فیلم Everything Everywhere All at Once (یا همه چیز همه جا به یکباره) درامیست نوآورانه در ژانر علمی-تخیلی، ماجراجویانه و تلفیق شده با سبک فیلم کمدی (کمدی سیاه) و پوچگرایانه که توسط دانیل کوان و دانیل شاینرت نوشته و کارگردانی شده است. فیلم همهچیز همهجا ناگهان، داستان یک زن آمریکایی-چینی به نام اِولین وانگ است (میشل یئو) که با مشغول شدن به انجام کارهای روزانهی یک زندگی تقریبا معمولی، در کنار شوهرش (که هوی کوان) روزگار میگذراند؛ او در این میان، به نوعی ماموریت پیدا کرده تا برای نجات مولتیورس (فرضی از مجموعه جهانهای موجود، چندجهانی) با موجودی قدرتمند مبارزه کند. از این رو، اولین باید هر لحظه آمادهی رفت و آمد میان نسخههای مختلف خود در جهانهای موازی باشد. فیلم همهچیز همهجا ناگهان توسط کمپانی A24 توزیع شده است. این اثر برای اولین بار در تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۲۲ میلادی به نمایش درآمد.
بخشی از تعریف هنر، شامل تشریح هدف آن است. چیزی که گاه حتی مهمتر از محتوا پنداشته میشود، تاثیرگذار بودن منطق اثر است. دانیلها حرف خود را به شکل اثرگذاری بیان کردهاند و موقعیتی را ترسیم میکنند که در آن سینما، چه از لحاظ فرم و ساختار و چه از نظر محتوا، در حالتی متعادل قرار میگیرد. در چارچوب ژانر علمی-تخیلی، فیلم همهچیز همهجا ناگهان، از ۳ بخش تشکیل شده است. از سویی، هرچه که درون این چارچوب قرار گرفته، در خدمت مضمون خانوادگی اثر (یا همان درونمایه واقعگرا) توسعه پیدا میکند.
قرار است سختی یک زندگی مادرانه ترسیم شود؛ مسیری که در آن مادر و دختر قصد درک کردن یکدیگر را دارند. دختر نماینده نسل جدید است، به ظاهر شروری که با ترس هستیشناسانه و مسئلهی بلوغ مواجه شده و مادر، در مقام قهرمانی که لزوما قهرمان خوانده نمیشود، باید با انگیزهی شوم دختر مقابله کند. فیلم همهچیز همهجا ناگهان، یک تمثیل منحصر به فرد و اخلاقی از ارتباط بین اعضای خانواده است، که با ابزار اغراق و مولفههای علمی-تخیلی، تصویری زیبا از پیام خود به جا میگذارد.
یکی از بهترین سکانسها، گفت و گوی عمیق مادر و دختر است که در کالبد دو تکه سنگ، از کوچک و فرومایه بودن انسان امروز سخن میگویند
فیلم همهچیز همهجا ناگهان، روایتیست که از حیث تنوع عناصرش، گستردگی قابل توجهی دارد. به بیانی دیگر، انرژی آن در جذب انواع دیدگاهها بالا است؛ اگر اهل مولتیورس و آثار علمی-تخیلی نیستید، از دیدن این فیلم ناامید نشوید، چراکه این مقولهها تنها در مقام ابزاری برای ارائهی یک نتیجهی واقعگرا و انسانی به کار گرفته شدهاند؛ اگر هم علاقهای به داستانهایی از جنس ارتباط مادر و دختر ندارید، به هر حال از جنبه صحنههای اکشن و تخیلی، این اثر کیفیت خوب و سرگرمکنندهای دارد (شاید انیمیشن Turning Red از لحاظ مواجهه با چنین مفهومی، به صورت نسبی نمونهی بد این دسته از آثار به حساب بیاید).
بین مقدمه و نوع ورود به داستان و عنوان فیلم تناسب جالبی وجود دارد. این فیلم از همان ابتدا، با تغییر نسبت ابعاد تصویر، به تماشاگر فهمانده که به هیچ استانداردی متعهد نیست؛ درست مثل داستان، در ساختار هم شاهد هرج و مرج هستیم. کسی که جهان علمی-تخیلی را فضایی شلخته ببیند، از دیدن این فیلم به وجد میآید. البته این ترکیب هدفمند بوده و در دل آشوب، نظمی به چشم میخورد؛ در نتیجه چنین ایدهای موفق است. در بحث قهرمان و شرور هیچ ثبات و قطعیتی وجود ندارد، قابلیت شکوفا شدن به عنوان هرکدام از این دو نوع شخصیت، در همه وجود دارد. برخی تغییرات به قدری ناگهانی هستند، که روند تصمیمگیری تا حد زیادی سخت میشود. در این فیلم، واقعیت از دل خیال متولد شده است، داستان جهانی میشود و از مرز ملیت، تاریخ و فرهنگ هم عبور میکند تا گونهای از همدلی و مکالمهی فلسفی/متافیزیکی را در جریان نگه دارد.
گاهی احساس میشود که بخش تخیلی و صحنههای اکشن، اگرچه که دارای جزئیاتی دقیق هستند، اما صرفا در خدمت جنبهی بازاریابی قرار گرفتهاند. در واقع نسبت به مدت زمان این فیلم، توضیح خاصی برای چنین عرصههایی ارائه نشده است. داستان محو شده و جنگ و دعواها طولانی میشود؛ اما از سویی طرح اصلی داستان برای نمایش هرج و مرج موجود در زندگی وانگ، به خوبی درک و دریافت میشود. این خاصیت تشبیهاتی است که به صورت بنیادین در روند داستان نقش دارند؛ یعنی آشوبی که خانوادهی وانگ، در زندگی عادی خود تجربه میکند، ناگهان به قدری عظیم و غیرقابل کنترل شده که به یک آخرالزمان علمی-تخیلی در جهانهای موازی شبیه میشود! جنبههای فکری فیلم همهچیز همهجا ناگهان، شکل خوب و گیرایی دارند. یکی از بهترین سکانسها، گفت و گوی عمیق مادر و دختر است که در کالبد دو تکه سنگ، از کوچک و فرومایه بودن انسان امروز سخن میگویند؛ سختی انسان را سنگدل میکند اما گاهی حتی سنگ هم نهاد پاکی دارد! توسعهی شخصیتها ماهرانه بوده و عملکرد خوب میشل یئو، نقش اولین وانگ را به نقشی ماندگار تبدیل کرده است.
گویا این فیلم با دید انتقادی خود، نه تنها قصد مسخره کردن این جهان را دارد، بلکه تمام جهانهایی که خود ساخته را نیز به باد تمسخر میگیرد
این فیلم طوری است که با ظرافت تمام، کمدی و جدیت را ترکیب میکند. در جدیترین جزئیات داستان، لایههای بامزهای یافت میشود. در مفرحترین قسمتهای روایت، دردی خاموش محسوس است. البته ساختهی دانیلها ممکن است دست کم گرفته شود، آن هم صرفا به دلیل آثار ناموفق قبلی، که زمینه مشابهی را الگو قرار دادند. سبک فیلمبرداری و نورپردازی درست مثل ذهنیت شخصیتها، حالتی کنجکاوانه دارد. این اثر پیچشهای داستانی خاصی ندارد اما هرآنچه که به چشم میخورد، دارای معنا و ارتباط با سایر بخشهای روایت است. برای نمونه، گفته شده که شکست اِولین در یک جهان، سبب موفقیت او در جهانی دیگر میشود، داستان به خوبی به این گزاره متعهد میماند.
در یک فیلم لایه لایه، با چنین ابعاد، تم و زمینهای، مقوله صداگذاری اهمیت زیادی دارد. ماهیت کمدی داستان از طریق افکتهای صوتی به این بخش هم رسیده، تغییر تن صدای که هوی کوان در نسخههای مختلف او، قابل توجه است. از یک موسیقی واحد و انعطاف پذیر، چندبار استفاده شده است، انعطاف پذیر به آن معنا که در شرایط مختلف (با توجه به میزان هیجان موجود در سکانس) شکل متفاوتی پیدا میکند. بعد از یک پایانبندی باشکوه، تیتراژ پایانی همچنان خیلی جدی از پیام داستان سخن میگوید. لحن بامزهی این اثر زیبایی خاصی دارد، مخوفترین عنصر فیلم -که همان سیاهچالهی پرماجرا یا در اصل حقیقت محض باشد- یک شیرینی حلقوی یا همان Bagel است. گویا این فیلم با دید انتقادی خود، نه تنها قصد مسخره کردن این جهان را دارد، بلکه تمام جهانهایی که خود ساخته را نیز به باد تمسخر میگیرد. داستانِ آن لبخند پایانی هم شاید اشارهای به این قضیه باشد: اِولین با وجود اینکه در «همهجا» حضور دارد، حالا اما بدون هیچ اضطرابی به دنیای سادهای تمایل پیدا کرده، که پیرامون عشق یک خانواده شکل گرفته است.
فیلم Everything Everywhere All at Once از گستردگی قابل توجهی برخوردار است، شاید مدت زمان آن هم کمی طولانی باشد، اما در کل با حفظ تعادل در ساختار و محتوا، به یک اثر خلاقانه و دقیق تبدیل میشود. این فیلم، مولفههای علمی-تخیلی موجود در داستان را به عنوان ابزاری برای ارائهی یک برداشت منحصر به فرد به کار گرفته است؛ برداشتی ظریف و اثرگذار از زندگی اجتماعی انسان، که نه به اندازهی خستهکنندهای جدی میشود و نه به طرز بدی بیمعنا.
- طرح اصلی داستان جالب، نو و قوی است
- ترکیب موفق کمدی و جدیت و در کل تعادل بین ساختار و محتوا
- بازی دقیق بازیگران، به ویژه بازی میشل یئو
- فیلمبرداری، نورپردازی و صداگذاری
- پایانبندی کامل و اثرگذار
- روند داستان در بخشهای علمی-تخیلی کند است
- گاهی مکالمات احساسی طولانی میشوند
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید