نقد فیلم Dune: Part Two – تلماسه: قسمت دوم
زیبای خسته
در نقد فیلم Dune: Part Two به یکی از مهمترین فیلمهای سال ۲۰۲۴ و یکی از مهمترین علمی تخیلیهای چند سال اخیر میپردازیم.
تلماسه (Dune) شاید در میان عموم مردم چندان شناخته شده نباشد اما یکی از مهمترین رمانهای علمی تخیلی جهان بوده و اثر فرانک هربرت (Frank Herbert) به شمار میرود. هربرت داستان خود را با الهام از ادیان ابراهیمی و صد البته جنگ سرد میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی نوشت و به دلیل جزئیات بسیار زیاد، اثر بسیار سختی برای اقتباس بود. به همین دلیل فیلمسازی مثل دیوید لینچ (David Lynch) در ساختش شکست خورد و ترجیح میدهد با گذشت چهار دهه دربارهاش حرف نزند.
دنی ویلنوو (Denis Villeneuve) در اقدامی هوشمندانه تصمیم گرفت تلماسه را به دو قسمت تبدیل کند؛ زیرا اگر میخواست تمام اتفاقات را در یک فیلم جا دهد، به سرنوشت دیوید لینچ دچار میشد. قسمت اول با نام Dune اواخر سال ۲۰۲۱ میلادی بصورت همزمان به سینماها و سرویس استریم HBO Max آمد و حالا هم نوبت به قسمت دوم، یعنی Dune: Part Two رسیده است؛ اثری که توانسته از هر جهت بزرگتر از قسمت اول باشد اما آیا این به معنی بهتر بودن است؟
در پی خیانت و همدستی امپراتور شادام چهارم با هارکوننها، اکثر اعضای خاندان اتریدیز قتل عام شده و کنترل سیاره بسیار حائز اهمیت آراکیس به دستان هارکوننها افتاده است. پل اتریدیز و مادرش بانو جسیکا که موفق به فرار شده بودند، حالا با فرمنها زندگی میکنند. رهبر فرمنهای شمالی، پل را ناجیشان میداند که قرنها است آمدنش وعده داده شده اما پل چنین چیزی را قبول نداشته و تنها میخواهد اعتماد بومیان سیاره را جلب کرده و با کمکشان، انتقام خون پدر را بگیرد.
یکی از بزرگترین نقاط ضعفی که در فیلم Dune وجود داشت، روایت آهسته داستان، زمینه چینی بیش از حد و عدم وجود صحنههای اکشن کافی به منظور جبران این نقطه ضعف بود. به همین دلیل، دنی ویلنوو در یکی از مصاحبههای خود فیلم Dune: Part Two را اثری «جنگی و حماسی» توصیف کرد. حتی تریلرهای فیلم تمرکز ویژهای روی انفجارهای عظیم، درگیریهای نیروها در مقیاس بزرگ و نبردهای تن به تن داشتند. این موارد باعث شد انتظار اثری را داشته باشم که نه در لیست آثار اکشن قرار بگیرد اما حداقل پر زد و خورد باشد.
همانطور که در پاراگرافهای پیشین گفتم، رمان تلماسه در بحبوحه جنگ سرد آمریکا و شوروی نوشته شد و این موضوع، در یک ساعت و نیم ابتدایی فیلم به شدت و حتی بیشتر از قسمت اول نمود پیدا میکند. فیلم Dune: Part Two به خوبی نشان میدهد که نمیتوان افراد سیاسی را با نگاه صفر و یکی تقسیم بندی کرد و سیاست، پیچیدهتر از این حرفها است که جناحی را خیر مطلق یا جناحی را شرِ مطلق نامید. همچنین فیلم Dune: Part Two درونمایههای مذهبی داشته که شدیداً تحت تاثیر ادیان ابراهیمی بوده و تمرکز ویژهای روی مفهوم «منجی» دارد. از همه مهمتر، نشان میدهد چطور یک گروه خاص (بنی جزریت) سعی دارد از مفهوم منجی به نفع خود بهره برده و در کنار اینکه مردم را تحت کنترل بگیرد، روی خاندان بزرگ سیاسی تاثیر بگذارد.
یک ساعت و نیم ابتدایی فیلم دقیقاً صرف نمایش همین موارد شده و در مابینشان، چند تایی مبارزه یا درگیری میبینیم که جز یک مورد، در تغییر حال و هوای فیلم و سرعت بخشیدن به اتفاقات موفق نیستند. یک مورد هم سوار شدن پل اتریدیز بر یک کرم عظیم الجثه بوده که بدون شک میتواند هیجان و استرس را در مخاطب بوجود بیاورد. جدا از این موارد، حتی رابطه پل اتریدیز و چانی اصلاً و ابداً عمق پیدا نکرده و پرداخته نمیشود. در نگاه اول، شاید فکر کنید رابطه عاشقانه پروتاگونیست و یکی از شخصیتهای مکمل در داستان قرار داده شده تا جایش خالی نباشد اما اتفاقاً در قسمت سوم اهمیت بسیار بسیار زیادی پیدا میکند. به همین دلیل، عدم توجه به این رابطه اصلاً و ابداً قابل توجیه نیست.
یکی دیگر از نقاط ضعف قسمت، عدم برقراری ارتباط میان پل اتریدیز و مخاطب بود. اگرچه قوس شخصیتی پل اتریدیز عالی کار شده و به خوبی میتوان تغییر و تحول او را از فردی که دنبال مسئولیت نیست به فردی که قدرت را با آغوش باز میپذیرد، دید. با اینحال، منِ مخاطب نمیتوانم آنطور که باید و شاید غم و خشم موجود در درونش که او را به سمت انتقامجویی سوق میدهد، لمس کنم؛ اتفاقی که برای مثال به بهترین شکل ممکن در فیلم Braveheart رخ میدهد. همین نقطه ضعف هم میتواند برخی از مخاطبان را با این سوال مواجه کند: چرا باید به سرنوشت پل یا دیگران اهمیت بدهم؟
با رسیدن به یک ساعت انتهایی، ورق در فیلم Dune: Part Two برمیگردد. اتفاقات سرعت بسیار بیشتری به خود گرفته و میتوان گفت مخاطب را لحظهای رها نمیکنند تا جایی که یک لحظه حواس پرتی میتواند باعث از دست رفتن اتفاق مهمی در داستان شود. اتفاقات مهم در این یک ساعت اینقدر مهم هستند که مخاطب حین تماشا حس میکند نویسنده و کارگردان مجبور شدهاند قید نمایش جنگ را بزنند؛ حسی که از قضا درست است. در حالی که یکی از مهمترین نبردهای کهکشان در حال رخ دادن است، بخش عمده اتفاقات و درگیریها خارج از کادر رخ میدهد.
به همین دلیل، نبرد نیروهای متخاصم و فرمنها اصلاً و ابداً نمیتواند حس و حال نبردی مهم را در مخاطب تداعی کند. تا جایی که عملاً شاهد حفرههای داستانیای هستیم که به حال خود رها میشوند. از آنجایی که نمیخواهم داستان را لو بدهم، ترجیح میدهم درباره ایرادات یک ساعت پایانی صحبت نکنم، چون مطمئن هستم خودتان با برخی از آنها مواجه میشوید. با وجود همه این نقاط ضعف، هیچ کس نمیتواند از دیگر جنبههای فنی مانند فیلمبرداری، طراحی صحنه، طراحی لباس، موسیقی متن و صداگذاری ایراد بگیرد.
گرگ فریزر (Greig Fraser) که نبوغش در زمینه کادربندی را برای نخستین بار در The Batman به نمایش همگان گذاشته بود، اینبار پا را فراتر گذاشته و فیلم Dune: Part Two را به مجموعهای از تابلوهای نقاشی شبیه کرده که از لحاظ موضوعی بهم مرتبط بوده و پشت سر هم به نمایش درمیآیند. از همین رو، تقریباً هیچ نما و کادربندیای وجود ندارد که بتوان گفت میتوان بهترش کرد. اگرچه هنوز به نیمه سال میلادی نرسیدیم و مقداری زود است، به هر حال آثار زیادی هنوز اکران نشدهاند، اما بدون شک همکاری جدید فریزر و دنی ویلنوو را باید یکی از نامزدهای اصلی اسکار فیلمبرداری امسال نامید.
دنی ویلنوو برای قسمت دوم اقتباس تلماسه، تیم بازیگری خود را با نامهای مشهور بیشتری بزرگتر کرده است. علیرغم حضور چهرههای جدید، زندایا (Zendaya) فرصتی برای خودنمایی بدست آورده و این کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. برای اثبات این ادعا کافی است به نمای پایانی فیلم نگاهی دقیق بیاندازید تا بتوانید قدرت بازیگریاش را در نمایش چند حس بطور همزمان به خوبی درک کنید. تیموتی شالامی (Timothée Chalamet) هم توانسته همگام با قوس شخصیتیاش پیش رفته و در ابتدا قهرمان بی میل داستان و در انتها، رهبری قدرتمند را به تصویر بکشد. از دیگر بازیگرانی که فرصت خودنمایی داشتهاند، باید به ربکا فرگوسن (Rebecca Ferguson) و آستین باتلر (Austin Butler) اشاره کرد که عملکردی کم نقص داشتهاند.
در روزگاری به سر میبریم که نه استودیوها دنبال دردسر هستند و نه فیلمسازان. هر دو ترجیح میدهند آثارشان را در استودیوها و با استفاده از جلوههای ویژه بسازند، حتی لباسی که تن شخصیتها داستان قرار دارند. در چنین روزگاری، فیلم Dune: Part Two از هر لحاظ غیر از فیلمنامه یک دستاورد بزرگ فنی سینمایی بوده که به مانند لنگه کفشی در بیابان است؛ چیزی بسیار کمیاب. هر چند، این موضوع باعث نمیشود به شخصه چشمانم را روی نقاط ضعفش در داستانسرایی ببندم و بگویم با یک شاهکار طرف هستیم. با وجود همه کاستیها، برای تماشای قسمت سوم منتظر میمانم.
- نقش آفرینی کم نقص بازیگران بخصوص شالامی، زندایا، باتلر و فرگوسن
- فیلمبرداری چشم نواز
- طراحی صحنه، لباسها و گریمها
- موسیقی و صداگذاری جادویی
- قوس شخصیتی پروتاگونیست از قهرمانی بی میل به رهبری قدرتمند
- حفرههای داستانی در بخشهای مختلف
- سرعت آهسته روایت در یک ساعت و نیم ابتدایی
- روایت سریع و عدم توجه به برخی جزئیات در یک ساعت پایانی
- نپرداختن به رابطه عاشقانه پل و چانی علیرغم اهمیتش در قسمت سوم
- عدم توجه به شخصیت پل اتریدیز و تلاش برای ایجاد ارتباط میان او و مخاطب
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید