فیلم Eternals یا جاودانگان نه مثل سری فیلمهای اونجرز، بلکه میخواهد به سبک دیگری نبرد خیر علیه شر را رقم بزند. با این اوصاف آیا فیلم اترنالز، اولین تجربهی کلوئی ژائو در ساخت یک فیلم ابر قهرمانی ارزش تماشا کردن را دارد؟
در ابتدا این دغدغه وجود داشته که فیلم Eternals قرار است چگونه آغاز شود. اترنالز، یک بعد دیگری از جهان مارول را وظیفه داشته رونمایی کند که از لحاظ اهمیت داستانی در سطوح بالاتری نسبت به سایر فیلمهای معمول ابرقهرمانی مارول قرار دارد. با اینکه سطحِ دغدغهی اترنالز یا جاودانگان فراتر از نبردهای معمول میان قطب مثبت و منفی دنیای مارول تعریف شده، اما مهمترین سوال در این مسئله خلاصه میشود که چرا وقتی خط داستانی تانوس در حال جریان بود، گروه اترنالز هیچ تلاشی برای مقابله و کمک به انسانها نکردند؟ کلوئي ژائو، کارگردان فیلم اترنالز در همان اوایل فیلم از مجرای دیالوگ تلاش میکند توجیهی برای این موضوع ببافد. دو توجیه برای این مورد مطرح شده: یک اینکه انسانها باید برای پیشرفت دست و پا بزنند و دو، گروه اترنالز فقط برای قلع و قمعِ دیوینتها (Deviants) برنامهریزی شدهاند. گزارهی دوم را میتوان منطقی دانست اما گزارهی اول از اساس و بیخ و بن ایراد دارد؛ چراکه انگیزهی این گروه برای اتفاقات فیلم در متوقف کردنِ ظهورِ یک سلیستیالِ جدید در نجات و بقای نسل انسانها تعریف میشود. آیا زمان تانوس هم بحث سرِ نجات انسانها و سیارهی زمین مطرح نبود؟ اگر از انگیزهی نه چندان اصولیِ اترنالز در شکلگیری حوادث فیلم بگذریم، با روایت تقریبا قابل قبولی روبهرو هستیم.
فیلم Eternals که تشکیل شده از بازیگران پرطرفدار، به هر ضرب و زوری شده شخصیتهایش را پرورش میدهد. به هر حال فیلم چیزی نزدیک به ۱۵۰ دقیقه زمان دارد اما از حداکثر زمان خود به درستی استفاده نمیکند. تقریبا یک سوم ابتدایی فیلم ریتمی خستهکننده دارد و خوابآور است. اگر بتوانید این بخشِ ابتدایی را تحمل کنید، تازه جریان اصلی داستانی آغاز میشود. فیلم در حد یکی دو صحنه میتواند بیننده را غافلگیر کند. برای یک فیلم ابرقهرمانی، روایتی در همین حد و اندازه میتواند قابل قبول باشد. در غیر این صورت تقریبا همه میدانیم که تکلیفِ چنین فیلمهای ابرقهرمانی چیست و روی چه فرم و قالبی داستان سوار میشود.
مشکل بزرگی که فیلم Eternals از آن رنج میبرد در منحصربهفرد نبودن شخصیتهای اصلیاش است. برای مثال ایکاریس که ریچارد مدن نقشش را بازی میکند، شباهت بیحد و وصفی به سوپرمن در دنیای دیسی دارد. از نوع بازیِ ریچارد مدن بگیرید تا شکل و ظاهرش و صد البته مدل رفتاری و پرداختِ شخصیتیاش درون فیلم. حتی در جایی از فیلم این نکته را نیز میشنویم که ایکاریس انگار واقعا سوپرمن است، اما بدون شنل! از آن سو فاستوس را داریم که مغزِ متفکر گروه است و نمونهاش را در هر گروهی از فیلمهای مارول دیدهایم. اسپرایت هم که قدرتهایش کمی ما را یاد لوکی میاندازد. این وسط تینا با بازی آنجلینا جولی میتوانسته شخصیتی منحصر به فرد باشد که متاسفانه بخش اعظمی از داستان فیلم، کاراکتری منفعل بوده و به حال خود رها میشود. آنجلینا جولی در فیلم اترنالز رخ نشان میدهد اما بازی شگفتانگیزی از او شاهد نبودیم که دست به تحسینِ هنر بازیگریاش بزنیم.
در میان این همه زرق و برقِ جلوههای ویژه، بد نیست یادی کنیم از موزیسین این فیلم یعنی رامین جوادی که انصافا بخشی از همان عظمتِ موقتی و فراموش شدنیِ سکانسهای نبرد فیلم برمیگردد به هنر دستان رامین جوادی. در غیر این صورت، فیلم اترنالز از جنبههای فنی و هنری در همان حد و اندازهای است که در سایر فیلمهای مارول مثل فیلم شانگ چی به چشم دیدهایم. با اینکه فیلم از جنبه فنی سنگ تمام میگذارد، اما دنیایی که در اترنالز میبینیم بیش از اندازه خشک و بیروح به نظر میرسد. به گونهای که حسِ سرزندگی در چنین دنیایی را به عنوان مخاطب حس نمیکنیم. از آن سو، کمدیهای خاصی که آثار سینمایی مارول دارند و به نوعی چاشنیِ کار محسوب میشوند در فیلم اترنالز به آن صورت حس نمیشود. اینکه شخصیتها خیلی خشک و جدی فقط به فکر اتمام ماموریتشان هستند را شاید بتوانیم به هویت و ذاتِ وجودیشان نسبت دهیم.
بخشی از همان عظمتِ موقتی و فراموش شدنیِ سکانسهای نبرد فیلم برمیگردد به هنر دستان رامین جوادی.
یک مسئلهی مهمی که بیننده را آزرده خاطر میکند در نبود یک قطب منفی قوی و قدرتمند در حد و اندازهی گروه اترنالز است. دیوینتها در اواخر فیلم که قدرت خودآگاهی پیدا میکنند میتوانستند لحظات مهمتری را به خود اختصاص دهند، اما در حد یک سکانس نبردِ بچهگانه با تینا و یک حضورِ کوتاه در انتهای داستان، کار خاص دیگری انجام نمیدهند که در خاطرمان پس از پایان فیلم باقی بمانند. بستر داستانیِ گروه ایترنالز و به میان کشیدنِ سلستیالها به قصه، بخش جدیدی از دنیای سینمایی مارول را قرار است رقم بزنند اما این گروهی که جلوی دوربین میبینیم بعید است به همین راحتی مثل گروه اونجرز این توانایی را داشته باشند که در دل بیننده جا خوش کنند.
بیننده با شخصیتهای گروه اترنالز نمیتواند ارتباط برقرار کند چون نه دیالوگی رد و بدل میشود که احساساتیاش کند و نه میزانسن در خدمت القای چنین حس مهمی است. سری فیلمهای اونجرز را به یاد بیاورید که با قربانی شدن یک شخصیت تا چه میزان روی روحیاتتان تاثیر گذاشته میشد. در فیلم اترنالز اگر کل گروه نیز قلع و قمع شود آیا چنین حسی پیدا خواهیم کرد؟ مسلما خیر. با اینکه دو ساعت و نیم پای داستان مینشینیم، میزان اهمیت دادنمان به کاراکترهای اصلی در همان حد و اندازهای است که در ابتدای فیلم بوده؛ یعنی چیزی نزدیک به صفر.
فیلم Eternals با ارفاق میتواند قصهای قابل قبول را روایت کند اما خشت اول برای این گروهِ تازهوارد درست چیده نشده. عدمِ ارتباط با شخصیتهای گروه اترنالز آن هم پس از ۱۵۰ دقیقه دلیل خوبی است که برای تماشای فیلم Eternals 2 زیاد مشتاق نباشیم.
- جادوی دستان رامین جوادی در بخش موسیقی
- جلوههای بصری و کامپیوتری
- روایت قابل قبول
- کاراکترهای بیروح و شخصیت منفعل تینا
- بازی نه چندان دلچسب بازیگرها
- فقدان یک قطب منفی درخورِ گروه اترنالز
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید