مهران مدیری با سریال دراکولا در قالب فصل دوم سریال هیولا برگشت تا ماجراهای کامران کامروا را باری دیگر و به شیوهی جدیدتر برای مخاطب تعریف کند، اما سوالی که پیش میآید یک اینکه آیا فصل دوم میتواند مثل فصل اول سریال هیولا موفق ظاهر شود و دو اینکه نقد به چه قیمتی؟
در سریال دراکولا دیگر خبری از خانواده شرافت نیست. حداقل اینطور به نظر نمیرسد که ردِ پای آن خانوادهی ساده لوحِ به اصطلاح با شرافت را در این فصل نیز ببینیم. هنوز مشخص نیست چرا و به چه دلیل مهران مدیری فصل دوم سریال هیولا را تحت عنوان دراکولا نامگذاری کرده اما آنچه که در این سریال موجب نگرانی شده صرفا اسمِ عجیب و غریبش نیست.
سریال دراکولا ظاهرا قرار است طبق یک فرمول جدید، خودش را به مخاطب نشان دهد. اگر از آن دسته مخاطبینی باشید که با کارهای مهران مدیری بزرگ شدهاید با تماشای اپیزود اول، این مورد را حس میکنید؛ چراکه این دفعه خبری از رونمایی شخصیتها نیست و قصه خیلی راحت و سر راست شروع نمیشود. آنچه که در اپیزود اول میبینیم، صرفا دکوپاژ و میزانسنی است که مهران مدیری با وسواس به مخاطب سریال که ما باشیم نشان میدهد. یک مدل فخرفروشی خاصی در قابهای سریال دراکولا در همان ابتدا میبینیم که مهران مدیری در کمتر اثری این رویه را در پیش گرفته بود. البته به تصویر کشیدن حیوانات و عظمتِ عمارت کامران کامروا و همسر جدیدش فی نفسه چیز بدی نیست اما زیادهروی در به تصویر کشیدنِ تک تک صحنهها، آن چیزی نیست که هر مخاطبی تحمل و حوصلهی تماشایش را داشته باشد.
بهتر است به جای دراکولا به این اثر بگوییم هیولا ۲ چون اگر فصل اول سریال هیولا را تماشا نکرده باشید، احتمالا در درک رفتار شخصیتهای اصلی مثل کامروا و پسرش هوشمند و همچنین چمچاره و همسرش به مشکل میخورید؛ به خصوص اینکه چرا هوشمند دستگیر میشود. در قسمت اول با طنز خاصی طرف حساب نیستیم. حداقل فعلا خبری از انتقادهای زیرپوستیِ همیشگی مهران مدیری به بدنهی سیستماتیک مملکت نیست. این دفعه به نظر میرسد مهران مدیری میخواهد مثل سریال «در حاشیه» رو بازی کند؛ چراکه نقدی به کودکان کار در همان ابتدای کار زده میشود و دیالوگهای تلخِ همیشگی مدیری باعث میشود تا به جای خنده، به فکر فرو برویم. اگر قرار باشد لبخندی بزنیم، شاید بتوانیم ادا و اطوار ویشکا آسایش را سوژهی خنده بدانیم. هر چند آنچنان چیز خاصی هم نیست که قهقهه بزنیم. در سریال دراکولا همه چیز در معمولیترین حالت ممکن خود قرار دارد و اپیزود اول سریال دراکولا، رسما چیز خاصی برای عرضه ندارد به جز به رخ کشیدنِ میزانسن، طراحی لباس و دکور.
اپیزود دوم سریال دراکولا همان فاجعهای است که قبلا در اپیزود اول تماشا کردیم. به جز موارد ذکر شده، صرفا تعاملِ هوشمند با بازجو جالب از آب درآمده که البته خنگ بازیهای پسرِ کامروا همیشه جلوی دوربین خندهدار است. ویشکا آسایش در نقش ژاله و سیما تیرانداز در نقش مینا به خوبی میدرخشند و نقشِ بسیار سختی را با کمترین نقص به مخاطب که ما باشیم نشان میدهند. به واقع مشکل از بازیگران نیست که آزارمان میدهد، بلکه فیلمنامه به شیوهای نگاشته شده که اکثر شخصیتهای خانم در این سریال، به شدت کاریکاتوری هستند. در فصل اول سریال هیولا، این ویژگی تنها مختص به مینا شرافت یا همان همسرِ چمچاره بود که البته در فصل گذشته، این چنین که الان مینا را در دراکولا میبینیم، این ویژگیِ شخصیتی اغراقآمیز نبود. اینکه مهران مدیری میخواهد که شخصیتش در این سریال، تنها فردِ عقل کل و به ظاهر عاقل به نظر برسد، این راهش نیست که کل شخصیتها را با متد کاریکاتوریزاسیون، نادان جلوه دهد. این موضوع باعث میشود تا بیننده، شخصیتها را اصلا و ابدا جدی نگیرد.
با وجود نواقص متعددی که در بطنِ سناریو وجود دارد، مهران مدیری در اپیزود دوم از سریال دراکولا همچنان ثابت کرده که زبانِ انتقادیاش تند و تیز است و در دراکولا کاملا رو بازی میکند. احتمال میرود انتقاداتی که به مهران مدیری وارد شده، کاری کرده تا او بیمحاباتر از گذشته و خارج از شخصیتِ محافظانهکارانهاش دیالوگ بگوید. با این حال مدیری حداقل در اپیزود دوم از زبان خودش سعی کرده تا فساد سیستماتیک را تشریح کند تا اینکه طعنهای به بدنهی سیستم حکومتی بزند. ادبیاتِ دراکولا حداقل تا پایان اپیزود دوم اصلا و ابدا به ادبیاتِ شبهای برره نزدیک نیست.
اپیزود سوم از سریال دراکولا همان فاجعهای است که قبلا دیده بودیم؛ البته با اندکی دوز بیشتر. اگر قصه را از فصل گذشته دنبال کرده باشید، به عمقِ فاجعهی دراکولا در سه اپیزود ابتدایی پی خواهید برد. پیشرفتِ داستان در این سه قسمتِ پیش رو، در حدِ میزان سرعت حلزون روی دیوار است. آنقدر کند و ملالآور که واقعا کم کم به هوش و درایتِ نویسندهی این سریال شک میکنیم. از طرفی میزانسن و دکوپاژ صحنه به کنار، پلانهای زیادی را میبینیم که رسما اضافی و تزئینی است؛ برای مثال مدت زمان زیادی را مجدد در عمارت سپری میکنیم تا به بریز و بپاشهای آقازادهها بیشتر آشنا شویم. حال دانستن یا نداستنِ این موضوع چه دخلی به ما دارد؟ چرا باید دست به زیر چانه بنشینیم تا بیمزه بازیهای بازیگرهای فرعی را جلوی دوربین تماشا کنیم؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، کار به شدت سخت و دشواری است که از یک سوژه در این سریال به خنده بیفتیم. البته اگر بتوان سوژهی مناسبی را جهت خنده یافت. در خلال قصه تک و توک دیالوگهایی گفته میشود که در حد یک نیشخند و نه بیشتر، تحریکمان میکند. اینطور که به نظر میرسد سریال دراکولا هر چه به جلوتر میرود، ضعفهایش بیشتر و بیشتر آشکار میشود و اتفاق عجیبی است که نام مهران مدیری را به عنوان کارگردان در تیتراژ دیدن. آیا واقعا او این سریال را کارگردانی کرده؟
دراکولا در اپیزود چهارم از آن حالت ملالآور قبلی خودش خارج و کمی بهتر میشود. حداقل در این اپیزود، پلانهای اضافی و بدون کارکرد کمتر شده اما به صورت کامل حذف نمیشود. هنوز صحنههایی در بدنهی سریال در اپیزود چهارم وجود دارد که نه به کار میآید و نه بود و نبودش فرقی به حال بیننده میکند. برای مثال میتوان به دو سکانسی که دو همسر کامروا با دوستانشان خلوت میکنند اشاره کرد که اگر از بدنهی اپیزود حذف شوند، هیچ ضرر و زیانی به تجربهی منِ مخاطب وارد نمیشود.
سرعت کند و آزاردهندهی روایت داستان تا اپیزود چهارم ادامه پیدا میکند. دلمان میخواهد سریعتر وارد بحرِ داستان شویم اما لفت و لیسهای کارگردانی مخلِ لذتمان از تماشای این سریال میشود
سرعت کند و آزاردهندهی روایت داستان تا اپیزود چهارم ادامه پیدا میکند. دلمان میخواهد سریعتر وارد بحرِ داستان شویم اما لفت و لیسهای کارگردانی مخلِ لذتمان از تماشای این سریال میشود. دوری مهران مدیری از لنزِ دوربین و تشنه نگه داشتنِ بیننده برای تماشایش، ما را یادِ سریال قهوه تلخ و ترفند مدیری میاندازد که در آن سریال پرطرفدار نیز مدیری برای اینکه حضورش به شدت پررنگ باشد، مدتهای زیادی ما بینندهها را برای تماشایش منتظر نگه داشت. با این حال وجود فلشبکهای کارآمد در سریال دراکولا، لنگه کفشی است در بیابان. البته عرصه برای قدرتنماییِ سایر شخصیتها به شدت باز شده و ویشکا آسایش با هنرنمایی استادانهاش میتواند مورد تحسینِ هر بینندهی سختگیری قرار گیرد و اپیزود به اپیزود، به درکِ بهتری از قدرت این بازیگر در حوزهی هنر میرسیم. از آن سو اندیشه فولادوند نیز با ورود به سریال خوش میدرخشد و نقش یک زن ثروتمندِ سبکسر و سادهلوح را به زیبایی بازی میکند، اما بینِ این دو بازیگر و حتی شخصیتهای دیگر مثل بهنام تشکر و نیما شعبان نژاد (هوشمند)، اگر بخواهیم تنها یک فرد را به عنوان برترین بازیگر سریال دراکولا انتخاب کنیم، آن هنرمند کسی نیست جز ویشکا آسایش.
موردی که باعث شده مقداری حسِ بهتری نسبت به دراکولا پیدا کنیم، در پدیدار شدنِ طنزی دلچسب در سریال از اپیزود چهارم است. معمولا سریالهای مهران مدیری شروع و مقدمهی خوبی ندارند. نشان به آن نشان که سریال برره نیز در همان ابتدا باعث شده بود مایوس شویم به آیندهی سریال اما در ادامه مشاهده کردیم که در کنارِ انتقادات تیز و برندهی مدیری، چه قهقههایی که نمیزدیم به اتفاقات روستای برره و مردمانش. اپیزود چهارم سریال دراکولا، نقطه شروع خوبی برای خندیدن است و اتفاقات ریز و درشت بامزهی زیادی را در قصه میبینید. همچنین در این اپیزود بالاخره کمی دستمان میآید که چرا رنگ قرمز به شدت در این سریال برجسته و بارز شده. هر جا خبری از اغفال و فریبکاری است، رنگ قرمز به چشم میآید. پس از سه اپیزود متوسطِ رو به ضعیف، اپیزود چهارم سریال دراکولا اندکی ما را نسبت به کیفیت و جریان داستانی امیدوار میکند.
هر جا خبری از اغفال و فریبکاری است، رنگ قرمز به چشم میآید. بازی با رنگ، تکنیکی که مهران مدیری اولین بار است در اثری هنری به کار میگیرد
نکات مثبت اپیزود چهارم را به فال نیک گرفتیم و امیدوار بودیم در اپیزود پنجم سریال دراکولا، این اثر را با حال و روز بهتری ببینیم. خوشبختانه روند رو به رشدِ سریال ادامهدار بوده و اپیزود پنجم، هم میتواند کمی ما را به خنده وا دارد و هم اینکه با روندِ رو به رشد شخصیتپردازی، ما را سر کیف بیاورد. بهنام تشکر بالاخره کمی مجال خودنمایی پیدا میکند و لحظات جالبی را در اپیزود پنجم سریال به چشم میبینیم؛ از نحوهی گفتگوی وکیل با دو همسرِ کامران کامروا در ابتدای اپیزود پنجم تا سکانس رویارویی وکیل خانواده با واقعیتهای تلخ مثل از دست دادن ماشینش همگی توانستهاند با موفقیت فکر و ذهن مخاطب که ما باشیم را تسخیر کنند.
سرعت روایت داستان اندکی بهتر شده و با این حساب هنوز جای خالی مهران مدیری در زمانِ حال به شدت حس میشود. مهران مدیری که بنا به جبر داستان از سریال به طور موقت حذف شده، همچنان میتواند حضورش در زمان حال موجب خوشحالی بیننده شود. به هر حال هر چه باشد، چه کسی از ایفای نقش مدیری بدش میآید؟ ژست و مدل بازی سایر بازیگرها نیز به خوبی بازیگردانی شده و کم کم باید خودمان را برای اپیزودهای جذابتر و چه بسا کمدیتر در آیندهی نزدیک آماده کنیم. سریال دراکولا در اپیزود پنجم روند رو به رشد چشمگیری از لحاظ فیلمنامه داشته و تقریبا بستر برای ورود شخصیتهای جدید به داستان فراهم شده است.
اپیزود ششم از جنبهی کمدی به شدت معرکه است و راستش را بخواهید بالاخره وقت آن رسیده تا پس از پنج اپیزودِ خنک، با یک قسمت به شدت جذاب از جنبهی طنز طرف حساب شوید. با اینکه بارِ انتقادی سریال اپیزود به اپیزود کمتر میشود، از سمت مقابل بارِ طنز بیشتر میشود و به قدری اتفاقات جالب و بامزه در قسمت ششم رخ میدهد که تماشا کردنِ مجدد سکانسها میتواند مثل بارِ اول جذاب باشد. از خل و چل بازیهای وکیلِ خانواده بگیرید تا جلسهی مشاورهی روانشناسی ژاله و دکترِ معالجش همگی کمدی هستند. دیالوگها، موسیقیهای گوشنواز و مناسبی که در پایان سکانسها پخش میشود یادآورِ همان هنرِ کارگردانیِ همیشگیِ مهران مدیری است که چندین هفته منتظرش بودیم. البته در این میان، نحوهی خواستگاری کامران کامروا از الناز در رستوران حشمت در دو سال گذشته نیز به شدت تماشایی است.
اپیزود ششم از جنبهی کمدی به شدت معرکه است و راستش را بخواهید بالاخره وقت آن رسیده تا پس از پنج اپیزودِ خنک، با یک قسمت به شدت جذاب از جنبهی طنز طرف حساب شوید
در شش اپیزودی که از سریال دراکولا پخش شد، این حس به وجود میآید که خط داستانی «هوشمند» آنچنان اهمیتی ندارد و فعلا او به کنار گذاشته شده تا عرصهی برای شخصیتهای ژاله، الناز و وکیل جلوی دوربین تنگ نشود اما کم کم این نیاز حس میشود که باید از هوشمند نیز در خط داستانی بیشتر بهره گرفته شده و به حال خودش رها نشود. سریال دراکولا در اپیزود ششم سیر صعودی بسیار خوبی در پیش گرفته و این قسمت رسما خندهدارترین اپیزود سریال محسوب میشود. با اینکه سریال ریتم روایتش بیشتر به سمت کمدی گرایش پیدا کرده، دراکولا نقد خاصی به چیزی نمیکند.
دراکولا در اپیزود هفتم حرف خاصی برای گفتن ندارد. همه چیز در پایان قسمت ششم نوید یک هیجان تمام عیار را در ادامهی سریال میداد اما نه تنها مهیار مهر افزون را در حد چند پلان بیشتر تماشا نمیکنیم، بلکه همان داستان تکراری گذشته مجدد تکرار میشود. ما به عنوان بینندهی سریال همچنان نظارهگرِ بدبخت شدن دو همسر کامران کامروا هستیم. خبری از شخصیت منفی داستان یعنی کامروا نیست و همچنان اطلاعات جدیدی به بیننده ارائه نمیشود. بعد از یکی دو قسمتِ سراسر طنز و خندهدار، سریال دراکولا مجدد به مشکلات عدیدهای که در ابتدا داشته دچار میشود. البته خنگ بازیهای وکیل داستان با ایفای نقش بسیار خوب بهنام تشکر همچنان تازگی دارد.
بعد از انتشار هفت اپیزود از سریال دراکولا میتوان ادعا کرد که این سریال از جنبهی فیلمنامه بلاتکلیف است. مهران مدیری که قبلا سریال هیولا را یک پروژهی بسیار جدی و جاهطلبانه خوانده بود، حال با هیولا هیچ حرف انتقادی جدیدی در چنته ندارد. این سریال هر اندازه که دست و پا بزند و هر اندازه که روی میزانسن و جنبههای تکنیکی مانور دهد، در باطن صرفا یک پوستهی زهوار در رفته دارد و بس. در حال حاضر ریتم به شدت کند داستان، آزاردهندهترین چیزی است که در دراکولا میتوان به وضوح حس کرد.
پروژهی به خاکِ سیاه نشستنِ دو همسر کامران کامروا در اپیزود هشتم همچنان ادامه دارد. هنوز عدم پیگیری خط داستانی هوشمند آزاردهنده به نظر میرسد. با این اوصاف تمرکز داستان در اپیزود هشتم به جای این شخصیت، روی غضنفر چمچاره و همسرش وجود دارد. بگیر و ببندهای این دو شخصیت کمی باعث خلق کمدی میشود اما آنچه که در قسمت هشتم سریال دراکولا به چشم میآید، میزانسن و هنر کارگردانی مهران مدیری است.
تلاش مهران مدیری برای خلق سکانسهایی هنری موجب میشود تا دست به تحسین فیلمبرداری و میزانسن این سریال بزنیم. اگرچه رد پای این مورد در تمامی اپیزودها وجود دارد، سریال دراکولا در اپیزود هشتم با قدرت بیشتری روی جنبههای هنری تکیه میکند. از فیلمبرداریِ به ظاهر وان شاتِ بگو و مگوهای غضنفر و همسرش در عمارت نیاوران گرفته تا ادای دیالوگ ژاله و آرتور در نیسان آبی مثالهایی از ذوق و شوق هنری مهران مدیری در خلق یک قاب زیبا و شکیل در اپیزود هشتم میتوان یاد کرد.
پس از ۹ اپیزود، درگیریهای دو همسر کامروا دیگر وارد یک فاز کلیشهای و تکراری شده و با اینکه دلمان میخواسته تا داستان رنگ و رویی نو به خود بگیرد، دغدغههای جدیدی به داستان اضافه نمیشود. برای مثال اینکه آیا واقعا کامران کامروا در سانحهی سقوط هلیکوپتر مرده؟ چرا کسی به هوشمند که به زندان افتاده اهمیت نمیدهد؟ در پی گرفتنِ خط داستانی ژاله و آن یکی همسر کامروا دیگر مثل گذشته جذابیت ندارد و از طرفی دیگر، خنگبازیهای وکیل هم پس از ۹ اپیزود دیگر عادی شده؛ هر چند بهنام تشکر به خوبی نقشی که به او سپرده شده را جلوی دوربین بازی میکند.
مهران مدیری در اپیزود نهم، نه نقد خاصی به چیزی وارد میکند و نه قادر است با سوژههای تکراریاش به خنده وادارمان کند. چند شوخی لوس و سطحی، خالهزنک بازیهای دوست و رفیقهای ژاله و چند مورد دسته گل آب دادنهای وکیل تنها سوژههای اپیزود نهم محسوب میشوند.
سریال دراکولا پس از ۱۰ اپیزود، یک تکانی به خود میدهد. از یک سمت، امیر مهدی ژوله در نقش شوهرِ الناز وارد داستان شده و از سمتی دیگر بالاخره خط داستانی هوشمند جانی به خود میگیرد. یک تازگیِ نسبی به سریال القا میشود که برای مخاطبین دراکولا رسما حکم یک یخ در بهشت را دارد و بس!
بالاخره پس از چند اپیزودِ کسلکننده، در حد چند سکانس با هوشمند طرف حساب میشویم. با اینکه چنین سکانسهایی در حد و اندازهای نیست که کامل رضایتمان را جلب کند، وجود چنین صحنههایی همچنان جذابیت دارد و دلمان میخواهد بیشتر او را در آینده زیارت کنیم. از طرفی، ما رسما حوصلهی غضنفر چمچاره و همسرش را دیگر نداریم! شوخیهای تکراری، اکتِ کاریکاتوریزهی تکراری و از همه مهمتر دیالوگهای تکراری این دو بازیگر توانِ خنداندن و سرگرم کردنمان را ندارد. البته اگر از یک صحنهی کوتاه فاکتور بگیریم که در آن غضنفر برای یک ثانیه ادای ژاله را جلوی همسرش در آشپزخانه در میآورد. از آنجایی که انتظار چنین حرکتی را از بازیگر نداشتیم، احتمالا وادار میشوید به یک لحظه خندیدن.
مایهی خوشحالی است که بعد از پنج، شش اپیزود بالاخره نقدی صریح به چیزی در این سریال میبینیم. با این اوصاف دراکولا اصلا و ابدا منتقدِ خوبی نیست و بدیهیاتی را به دم و دستیترین شکل ممکن نقد میکند؛ از گفتوگوی ژاله با پیرمردِ زبالهگرد گرفته تا صحبتهای ژاله با شخصیتِ فرعیای که میخواهد نوبت بانک را به او بفروشد. شاید تنها نقطهی جذاب اپیزود دهم، گفتوگوی یک فرد غریبه با وکیل (بهنام تشکر) بود که میخواسته از وکیل به عنوان ابزار برای بردِ خودش استفاده کند و البته لحظهی پایانی اپیزود دهم که خودکار از دست ژاله رها شده و به چشم و چالِ بغل دستی میخورد؛ صحنهای که با چند کات هوشمندانه رقم زده میشود. انصافا مهران مدیری در عرصهی کارگردانی در دراکولا به یک تکامل رسیده اما او ظاهرا هنوز نمیداند که چطور باید یک فیلمنامهی شست و رفته را از سناریونویس تحویل بگیرد.
سریال دراکولا پس از ۱۰ اپیزود، یک تکانی به خود میدهد. از یک سمت، امیر مهدی ژوله در نقش شوهرِ الناز وارد داستان شده و از سمتی دیگر بالاخره خط داستانی هوشمند جانی به خود میگیرد. یک تازگیِ نسبی به سریال القا میشود که برای مخاطبین دراکولا رسما حکم یک یخ در بهشت را دارد و بس! همانطور که قبلا گفتیم رفتارهای هوشمند، سوژهی خوبی برای خندیدن است. ضمن اینکه بالاخره در اپیزود یازدهم یک نقد خوبی را نیز میبینیم. اینکه دو دزد برای بدبیاریهای ژاله دلسوزی میکنند و از آن سو ژاله فکر میکند که بالاخره در این شهر دو نفر آدم حسابی و خوب وجود دارند؛ چراکه تا به آن روز نه آدمِ خوب و نرمالی دیده بود و نه کسی دلش به حالِ ژاله، این زن متکبر و لوس سوخته بود. اینکه یک دزد، دلش به حال یک هموطن میسوزد اما یک رانتخواری مثل کامروا به هیچکسی حتی فرزندش رحم نمیکند، درد بزرگی است که مهران مدیری آن را جلوی دوربین نمایش میدهد.
بالاخره ریتمِ روایت پس از ۱۰ قسمت در حال ترمیم است. یعنی قصه نه آنچنان کند و بیحال به جلو حرکت میکند و نه از آن سو به شدت تند و سریع. البته دراکولا اصولا از کندیِ روایت رنج میبرد و اپیزود یازدهم را میتوان به فال نیک گرفت؛ از این بابت که دیگر قرار است برویم سر اصلِ ماجرا: کامروا کجاست و چه بر سرش آمده؟
سریال دراکولا هر اندازه در گذشته اشتباهات زیادی در بدنهی فرم روایی خود داشته، در چند اپیزود باقیمانده به انتهای داستان در تلاش برای جبران است. ریتم خوب داستان در اپیزود دوازدهم باعث شده تا تجربهی خوابآورِ چند اپیزود گذشته را مجدد حس نکنیم. از طرفی به حاشیه رانده شدنِ وکیل خانواده، بستر برای دیگر بازیگرها مثل محمد بحرانی باز شده تا جلوی دوربین، خودی نشان دهند. انصافا هم ایفای نقشها در قسمت دوازدهم به خصوص محمد بحرانی و سیما تیرانداز در سطح بسیار بالایی قرار دارد و کمدیِ سرگرمکنندهی قسمت دوازدهم، به شدت مدیون بازی محمد بحرانی است.
امیر مهدی ژوله نیز در حد چند سکانس عرض اندام میکند اما هنوز کارکردِ نقشش در سریال برای بیننده مشخص نشده است. در قسمت دوازدهم سریال دراکولا مشخص نیست که چرا ژوله وارد قصه شده و نبودنش چه لطمهای به بدنهی روایت میزند. به هر حال قسمت دوازدهم سریال دراکولا، یک اپیزود تقریبا خندهدار و مفرحی است که علتِ بیشترِ خندههایتان، بازی محمد بحرانی در قالب غضنفر چمچاره خلاصه میشود.
ایفای نقش ژوله در دراکولا به اندازهای بینمک، خشک و نچسب از آب درآمده که شاید شما هم آرزو میکردید که ای کاش این هنرمند، دقیقا همان جایی در این پروژه میایستاد که در سایر پروژههای قبلی مهران مدیری بود؛ نویسندگی. تنها کاری که ژوله در آن اندکی سررشته داشت
در قسمت سیزدهم سریال دراکولا، چیز چندان خاص و قابل توجهی در تیررسِ بینده قرار نمیگیرد. نه اتفاقات کمدی بسیار جالبی بر سریال حاکم میشود و نه چیز جدیدی در این سریال میبینیم. مهران مدیری گفتنیها را قبلا در حد چند نطق خشک و خالی در قالب نقد لا به لای دیالوگها به مخاطبش میزند. ایفای نقشها و جنبههای تکنیکی کار که همان چیزی است قبلا دیدهایم. میماند خط داستانیِ شخصیت هوشمند که به طرز غیرقابل باوری کند به جلو حرکت میکند.
وکیل خانواده که بهنام تشکر عهدهدار نقشش است چند اپیزودی میشود که ریخت و پوستش را جلوی دوربین نمیبینیم. گویا این شخصیت برای همیشه فراموش شده یا شاید هم به طور موقت کنار گذاشته شده تا در اپیزود پایانی خودی نشان دهد. آیا بالاخره این وکیلِ خنگ دست و پا چلفتی میتواند یک کار مثبت و درست به نفع موکلش انجام دهد؟! در هر صورت همهی بازیگرها به حاشیه رانده شدهاند تا امیرمهدی ژوله در دراکولا بدرخشد. ایفای نقش ژوله در دراکولا به اندازهای بینمک، خشک و نچسب از آب درآمده که شاید شما هم آرزو میکردید که ای کاش این هنرمند، دقیقا همان جایی در این پروژه میایستاد که در سایر پروژههای قبلی مهران مدیری بود؛ نویسندگی. تنها کاری که ژوله در آن اندکی سررشته داشت.
سریال دراکولا در چند اپیزود پایانی در تلاش است تا نقاط گنگ داستانی را کامل بشکافد، اما مسئله اینجاست طرح داستانی از همان ابتدا آنچنان ساده و قابل پیشبینی بوده که حدس میزدیم گرهگشاییها چیز چندان جدیدی محسوب نمیشوند، اما سناریو به وقتش غافلگیرمان میکند. از طرفی وکیل خانواده یعنی آقای موفق نیز در قسمت چهاردهم در حد یک صحنه حضور داشته، دیالوگهایی را ادا کرده و سپس مجدد غیب میشود. در آشفته بازاری که دراکولا در پایان داستان خود به راه انداخته، چیز مثبتِ جدیدی نمیتوان یافت. گویا مهران مدیری تنها قصد داشته تا سریال به پایان راه خود برسد.
با این حال در قسمت چهاردهم آنچه که برای بیننده شاید جذابیت داشته باشد، رفتار و دیالوگهای شخصیت هوشمند است. هوشمند با آن بهره هوشیِ بسیار اندکش، دست مایهی خلق کمدی از فصل گذشته تا به امروز بوده و فرمولی است که همیشه جوابگو خواهد بود. البته اگر فصل سومی از سریال هیولا در کار باشد! محمد بحرانی نیز با بگو مگوهایی که با سیما تیرانداز جلوی دوربین دارد، کمی تلاش میکند تا فضای سریال تلطیف شود و چند صحنهی کمدی در قسمت چهاردهم دیده شود. مشکلات فیلمنامهایِ سریال در قسمت چهاردهم به حدی اوج میگیرد که بیننده کلافه میشود از قصهی بیحال و ضعیفی که در حال تماشاست. به تمام این بلبشو، بازی بسیار بد ژوله را نیز باید اضافه کرد که اصلا و ابدا نه شخصیتش پرورش مییابد و نه خودِ بازیگر، توانِ ایفای نقش درست را دارد.
داستان با اینکه ضعفهای زیادی داشته، اما در پایان توان غافلگیر کردنمان دارد
سریال دراکولا در دو قسمت پایانی تلاش میکند تا سر و ته قصه را به هم بیاورد و در ابتدا به نظر میرسد که به دم و دستیترین شکل ممکن قرار است این کار انجام شود، اما خوشبختانه در انتهای سریال کمی احساس رضایت میکنیم از آنچه به عنوان سکانس نهایی قلمداد میشود. داستان با اینکه ضعفهای زیادی داشته، اما در پایان توان غافلگیر کردنمان دارد. از طرفی شرح وقایع پایانی سریال دراکولا به شکل فلشبک اتفاق جالبی است که بخش عمدهی قسمت پایانی را در بر میگیرد. البته کمدیِ دو قسمت پایانی به اندازهای نیست که قهقه بزنیم، اما شیرین کاریهای محمد بحرانی، پای ثابت خندههایمان است. سیما تیرانداز و محمد بحرانی میتوانند تا واپسین لحظاتشان جلوی دوربین، اسباب شادی بیننده را فراهم کنند. هر اندازه این دو بازیگر خوب هستند، ژوله با بازی بسیار بدش آزارمان میدهد.
با اینکه کارگردانی دو قسمت پایانی حائز اهمیت است، اما همچنان یک پایان کاملا بینقص نیست. درست مثلِ فصل اول، دقیقا از سرنوشت شخصیتها بیاطلاع هستیم. دو همسرِ کامروا و همچنین غضنفر چمچاره و همسرش جلوی بازجو حرفهایی از آیندهشان میزنند، اما کافی نیست. از طرفی وکیل خانواده یعنی موفق با غافلگیر کردنمان موجب میشود تا به هنر بازیگریِ بهنام تشکر بیشتر پی ببریم؛ چراکه این بازیگر به خوبی توانست چهرهی یک وکیل احمق را به خوبی به ما نشان دهد و در سکانس پایانی نیز توانست چهرهی یک وکیل رِند و زیرک را به نمایش بکشد.
با تمام این تفاسیر، فیلمنامه در پایان یک سوتی بسیار بزرگ دارد. در انتها وقتی میبینیم سر و کلهی هوشمند در دفتر کامروا پیدا میشود، یک سوال مهم برایمان مطرح میشود. اینکه چطور پلیس آگاهی پس از آزاد کردنِ هوشمند، او را ردیابی نمیکند؟ مگر غیر این است که او اسطورهی بلاهت و جهالت است؟ آیا پلیس آگاهی واقعا به عقلش نرسیده بود با دنبال کردنِ مظنونین، ردِ کامروا را بزند؟ شاید هم فصل سوم سریال هیولا در کار است و ما بیخبر هستیم! چراکه صحنهی پایانی سریال را در دفتر کامروا میبینیم و نمیفهمیم آیا بعد از ملاقات هوشمند با پدرش چه اتفاقاتی رخ میدهد. آیا فصل سوم سریال هیولا قرار است به زودی ساخته و از نماوا و فیلیمو منتشر شود؟ هر چه باشد، امیدواریم مجدد اشتباهاتِ دراکولا را در آن نظارهگر نباشیم. مدیری میبایست داستانی که کششِ ۱۶ قسمت را ندارد، در تعداد اپیزودهای کمتری کارگردانی کرده و به شعور مخاطبش احترام بگذارد.
سریال دراکولا به کارگردانی و تهیهکنندگی مهران مدیری هر اندازه در بخش فنی و کارگردانی اثر قابل دفاعی است، در فیلمنامه به شدت میلنگد. داستان سریال دراکولا علنا به شعور مخاطب توهین میکند. باید گفت که جدیدترین محصول مهران مدیری، از جنبهی کیفی فرسنگها با سریال قبلی این کارگردان یعنی هیولا فاصله دارد.
- میزانسن و دکوپاژ
- طراحی لباس و دکور
- ایفای نقشهای خوب مهران مدیری و ویشکا آسایش
- کاراکتر هوشمند و تعاملهایش با شخصیتها
- فلشبکهای کارآمد
- کارگردانی اپیزود ششم
- زیادهروی و افراط در به نمایش کشیدن عظمت عمارت
- ناتوان بودن دو سه اپیزود ابتدایی در خنداندن مخاطب
- کاریکاتوری بودنِ بیش از اندازهی اکثر شخصیتها به ویژه خانمها
- وجود بیش از حدِ پلانهای اضافی و تزئینی
- ریتم به شدت کند روایت داستان در ۱۰ اپیزود اول
- تکراری شدن داستان
- بازی بسیار بد ژوله و شخصیتپردازی بسیار ضعیفی که نقشش دارد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید