علیرضا افخمی با نویسندگی و کارگردانی احضار قرار بود ژانر وحشت را باری دیگر میان مخاطبین فارسیزبان جا بیندازد اما سریال که از شبکهی یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر پخش میشود، حداقل استانداردهای یک سریال تلویزیونی را نیز ندارد، چه برسد به احیای یک ژانر کهنه و پرطرفدار به اسم وحشت.
علیرضا افخمی، همان فردی است که با ساخت و کارگردانی سریال «او یک فرشته بود» به شهرت رسید و صنعت سریالسازی ایران یاد گرفت که میتوان روی داستانهای ماورایی نیز مانور دهد. با این حال افخمی تنها توانست همان یک مرتبه، کارگردانی بسیار خوبی را از خود به یادگار بگذارد. البته شاید با ارفاق بتوان سریال «پنجمین خورشید» و «پنج کیلومتر تا بهشت» را نیز از لحاظ کیفی و سناریو صرفا خوب دانست. سریال احضار که در ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۰ از شبکهی یک پخش میشود، از تمام آثار تلویزیونی این هنرمند ضعیفتر است که در ادامه به برخی از مهمترین ایراداتش میپردازیم.
بازیگر یا نابازیگر؟
افراد زیادی را جلوی دوربین میبینیم که واقعا مشخص نیست چه کسی شخصیت اصلی و چه کسی فرعی است. سناریوی سریال احضار را ظاهرا خودِ علیرضا افخمی به رشتهی تحریر در آورده و با علم به این موضوع میتوان اشاره کرد که بازیگرها، نه به دردِ بازی جلوی دوربین میخورند و نه به درد هیچ گونه نمایشِ دیگری حتی در صحنهی تئاتر. بازیها به شدت تصنعی است و علنا هیچ یک از بازیگرها نمیتوانند حسی را در خود ایجاد و آن حس را به مخاطب منتقل کنند. الزاما استفاده از نابازیگرها برای تهیهی یک سریال یا حتی فیلم سینمایی اقدام بدی نیست؛ کما اینکه سعید آقاخانی نیز برای تهیهی سریال نون خ دست به چنین کاری میزند و حتی عباس کیارستمی نیز برای کارگردانی اکثر کارهایش به سراغ نابازیگرها میرود. هنرمندان سریال احضار معلوم نیست نابازیگر هستند یا بازیگر. اگر بازیگر هستند که چرا ما انقدر اکت مصنوعی و بچهگانه در حین تماشای اپیزودها میبینیم. اگر نابازیگر هستند که چرا پس خودِ خودشان نیستند؟ خندهها مصنوعی، گریههایی که بیشتر خندهدار هستند تا گریهدار و حسِ مثلا غم و اندوهِ احمقانهی شخصیتها تنها چند موردی است که برمیگردد به بازیگرهای به شدت آماتوری که حداقل در زمینهی بازیگری علنا استعدادی ندارند.
مانیفست
سوا از سیاستهای صدا و سیما، سریال احضار مطلقا ساخته نشده برای سرگرم کردنِ من و شما. این محصولِ به اصطلاح تلویزیونی در قالب یک مانیفست یا بیانه میخواهد عقاید و اصولی کاملا شخصیسازی شده را به مردم ابلاغ کند. از آن گپ و گفت ابتدایی دخترها در اپیزود اول سریال احضار بگیرید تا حرف و صحبتهایی که پدر به پسرش در قالب دغدغه و دلنگرانی از بابت شغلش میزند. احضار به طور کل مانیفستی است که در خلالش یک چیزی به اسم داستان نیز روایت میشود. نمیگوییم این موضوع در سایر آثار هالیوودی و خارجی وجود ندارد، بلکه در محصولات خارجی نیز به وفور این پدیده را میبینیم، اما هوشمندانهتر و زیرکانهتر. حداقل به شعور منِ مخاطب توهین نمی شود که برای چندین و چند دقیقه و در خلال چند اپیزود صحبتهایی در بابِ ازدواج را گوش دهم. تریبون دست گرفتنِ افخمی از این بابت باعث شده تا از سریال احضار به شدت نا امید شویم.
روایتی که اصلا روایت نیست
حتی اگر یک بچهی خردسال بخواهد قصهای را برای من و شما تعریف کند بر طبق یک اصول بهتر و منسجمتر نسبت به سریال احضار این کار را انجام میدهد و شخصیتهای قصهاش روی کاغذ، آدمهای باورپذیرتری نسبت به گروه بازیگری احضار هستند. اصلا مشخص نیست که داستان در چه سالی روایت میشود و آن جنگلِ به اصطلاح مخوف و مثلا ترسناکِ داستان دقیقا کجاست و چه اسمی دارد. در چنین سریال با ماهیتِ لوکیشینی که قرار است مسبب اتفاق هولناکی باشد، باید جغرافیای داستان کاملا مشخص شود، اما متاسفانه هیچ تمهیدی از این بابت به کار گرفته نمیشود.
از همان اوایل داستان، شخصیتها در جنگل پیرامون جن صحبت میکنند و مطالبی اغلب اینستاگرامی و صد من یک غاز را با یکدیگر مرور میکنند و عجیبتر اینکه حرفهایی را از زبان کاراکترها میشنویم که شاید هیچوقت اگر ما جای آنها بودیم حداقل در وضعیتی که آنها بودند به زبان نمیآوردیم. دیالوگنویسی به ضعیفترین شکل ممکن انجام شده و در راستای همان مانیفستی است که قبلا گفتهایم. این سریال هدفش نه روایتِ باورپذیر یک قصهی ساده است و نه چیز دیگر. وقتی کاراکترهای قصه برایشان تعریف نشده از قوهی عقل استفاده کنند و مثل یک بچهی خردسال داستان را به جلو پیش میبرند، نميتوان چندان به داستان سریال احضار دل بست. اگر این کار را انجام دهیم، علنا به شعورمان توهین کردهایم.
تکنیکی که وجود ندارد
دوربینِ کارگردان از همان اپیزود ابتدایی به طرز فاجعهای و به طور دل به خواهی در نقطهای از محل فیلمبرداری قرار میگیرد؛ به همین منظور نه میزانسنی شکل میگیرد و نه اصلا کسی به دکوپاژ اهمیت میدهد. گویا دستاندرکاران سریال صرفا میخواستند تا دوربین سریعا روشن شود، بازیگرها دیالوگهایشان را بدون فوت وقت بگویند و در نهایت بروند سر وقت پلان دیگر. البته در بخش نورپردازی، سریال احضار کلاس درسی است برای علاقهمندان به این رشته؛ چراکه تا به امروز محصول پر عیب و ایرادی وجود ندارد که این چنین در بخش نورپردازی ضعیف عمل کرده باشد و هنرجویان صرفا باید هر آنچه که نورپردازها در این سریال انجام دادهاند را یاد بگیرند انجام ندهند! بارزترین اشکال در همان خلق فضای جنگلی است که در ابتدای سریال میبینیم. محیط جنگل آنچنان غرق در نور است که به دست گرفتن چراغ قوه توسط بازیگر رسما مثل جوکی میماند به شدت خندهدار. سریال احضار قرار است مثلا ترسناک باشد اما اولین و مهمترین خصیصه را ندارد؛ تاریکی و سایهها. مخاطب که ما باشیم آیا قرار است در روز روشن بترسیم؟ آن هم از چیزی که دیگر مثل نقل و نبات در آثار ترسناک هالیوودی به کرات کار شده؟ تنها نکته مثبت سریال از جنبهی تکنیکی شاید موسیقی متنِ تیتراژ پایانیاش باشد، آن هم زمانی که خواننده شعر نمیخواند!
سریال احضار نه از لحاظ تکنیکی اثر استانداردی است و نه از جنبههای دیگر مثل روایت داستان و خلق یک فضای ترسناک. شخصیتی هم ندارد که دلمان به بودنش خوش باشد. سریال احضار لکه ننگ بزرگی در کارنامهی علیرضا افخمی محسوب میشود و نه چیز بیشتر.
نظر شما چیست؟ آیا شما هم باور دارید که سریال احضار اثر خوبی نیست؟ دیدگاهتان را با ما به اشتراک بگذارید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید