Dopesick مینی سریالیست درام و آمریکایی که «دنی استرانگ» آنرا بر اساس کتابی غیرداستانی با همین نام، به قلم «بث میسی» ساخته است. ۳ قسمت اول این سریال ۸ قسمتی در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۱ میلادی از سرویس Hulu منتشر شد.
تمرکز داستان بر مرکز و ریشه اعتیاد به مواد مخدر، بهخصوص مواد افیونی در سراسر آمریکاست و هدف آن باز کردن چشمان مخاطب است. نمایانگر بحرانیست که شعلهاش در دوران معاصر، بیشتر از هر زمان دیگری زبانه کشیده است.
اثری جاهطلبانه و جذاب که بیانگر نقش شرکت داروسازی «پردو» در بحران اعتیاد به مواد افیونی را با هستهی موضوعی درد به نمایش در میآورد. روایتی غلیظ که تیرگی آن در نگاه اول آشکار است اما چشمان حقیقت بین، تاب نادیدهگرفتنش را ندارند. عنوان سریال بیانگر حس درد و مرضیست که در ترک اعتیاد وجود دارد و الهام سریال یک واقعیت عینیست؛ دست و پا زدن در دروغ و احاطه فساد نظام سرمایهداری که سبب شده تا تقریبا تمام شخصیتهای مهم داستان، خواه از داروی پر فروش اکسیکانتین (OxyContin) استفاده کنند یا نه، از درد عمیقی رنج ببرند. ضربههای زیادی در داستان دیده میشود، برخی فیزیکی و در گوشههای تاریک معادن و برخی روحی. حتی شخصیت شرور این اثر یعنی ریچارد ساکلر (مایکل استولبرگ) هم با دردی خاموش دست و پنجه نرم میکند؛ شاید جلوهی پنهانی از رستگاری در فیلمنامه دنی استرانگ موجود باشد.
در این بازگویی نکته دردناکی وجود دارد؛ اینکه چنین بحرانی در زمان خود و در ابتدا به کل گنگ و گیجکننده بوده. از شروع سریال با ترس در چهره شخصیتهاییی شکننده، عاجز و مظلوم همراه میشویم. شخصیتها، تفاوت دیدگاهها و ورودشان به بحث اصلی بهخوبی نمایش داده میشود. اگر فکر میکنید که این مسائل، شکلدهندههای اصلی زیربنای یک سریال درام استاندارد، عامیانه، پر از احساسهای کمارزش و شاید باورنکردنی است، تشخیصتان تا حدودی درست است. اساسی از تحقیقات و کشمکشهای دادگاهی، که با تنش خاص شخصیتهایی در خط مقدم اپیدمی اکسیکانتین گره خورده. در این میان اما پیوند دکتر ساموئل فینیکس (مایکل کیتون) و شهری رها شده برجسته شده است.
گویا سریال سعی کرده از بیرون به وقایع خود بنگرد و گفتههای خود را با شیوهای نامناسب تصدیق کند
با این حال، علیرغم بازی درگیرکننده مایکل کیتون و عمق شخصیت کافی برای تعدادی از همراهانش، سریال دوپسیک گزیدهای ناامیدکننده از انتخابهای روایی مشکوک و بازیهای عجیب و غریب بازیگرهای معمولیست؛ داستانی درهم که حامل یک پیام فوریست. این درهمتنیدگی به نوعی ریشه در نگاه چند وجهیِ داستان و بیان تفاوتها بهصورت همزمان دارد. یک خط کلی داستانی که درون آن یک مسیر مستقیم، سازگار و بادوام وجود ندارد. شاید این ارتباطات لایهای -که کمتر مواقعی با یکدیگر تلاقی میکنند- نوعی حواس پرتی را برای بیننده رقم بزند که بهسختی به او اجازه دهد تا در خطوط زمانی داستان، موقعیت خود را پیدا کند.
گویا سریال سعی کرده از بیرون به وقایع خود بنگرد و گفتههای خود را با شیوهای نامناسب تصدیق کند. اگرچه چنین کاری گاهی نتیجهاش خارج شدن از حالتی واقعیست، اما به هر حال داستانیست با اعتبار و قابل اعتماد. در این ترکیبِ شخصیتهای واقعی و تخیلی، زمینههای فرعی داستان البته وجودشان خالی از پیام نیست. جدا از القای احساس شکست در جنگ با اعتیاد به مخدر، شروع داستان با خانواده ساکلر و نمایش عقدهای که از احساس حقارت سرچشمه گرفته تا به رویای انسان دوستانهی کاذبی برسد، ترسیمیست شجاعانه و وسوسه برانگیز از رفتار انسانی.
داستان سریال دوپسیک میتوانست با القای امید و ناامیدیهایش، گیرایی بیشتری داشته باشد اما همچنان به دلیل بازی خوب کیتلین دیور با شخصیتی آسیبپذیر از قشر کارگر و مایکل کیتون، که شخصیت مهربان و شکنندهاش ملودراماتیکترین تحولات فیلمنامهای را در بر دارد، قابلیت دیده شدن -و شاید شنیده شدن- را دارد.
قطعا ترجمه چنین ساختاری به یک سریالِ خشمگین اخلاقی سخت است. سریال دوپسیک در بهترین لحظات خود بهصورت قطرهچکانی و با روایتی شفاف، رد فروش، بازاریابی و پزشکان بیوجدان را دنبال میکند، شرایطی را ایجاد میکند که تنها دارو آن را به آرامش میرساند؛ سپس از طریق ضدِ اخلاقیات و فشارهایی، ثبات داستان را دستکاری میکند و آرامش را برهم میزند. گاهی هم یادآوری لذت زندگی خانوادگی میشود، اما اکثرا در رفت و آمدهای طولانی خطوط زمانی قرار میگیرد و چهرهی جذابش رنگ میبازد.
در این مسیر لبریز از اعتیاد، فریب و هرج و مرج (مسیری با مقصد اکسیکانتین) نکته آزاردهنده این است که شخصیتها -از جمله پیتر سارسگاد بهعنوان یکی از وکلای آمریکا، دارای پرداختهای شخصیتی کمی هستند که با توجه به فضای سریال، متاسفانه داستان از این جهت تصویری صاف و مسطح را ارائه میدهد. برخی شخصیتها حتی اگر به کلی از داستان حذف شوند، نه چیزی از عناصر دراماتیک سریال کم میشود و نه از اطلاعات داستان کاسته میشود. در کل شخصیتهای ساختگیِ دوپسیک حرفهای بیشتری برای گفتن دارند، بیشتر مخاطب را درگیر میکندد و همینطور احساس بیشتری برای آنها خرج میشود.
طرح اصلی شخصیتها به سبب ساختار متمرکز داستان رو به ضعف و تکرار حرکت میکند یا در واقع ممکن است جلوهی آموزشی توخالی به خود بگیرد. شخصیتها، محض اطلاعبخشی به مخاطب، زمان زیادی را صرف سخن گفتن از دنیای داروسازی میکنند و این همان جاییست که سریال از بافت خود بیرون آمده تا به روایتش ببالد! شکل دعواها یا توطئهها و مستندات قابل توجه است اما در نشان دادن زیرکیها، پرداختهای روانشناسی و ادای جملات رنگارنگ ضعف کارگردانی احساس میشود. با چهرههای آشنا و ابزارهای سینمایی، پردازش اطلاعاتی کاملا واقعی از یک فاجعه مدنظر است که گاهی در میان دسیسههای گوشزد شده از سوی سریال گم میشوند.
اغلب اوقات بخشهای خوب سریال، گرفتار درگیری با قسمتهای ایستا و عمومی داستان شده و یا در کلیشهی موقعیتهای بد غرق میشود. خطوط مختلف بهجای آنکه بهدور یکدیگر پیچیده شوند، رها میشوند، گسترش و امتداد مییابند و در نهایت با پرشهای زمانی حرکت روایی را آشفته میکنند. تقریبا اتفاقات بیش از حدی در داستان بهچشم می خورد، اما اهداف دقیقِ ساخت این اثر بازتابی از یک حقیقت را به نمایش درآورده که در این صورت و با این نگاه، نحوه این آگاهسازی شاید چندان اهمیت نداشته باشد.
سریال Dopesick نمایشیست ناهموار و دلخراش که با هدف آگاهیبخشی، در بهترین لحظات خود دردِ ویرانیِ ناشی از بیپروایی، حرص و طمع را منتقل کرده و برای پر کردن تعدادی جای خالی به مخاطب خود اعتماد میکند. تجربه آن ساده نیست؛ گاهی بهقدری درهمریختگی داستان زیاد میشود که قادر به بیان ضرورتش نمیباشد. در کل یک مطالعهی موردیست از شکست انسان و نمایندگی وحشتناکی از یک سیستم ناقص که نباید با هدف سرگرم شدن به تماشای آن نشست؛ چراکه در اصل نیازش برافروختن خشم مخاطب نسبت به زوایای تاریک وضعیت متصورش است.
- بازی بینظیر مایکل کیتون
- ارائه شدن پیامی مهم توسط این سریال در جهت آگاهیبخشی
- فضاسازی، فیلمبرداری و تعدادی موسیقی متن پر احساس و درگیرکننده
- بکار بردن نوعی شیوهی مستند در دنبال کردن وقایع
- پرداختهای شخصیتی اکثرا کافی نیستند
- گسترش زیاد خط داستانی و درهمتنیدگی بیش از حد آن
- گاهی حس میشد مکالمهی غیر مستقیمی با بیننده شکل گرفته
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید