگ‌ها کمک کند. مفیستو اولین کسی بود که در سرزمین‌های Kehjistan به دام افتاد. از سنگ روح او سپس در Kurast توسط یک فرقه مذهبی به نام Zakarum محافظت شد. ‏بال دومین شرور اعظمی بود که دستگیر شد، اما نبرد حاصل از آن منجر به نابودی سنگ روح او شد. با توجه به اینکه تنها یک تکه کوچک از سنگ باقی مانده بود که فقط برای مدت کوتاهی می‌توانست او را به دام بیندازد، تال راشا با فداکاری داوطلب شد تا بدن انسانی خود را قربانی کند و به عنوان ظرفی برای به دام انداختن بال عمل کند. با استفاده از باقیمانده سنگ، تال راشا می‌بایست برای همیشه با بال می‌جنگید تا او را در درون خود اسیر نگه دارد. سپس تال راشا در زنجیرهای ناگسستنی در مقبره‌ای در دره جادوگران (Canyon of the Magi) نگهداری شد. دیابلو آخرین شرور اعظمی بود که پیدا شد، 15 سال پس از آغاز مأموریت آنها. در کاندوراس (Khanduras)، نبرد نهایی بین دیابلو و Horadrim رخ داد که تقریباً منجر به نابودی کامل این نظم شد. دیابلو در یک سنگ روح زندانی شد و این سنگ در غاری پنهان شد که در هزارتویی نزدیک رودخانه تالساند (River Talsande) قرار داشت. نظم Horadric یک صومعه ساخت تا از این هزارتو محافظت کند، مبادا دیابلو روزی کشف و آزاد شود. ‏ با گذشت سال‌ها، روستاها و سکونتگاه‌های دیگری در اطراف صومعه پدیدار شدند و در نهایت شهر Tristram شکل گرفت. خود صومعه به کلیسای جامع Tristram معروف شد و دیابلو به مدت دو قرن در آنجا به دام افتاد، در حالی که انسان‌ها وجود شرورهای اعظم (Prime Evils) و حتی خود Horadrim را فراموش کردند.

به پایان بخش اول از داستان سری بازی‌های Diablo، مقدمه و تاریخچه رسیدیم.

بخش دوم: بازی Diablo

‏ اولین بازی در مجموعه Diablo جایی است که ما با پادشاه لئوریک (Leoric) آشنا می‌شویم، شخصیت و دشمنی که در سری بازی‌ها به طور مکرر ظاهر می‌شود. پادشاه لئوریک مسئول تبدیل صومعه قدیمی به یک کلیسای جامع بود که اکنون آن را به عنوان کلیسای جامع Tristram می‌شناسیم. در طول قرن‌ها، دیابلو که در زیر این کلیسای جامع به دام افتاده بود، به فاسد کردن سنگ روح ادامه داد و نقشه‌ای برای فرار طراحی کرد، اما برای این کار به یک میزبان انسانی نیاز داشت. همانطور که فساد او در سنگ روح قوی‌تر می‌شد، نفوذش نیز در سراسر سرزمین اطراف Tristram افزایش می‌یافت، تا اینکه توانست اسقف اعظم پادشاه لئوریک، لازاروس (Lazurus) را فاسد کند. با هدف تسخیر پادشاه لئوریک، دیابلو با دستکاری لازاروس او را وادار کرد تا به پادشاهش دستور دهد جنگی را با پادشاهی‌های همسایه آغاز کند، که این امر او را به حاکمی غیرمحبوب تبدیل کرد. در نهایت، اراده پادشاه برای کنترل دیابلو بسیار قوی ثابت شد و در حالی که پادشاه لئوریک به واسطه این فساد به جنون کشیده شد، دیابلو تصمیم گرفت به جای او پسر بسیار ضعیف‌ترش را تسخیر کند. شاهزاده آلبرکت خود را در شرایطی یافت که به سردابه‌های زیر کلیسای جامع کشانده شد تا به عنوان ظرفی برای دیابلو مورد استفاده قرار گیرد. ‏پس از قرار دادن سنگ روح در پیشانی آلبرکت، او به دیابلو تبدیل شد که همچنان مردم را به کلیسای جامع می‌کشاند تا آنها را به کشتار برساند، با کمک قصاب که شما به زودی او را خواهید شناخت و از او ترسید. ‏پادشاه لئوریک ، با متهم کردن اهالی شهر به ناپدید شدن پسرش، در جنون خود شروع به اعدام افراد بی‌گناه می‌کند. سرانجام، شوالیه‌های خودش او را از رنج رها کرده و به قتل می‌رسانند. شما به عنوان بازیکن به Tristram فراخوانده می‌شوید تا زاده‌های شیطانی که از کلیسای جامع بیرون می‌آیند را کنترل کنید و علت این اتفاق را بررسی نمایید. ‏ پس از عبور از 16 سطح عمیق در سرداب‌ها و مبارزه با بوچر (Butcher)، سرانجام شما شرور اصلی بازی، دیابلو را پیدا کرده و می‌کشید. با خارج کردن سنگ روح از سر دیابلو، مشخص می‌شود که جسد متعلق به شاهزاده آلبرکت است. سپس در یک پایان معلق که همه پایان‌های معلق را پشت سر می‌گذارد، شما آن سنگ روح را عمیقاً در پیشانی خود فرو می‌کنید.

به پایان بخش دوم بازی داستان سری بازی‌های Diablo، بازی Diablo رسیدیم.

بخش سوم: بازی Diablo 2

‏ ما با ماریوس (Marius) آشنا می‌شویم، مردی که به دلیل وحشت‌هایی که شاهد بوده به جنون کشیده شده است. ماریوس داستان فرار خود از حمله شیاطین به صومعه Rogue را برای کسی که فکر می‌کنیم تایریل است، بازگو می‌کند. پس از فرارش، او با دارک واندرر (Dark Wanderer) ملاقات می‌کند که در حال کنترل روح دیابلو در بدن خود است و در این نبرد در حال شکست خوردن است. دارک واندرر پس از قتل عام همه افراد حاضر در میخانه، به سمت شرق حرکت می‌کند و ماریوس را نیز با خود همراه می‌کند.‏ به عنوان بازیکن، شما کلاس خود را انتخاب می‌کنید و در مجموع از پنج پرده عبور می‌کنید تا شر را از سرزمین‌های اطراف پاک کنید. در این مسیر، Deckard Cain، آخرین بازمانده Horadrim و از نوادگان جرد کین؛ یکی از بنیانگذاران این نظم، به شما کمک و راهنمایی می‌کند. اگرچه شما یک شخصیت را بازی می‌کنید، اما تلویحاً گفته می‌شود که شما به عنوان بخشی از یک گروه قهرمانان می‌جنگید و تنها نیستید.‏ در طول سفرهای خود، شما با اندریل (Andariel) و دوریل (Duriel)، دو تن از شرورهایي که قبلاً درباره‌شان کمتر صحبت کردیم، می‌جنگید. در طول اقامت در Lut Gholein، متوجه می‌شوید که دارک واندرر همان دیابلو است و به دنبال مقبره تال راشا می‌گردد. با این حال، پس از نبرد برای رسیدن به محل استراحت بال، به جای او تایریل را در زنجیر می‌یابید. دارک واندرر در تمام مدت یک قدم جلوتر بوده و با کمک ماریوس، بال را آزاد کرده است. اکنون دیابلو و بال در حال حرکت به سمت Kurast هستند تا مفیستو را از زندان سنگ روحش آزاد کنند. همانطور که دیابلو توانست سرزمین‌های اطراف Tristam را فاسد کند، مفیستو نیز با سنگ روحش قادر شد زمین‌های اطراف Kurast را آلوده سازد. فرزندان زاکارام (Zakarum)، که مسئول محافظت از زندان معبد او بودند، اکنون شیطانی شده و جنگل را تسخیر کرده‌اند و مرگ را به دنبال خود می‌آورند. شورای عالی از آن زمان مفیستو را آزاد کرده‌اند، که تکه‌هایی از سنگ روح را در بدن هر یک از کاهنان جاسازی کرده و از کاهن اعظم به عنوان ظرف خود استفاده می‌کند. شخصیت بازیکن ما باید تمام کاهنان و در نهایت خود مفیستو را شکست دهد و بکشد، در حالی که او سعی می‌کند قهرمان ما را از تعقیب برادرانش از طریق دروازه‌ای به قلعه Pandemonium باز دارد. ‏در پرده چهارم، پرده نهایی نسخه اصلی بازی Diablo 2، قهرمانان ما با دیابلو رو در رو می‌شوند. پس از ورود به Pandemonium، آخرین پایگاه قبل از جهنم، تایریل یک ماموریت جانبی نهایی به آنها محول می‌کند. ‏تایریل از بازیکن می‌خواهد که ستوان ایزوال (lieutenant Izual) را نجات دهد، که توسط خدمه جهنم اسیر شده و در دشت‌های ناامیدی سرگردان است. با این حال، وقتی ایزوال نجات می‌یابد، به اندازه‌ای که انتظار می‌رود سپاسگزار نیست و در واقع به بازیکن فاش می‌کند که او بود که از ابتدا به شرورهای اصلی کمک می‌کرد. او نقشه تبعید تاریک و اسارت برادران را به سنگ‌های روح طراحی کرده بود، زیرا قبلاً به آنها یاد داده بود که چگونه سنگ‌ها را فاسد کنند و به نفع خود استفاده کنند. این یکی از بزرگ‌ترین پیچش‌های داستانی در داستان سری بازی‌های Diablo است، زیرا ما می‌آموزیم که شرورهای اصلی همیشه قصد داشتند اسیر شوند و تایریل و Horadrim همیشه فقط عروسک‌های برنامه‌های بلندمدت آنها بودند. چون آنها در سنگ‌ها اسیر بودند، هرگز نمی‌توانستند نابود شوند، زیرا روح آنها برای همیشه به این تکه‌های World Stone بسته بود. ‏سنگ روح مفیستو بعداً توسط چکش هلفورگ (Hellforge) در داخل کوره جهنم نابود می‌شود، تنها سلاحی که قادر به نابودی چنین آثاری قدرتمند است. قهرمانان به پیشروی در بهشت آشوب ادامه می‌دهند تا با دیابلو رو در رو شوند و در نهایت موفق می‌شوند. اما بعداً، در پایان داستان مارویس، سنگ روح بال را به تایریل برای نگهداری می‌سپارد، فقط برای اینکه تایریل در آسایشگاه فاش شود، آن فریبکار بدنام که بال است.

به پایان بخش سوم داستان سری بازی‌های Diablo، بازی Diablo 2 رسیدیم.

بخش چهارم: اکسپنشن Lord of Destruction

بازی ‏Lord of Destruction با حمله بال به کوه Arreat آغاز می‌شود، که می‌دانیم خانه سنگ جهان است. بربرهایی که سنگ جهان را محافظت می‌کنند کشته می‌شوند و قلعه‌های آنها به ویرانه تبدیل می‌شوند. نبرد نهایی برای کنترل در Harrogath رخ می‌دهد، جایی که بازیکن برای کمک به فشار بازگشت نیروهای جهنم فرستاده می‌شود. بال ابتدا شکست می‌خورد، اما در نهایت کنترل Relic of the Ancients را به دست می‌آورد، که به او اجازه می‌دهد به اتاق سنگ جهان دسترسی پیدا کند. ‏بر فراز کوه Arreat، بدون بهره‌مندی از Relic، قهرمانان ما باید مراسم عبور را انجام دهند تا به اتاق وارد شوند و با ارواح باستانی Ones مبارزه کنند. این باستانی Ones در واقع ارواح نفالم هستند، نسل اول انسان‌ها و اینجا است که ما برای اولین بار درباره قدرت‌های نفالم می‌آموزیم. ‏با مبارزه کردن با بهترین مینون‌های بال، سرانجام با او در اتاق سنگ جهان روبرو می‌شوید و او را شکست می‌دهید (و اگر در حال فارمینگ XP هستید، این کار را بارها و بارها انجام می‌دهید). اما نبرد هنوز پایان نیافته است، زیرا تایریل به شما فاش می‌کند که بال موفق شده است World Stone را آلوده کند، که اکنون مرزهای بین قلمرو فانی ما و جهنم سوزان را تضعیف می‌کند. برای جلوگیری از هجوم نیروهای جهنم، تایریل World Stone را نابود می‌کند.

به پایان بخش چهارم داستان سری بازی‌های Diablo، اکسپنشن Lord of Destruction رسیدیم.

بخش پنجم: بازی Diablo 3

پیامدهای نابودی World Stone تا بیست سال بعد، در بازی Diablo 3، شناخته نشد. داستان در بازی Diablo 3 در جامعه بازی نسبتاً بحث‌برانگیز است، زیرا شتاب‌زده و بی‌منطق به نظر می‌رسد و به طور تصادفی برخی از حقایق قبلی در داستان را تغییر می‌دهد. ‏بازی با سقوط یک ستاره در کلیسای قدیمی نزدیک شهر New Tristram آغاز می‌شود (Tristram قدیمی اکنون کاملاً ویران شده است). شخصیت بازیکن برای بررسی ستاره سقوط کرده می‌رسد و با لیا (Leah)، خواهرزاده دکارد کین (Deckard Cain)، ملاقات می‌کند. کین از زمان برخورد ناپدید شده است و لیا از بازیکن درخواست کمک برای نجات او می‌کند.‏ با هم کین را از کلیسا نجات می‌دهند و درمی‌یابند که ستاره سقوط کرده در واقع یک فرشته به نام تایریل است. تایریل از جایگاه خود در بهشت چشم‌پوشی کرده و فانی شده است تا ما را از تهدیدی جدید به نام Black Soulstone آگاه کند. Black Soulstone نسخه‌ای تاریک از Worldstone است که توسط زولتان کول، یک Horadrim یاغی که به دنبال مهار قدرت فرشتگان و شیاطین بود، ایجاد شده است. او قبل از اتمام کارش توسط هم‌قطارانش در Horadrim کشته شد، اما روحش در آرشیوهای پنهانش باقی ماند. Black Soulstone قابلیت به دام انداختن ارواح Prime Evils و شیاطین کمتر را دارد. تایریل فاش می‌کند که آزمودان، ارباب گناه و بلیل، ارباب دروغ، در حال توطئه‌چینی برای استفاده از این Black Soulstone هستند تا قدرت برادران سقوط کرده‌شان را تصاحب کنند و علیه بهشت و Sanctuary جنگ به راه بیندازند. شخصیت بازیکن موافقت می‌کند تا به تایریل در متوقف کردن بلیل و آزمودان کمک کند و به مکان‌های مختلفی در سراسر Sanctuary سفر می‌کند تا سرنخ‌هایی درباره Black Soulstone پیدا کند. در طول راه، آن‌ها با متحدانی مانند؛ آدریا (Adria)، مادر بیولوژیکی لیا و یک جادوگر قدرتمند؛ مقدا (Maghda)، رهبر فرقه‌ای به نام Coven که به بلیل خدمت می‌کند؛ روح زولتان کول و شخصیت‌های متنوع دیگری از بازی‌های قبلی Diablo روبرو می‌شوند. ‏شخصیت بازیکن در نهایت با کمک زولتان کول، Black Soulstone را پیدا و به دست می‌آورد، اما او به آن‌ها خیانت می‌کند و سعی می‌کند آن را برای خودش بردارد. او توسط شخصیت بازیکن و لیا کشته می‌شود. سپس آن‌ها در Caldeum با بلیل روبرو می‌شوند، جایی که او خود را به عنوان امپراطور Hakan II جا زده و مردم را فریب داده است. آن‌ها او را شکست می‌دهند و روحش را در Black Soulstone به دام می‌اندازند. سپس به کوه  Arreatسفر می‌کنند، جایی که آزمودان با ارتش شیاطینش حمله‌ای را آغاز کرده است. آن‌ها به قلعه او نفوذ می‌کنند و در لانه‌اش با او روبرو می‌شوند. او را شکست می‌دهند و روح او را نیز در Black Soulstone به دام می‌اندازند. ‏با به دام افتادن تمام هفت Prime Evil در Black Soulstone، تایریل قصد دارد آن را در جایی پنهان کند که هیچ‌کس نتواند آن را پیدا کند. با این حال، آدریا خود را به عنوان خائنی فاش می‌کند که تمام مدت برای دیابلو کار می‌کرده است. آیا دارک واندرر از بازی‌های قبلی را به یاد می‌آورید؟ اینجا فاش می‌شود که او در حالی که تحت تسخیر روح دیابلو بوده، با آدریا فرزندی به دنیا آورده است. او همچنین فرزند دوم شاه لئوریک بوده و آن فرزندی که او به دنیا آورده لیا است.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo، ‏ بدن لیا به عنوان ظرفی برای روح دیابلو استفاده می‌شود، سپس دیابلو تمام ارواح Prime Evils دیگر را از Black Soulstone جذب می‌کند و تبدیل به Prime Evil، تجسم نهایی شر می‌شود. او سپس دروازه‌ای به بهشت باز می‌کند و حمله خود به بهشت اعلی را آغاز می‌کند. ‏ شخصیت بازیکن Diablo را تا بهشت دنبال می‌کند و از میان نیروهای او راه خود را باز می‌کند. آن‌ها با ایمپریوس، فرشته مقرب شجاعت و رهبر شورای Angiris ملاقات می‌کنند، که تایریل را مقصر حمله دیابلو می‌داند و از کمک کردن خودداری می‌کند. آن‌ها همچنین با اوریل، فرشته مقرب امید و ایتریل، فرشته مقرب سرنوشت دیدار می‌کنند. مالتائل، فرشته مقرب خرد ناپدید شده است. ‏آن‌ها موفق می‌شوند امید را به مدافعان بهشت بازگردانند و به دیابلو در کریستال آرک می‌رسند، جایی که او قصد دارد بقایای آنو را نابود کند و به تمام آفرینش پایان دهد. آن‌ها در یک نبرد نهایی با او درگیر می‌شوند و موفق می‌شوند او را یک بار برای همیشه شکست دهند.‏ پس دقیقاً پیامدهای نابودی World Stone چه بود؟ اول اینکه، همانطور که قبلاً ذکر شد، در بازی Diablo 2 یک گروه کامل از قهرمانان برای موفقیت در نبرد علیه شر لازم بود، اما در بازی Diablo 3 شما ظاهراً نیرویی شکست‌ناپذیر هستید که می‌تواند به تنهایی با دشمنانی از هر اندازه و قدرتی مقابله کند. این به این دلیل است که World Stone دیگر قدرت ذاتی انسان‌ها را سرکوب نمی‌کند و ما می‌توانیم بار دیگر از نسب نفالم خود بهره ببریم.

به پایان بخش پنجم داستان سری بازی‌های Diablo، بازی Diablo 3 رسیدیم.

بخش ششم: اکسپنشن Reaper of Souls

‏ بسته الحاقی بازی Diablo 3 پرده پنجمی به داستان و یک شرور دیگر اضافه کرد. مالتائل، همان فرشته خرد که ناپدید شده بود را به عنوان فرشته مرگ بازمی‌گرداند. مالتائل، Black Soulstone را که حاوی ارواح Prime Evils است، تصاحب می‌کند و قصد دارد از آن برای نابودی تمام انسان‌ها استفاده کند، زیرا آن‌ها را دورگه‌های شیطانی می‌بیند. در طول داستان، او هزاران انسان بی‌گناه را قتل عام می‌کند، جایی که %90 جمعیت Westmarch را از بین می‌برد.‏ تایریل، که جای مالتائل را به عنوان جنبه خرد گرفته است، یک Horadrim به نام لوراث نار (Lorath Nahr) را می‌فرستد تا نفالم را پیدا کند و جلوی مالتائل را بگیرد. نفالم به Westmarch می‌رود، پادشاهی که مورد حمله Reaperهای مالتائل قرار گرفته است. نفالم مردم را نجات می‌دهد و با مدافعان محلی متحد می‌شود. نفالم همچنین با آدرا، جادوگر خائن از بازی Diablo 3 ملاقات می‌کند و مشخص می‌شود که او خدمتکار مالتائل است. ‏ نفالم، آدریا را تعقیب و او را می‌کشد، اما آدریا به آن‌ها می‌گوید که مالتائل در Pandemonium است، قلمرویی بین بهشت و جهنم. نفالم، مالتائل را تا Pandemonium دنبال می‌کند و درمی‌یابد که او قصد دارد از Black Soulstone برای نابودی کریستال آرک، منشأ تمام آفرینش، استفاده کند. ما از میان ارتش مالتائل راه خود را باز می‌کنیم و در هسته Pandemonium Fortress با او روبرو می‌شویم. ما مالتائل را شکست می‌دهیم و Black Soulstone را می‌شکنیم، که باعث آزاد شدن ارواح Prime Evils به جهان می‌شود. ‏تایریل می‌آید و شجاعت نفالم را ستایش می‌کند، اما همچنین به آن‌ها هشدار می‌دهد که باید روزی با تاریکی درونی خود روبرو شوند.

به پایان بخش پنجم داستان سری بازی‌های Diablo، اکسپنشن Reaper of Souls رسیدیم.

بخش ششم: بازی Diablo Immortal

بازی ‏Diablo Immortal داستان‌هایی را روایت می‌کند که بین رویدادهای بازی Diablo II: Lord of Destruction و بازی Diablo 3 اتفاق می‌افتد. بازی در سال 1270 شروع می‌شود، اگرچه با به‌روزرسانی Age of Unmaking، چارچوب زمانی به حدود 1273 گسترش یافته است. بسیاری از نقاط داستانی بازی ریشه در درگیری ابدی دارند. کاتالیزور پلات اصلی، نابودی Worldstone است. اگرچه نابود شد، تکه‌های آن با خود فساد بال را حمل می‌کردند و در سراسر Sanctuary ویرانی می‌آوردند. آنتاگونیست اصلی بازی اسکارن (Skarn)، فرستاده دیابلو است، که به دنبال جمع‌آوری تکه‌های Worldstone برای بازآفرینی درگیری ابدی است. همزمان، یک گروه جادوگر جوان ظاهر شده‌اند، که پیروانش در سراسر زمین می‌گردند و فساد را در هر جایی که قدم می‌گذارند، گسترش می‌دهند. ‏داستان بازی قصد دارد شامل موارد زیر باشد: آنچه پس از نابودی Worldstone توسط تایریل بر سر بشریت آمد، چگونگی بازسازی تیریل در بهشت، فعالیت‌های دکارد کین، دلیل ترک بهشت توسط مالتائال، چگونگی تأسیس Demon Hunters، ماهیت عصر طلایی Westmarch و توطئه‌های آدریا و ماقدا. شخصیت بازیکن یک قهرمان است که با بازماندگان Horadrim متحد می‌شود تا از تصاحب و کنترل مجدد Worldstone توسط دشمنان Sanctuary جلوگیری کند.

به پایان بخش ششم داستان سری بازی‌های Diablo، بازی Diablo Immortal رسیدیم.

بخش هفتم: بازی Diablo 4

‏بازی Diablo 4 پنجاه سال پس از شکست مالتائل توسط بازیکن در بازی Diablo 3 اتفاق می‌افتد. درست زمانی که انسان‌ها به دنبال بازسازی زندگی خود بودند، تهدیدی قدیمی به نام لیلیث بازمی‌گردد و پیروان اندک او، وی را فرا می‌خوانند. نفوذ لیلیث بر شهروندان Sanctuary عمیق است که باعث می‌شود Sanctuary حتی تاریک‌تر از قبل شود. هدف او تسخیر جهان است و برای این منظور، قصد دارد ابتدا به جهنم حمله کند، Prime Evils را نابود سازد و قدرت آنها را تصاحب کند. اولین هدف او در این ماموریت، پدرش مفیستو است. ‏از سوی دیگر، پس از سال‌های طولانی، ایناریوس فقط می‌خواهد به بهشت بازگردد. با این حال، او معتقد است تنها راهی که به او اجازه این کار داده می‌شود، کشتن لیلیث است. او تلاش می‌کند با از بین بردن هر کسی که سر راهش قرار می‌گیرد، مسیر بازگشت خود را هموار کند. نمونه بارز این امر، کشتن پسرشان رادما است که از او طرفداری نکرد. رادما یک نفالم و رهبر Necromancer بود. به نوعی، هدف بازیکن و ایناریوس همسو است زیرا هر دو خواهان نابودی لیلیث هستند. با این حال، هدف نهایی آنها متفاوت است.  بازیکن قصد دارد لیلیث را در سنگ روح (soulstone) محبوس کند. در مقابل، ایناریوس می‌خواهد او را بکشد تا بتواند دوباره در بهشت پذیرفته شود. با این وجود، ایناریوس شروع به کمک به بازیکن در شکار لیلیث می‌کند.‏ وظیفه بازیکنان این است که نقش یکی از قهرمانان مانند؛ Barbarian یا Necromancer را بر عهده بگیرند و در سراسر Sanctuary با لیلیث مبارزه کنند. Sanctuary، همانند دوران تاریک گذشته، شامل سرزمین‌های وسیع و تپه‌هایی است که با هیولاها پوشیده شده‌اند. در ماموریت مبارزه با لیلیث، شما با لوراد نار (Lorath Nahr) روبرو می‌شوید که به شما کمک می‌کند تا بفهمید لیلیث چه نقشه‌ای دارد. در سفر خود برای یافتن او، شما Strange Amulet را پیدا می‌کنید که لوراد آن را نشان Horadrim توصیف می‌کند. همانطور که در طول مراحل بازی پیشرفت می‌کنید، بیشتر درباره تاریخ Sanctuary، چگونگی تبدیل نفالم به انسان‌ها، و نحوه شکل‌گیری Horadrim خواهید آموخت. ‏لیلیث بار دیگر بر هدف والای خود مبنی بر محافظت از بشریت در برابر شرور اصلی (Prime evils) مانند دیابلو و اعطای قدرت‌هایی شبیه به نفالم به ساکنان Sanctuary تأکید می‌کند. البته، بازیکن که شما هستید، می‌خواهد لیلیث را در سنگ روح (Soulstone) به دام بیندازد تا اطمینان حاصل کند که او نفوذ کمی داشته باشد یا اصلاً نفوذی نداشته باشد. همانطور که قبلاً ذکر شد، ایناریوس به جای این کار می‌خواهد لیلیث را بکشد. بین آنها نبردی در می‌گیرد، و ایناریوس لحظه‌ای تردید می‌کند که به لیلیث فرصتی برای کشتن او می‌دهد.‏ این نبرد زمان کافی برای بازیکن و نیرل (Neyrelle)؛ (محقق هنرهای Horadric)، فراهم می‌کند تا به مفیستو برسند. سپس نیرل، مفیستو را در سنگ روح (Soulstone) محبوس می‌کند، زیرا معتقد است او تهدید بزرگتری برای Sanctuary است. بازیکن در ادامه بازی در Throne of Hatred با لیلیث می‌جنگد. بازیکن در این نبرد پیروز می‌شود و لیلیث را به خاک تبدیل می‌کند. با این حال، داستان به طور واضح مشخص نمی‌کند که آیا لیلیث برای همیشه کشته شده یا اینکه دوباره زنده خواهد شد. با توجه به تاریخچه داستان سری بازی‌های Diablo، احتمال دارد که لیلیث با گذشت زمان، به شکلی دیگر بازگردد. ‏در پایان، مفیستو تلاش می‌کند با پیشنهاد توقف لیلیث به صورت مشترک، بازیکن را به سمت خود جلب کند، اما بازیکن فریب نمی‌خورد. به طور مشابه، لیلیث نیز سعی می‌کند بازیکن را تحت تأثیر قرار دهد تا به هدف والایی که دنبال می‌کند بپیوندد.

در ادامه داستان سری بازی‌های Diablo ، با این حال، بازیکن با لیلیث نیز همسو نمی‌شود. از آنجا که جوهر مفیستو قبلاً در سنگ روح (Soulstone) جذب شده است، لیلیث نمی‌تواند در آن جذب شود. نبرد بین لیلیث و بازیکن بسیار طاقت‌فرسا است. شدت نبرد زمانی بیشتر می‌شود که لیلیث متوجه می‌شود جوهر مفیستو قبلاً در سنگ روح محبوس شده است. ‏درست قبل از اینکه بازیکن لیلیث را به خاک تبدیل کند، او اعلام می‌کند که بدون حضور او برای دفاع از Sanctuary، این سرزمین به وضعیتی وخیم‌تر پیشرفت خواهد کرد. پس از تبدیل شدن لیلیث به خاک، بازیکن رویایی از Diablo می‌بیند که در حال تأمل برای بازگشت خود است. ‏در پایان، یک چرخش داستانی نیز آشکار می‌شود که در آن نیرل، محقق هنرهای Horadric که همراه بازیکن بوده، سنگ روح (Soulstone) حاوی مفیستو را می‌دزدد. او با یک کشتی فرار می‌کند، اما نیت او مشخص نیست. مدتی بعد، او به بازیکن نامه‌ای می‌نویسد و اعلام می‌کند که می‌داند چه کاری انجام می‌دهد و خواهش می‌کند که او را تعقیب نکند. در ادامه نشان داده می‌شود که شکل گرگ مفیستو در تعقیب نیرل است، که می‌تواند به این معنا باشد که این از ابتدا نقشه‌ای توسط Prime Evil بوده است. با از بین بردن لیلیث، بازیکن در واقع بازگشت او را آسان‌تر کرده است. این پایان‌بندی، زمینه را برای ادامه داستان در آینده فراهم می‌کند و نشان می‌دهد که مبارزه با نیروهای شر در داستان سری بازی‌های Diablo و جهان آن، همچنان ادامه خواهد داشت. ‏ اگرچه داستان بازی Diablo V هنوز فاش نشده است، اما به طور گسترده‌ای باور بر این است که لیلیث سرنخی را ارائه داد وقتی گفت شرورهایی مانند؛ دیابلو ممکن است در آینده دوباره تهدیدی برای Sanctuary باشند. برای بخش بزرگی از مجموعه بازی، لیلیث به عنوان حریف اصلی که باید شکست داده می‌شد خدمت کرد، اما با رفتن او، فکر می‌کنیم زمان آن رسیده که دیابلو، بال و مفیستو در مرکز توجه قرار گیرند. احتمالاً مفیستو کسی است که بلافاصله جایگاه لیلیث را خواهد گرفت و قدرت‌نمایی خواهد کرد. این پیش‌بینی نشان می‌دهد که داستان سری بازی‌های Diablo، همچنان در حال تکامل است و شخصیت‌های شرور قدیمی ممکن است نقش‌های مهمی در آینده این مجموعه ایفا کنند و یا حتی داستان‌های فرعی دیگری را از آن‌ها متوجه شویم. این امر می‌تواند به حفظ هیجان و علاقه طرفداران به دنیای Diablo کمک کند، در حالی که همزمان به ریشه‌های اصلی مجموعه دیابلو وفادار می‌ماند. اما در بازی Diablo 4، ممکن است لیلیث شخصیت منفی نباشد. اگرچه لیلیث در این بازی یک مخالف است، اما ممکن است شخصیت منفی اصلی نباشد. هدف لیلیث بازگرداندن قدرت‌های شبیه به نفالم به بشریت برای کمک به مبارزه با شرور است. حتی در لحظات آخر خود، او بازیکن را درباره بازگشت این شرور هشدار می‌دهد. داستان حول این واقعیت می‌چرخد که او ممکن است قصد داشته بر جهان (از جمله بهشت و جهنم) حکومت کند و همچنین می‌خواست از Sanctuary محافظت نماید. تنها نسخه بعدی این مجموعه بازی حقیقت را آشکار خواهد کرد. با این حال، اگر Prime Evils واقعاً بازگردند، ممکن است که لیلیث از ابتدا نیات نجیبانه‌ای در ذهن و نقشه‌های خود داشته بوده. در این صورت، بازیکن (شخصیتی که با آن بازی را تجربه می‌کنیم) و Sanctuary ممکن است بهای سنگینی بپردازند. بنابراین حتی ممکن است بازی Diablo V یا همان 4 Diablo ، از نسخه‌های قبلی خود تاریک‌تر و حماسی‌تر هم عمل کند. همانطور می‌دانید که بازی Diablo 1 و Diablo 2 بسیار تاریک‌تر بودند. Diablo 3 آنقدر تاریک نبود؛ این بازی بیشتر بر توالی‌های احساسی و مبتنی بر اکشن تکیه داشت تا بازیکنان را سرگرم نگه دارد. وقتی بازی Diablo IV یا همان Diablo 4 را بررسی می‌کنید، متوجه می‌شوید که این بازی بر همان فضای تاریک دو بازی اول تکیه دارد. با این حال، به نظر می‌رسد سازندگان بهترین جنبه‌های Diablo III را نیز به کار گرفته‌اند، زیرا صحنه‌های اکشن فراوانی وجود دارد. در ادامه می‌توان به این هم اشاره داشت که احتمال اینکه آندریل در قسمت‌های بعدی حضور پیدا ‌کند زیاد است. در بازی Diablo 4، او حضور پررنگ‌تری دارد. آندریل باس‌ فایت مرحله چهارم است. الیاس (Elias) با انجام مراسمی او را به Sanctuary احضار می‌کند. در ابتدا، او با اندام‌های زنجیر شده می‌جنگد، اما در نهایت آزاد می‌شود. مرحله اول شامل پرتاب زنجیرهای رونی، شعله‌ها و گلوله‌های آتشین هدایت‌شونده توسط اوست. در مرحله دوم، او با استفاده از زنجیرها و نیش‌ها حمله می‌کند. تعداد کمی از شخصیت‌ها، به جز شخصیت‌های اصلی، از زمان معرفی‌شان در تمام بازی‌ها ظاهر شده‌اند. آندریل یکی از این شخصیت‌هاست. اولین ظهور او در بازی Diablo 2 بود و از آن زمان در هر بازی حضور داشته است. این موضوع برای بازی Diablo 4 نیز صدق می‌کند. در بازی Diablo 2، او اولین باس فایت مرحله بود. برای کسانی که او را فراموش کرده‌اند، آندریل (Andariel) دختر لیلیث است. جوهر او نیز برای احیای دیابلو با کمک سنگ روح سیاه (Black Soulstone) استفاده شد.

به پایان بخش هفتم داستان سری بازی‌های Diablo، بازی Diablo 4 رسیدیم.

بخش هشتم: معرفی کتاب

کتاب‌های متعددی وجود دارند که داستان سری بازی‌های Diablo و دنیای آن را گسترش می‌دهند و قطعا می‌توانند در فهم بهتر و ریزبینی روی داستان، تاثیر زیادی بگذارد. در زیر فهرستی از این کتاب‌ها آمده است:

  • کتاب Diablo: Legacy of Blood (میراث خون)

خلاصه: داستان درباره یک جنگجو به نام Norrec Vizharan است که زرهی قدرتمند و نفرین‌شده را پیدا می‌کند که او را به سمت دیوانگی و خشونت می‌برد.

  • کتاب Diablo: The Black Road (جاده سیاه)

خلاصه: داستان درباره یک مزدور به نام Darrick Lang است که درگیر ماجراجویی‌ای خطرناک می‌شود تا از سرنوشت تاریکی که در انتظار اوست، جلوگیری کند.

  • کتاب Diablo: The Kingdom of Shadow (پادشاهی سایه)

خلاصه: این کتاب درباره یک نکرومنسر به نام Zayl است که به همراه گروهی از ماجراجویان به جستجوی شهر گمشده Ureh می‌پردازد.

  • کتاب Diablo: Moon of the Spider (ماه عنکبوت)

خلاصه: این کتاب ادامه‌ای بر داستان “پادشاهی سایه” است و ماجراهای جدیدی از Zayl را روایت می‌کند.

  • کتاب Diablo: The Sin War Trilogy (سه‌گانه جنگ گناه):
  1. Birthright (حق تولد)
  2. Scales of the Serpent (ترازهای مار)
  3. The Veiled Prophet (پیامبر نقاب‌دار)

خلاصه: این سه‌گانه به منشأ داستان دنیای Sanctuary و نبرد بین نیروهای خیر و شر می‌پردازد.

  • کتاب Diablo III: The Order (نظم)

خلاصه: داستانی درباره Deckard Cain و جستجوی او برای یافتن حقیقت درباره یک تهدید جدید در دنیای Sanctuary.

  • کتاب Diablo III: Storm of Light (طوفان نور)

خلاصه: این کتاب وقایع پس از Diablo III را روایت می‌کند و داستان گروهی از قهرمانان را به تصویر می‌کشد که باید با تهدیدهای جدید مقابله کنند.

  • کتاب Diablo: Demonsbane (نابودی شیاطین)

خلاصه: داستان درباره یک شوالیه به نام Siggard است که به دنبال انتقام از شیاطینی است که خانواده و دوستانش را به قتل رسانده‌اند.

این کتاب‌ها به شما کمک می‌کنند تا بیشتر با دنیای وسیع و پیچیده Diablo آشنا شوید و داستان‌ها و شخصیت‌های آن را بهتر درک کنید.

به پایان بخش هشتم داستان سری بازی‌های Diablo، معرفی کتاب رسیدیم.

امیدواریم توانسته باشیم داستان سری بازی‌های Diablo برای شما به خوبی بازگو کنیم و شما در انتظار قسمت‌های بعدی این مجموعه قرار گرفته باشید. حال اگر بازی دیگری را در نظر دارید که علاقه‌مند هستید که به داستان آن بپردازیم، آن را با ما به اشتراک بگذارید.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
اشتراک
به من اطلاع بده
guest

0 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments