در حالی که تنها یک روز به پخش سریال She-Hulk: Attorney At Law از دیزنی پلاس باقیست، قصد داریم پیش از حضور مجددش در آخرین سریال فاز چهارم دنیای سینمایی مارول، به معرفی شخصیت دردویل بپردازیم.
دردویل در سال ۱۹۶۴ توسط استن لی (Stan Lee) و بیل اورت (Bill Everett) خلق شد و از آن زمان تاکنون یکی از محبوبترین شخصیتهای کمیکی مارول بوده است. یک ابرقهرمان نابینا که روزها در قامت وکیلی خبره و شبها در قامت ابرقهرمانی بیباک از محله هازکیچن نیویورک محافظت میکند.
پیشینه شخصیت مت مورداک
متیو مورداک پسر جک و مگی مورداک در محله هلزکیچن شهر نیویورک به دنیا آمد. پدر او بوکسوری بود که با نام مستعار Battlin فعالیت میکرد. در حالی که مت هنوز یک کودک خردسال بود، مادرش آنها را ترک کرد.
به دنبال این اتفاق غیرمنتظره، جک که از افسردگی رنج میبرد تصمیم گرفت برای فیکسر، یکی از بزرگترین روسای مافیای دنیای مارول کار کند. رفتن مگی و درگیر شدن جک با جرایم کوچک و بزرگ باعث شد مت به یک جوان دردسرساز تبدیل شود. بهطوری که او یک بار باتوم یکی از افسران پلیس را دزدید و آن در باشگاه فاگول مخفی کرد، جایی که پدرش در مبارزات غیرقانونی شرکت میکرد. بعد از گذشت مدتی یکی از بچههای محله به جک مورداک حمله کرد، زیرا او پدرش را بهخاطر بدهی مالی به فیکسر کتک زده بود. مت که پیرو این اتفاق از جرایم پدر خود مطلع شده بود، تصمیم گرفت به او کمک کند تا بتواند با انتخاب راه درست ارتباطش را با فیکسر قطع کند. در ادامه این موضوع باعث شد مت توسط همکلاسیهایش مورد آزار و اذیت قرار بگیرد و دردویل خطاب شود. آنجا بود که او مخفیانه در باشگاه فاگول تمرین خود را آغاز کرد تا مثل پدرش یه یک مبارز حرفهای تبدیل شود. یادگیری حرکات آکروباتیک و فنون رزمی توجه گروهی از جنگجویان که نیروی متقابل فرقه شیطانی The Hand بودند را جلب کرد، بههمین منظور آنها جنگجوی نابینای خود را مامور کردند تا مت را زیر نظر بگیرد.
حدود شش سال قبل از عصر مدرن ابرقهرمانان، زمانی که مت نوجوان بود، به جهت نجات جان یک پیرمرد نابینا به سمت خیابان دوید و در اثر اصابت یکی از کامیونهای شرکت شیمیایی آژاکس که مواد رادیواکتیوی را حمل میکرد، باعث شد مت بینایی خود را از دست بدهد. علیرغم انتقال به بیمارستان و انجام عملهای جراحی سنگین، وضعیت چشمان مت تغییر نکرد اما حواس دیگرش بهطرز شگفتانگیزی تقویت شد. با توجه به اینکه جک از این حادثه ناگوار اطلاعی نداشت، خواهر مگی که یک راهبه محلی و همچنین مادر واقعی مت است به بیمارستان رفت تا از پسرش مراقبت کند. وقتی از کل ماجرا باخبر شد، مت را متقاعد کرد که تواناییهای جدید خود را از همه بخصوص پدرش مخفی نگه دارد و آنها را هدیهای از طرف خداوند بداند.
پس از مرخص شدن مت از بیمارستان، جک تلاش کرد تا از شرکت شیمیایی آژاکس غرامت بگیرد، اما آنها ضمن امتناع ورزیدن به خواسته جک، او را تهدید کردند که اگر سعی کند از طریق قانون پی این قضیه را بگیرد، آنها ارتباط او با فیکسر را افشا خواهند کرد. در همین حین مت با وجود شرایط جدیدش، همچنان در باشگاه فاگول به تمرینات مخفیانه خود ادامه داد تا اینکه یک روز پیشنهادی از طرف استیک دریافت کرد. بعد از فکر کردن درباره پیشنهاد استیک، او تصمیم گرفت از کمک این جنگجوی نابینا در کنترل حواس ارتقا یافتهاش استفاده کند و به یکی از بهترین و بیباکترین ابرقهرمانان دنیای مارول تبدیل شود.
سرگذشت دردویل در کمیکها
Becoming Daredevil
زمانی که مت، فاگی و کارن کار خود را در دفتر حقوقی Nelson and Murdock آغاز کرده بودند، دکتر وان ایچ با پیشنهاد درمان چشمان مت وارد دفتر شد. مت در ابتدا پیشنهاد او را رد کرد اما وقتی موکلی دیگر با نام کلاوس کروگر ادعاهای وان ایچ را تایید کرد، مت تصمیم گرفت او را همراهی کند زیرا متوجه دروغ گفتن کلاوس شده بود. با تحقیقات گسترده درباره شیوه درمانی دکتر وان ایچ، کاشف به عمل آمد که او در اصل برای غارتگر نقابدار، یکی از ابرشرورهای مشهور کمیکهای مارول کار میکند. مت سپس تصمیم گرفت کارن را از هویت اصلی خود مطلع کند، اما دفتر وکالت نلسون و مرداک مورد حمله افراد غارتگر نقابدار قرار گرفت. آنها با دزدیدن کارن سعی داشتند توجه دردویل را جلب کنند و از هویتش باخبر شوند. مت که از ربوده شدن کارن مطلع شده بود، با پوشیدن لباس زرد و قرمز کلاسیک بیل اورت، خود را به پاتوق غارتگر نقابدار رساند و او را نجات داد. اتفاقات رخ داده در آخر باعث شد مت از فاش کردن هویت اصلی خود امتناع بورزد تا خطری کارن و فاگی را تهدید نکند.
Jester
در کمیک Daredevil #42 شیطان هلزکیچن با جستر، یکی از معروفترین دشمنان دردویل روبهرو شد. در همین حین کارن با شک کردن به وجود ارتباطی بین مت و دردویل، تصمیم میگیرد دفتر وکالت نلسون و مورداک را ترک کند. مت که بهخاطر هویت ابرقهرمانی خود نمیخواست جان کارن را به خطر بیندازد، از تمام قدرتش استفاده کرد تا به جنایات جستر پایان بدهد. یک شب هنگامی که مخفیانه جستر را تعقیب میکرد، گزارش رادیویی درباره کلاهبرداری که مقدار زیادی رادیوم (یک عنصر رادیواکتیو در دنیای مارول) را دزدیده بود توجهش را جلب کرد. دردویل آن کلاهبردار را متوقف کرد، اما تحت تاثیر رادیوم قرار گرفت کنترل خشمش را از دست داد. او ضمن ردیابی موقعیت مکانی جستر به مدیسون اسکوئر گاردن رفت و با کاپیتان آمریکا مواجه شد. پیرو عدم کنترل خشم و عصبانیت خود، شیطان هلزکیچن به اولین انتقام جو حمله کرد، ولی خوشبختانه در طول مبارزه، اثر رادیوم از بین رفت و دردویل بهسرعت عقبنشینی کرد. او درنهایت جستر را پیدا کرد و به عدالت تسلیم کرد.
Identity Crisis
در خط داستانی Identity Crisis، هویت مخفی مت توسط یک روزنامه نیویورکی به خطر افتاد. او که هیچ راه چارهای نداشت، با جعل کردن مرگش برای خود زمان خرید تا بتواند در این پرونده حساس پیروز شود. در این مدت او بهعنوان جک بتلین، نام مستعار پدر مرحومش زندگی میکرد و با خلق لباسی جدید، همچنان در قامت دردویل به مبارزه با جنایت ادامه میداد. استفاده از نام جک بتلین درنهایت باعث شد مت به یک نوع اختلال هویتی دچار شود. بعد از تحقیقات گسترده او سرانجام موفق شد بر این اختلال غلبه کرده و در عین حال شایعات مربوط به هویت خود را تکذیب کند.
Echo
کمیک Daredevil Vol.2 #9 شخصیت مایا لوپز را برای اولین بار به دنیای مارول معرفی کرد. علیرغم ناشنوا بودنش، مایا استعدادی بینظیر داشت که به او اجازه میداد حرکت حریفانش را درست مثل تسک مستر تقلید کند. کینگ پین از برادر زادهاش بهجهت نابودی مت مورداک استفاده کرد. اول ترتیبی داد که مت با او ملاقات کند، سپس مایا را فریب داد تا فکر کند دردویل پدرش را کشته است. مایا با خلق هویت اکو، برای مدتی طولانی با دردویل مبارزه میکرد. اما زمانی که مت با افشای هویت خود، ماجرای کشته شدن پدرش بهدست کینگ پین را مطرح کرد، مایا با شلیک به صورت فیسک، او را نابینا کرد.
Eventual Breakdown
مورداک به مبارزه با جنایت ادامه داد و با شکست دادن ویلسون فیسک، لقب کینگ پین هلزکیچن را از آن خود کرد و از وقوع هر گونه جنایتی در منطقه جلوگیری کرد. طولی نکشید که اعضای گروه New Avengers از دردویل خواستند تا به گروهشان بپیوندد. اما او بهخاطر اینکه نمیخواست بر شهرت گروه در انظار عمومی تاثیر بگذارد، پیشنهاد را رد کرد و در عوض مایا لوپز را به آنها معرفی کرد.
The Devil’s Hand
در کمیک Daredevil: Dark Reign #1 استاد ایزو، جنگجویی نابینا و جاودانه، از دردویل در نبرد با فرقه The Hand استفاده کرد. او از شیطان هلزکیچن خواست تا با کینگ پین متحد شود و رهبر فرقه را از بین ببرد. درست زمانی که کینگ پین بههمراه لیدی بولزای سعی کرد به دردویل خیانت کند، او هر دو آنها را از پای درآورد کتک زد و بهطرز غیرمنتظرهای کنترل فرقه را به دست گرفت. لیدی بولسی در ادامه توسط کینگ پین مامور شد تا دو تن از همکاران نورمن آزبورن را به قتل برساند. نورمن نیز بهدنبال پخش شدن شایعه کشته شدن همکارانش بهدست دردویل، بولزای را استخدام کرد تا مدافع محله هلزکیچن را از بین ببرد. سپس بولزای یک آپارتمان پر از غیرنظامی را منفجر کرد تا توجه دردویل جلب شود و در تله او بیوفتد.
دردویل که موفق نشده بود از انفجار آپارتمان جلوگیری کند، با افراد خود به ژاپن سفر کرد تا پنج رهبر فرقه The Hand را دور هم جمع کند و به سلطنت نورمن در خیابانهای نیویورک پایان بدهد. بههمین منظور درست روبهروی آن آپارتمان منفجر شده، قلعه بزرگی ساخت و آن را Shadowland نامید.
Shadowland
هنگامی که دردویل قلعه خود را برپا کرد، بسیاری از قهرمانان مانند انتقام جویان به او پشت کردند. همین موضوع باعث شد بولزای وارد قلعه شود و شیطان هلزکیچن را به نبرد دعوت کند. ابتدا گروهی از نینجاها به او حمله کردند اما هیچ کدام نتوانستند با بولزای مقابله کنند. در ادامه مورداک با لباس مشکی جدیدی سر راهش قرار گرفت و بهطرز وحشیانهای هر دو دستش را شکست و سپس با استفاده از شمشیری جادویی او را به قتل رساند. اگرچه روح دردویل پیرو تشکیل اتحاد با رهبران The Hand توسط یک هیولا تسخیر شده بود، اما بهلطف نیروی چی آیرون فیست، اثر تسخیر آن هیولا از بین رفت و همه چیز به حالت عادی بازگشت. تمام اتفاقات رخ داده باعث شد مت با سپردن محله هلزکیچن به پلنگ سیاه، نیویورک را ترک کند تا بتواند دوباره به وضعیت روحی مطلوبی دست پیدا کند.
Back in Hell’s Kitchen
پس از بازگشت به نیویورک مت تصمیم گرفت از محرمانه بودن هویت خود استفاده کند و جایگاهی برای ابرقهرمانان در سیستم قانونی بهوجود بیارد. به این منظور، مت ابتدا به خنثی کردن نقشه گروه تروریستی Munition Militia کمک کرد و سپس موفق شد بدون افشای هویت خود با عنوان دردویل در دادگاه شهادت دهد. این پیروزی باعث شد تا راه برای مشروعیت بخشیدن به مشارکت ابرقهرمانان در روند قانونی هموار شود. ویلسون فیسک که از این موضوع ناراحت بود، تلاش کرد با صدور درخواست تجدید نظر، مورداک را متوقف کند. دعوای حقوقی فیسک بهطول انجامید اما سرانجام موفق شد مت را به دادگاه عالی ایالات متحده بکشاند، جایی که او در این پرونده پیروز شد و عملا شرکت ابرقهرمانان با هویت مخفی در دادگاه را قانونی کرد. بعد از گذشت مدتی، ویلسون فیسک بهعنوان شهردار نیویورک انتخاب شد و در اولین اقدام خود با استفاده از تمام قدرت و نفوذش، برای لغو مشروعیت بخشیدن به مشارکت ابرقهرمانان جنگید. فیسک همچنین به مت پیشنهاد کرد که معاون شهردار او باشد تا بتواند در فرصتی مناسب او را از معادله حذف کند. مت نیز به امید استفاده از بازی فیسک به نفع خود، پیشنهادش را پذیرفت و به معاون شهردار تبدیل شد.
مدتی بعد، شهر قربانی حمله فرقه The Hand شد. در اولین دقایق محاصره، فیسک توسط یک نینجا مجروح شد و در وضعیت بحرانی قرار گرفت که درنهایت مت به شهردار جدید تبدیل شد. او از منابع خود بهعنوان شهردار و دردویل برای مبارزه با فرقه The Hand استفاده کرد و با کمک برخی از ابرقهرمانان نیویورک را از اسارت دشمن نجات داد. فیسک نیز بهبود یافت و مت شغل خود را بهعنوان معاون شهردار ترک کرد، زیرا ترجیح میداد به روش قدیمی با فیسک مبارزه کند.
زندگی مت بهدنبال یک تصادف با یک کامیون در حالی که سعی داشت جان یک عابر پیاده را نجات بدهد، متزلزل شد. آسیبهای روانی ناشی از تصادف باعث شد امید خود را از دست بدهد و زندگی بهعنوان دردویل را برای همیشه فراموش کند. پس از غرق شدن در ترس اضطراب، بالاخره موفق شد با شیاطین درون خود مبارزه کند و دوباره سرپا شود. با این حال، زمانی که به زندگی ابرقهرمانی خود بازگشت، طی درگیری با یک خلافکار به نام لئو بهطور ناخواسته او را به قتل رساند. مت بعد از اطلاع دادن به پلیس، به صحنه جرم بازگشت و با کارآگاه کول نورث مواجه شد. نورث با اسلحه خود به او شلیک کرد اما مت موفق شد از آنجا فرار کند. بهدلیل وضعیت نابسامانش محاصره شد و پس از یک نبرد تن به تن از نورث شکست خورد. درست زمانی که نورث سعی کرد او را به قتل برساند، پانیشر سر رسید و دردویل را نجات داد. شکستهای اخیرش باعث شد مت برای همیشه با هویت دردویل خداحافظی کند و بهعنوان افسر آزادی مشروط شروع به کار کرد. در طول کار خود وکالت جو کارارو، برادر لئو را پذیرفت در حالی که از هویتش بیخبر بود. وقتی متوجه شد که او برادر همان خلافکاری است که به طور تصادفی به قتل رسانده بود، دچار حمله عصبی شده و به کلیسا منتقل شد. جایی که او تمام ماجرا را برای خواهر الیزابت تعریف کرد تا بتواند راهی برای بخشش خود پیدا کند.
بحران هویت مت دوباره بازگشت و باری دیگر زندگی او را متزلزل کرد. او تصمیم گرفت به اداره پلیس برود تا از اوضاع موکلش، جو کارارو در زندان باخبر شود. در همین حین، برخی از ماموران فاسد سعی کردند کارآگاه کول نورث را در محوطه زندان به قتل برسانند، اما بهلطف حضور مت، هیچ اتفاقی برای کاراگاه نیوفتاد. درست وقتی قصد داشت محل را ترک کند، الکترا سر رسید و به او پیشنهاد داد تا فنون خاصی را به او آموزش دهد. الکترا به مت کمک کرد تا دوباره به همان دردویل قدرتمند و چابک سابق تبدیل شود. او بهمنظور انجام تحقیقات درباره پلیسهای فاسد هلزکیچن، با کارآگاه نورث تماس گرفت. نورث اظهار داشت که دیگر به سیستم نظم و قانون اعتقادی ندارد و برایش مهم نیست که چه اتفاقی برای پلیسها افتاده است. با عقب نشینی کاراگاه، مت همراه با الکترا مخفیانه به زندان نفوذ کردند و از طریق مکالمهای بین دو نگهبان متوجه شدند که دستور توقف هرگونه فعالیت پلیس در هلزکیچن از سوی فرماندار ایالت صادر شده است.
مت بلافاصله فاگی نلسون را از عملیات جدید خود علیه جرم و جنایت مطلع کرد و همچنین به او گفت که جو کارارو پس از دعوای خود در محوطه پلیس به هویت ابرقهرمانیاش پی برده است. بعدا مت با همکاری الکترا، ارتباط بین فرماندار ایالت و خانواده استروموین را کشف کرد، زیرا آنها مسئول غیرفعال نگه داشتن پلیس هلزکیچن بودند. الکترا که میدانست ویلسون فیسک اخیرا با استروموینز ارتباط داشته است، به دردویل پیشنهاد داد تا با دشمن سابق خود که در بیمارستان بود ملاقات کند، ولی طبق معمول فیسک هیچ حرفی برای گفتن نداشت. با این حال آنها توانستند راهی به کارخانه سرور استروموین پیدا کنند و سه میلیارد دلار از ثروتمندترین خانواده کشور بدزدند. متیو که از ابتدای کار به الکترا مشکوک بود، با سوال و جوابهای متعدد سرانجام متوجه شد که او قصد دارد یک سوم مبلغ را برای یک پروژه شخصی کنار بگذارد. همین امر باعث شد که مت برای همیشه الکترا را ترک کند.
در نهایت پرونده قتل لئو باعث شد دردویل دستگیر و راهی دادگاه شود. مت مجاز بود در طول برگزاری دادگاه از برداشتن ماسک خود امتناع بورزد و قاضی هم قبل از صدور حکم نهایی دلیل کافی برای زندانی کردنش نداشت، بنابراین مت تصمیم گرفت در این مدت خود را برای بدترین شرایط آماده کند. او بهعنوان دردویل با تونی استارک تماس گرفت و از او خواست تا با شرکت در یک مناقصه، محله هلزکیچن را خریداری کند. در حالی که برای پذیرش سرنوشتش آماده میشد، تونی با او تماس گرفت و اعلام کرد که مناقصه محله را باخته و شخص دیگری آن را خریده است.
از ترس اینکه اهالی هلز کیچن با رفتن او در امان نباشند، قصد داشت برخلاف قرارداد پیش برود، اما با این حال الکترا در دادگاه حاضر شد و در گوش زمزمه کرد که او برنده مناقصه شده و میتواند در غیابش از مردم محله محافظت کند. دردویل با شنیدن سخنان او، در کمال تعجب حاضران دادگاه، به اتهام قتل عمد درجه دو گناهکار شناخته شد.
Behind Bars
بهدنبال زندانی شدن دردویل، الکترا مخفیانه به زندان نفوذ کرده بود تا او را از زندان فراری بدهد. الکترا قصد داشت با کمک او گروه Fist را احیا کند و با فرقه The Hand وارد جنگی بزرگ شود. اما مت حاضر نشد به او کمک کند، حداقل تا زمانی که ثابت کند اهدافش خصمانه نیست.
دردویل در زندان با مردی به نام مارکوس آشنا شد که معتقد بود حق او برای نگه داشتن ماسکش ناعادلانه است و بهخاطر داشتن چنین امتیازی زودتر از محکومیت کامل دو سالهاش آزادی خواهد یافت. با این حال، زندگی متیو در حبس آسان نبود، زیرا سرپرست زندان جنایتکاری بود که سالها قبل توسط دردویل راهی زندان شده بود. حال او بهجهت انتقام گرفتن از شیطان هلزکیچن، به زندانیها وعده پول داده بود تا دردویل را به قتل برسانند. مت پس از غلبه بر مسموم شدن، ضربات چاقو و رفتن به انفرادی، سعی کرد بهعنوان بخشی از معامله با FBI، مرگ چند زندانی را بررسی کند. او با وارد شدن به یک آزمایشگاه مخفی شد متوجه شد که آنها حین تولید یک داروی خطرناک کشته شدهاند. سپس در یک نبرد تن به تن نگهبانانی که از آن دارو محافظت میکردند را شکست داد، اما ناگهان کل زندان بهطور تصادفی در یک نوع گاز سمی قرار گرفتند. دردویل که بهدلیل آثار گاز کنترل خشمش را از دست داده بود، از هرج و مرج بهوجود آمده استفاده کرد و با فرار از زندان، مدارک مورد نیاز را به دست FBI رساند. پس از رسیدگی به همه چیز، او همچنان تصمیم گرفت به زندان برگردد و بقیه دوران محکومیت خود را بگذراند.
Free Man
وقتی دوران محکومیتش به اتمام رسید، دردویل و الکترا دوباره باهم متحد شدند و به محافظت از شهر ادامه دادند. پس از اینکه فیسک فعالیت ابرقهرمانان را ممنوع کرد، آنها تصمیم گرفتند با کمک فرقه The Hand کینگ پین را برای همیشه از قدرت برکنار کنند. البته مبارزه آسانی نبود و حتی تعدادی تلفات نیز وجود داشت، اما در نهایت ابرقهرمانان پیروز شدند و وقتی گرد و غبار جنگ فروکش کرد، مت و الکترا تصمیم گرفتند روی نابودی فرقه The Hand متمرکز شوند.
ویژگیهای شخصیتی مت مورداک
دردویل فردی شجاع، درستکار و معتقد به قانون است. او با مترکز کردن خشم و عصبانیتش ترجیح میدهد دشمنان خود را زنده از پای دربیاورد و مرتکب قتل نشود. با این حال، دردویل جنبه تاریکی داشت و در شرایط خاص، از کتک زدن دشمنان تا سرحد مرگ دریغ نمیکرد.
بهعنوان یک پسر جوان، متیو پدرش را الگوی خود میدانست و سعی میکرد با تمرکز کردن روی درس و تحصیلاتش پدر خود را خوشحال کند. با وجود همه اینها، مت جنبه شیطنت آمیزی هم داشت که اغلب او را به دردسر میانداخت. او بهطرز باورنکردنی شجاع و ایثارگر بود که منجر به انجام اعمال قهرمانانه بسیاری در زندگی خود شد، مانند نجات یک مرد نابینا از اصابت یک کامیون حامل مواد رادیواکتیو که منجر به از دست دادن بیناییاش شد. مت در مراحل اولیه ناتوانی خود دچار ناامیدی، احساس درماندگی و نفرت از خود شد. با این حال، بهلطف آموزشهای استیک، او موفق شد به ترس و خشمش غلبه کند به شیطان هلزکیچن تبدیل شود.
او بهعنوان دردویل، حس شوخ طبعی سنگینی دارد و گاهی اوقات بدون درنظر گرفتن عواقب کارش، خود را در موقعیتهای تهدید آمیز مختلف قرار میدهد. دردویل علیرغم تمام فضایل بزرگش، مثل بقیه خالی از ایراد نیست. در صورتی که نزدیکانش توسط دشمنان تهدید شوند یا مورد هدف قرار بگیرند، او درست مثل پانیشر به مجازاتگری بیرحم تبدیل میشود و گاهی اوقات خط قرمزهای خود را نادیده میگیرد.
قدرت و تواناییهای دردویل
لمس فوق بشری: حس لامسه مورداک بهقدری حساس است که انگشت او میتواند تاثیرات ضعیف جوهر را روی صفحه چاپ شده احساس کند و با لمس کردن صفحات، هر چیزی را بخواند. اگرچه صفحات چند لایه مانع از لمس و در نتیجه خواندن آثار جوهر با سرعت بسیار بیشتری میشود اما او همچنان میتواند بهتر از یک فرد عادی مطالعه کند. بقیه پوست او نیز به همان اندازه حساس است و با تمرکز میتواند تغییرات جزئی دما و فشار را در جو اطراف خود احساس کند. حتی اگر حواس بویایی و شنواییاش مسدود شده باشد، تنها با گرمای بدنش و اختلال در هوا، میتواند حضور فردی که پنج متر دورتر از او ایستاده است را احساس کند. یکی از عوارض جانبی حس لامسه، توانایی مورداک در دستکاری عضلات و اندامهای داخلی خود است. به این معنی که او روی افزایش قدرت، سرعت، چابکی و رفلکسهای بدنش کنترل کامل دارد.
سرعت فوق بشری: مشابه قدرت خود، مت میتواند سرعت خود را به اوج برساند. او قادر است در عرض چند ثانیه دو بلوک شهر را بهسرعت رد کند، از شلیک اسنایپر جاخالی بدهد و از دیده دشمن پنهان شود.
رفلکسهای فوق بشری: بهدلیل قرار گرفتن در معرض مواد رادیواکتیو که باعث نابینایی او شده است، رفلکسهای مت بهطرز شگفتانگیزی ارتقا یافته است. او میتواند اشیا پرتاب شده توسط بولزای را بهراحتی بگیرد و از گلولههای شلیک شده جاخالی بدهد.
حس بویایی فوق بشری: حس بویایی مورداک بهقدری حساس است که میتواند دوقلوهای همسان را با اختلاف بویایی بیست فوت در دقیقه تشخیص دهد. او همچنین قادر است بوی غلظت اتمسفر را تشخیص دهد. علاوه بر این، توانایی او در به خاطر سپردن بوها، باعث میشود تا هر فردی را که حداقل پنج دقیقه با او وقت گذرانده است را تنها با بو کردن شناسایی کند. قدرت تمرکز او به گونهای است که میتواند روی بوی یک فرد تمرکز کند و آن را از میان جمعیتی در فاصله پنجاه فوتی ردیابی کند.
آگاهی از توهم: بهخاطر اینکه اکثر توهمات عمدتا بینایی را تحت تاثیر قرار میدهند، سایر حواس انسان مانند شنوایی و یا بویایی نمیتوانند در برابر توهم مقاومت کنند. حواس فوق بشری به او این امکان را میدهد که همیشه از اتفاقات اطراف خود آگاه باشد و بهطور بالقوه از طریق هر نوع توهمی دنیای اطرافش را ببیند.
شنوایی فوق بشری: حس شنوایی مورداک او را قادر میسازد تا تغییر فشار صوتی یک دسی بل را در سطح فشار هفت دسی بل تشخیص دهد (در حالی که کمترین آستانه برای متوسط شنوایی انسان بیست دسی بل است). او میتواند ضربان قلب یک فرد را در فاصله بیش از بیست فوت بشنود یا به مکالمه افرادی که در طرف دیگر دیوار استاندارد عایق صدا زمزمه میکنند را متوجه بشود. با تمرین فراوان، مورداک میتواند قدرت شنوایی خود را کنترل کند و با مسدود کردن صداهای خاصی مانند تنفس و ضربان قلب خود، روی صداهای اطرافش متمرکز شود. مت همچنین از حس شنوایی فوق بشری خود در پردازش، فیلتر کردن صداهای مختلف استفاده میکند تا تصویری سه بعدی از محیط اطرافش داشته باشد. علاوه بر این، استفاده ترکیبی مت از شنوایی فوقالعاده و حس راداری خود میتواند مزایای تاکتیکی مانند آگاهی از افرادی که در گوشه و کنار اتاقها، دیوارها، ساختمانها و مبلمان پنهان شدهاند به او بدهد و عملا نابینا بودنش را نادیده بگیرد.
تشخیص دروغ: با کمک حواس شنوایی و بویایی، مورداک میتواند بفهمد که آیا فرد با تعریق، تغییرات دمای بدن و ضربان قلب دروغ میگوید یا نه (اگرچه میتواند توسط ضربانساز و کسانی که میتوانند تحت فشار آرامش خود را حفظ کنند، فریب داده شود).
امواج صوتی: مت میتواند مثل یک خفاش امواج صوتی را حس کند. این امواج در واقع اکوهایی هستند که از اجسام در محیط اطراف خود منعکس میشوند. بههمین دلیل دردویل قادر است بهکمک این اکوها موقعیت مکانی اشیاء مختلف را تشخیص بدهد و حتی حضور افرادی که در محیط استتار میکنند را نیز احساس کند.
تعادل مافوق بشری: این یک تصور غلط رایج است که تعادل یک حس نیست، اما مراکز تعادل مورداک به او تعادلی تقریبا برابر با مرد عنکبوتی میدهد. در حین مبارزه با Mole Man، مت موفق شد تنها با یک دست روی یک تکه کریستال تعادل خود را حفظ کند.
تله پاتی: به دلیل آموزشهای استیک، مورداک تواناییهای تله پاتی جزئی از خود نشان داده است.
ایمنی تله پاتیک: او همچنین دربرابر نفوذهای روانی مقاوم است و میتواند از خوانده شدن ذهن خود جلوگیری کند.
شناسایی افراد: تمامی حواس مورداک به او کمک میکند تا افراد را با الگوهای خاص ضربان قلب، بویایی، لمس و صدا شناسایی کند و از طریق اکوهای منعکس شده از اشیا اطرافش، افراد مختلف را ببیند.
سرگذشت دردویل در فرانچایز The Defenders Saga (به ترتیب داستانی)
درست مثل اولین فیلم مرد آهنین، موفقیت بیسابقه سریال دردویل در سال ۲۰۱۵ باعث شد تا فرانچایز The Defenders Saga شکل گرفته و داستانهای مهیج و نفس گیری از شخصیتهای دردویل، جسیکا جونز، لوک کیج، آیرون فیست و پانیشر توسط نتفلیکس به تصویر کشیده شود. گسترش این فرانچایز روند خوبی را طی میکرد اما به دلیل پایان یافتن قرارداد مارول و نتفلیکس، تمامی سریالها در سال ۲۰۱۹ کنسل شدند و همه را شوکه کردند. درحالی که سرنوشت قهرمانان دوست داشتنی فرانچایز در هالهای از ابهام قرار داشت ولی حضور افتخاری چارلی کاکس (Charlie Cox) در فیلم Spider-Man: No Way Home و وینسنت دینافریو (Vincent D’onofrio) در سریال Hawkeye باعث شد تا طرفداران نسبت به حضور آنها در دنیای سینمایی مارول امیدوار شوند.
مت مورداک در دهه ۱۹۸۰ در شهر نیویورک متولد شد. پدر و مادر او بوکسور به نام جک مرداک و راهبهای به نام مگی گریس هستند. بعد از اینکه مگی برای مقابله با افسردگی پس از زایمانش به کلیسا بازگشت، بتلین جک پسرش را به تنهایی بزرگ کرد. وقتی مت بهمنظور نجات جان یک پیرمرد، با کامیون حمل مواد رادیواکتیو تصادف کرد، بینایی خود را از دست داد ولی در عوض باقی حواس چشایی، لامسه، شنوایی و بویایی او بهطرز شگفتانگیزی تقویت شدند. این تواناییها به او اجازه داد تا از معامله پدرش با برخی گانگسترهای محلی مطلع شود. با این حال، مت پدرش را متقاعد کرد که راه درست را انتخاب کند که درنهایت منجر به کشتن شدنش شد. پس از مرگ جک، مت به یتیمخانهای منتقل شد، جایی که مگی از او مراقبت میکرد. یک روز پیرمردی نابینا به نام استیک وارد یتیم خانه شد و با دیدن وضعیت مت جوان، تصمیم گرفت به او کمک کند تا به جنگجویی قوی و بیباک تبدیل شود. اگرچه درست مثل مگی و جک، استیک نیز روزی او را ترک کرد و مت شد روزهای عمرش را تنها بگذراند، اما در عوض او با کشیش محلی، پدر پل لانتوم آشنا شد، کسی که بیشتر عمرش به مت راهنمایی و مشاوره میداد.
مت پس از سالها تحصیل، در برنامه حقوقی معتبر دانشگاه کلمبیا پذیرفته شد و در آنجا با هم اتاقی دانشگاه، فاگی نلسون دوست شد. مت و فاگی نه تنها به دوستان صمیمی تبدیل شدند، بلکه در نهایت برای محقق کردن آرزوی دیرینه خود، در مسیری سخت و طاقتفرسا قدم برداشتند. در کلمبیا، مت همچنین با الکترا ناچیوس آشنا شد که آغازگر یک رابطه پیچیده و خطرناک بود. الکترا با پی بردن به گذشته و تواناییهای جدید مت، سعی داشت از او در تحقق نقشههایش استفاده کند، بههمین دلیل از راز قتل پدرش پرده برداری کرده و مردی به نام روسکو سوینی را قاتل جک مورداک خطاب کرد. شخصی که الکترا سعی داشت با تحریک کردن مت، به قتل برساند.
مت دستش را به خون سوینی آلوده نکرد و در عوض او را به FBI تحویل داد. پیرو از بین رفتن نقشههای الکترا، او مت را ترک کرد اما فاگی حاضر نشد دوست صمیمیاش را تنها بگذارد و بعد از تلاشهای فراوان بالاخره موفق شدند با هم دفتر وکالت نلسون و مورداک را تاسیس کنند. پس از کارآموزی در شرکت قدرتمند نیویورکی لندمن و زک، مت فاگی را متقاعد کرد که از پول و اعتبار خود برای کمک به مردم هلزکیچن استفاده کنند. اگرچه او در ابتدا مردد بود، اما فاگی درنهایت پیشنهادش را قبول کرد. همان شب، مت برای اولین بار با مخفی کردن هویت خود پشت یک نقاب، قانون را نادیده گرفت و پدری که از دخترش سوء استفاده میکرد را بهطرز وحشتناکی کتک زد و عدالت را با مشتهای غرق در خون اجرا کرد. با پی بردن به این حقیقت که قانون همیشه زورش به ظلم و بدی نمیرسد، تصمیم گرفت در قامت شیطان هلزکیچن با جنایتکارانی که بر خیابانها حکومت میکردند، مقابله کند. حین انجام این کار، او و فاگی فعالیت خود را در دفتر وکالت نلسون و مورداک شروع کردند و با اولین موکلشان یعنی کارن پیج آشنا شدند. علیرغم نبود مدارک کافی، مت به کارن که به قتل متهم شده بود، اعتماد کرد و بعد از تحقیقات گسترده بالاخره موفق شد با کمک فاگی بیگناهی او را ثابت کند. همین موضوع باعث شد کارن نیز به آنها اعتماد کند و بهعنوان منشی در دفتر وکالتشان مشغول به کار شود.
مت بهعنوان دردویل دو بار جان کارن را نجات داد و از مردم دربرابر یاکوزا، اوباش روسی و سایر نیروهایی که هلزکیچن را به جهنم تبدیل کرده بودند، محافظت میکرد. پس از یک درگیری سخت با مافیای روسی، مت مجروح شد اما توسط یک پرستار محلی به نام کلر تمپل نجات پیدا کرد. آنها در ادامه تصمیم گرفتند بیشتر درباره روسها تحقیق کنند و از فعالیتشان در هلزکیچن باخبر شوند. اندکی بعد، استیک به نیویورک بازگشت تا از مت برای یافتن Black Sky، اسلحه قدرتمند فرقه The Hand کمک بگیرد. استیک بدون اطلاع مت، قصد کشتن Black Sky، کودکی معصوم دارای قدرتهای باورنکردنی را داشت و پیرو موفق شدنش، مت از استیک خواست تا نیویورک را برای همیشه ترک کند.
نلسون و مورداک پس از کمک به کارن برای اثبات بیگناهی خود، به نقشه فردی ثروتمند پی بردند که سعی داشت با خراب کردن ساختمانهای قدیمی و ساختن برجهای متعدد روی محله هلزکیچن تسلط پیدا کند. مت در قامت دردویل به مبارزه با گروههای مافیایی روسی و یاکوزا ادامه داد و مشخص شد فرد مرموزی که قصد دارد خانه قشر قابل توجهی از مردم را با خاک یکسان کند ویلسون فیسک نام دارد و اغلب بین خلافکاران با عنوان کینگ پین شناخته میشود.
بعد از یک نبرد مهلک با نوبو، یکی از رهبران فرقه The Hand، دردویل تقریبا جان خودش را از دست داد و زمانی که به خانه رسید با فاگی مواجه شد و هویت شیطان هلزکیچن برای صمیمیترین دوستش فاش شد. فاگی امیدوار بود که مت دست از ابرقهرمان بودن بکشد و پرونده فیسک را بهصورت قانونی دنبال کند، اما مت نپذیرفت زیرا فیسک را تهدیدی بزرگ میدانست که فقط دردویل توانایی مقابله با آن را داشت. پس از اینکه فیسک النا کاردناس و گزارشگر بن اوریچ را تک تک به قتل رساند، فاگی خشم و عصبانیت خود را کنار گذاشت و تصمیم گرفت به مت در شکست دادن فیسک کمک کند. درنهایت نلسون و مورداک در پرونده پیروز شدند و کینگ پین را راهی زندان کردند. درست وقتی که همه چیز داشت به حالت عادی بازمیگشت، فیسک از زندان فرار کرد تا همراه با عشق زندگیش، ونسا از کشور خارج شود. مت که متوجه نقشه فیسک شده بود، با لباسی جدید به استقبالش رفت. پس از یک مبارزه حماسی، دردویل بر فیسک پیروز شد و نلسون و مورداک برای بار دوم پیروزی خود را جشن گرفتند.
در حالی که دردویل به محافظت از شهر ادامه میداد، قاتلی به نام فرانک کسل ملقب به پانیشر به تهدیدی جدید در هلزکیچن تبدیل شد. پانیشر اغلب جنایتکاران ایرلندی، کارتل مکزیکی و گروه سگهای جهنمی را هدف قرار میداد. یکی از قربانیان مورد نظر او، مردی به نام گروتو بود که توسط نسلون و مورداک زیر نظر گرفته شده بود. با این حال، بعد از تحقیقات کارن کاشف به عمل آمد که فرانک قصد دارد با کشتن این افراد انتقام قتل زن و بچههایش را بگیرد. علیرغم محافظت پلیس، فرانک موفق شد گروتو را به قتل برساند و دردویل را به اسارت خود دربیاورد.
دردویل در چند موقعیت مختلف با پانیشر مبارزه کرد اما درنهایت پس از ربوده شدنش توسط رئیس گروه کیچن ایرلندی، جان او را نجات داد. پس از اینکه دردویل او را به پلیس تحویل داد، کسل برای درمان زخمهایش به بیمارستان منتقل شد. بلافاصله پس از آن، نلسون و مورداک برای کمک به فرانک، وکالتش را قبول کردند. متاسفانه زندگی دوگانه مت او را از کمک باز داشت، اما فاگی مانند یک وکیل خبره کنترل پرونده را بهدست گرفت. آنها تقریبا به پیروزی در دادگاه نزدیک شده بودند اما فرانک با برنامه قبلی به تمامی جرایمش اعتراف کرده و خود را گناهکار خواند. سرانجام، کسل از زندان فرار کرد و متوجه شد که دستور قتل خانوادهاش توسط مردی به نام بلکاسمیث صادر شده است. دردویل و پانیشر با کمک هم موفق شدند او را شکست بدهند، اما طبق معمول پانیشر او را به قتل رساند و دردویل را از مرگ نجات داد. در آخر کسل با تصمیم گرفت به شیطان هلزکیچن در نبرد علیه فرقه The Hand کمک کند.
پیرو رویدادهای مربوط به پانیشر، مت و کارن باهم قرار گذاشتند و رابطه بینشان را به مرحله جدیدی بردند. ولی متاسفانه، هویت مخفی مت بهعنوان دردویل و بازگشت ناگهانی الکترا باعث شد این رابطه زیاد دوام نیاورد و به جدایی آنها منجر شود. در حالی که الکترا سعی میکرد دوباره جایگاه خود را در زندگی مت پیدا کند، اتفاقات گذشته او را از مت دور میکرد. درست زمانی که الکترا میخواست عوض شود و راه درست را انتخاب کند، استیک به نیویورک بازگشت و آنها را از نقشه The Hand جهت نابود کردن شهر مطلع کرد. گویا روسای فرقه با حفر گودالی عمیق و مرموز سعی داشتند نقشه شوم خود را آغاز کنند.
نبرد آنها با اعضای The Hand به نوعی از کنترل خارج شد زیرا مت و الکترا بهسرعت توسط نینجاها شکست خورده و محاصره شدند. بعد از اینکه استیک هویت الکترا را بهعنوان Black Sky بعدی فاش کرد، با قصد جان او، اوضاع را از قبل نیز پیچیدهتر کرد. سپس دردویل با لباس ارتقایافته جدیدی الکترا را در نبرد با اعضای The Hand یاری میکند اما متاسفانه الکترا بهدست نوبو زخمی میشود و در آغوش مت جانش را از دست میدهد. در آخر دردویل با کمک استیک و پانیشر به زندگی نوبو پایان میدهد.
پس از مرگ الکترا، مت که نتوانسته بود به پانیشر کمک کند یا قاتل الکترا را به دست عدالت بسپارد، تصمیم گرفت زندگی خود را بهعنوان دردویل فراموش کند. بههمین دلیل او راز و هویتش را برای کارن فاش میکند و قسم میخورد تا با چکش عدالت با تبهکاران مقابله کند.
در مینی سریال The Defenders، مت به وکالت بازگشت و از مردم هلزکیچن دفاع کرد. بهدنبال مشغول شدن فاگی در شرکتی جدید، دفتر وکالت نلسون و مورداک تعطیل شد و مت بهتنهایی از طریق سیستم حقوقی با جرم و جنایت مبارزه میکرد. اینجا بود که او وکالت جسیکا جونز را پذیرفت، در حالی که او هیچ علاقهای به مشاور حقوقی نداشت.
پیرو از آزادی جونز پیرو دزدیدن مدارک از صحنه جرم، مت شروع به تعقیب او کرد و در این مسیر جونز به تواناییهای عجیب او پی برد. درنهایت، تحقیقات جونز در مورد لرزشهای مرموزی که در اطراف شهر نیویورک رخ داده بود، او را به ساختمانی Midland Circle، یکی از پایگاههای فرقه The Hand رساند. زمانی که مت همراه با جسیکا جونز وارد ساختمان شد، به لوک کیج و آیرون فیست در مبارزه با اعضای فرقه کمک کرد. درست زمانی که داشتند بر نیروی دشمن غلبه میکردند، ناگهان الکترا سر رسید و مت دوباره با عشق سابقش روبهرو شد. گویا فرقه The Hand بعد از مراسم خاکسپاری، جسد الکترا را دزدیده و با روشی جادویی به زندگی برگردانده بودند تا از او بهعنوان Black Sky بعدی در عملی کردن نقشه خود استفاده کنند.
پس از فرار از Midland Circle، این چهار قهرمان در یک رستوران چینی پنهان شدند، جایی که درباره حرکت بعدی خود فکر میکردند. مت بهمنظور نجات الکترا سعی داشت محل را ترک کند و هیج نقشی در برنامه آیرون فیست، جسیکا جونز و لوک کیج نداشته باشد. تا اینکه استیک وارد رستوران شد و نقشه رهبران The Hand برای استفاده از سوراخ بزرگ حفر شده در ساختمان Midland Circle و استخراج اکسیر رستاخیز از استخوانهای یک اژدهای مرده را فاش کرد. همین موضوع باعث شد مت علیرغم میل خود با باقی قهرمانان متحد شود و ضمن شکست دادن رهبران فرقه، از ماجرای الکترا باخبر شود.
بعد از درگیری متمادی با اعضای مختلف فرقه The Hand، دنی رند توسط آنها دزدیده شد تا از قدرتش استفاده کنند و به اکسیر جاودانگی برسند. در همین حین دردویل، جسیکا و لوک دوباره به ساختمان Midland Circle رفتند تا آیرون فیست را نجات دهند. پس از شکست دادن رهبران فرقه، انفجار بمب در اطراف ساختمان باعث شد جسیکا، لوک و آیرون فیست محل را ترک کنند، اما دردویل تصمیم گرفت الکترا را تنها نگذارد و با اعتراف کردن به عشقش زیر آوار جانش را از دست بدهد. با فرو ریختن ساختمان همه مرگ شیطان هلزکیچن را پذیرفتند و آیرون فیست نیز به خواست دردویل، از شهر محافظت کرد.
ماهها بعد، مت که بهطرز غیرمنتظرهای از فرو ریختن ساختمان جان سالم به در برده بود، در یتیم خانهای بهوش آمد و با خواهر مگی که تمام مدت از او مراقبت میکرد مواجه شد. اگرچه مت بهطور معجزه آسایی زنده مانده بود، اما مرگ دوباره الکترا باعث شد ایمانش سست شود و به خدا پشت کند. در تمام مدت، مت از توهمات ویلسون فیسک رنج میبرد که همه نشان دهنده خشم او از خدا بود. درنهایت مت متوجه شد که فیسک با FBI معامله کرده و از زندان آزاد شده است. اگرچه فاگی سعی کرد مت را متقاعد کند که به زندگی عادی خود بهعنوان یک وکیل برگردد، ولی او اظهار داشت که متیو مورداک مرده و شیطان هلزکیچن جایش را گرفته است. سپس با ربودن کارت شناسایی فاگی، محل را ترک کرد.
مت از کارت فاگی برای نفوذ به زندانی که فیسک در آن نگهداری میشد استفاده کرد، اما طبق معمول توسط افراد فیسک مورد حمله قرار گرفت. مت بدون اینکه متوجه شود دوربینهای امنیتی تک تک حرکات او را زیر نظر دارند، ناخواسته تواناییهای خود را برای فیسک فاش کرد. طی مبارزهای نفس گیر مت توانست یک باند رقیب را متقاعد کند که به او در نابودی فیسک کمک کنند. اینجاست که مت تصمیم گرفت تنها راه برای متوقف کردن فیسک کشتن اوست.
در ادامه کینگ پین یک مامور سرکش FBI به نام بنجامین دکس پویندکستر (بولزای) را استخدام کرد تا با پوشیدن لباس نمادین دردویل، فاگی، کارن و تمام کسانی که در زندانی شدنش نقش داشتند را به قتل برساند. بعد از اینکه کارن با فیسک درباره قتل دوستش، جیمز وسلی صحبت کرد، کینگ پین بولزای را مامور کرد تا با لباس دردویل به دفتر بولیتن حمله کند و کارن پیج را از بین ببرد. درست زمانی که بولزای قصد جان او را داشت، مت با لباس تمام مشکی خود سر رسید و نقشه او را نقش بر آب کرد. سپس مت، کارن را به کلیسا برد تا امنیتش را تضمین کند. آنجا بود که متوجه شد خواهر مگی مادر واقعی اوست. حین هضم این راز بزرگ، بولزای به کلیسا حمله کرد تا کار ناتمام خود را تمام کند. نبرد او با مت منجر به مرگ پدر لانتوم شد، کسی که جان خود را برای نجات کارن فدا کرد. بولزای که باری دیگر شکست خورده بود، قبل از سر رسیدن پلیس و محاصره شدن از آنجا گریخت.
مت و کارن پس از پنهان شدن از دیده بولزای، تصمیم گرفتند با کمک مامور ندیم که به فیسک باج میداد، پروندهای جدید به دادگاه ارائه کنند و کینگ پین را برای همیشه از بین ببرند. اگرچه فیسک ندیم را به قتل رساند، اما او توانست در لحظات آخر ویدیویی را برای دفتر وکالت نلسون و مورداک بفرستد که حاوی مدارکی مستند از جرایم فیسک بود و میتوانست در دادگاه تاثیر بهسزایی داشته باشد. اما مرگ ندیم باعث شد مت بدون توجه به این شواهد جدید، فیسک را به قتل برساند. بههمین خاطر مت در شب عروسی فیسک با ونسا، مخفیانه به پنت هاوس او نفوذ کرد شد تا او را برای همیشه از بین ببرد. از طرفی بولزای با لباس دردویل خودش را به مراسم عروسی رساند، تا پیرو خیانت فیسک، او را به قتل برساند.
وقتی ویدیو مامور ندیم به صورت زنده در مراسم عروسی برای همه پخش شد، نبردی مهیج و نفس گیر بین فیسک، دردویل و بولزای شکل گرفت. در آخر بولزای پس از تلاش برای آسیب رساندن به ونسا توسط فیسک فلج شد و دردویل نیز فیسک را از پای درآورد اما برخلاف انتظار، دست خود را به خونش آلوده نکرد و با اعلام شکست دادنش، او را باری دیگر راهی زندان کرد. سرانجام مت، فاگی و کارن پیروزی خود را جشن گرفتند و فصل سوم سریال Daredevil با تاسیس مجدد دفتر وکالت نلسون، مورداک و پیج به پایان رسید. ناگفته نماند که در سکانس پس از تیتراژ فصل سوم، زنده ماندن بولزای تایید شد اما بهدلیل کنسل شدن سریال توسط نتفلیکس، داستان بازگشت این شخصیت محبوب به تصویر کشیده نشد.
حدود سه سال بعد، بهدنبال لو رفتن هویت پیتر پارکر توسط میستریو، دردویل وکالت پیتر پارکر را پذیرفت و موفق شد با اثبات بیگناهی او، از محاکمه شدنش در دادگاه جلوگیری کند. او بالاخره بعد از گذشت سه سال توانست نقشی کوتاه اما جذاب در MCU داشته باشد و تمامی طرفداران را خوشحال کند.
در کل حضور افتخاری غیرمنتظره چارلی کاکس در فیلم Spider-Man: No Way Home تنها شروع عصری جدید برای شخصیت مت مورداک در دنیای سینمایی مارول است. از حضورش در پروژههای Spider-Man: Freshman Year و She-Hulk گرفته تا سریال اختصاصی خود با نام Daredevil: Born Again، شیطان هلزکیچن قراره نقش پررنگ و مهمی در دنیای سینمایی مارول ایفا کند. همچنین ناگفته نماند که حضور او در سه قسمت از سریال Echo نیز توسط برخی منابع خبری شایعه شده است.
ماجراجویی بعدی دردویل قبل از پروژه ۱۸ قسمتی مورد انتظارش، در سریال She-Hulk: Attorney At Law که در تاریخ ۱۸ آگوست (۲۷ مرداد ماه) از دیزنی پلاس پخش میشود دنبال خواهد شد. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا از مطالعه این مقاله لذت بردید؟ نظر خود را با ما به اشتراک بگذارید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید