حقایق جالب زندگی لرد ولدمورت پیش از داستان اصلی فرنچایز هری پاتر که نمیدانستید!
روحی که تکه تکه شد!
لرد ولدمورت (Voldemort) زندگی بسیار سختی را سپری کرده گرچه که این توجیح جنایات او نمیشود اما زندگی او پر است از حقیقا ترسناک و گاها دردناک!
قبل از شروع مجموعه هری پاتر، جادوگری جوان به نام تام ریدل (Tom Riddle) تبدیل به لرد ولدمورت شد و داستانهای ترسناک و شگفتآوری را خلق کرد. در طول سالهای زندگی هری در هاگوارتز، او از لحظات اسرارآمیز زیادی در زندگی ولدمورت که باعث شده آنها به رقیب یکدیگر تبدیل شوند، آگاه شد. همه چیز از لحظه تولد تاریکی تا آخرین اقدامات او قبل از سقوطش در مأموریت هری برای شکست دادن ولدمورت بسیار مهم بود، اگرچه بسیاری از اتفاقات مهم زندگی او در فیلمهای هری پاتر کنار گذاشته شده است اما جالب است بدانید که بسیاری از اقدامات مهم او پیش از تولد هری انجام شده است.
در فیلم هری پاتر و شاهزاده دورگه، پروفسور دامبلدور شروع به ارائه کلاسهای خصوصی هری در دفترش میکند. معلم و شاگرد از طریق خاطرات نقرهای که از افراد مختلفی که به اندازه کافی برای عبور از مسیر ولدمورت بدشانسی آورده بودند، جمع آوری شده بود به مروز اتفاقات زندگی این جادوگر پلید میپرداختند. این کار به آنها اجازه داد تا بهتر بفهمند که او چگونه بدون بدن خود زنده مانده است و چرا هری پاتر آن فرد برگزیدهای بود که او را شکست داد. در مجموع، گفتنی است که این جزئیات زندگی ولدمورت است که سرچشمه کل داستان هری شد.
۱۱. معجون عشق و مادر ولدومورت
۱۹۲۵
مادر ولدمورت، مروپ گانت (Merope Gaunt)، توسط پدرش مارولو گانت (Marvolo Gaunt) مورد آزار و غفلت قرار میگرفت. او علیرغم اینکه در فلاکت زندگی میکرد، فوق العاده مغرور بوده و معتقد بود که خانوادهاش در دنیای جادوگری به دلیل اصل و نسبشان اسلیترین برتر هستند. خانواده مارولو در نزدیکی یک جامعه ماگل زندگی میکردند، جایی که پسر خانواده، مورفین، از ترساندن ساکنان با جادوی خود لذت میبرد. تعصب مارولو نسبت به ماگلها که برای افراد خالص در هری پاتر امری معمول است در نهایت بذر افکار شیطانی را در این خانواده کاشت و به سرانجامهای بدشکونی کشیده شد. زمانی که مروپ از یک معجون عشق برای یک ماگل محلی استفاده کرد و او را به ازدواج با خود ترغیب کرد، اوضاع را برای پدر متعصب او وخیمتر کرد. آنها با یکدیگر فرار کردند، اما وقتی مروپ باردار شد، به این امید که شاید شوهرش عاشق او شده باشد، دادن معجون عشق به او را متوقف کرد و دیگر آن راب ه خورد شوهرش نداد. در عوض همسر او پس از اینکه متوجه ماجرا شد فرار کرده و دیگر به خانه بازنگشت.
۱۰. تام ریدل در یک یتیم خانه متولد شد
۱۹۲۶
بعد از اینکه تام ریدل پدر، که ولدمورت نامش را قبل از تغییرات عمده خود از او به ارث برده بود، مروپ را ترک کرد، جادوگر تنها که باردار هم بود، جایی برای رفتن نداشت. او یک روز به بورجین و بورکز آمد، جایی که تنها چیزی که با ارزش بود، قفل اسلیترین (که بعد ها تبدیل به هورکراکس میشود) را به گرو گذاشت. او که نمیدانست این کالا چقدر گرانقیمت است، در برابر آن مقداری طلا را پذیرفت که به سرعت تمام شد. او تا زمانی که زایمانش شروع شد در خیابان زندگی میکرد تا در نهایت به یک یتیم خانه در لندن رفته برای کمک التماس کرد. مروپ پسری به دنیا آورد و درخواست کرد تام مارولو ریدل نام او باشد. تقریباً بلافاصله پس از تولد نوزاد، مروپ درگذشت. بعد از اینکه شوهرش او را ترک کرد، او استفاده از جادو را متوقف کرده بود و دامبلدور حدس زده بود که او دیگر نمیخواهد یک جادوگر باشد. اگر او از قدرت خود استفاده میکرد، میتوانست زندگی کرده و از پسرش مراقبت کند. با این حال، همانطور که دامبلدور حین درسهای خود با هری اشاره کرده بود، او شجاعت مادری مانند لیلی پاتر را نداشت.
۹. دامبلدور تام ریدل را به هاگوارتز دعوت کرده است
۱۹۳۷
وقتی هری یتیم خانه تام ریدل را در خاطرات دامبلدور در فیلم هری پاتر و شاهزاده دورگه دید، متوجه شد که بچههای آنجا در محیطی تمیز و شاد زندگی نمیکنند و از آنها به درستی مراقبت نمیشود. تام ریدل که طبق گزارشها بیشتر وقت خود را صرف عذاب یتیمان دیگر میکرد، نیز در همین مکان ناسالم بزرگ شده بود. او در سنین کم بر جادوی خود کنترل فوقالعادهای داشت و از آن برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود علیه دیگر کودکان استفاده میکرد. دامبلدور در فرنچایز هری پاتر گفت که این موضوع به او مربوط بوده و از طرفی مصمم بود خیلی سریع قضاوت نکند. تام ریدل در طول جدول زمانی فیلم Fantastic Beasts دچار مشکلهای زیادی بود، اما رفتن به هاگوارتز ممکن بود چیزی باشد که ولدمورت جوان به آن نیاز داشت. دامبلدور به تام گفت که او یک جادوگر است و پسر کوچک با اشتیاق تکان دهندهای به یان موضوع واکنش نشان داد همچنین فریاد زد که او همیشه میدانسته که فردی خاص است. دامبلدور بعداها مشکوک شد که تام ریدل بیشتر از آنچه که خیالش راحت بود، قدرتمند بوده و تام نیز بعد از مدتی احساس خطر کرده و دیگر هرگز به دامبلدور کاملاً اعتماد نکرد.
۸. لرد ولدومورت و جاودانگی
۱۹۳۷ – ۱۹۴۴
وقتی تام ریدل به هاگوارتز آمد، رفتار آزاردهندهای که دامبلدور از او در یتیم خانه دیده بود از بین رفت. معلمان این پسر را باهوش و فوق العاده دلپذیر گزارش کردند. در حالی که همه به خوبی فریب خورده بودند (به جز دامبلدور)، تام از اعتماد معلمان استفاده کرد و راههایی را برای به دست آوردن قدرت بیشتر یا به عبارت دقیقتر، دستیابی به جاودانگی جستجو کرد. به ویژه یک معلم در جست و جو مرموز او بسیار مفید بود، اسلاگهورن (Slughorn) همان شخصی که خاطرات خود را در سری هری پاتر در طول جستجوی هری و دامبلدور برای داستان زندگی ولدمورت به یادگار گذاشت. ریدل قبلاً از منابع کتابخانه برای یادگیری در مورد جان پیچها استفاده کرده بود، اما به این فکر میکرد که آیا پیوند او با جاودانگی میتواند با تقسیم روحش به هفت قسمت تقویت شود یا باید راه دیگری را در پیش بگیرد. در جریان صحبت با اسلاگهورن، او میدانست که این امر از نظر تئوری امکان پذیر است، هرچند که خطرناک باشد. از آنجا که، تام زمینه را برای تبدیل شدن به لرد ولدمورت فراهم کرد.
۷. تاریخچه خانوادگی ولدمورت
۱۹۳۷-۱۹۴۴
مدتها قبل از اینکه هری پاتر هویت وارث اسلیترین را فاش کند، تام ریدل با تحقیق در مورد توانایی خود در رابطه با صحبت کردن با مارها، نسب خانوادگی مخفی خود را کشف کرده بود. او از نبوغ خود برای شکار تالار اسرار و به دست گرفتن کنترل باسیلیسک استفاده کرد. این ماموریت او برای پایان دادن به کار اسلیترین و حذف متولدین ماگل از هاگوارتز آغاز شد. این زمانی بود که ولدمورت اولین قتل خود را انجام داد. او با استفاده از هیولای اسلیترین، دختر متولد ماگل، میرتل وارن را کشت و از مرگ او برای ساختن اولین جان پیچ خود، دفتر خاطرات مرموزش استفاده کرد. پس از مرگ میرتل، همانطور که در پایان فیلم هری پاتر و تالار اسرار فاش شد، ریدل متوجه شد که هر حادثه دیگری میتواند منجر به بسته شدن مدرسه و در نتیجه از دست دادن خانه و پادشاهی او شود. بنابراین، روبئوس هاگرید را به عنوان قربانی نشان داد و دیگر هرگز اتاق را باز نکرد.
۶. قتل پشت قتل
۱۹۴۳
پس از کشف اصل و نسب خود، تام ریدل جوان برای یافتن خانه Gaunts بسیار سریع عمل کرد و طولی نکشید که به آن دست پیدا کرد. هنگامی که او کلبه فرسوده خانواده خود را کشف کرد، از یافتن پسر مارولو، مورفین، که در کثیفترین حالت ممکن زندگی میکرد، ناامید شد. او به احتمال زیاد امیدوار بود که خانوادهای را که شایسته او هستند بیابد. با این حال، در سفر او هیچ بیهودی نبود، زیرا مورفین به برادرزادهاش خبر داد که کجا میتوان تام ریدل بزرگ یعنی پدرش را پیدا کند. همانطور که در خاطرات مورفین دیده میشود، ریدل به عمویش حمله کرده و عصای او را می دزدد. در حقیقت ولدمورت از آن استفاده کرد تا شخصاً تام ریدل پدر و پدربزرگ و مادربزرگش را بکشد اما قبل از اینکه آن را با ناخودآگاه مورفین رها کند و پیش از آن حافظه او را پاک کند. بنابراین، هنگامی که وزارت سحر و جادو در محل ظاهر شد، آنها فرض کردند که آن خود مرفین بوده است که به این قتل ها نرتکب شده. ریدل میراث خانوادگی عمویش، حلقه پورل را دزدید و از قتل پدرش برای ساختن دومین جان پیچ خود استفاده کرد.
۵. بانوی خاکستری
۱۹۴۳ – ۱۹۴۴
مدتی قبل از اینکه تام ریدل هاگوارتز را ترک کند، به معمای تاچ گمشده ریونکلاو علاقهمند شد. او که برای ساختن شش جان پیچ خود به آیتمهای بیشتری نیاز داشت، شروع به ارزش گذاری اقلام بنیانگذار هاگوارتز کرد. ریدل متوجه شد که اگر بخواهد چیزی را پیدا کند که برای مدت طولانی گم شده است، باید با یک روح صحبت کند. بانوی خاکستری، که نام اصلی او هلنا ریونکلاو بود، توسط تام ریدل مجذوب شد و به او فاش کرد که تاج را از مادرش دزدیده و قبل از اینکه به قتل برسد، آن را در یک درخت کهنسال در جنگلی در آلبانی پنهان کرده است. در اواخر دوران تحصیلی خود، ریدل به آلبانی سفر کرده، تاج را پیدا کرد و یک فرد محلی را به قتل رساند تا سومین جان پیچ خود را بسازد.
۴. ولدمورت و مغازه ترس فروشی
۱۹۴۴- ۱۹۵۵
ولدمورت با وجود استعدادهای فراوان و اطمینان از معلمان خود مبنی بر اینکه میتواند روزی وزیر جادو شود، با استخدام در Borgin و Burkes، مغازه تاریکی که در فرنچایز هری پاتر زیاد دیده میشود، همه را شگفت زده کرد. زمانی که او در آنجا کار میکرد، به خانههای جادوگران سفر میکرد و وسایل جادویی متفاوتی را برای خرید احتمالی ارزیابی میکرد. اینگونه بود که او آیتمهایی را پیدا کرد که تبدیل به دو جان پیچ بعدی او در Slytherin’s Locket و Hufflepuff’s Cup شدند. ولدمورت زن مسنتری که صاحب این اقلام بود، به نام هپسیبا اسمیت، را به قتل رساند و جن خانگی سالخوردهاش را برای این جنایت متهم کرد. او از این قتل نیز استفاده کرد تا یکی از اقلام مورد نظر را به جان پیچ دیگری تبدیل کند و یک مرد بیخانمان را پیدا کرد تا برای دیگری بکشد. بنابراین، زمانی که تام ریدل موقعیت خود را در مغازه جادوگری ترک کرد، پنج مورد از شش جان پیچ خود را تکمیل کرده بود. از اینجا بود که او شروع کرد به، به دست آوردن پیروان شناخته شده در جهان جادو تا ارتش تاریک خود را بسازد.
۳. شغل ولدمورت در هاگوارتز
حدود یک دهه پس از کشتن هپسیبا اسمیت، تام ریدل ملاقاتی با آلبوس دامبلدور که اکنون مدیر مدرسه شده بود داد و اینگونه ترتیبی داد تا در مورد تدریس در مدرسه پرس و جو کند. دامبلدور در طول فرنچایز هری پاتر اظهار داشت که پیشتر شروع به شنیدن شایعاتی در مورد آنچه بر بدن ولدمورت رخ میدهد کرده و قصد ندارد به او اجازه تدریس بدهد. با این حال، او موافقت کرد که با این جادوگر نگون بخت و پلید ملاقات کند تا تحولات زندگی و شخصیت شاگرد سابقش را بسنجد. بدن ولدمورت رفته رفته دستخوش تغییرات شدیدی شده بود. گونههایش فرو رفته، بینیاش صاف شده بود، و درخششی مایل به قرمزی در چشمهایش دیده میشد. زمانی که دامبلدور ولدمورت را که به تازگی به لرد ولدمورت تبدیل شده بود، نادیده گرفت، ارباب تاریکی موقعیت DADA را نفرین کرد. سپس، قبل از رفتن، تاج ریونکلاو را در اتاق نیاز پنهان کرد.
۲. پیشگویی معروف هری پاتر
۱۹۸۰
پس از مصاحبه با دامبلدور، به قدرت رسیدن ولدمورت ثابت کرد که غرایز مدیر مدرسه درست بوده است. در حدود سال ۱۹۷۰، اولین جنگ جادوگران آغاز شد و ولدمورت در جریان ماجرای محفل ققنوس هری پاتر غیرقابل تخریب به نظر میرسید. با این حال، ارباب تاریکی میترسید که کسی برای به چالش کشیدن او قیام کند، و این ترسها پس از اینکه سوروس اسنیپ پیشگویی معروف هری پاتر را برای او تکرار کرد، تأیید و بیشتر شد. این داستان درباره پسری بود که در پایان ماه جولای به دنیا می آمد و دارای قدرتی بود که ارباب تاریکی نمیدانست. این فرصتی عالی برای ولدمورت فراهم کرد تا آماده نبرد شود. او منتظر یک قتل مهم بود تا ششمین و آخرین جان پیچ خود را بسازد، و از بین بردن آخرین تهدیدی که برای قدرتش وجود داشت، همین را فراهم میکرد. بنابراین، او شروع به برنامه ریزی حملههای ترسناک خود در سال منتهی به شروع وقایع فرنچایز هری پاتر کرد.
۱. حمله به خانواده پاتر
۱۹۸۱
امتناع لیلی از دفاع یا نجات خود منجر به محافظت از هری پاتر شده و باعث بازگشت ارباب تاریکی شد. ارباب تاریکی در مبارزه با این مادر شجاع روحش باقی ماند، اما نفرین باعث آسیب شدید آن شد. قطعه اضافی قدرت و روح او وارد بدن هری شد و به مدت ۱۶سال در آنجا ماند تا اینکه خود ولدمورت آن را نابود کرد. اگرچه هری به شد قوی بود و از برخورد با یادگاران مرگ جان سالم به در برد. پس از از دست دادن بدنش، روح مرکزی ولدمورت به آلبانی گریخت و در آنجا ماری به نام ناگینی پیدا کرد. او از قتل برتا جورکینز استفاده کرد تا وی را به چیزی تبدیل کند که معتقد بود ششمین جان پیچ او است. با این حال، تا سالها پس از شروع داستان واقعی سری هری پاتر، این اتفاق نمیافتد. تمام وقایع زندگی ولدمورت پیش از اتفاقات سری هری پاتر ثابت کرد که مهم نیست ولدمورت چقدر برای قدرت و جاودانگی جنگید، هرگز مقدر نبود که آن را حفظ کند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید