سریال Game of Thrones چند ماهی میشود که تمام شده، اما هنوز هم کمتر کسی را پیدا میکنید که با پایانبندی آن مشکلی نداشته باشد. در این مقاله سعی میکنیم بگوییم که چرا پایانبندی این سریال منطقی نبوده و نیست.
سریال Game of Thrones بعد از ۸ فصل و بعد از تقریبا ده سال در اردیبهشت ۹۸ به کار خود پایان داد. طی این ده سال رفتهرفته این سریال در مسیر تبدیل شدن به بزرگترین سریال تاریخ قدم گذاشت. همه چیز عالی بود و طرفداران این سریال نیز روزبهروز بیشتر میشدند. پس از گذشت دو سال از پخش فصل هفتم سریال، بالاخره فصل هشتم آن پخش شده بود و همه نگاهها بهسوی پایان بزرگترین سریال احتمالی تاریخ خیره. هیجان پایان سریال و اتفاقاتی که سالها منتظر آنها بودیم با هر قسمت بیشتر میشد و فرصتی نمیداد به خودمان بگوییم که چطور قرار است این حجم از اتفاقات و سوالاتی که باید به آنها پاسخ داده شود قرار است فقط در همین ۶ قسمت خلاصه شود؟
کمتر کسی از طرفداران سریال وجود دارند که «جرج آر آر مارتین» نویسنده مجموعه رمان «نغمهای از آتش و یخ» را نشناسد. سالها پیش بود که شرکتهای بزرگی چون «برادران وارنر» میخواستند مجموعه فیلمهایی اقتباسی از این رمان را بسازند و مارتین بود که اجازه این کار را به آنها نمیداد. در نهایت یک نویسنده و یک تهیهکننده تلویزیونی از راه رسیدند و با مارتین برای اقتباس تلویزیونی رمانش صحبت کردند. مارتین شرطی برای ساخت یک اثر اقتباسی از رمان خود داشت و آن شرط این بود که افراد بالا سر پروژه اقتباسی «نغمهای از آتش و یخ» باید با دنیای آن و رازهای فاشنشدهاش آشنا باشند.
David Benioff و D. B. Weiss به مارتین ثابت کردند مخلوقش را به خوبی میشناسند. آنها در سال ۲۰۱۳ مارتین را به یک وعده ناهار دعوت کردند. دیداری که به یک جلسه ۵ ساعتی تبدیل شد. مارتین از آنها پرسید که مادر جان اسنو کیست و آنها جواب درست را به زبان آوردند. مارتین در همان لحظه درستی جوابشان را تایید نکرد ولی به گفته خودشان، لبخند مارتین بود که نشان داد آنها از این امتحان سر بلند بیرون آمدند.
شش فصل از سریال پخش شد و همه از منتقد گرفته تا مخاطب راضی و هیجانزده بودند. از همین فصل بود که دیگر خط داستانی سریال از خط داستانی کتابها جلو زد و از نیمه فصل ۶ به بعد هر چه دیدیم اقتباس مستقیم از داستان مارتین نبود. پس از پایان پخش این فصل، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه بازیگران سریال برای دو فصل دیگر قراردادهایشان را تمدید کردند و این یعنی Game of Thrones در فصل هشت برای همیشه تمام خواهد شد. تقریبا هیچکس در آن زمان فکر نمیکرد که این دو فصل پایانی برای خاتمه دادن به داستان سریال کافی نباشد و کسی هم نمیتوانست حدس بزند این فصلها از فصلهای قبلی کوتاهتر خواهند بود.
مارتین شرطی برای ساخت یک اثر اقتباسی از رمان خود داشت و آن شرط این بود که افراد بالا سر پروژه اقتباسی «نغمهای از آتش و یخ» باید با دنیای آن و رازهای فاشنشدهاش آشنا باشند.
به هر حال، زمان سپری شد و این دو فصل پایانی نیز پخش شدند. پس از اینکه نارضایتی طرفداران و تماشاگرانی که یک دهه با این سریال زندگی کردند به روشنی روز دیده شد، اخباری منتشر شد مبنی بر اتفاقاتی که قبل و در زمان تولید این دو فصل رخ داده بود. یکی نارضایتی مارتین از عجله در تمام کردن سریال و دیگری پیشنهاد HBO برای تولید فصلهای بیشتر با اختصاص بودجه و زمان بیشتر. با تمام این اوصاف David Benioff و D. B. Weiss بهشکلی اعتماد همه را جلب کرده بودند که حتی با وجود تسریع روند پایان سریال، کسی تصمیم نگرفت آنها مجبور به انجام کاری کند. حتی فصل هفتم سریال نیز با اینکه به اندازه فصلهای قبلی رضایتبخش نبود ولی ادامهدهنده مناسبی برای خط داستانی بود که تماشاگر آن بودیم.
میتوان ماجرا و نقش David Benioff و D. B. Weiss در تولید سریال GoT را اینگونه شرح داد:
فرض کنید شما یک مهندس خبره و با تجربه هستید. پروژه راهسازی به شما داده شده و آخر کار باید در دلِ صخرهای سنگی، تونلی ساخته و پروژه را به اتمام برسانید. نه مشکل زمان دارید و نه پول چون کارفرمای شما همه چیز را در اختیارتان میگذارد اما این، خود شما هستید که پروژهای با زرق و برق بیشتر بهتان پیشنهاد شده و میخواهید هر چه سریعتر کار را تمام کنید تا سراغ پروژه بعدی بروید. تونل را میسازید ولی هر مسافری که از آن میگذرد فقط برای پایان سفرش از راه شما استفاده میکند و شاید دیگر نخواهد به هیچ وجه از راهی که شما ساختهاید به خانه خود برگردد.
پاراگراف بالا ماجرای شورانرهای سریال Game of Thrones یعنی David Benioff و D. B. Weiss است. این دو در حالی که HBO به آنها پیشنهاد بودجه و زمان بیشتر برای تولید فصلهای بیشتر داد، این پیشنهاد را رد کردند تا سریعتر روی پروژههای دیگری چون نگارش فیلمنامه سهگانه جدید Star Wars متمرکز شوند. جرج آٰر آر مارتین هم بر این مساله واقف بود که روایت درست داستانی با این گستردگی و رساندنش به پایان، نیازمند زمان بسیار بیشتری است. امید ما برای اینکه دقیقا بفهمیم دلیل David Benioff و D. B. Weiss برای اینگونه رها کردن Game of Thrones چه بوده حاضر شدن آنها در کمیککان سندیگو بود که این دو فرد تصمیم گرفتند در این رویداد هم شرکت نکنند.
اینها را گفتیم تا علت کوتاه بودن دو فصل آخر سریال و فشردهسازی کلی محتوا مخصوصا در فصل هشتم را به شما یادآوری کنیم. با اینکه سریال کوتاه شد و قسمتها در عوض طولانیتر اما باز هم بستر لازم برای روایت داستان، روی ریتم درستش از دست رفته بود. با این اوصاف و با توجه به داستانی که در گذشته برای ما روایت شده، باز هم مواردی از این دست، پاسخی نیستند بر غیرمنطقی بودن پایانبندی سریال. یک مجرم که به وقت باید مجازات شود جلوی این افراد قدرتمند وستروس سخنرانی میکند و میگوید چه کسی لایقترین فرد بین ما برای حکومت است.
ما طی هشت فصل شخصیتهای بسیاری را دیدیم که بزرگ شدند و راهی که میرفتند نیز دچار تغییرات زیادی شد. ما همگی این نکته را هم میدانستیم یکی از همین شخصیتها در نهایت روی تخت مینشیند؛ اما کسی فکرش را هم نمیکرد که آن شخصیت «برن» (Bran) باشد. اصلا چرا باید این شخصیت به انتخاب افراد قدرتمند و با نفوذ «وستروس» شاه شود؟ بله، میدانیم چرا! چونکه «تیریون» یک مجرم که به وقت باید مجازات شود جلوی این افراد سخنرانی میکند و میگوید که «برن افلیج» لایقترین فرد بین ما برای شاهنشاهی است.
دنیای Game of Thrones با وجود جادو، مردههای جنگجو و پیشگوییهای عجیبوغریب دنیایی بر پایه منطق انسانی بین شخصیتهایش بود. ما در دنیای سریال دیدیم که حین محاکمه، فرد محکوم برای نجات جانش یک مبارز انتخاب میکرد تا با مبارز طرف مقابل بجنگد تا بلکه خودش تبرعه شود؛ اما اینکه جمعی از حضار قدرتمند وستروس کنار هم نشسته باشند تا برای مجازات یک «مجرم» تصمیمگیری کنند، سپس از او بپرسند حال که ما نه شاهی داریم و نه ملکهای، چه کسی باید شاه یا ملکه بشود تا تکلیف تو را روشن کند (!؟)، چیزی نبوده که به ما در طول این هشت فصل نشان داده شده باشد.
این ماجرا تنها جایی نیست که Game of Thrones در آخرین فصلش منطق و طبیعت دنیای خود را به طور کلی زیر سوال میبرد. اصلا کاری نداریم که کدام پیشگوییها در سریال به حقیقت پیوستند و کدام یک از آنها از عمد یا فراموش شدند یا در عمل تغییر کردند؛ بلکه تمام بحث ما در این مطلب، در این باره است که اگر David Benioff و D. B. Weiss در ابتدا میدانستند که پایان کار قرار است همین باشد، چرا زمینه داستان را طوری پیش نبردند تا پایان آن نیز منطقی باشد؟
پس از پخش آخرین قسمت سریال، جرج مارتین نیز طی مصاحبه با رسانهها گفت که پایان رمانهایش هم به پایان سریال شباهت دارد و هم این طور نیست! طبق معمول مارتین به سوالات اساسی درباره رمانش بدین شکل پاسخ داده و شنیدن چنین پاسخی از جانب او عجیب نیست؛ اما این مساله را در کنار شواهد دیگری که در سریال آنها را دیدیم (رویاهای دنریس و برن از Kingslanding به خاکستر نشسته)، تایید میکند که پایان ماجرا «نغمه آتش و یخ» همین چیزی است که دیدیم.
روایتی که در Game of Thrones ما شاهد آن بودیم نه تنها به هیچ وجه ندا از شاه شدن برن نمیداد، بلکه شاه شدن او نیز با توجه به روایت سریال اصلا درست و منطقی نیست
صد در صد در کتاب پایانی که فعلا «رویایی برای بهار» نام دارد ما طوری با پایان روبهرو میشویم که همه چیز منطقی به نظر خواهد رسید. سوژه یک داستان هر چقدر هم کلیشهای و ساده بهنظر برسد، چگونگی روایت آن مهم است و این نکته، یک اصل مهم در داستاننویسی بهشمار میرود. در نتیجه، مهم نیست که اول، وسط و آخر یک ماجرای طولانی قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. مهم این نکته است که چگونه از آغاز تا پایان مسیر را روایت میکنیم؛ مواردی که شورانرهای سریال از آن مطلع بودند ولی در نهایت نتوانستند آن را به خوبی روایت کنند.
روایتی که در Game of Thrones شاهدش بودیم نه تنها به هیچ وجه ندا از شاه شدن برن نمیداد، بلکه شاه شدن او نیز با توجه به روایت سریال اصلا درست و حسابی و چه بسا منطقی نیست. به همین دلیل تلاش سریال در آخرین قسمت برای منطقی و درست نشان دادن این اتفاق هر چه بیشتر میشد، احمقانهتر بهنظر میرسید. پسری که لقب «حافظه بشریت» را به دوش میکشد و هیچ میلی به قدرت و دیگر امیال دنیا ندارد، چطور ناگهان در جواب اینکه آیا شاه میشوی یا نه میگوید: «فکر میکنی این همه راه را برای چه آمدم؟». همین جواب به سوال تیریون، تاییدیه زدن بر استقلال شمال با حکمرانی سانسا و تبعید دوباره جان اسنو به دیوار همگی دست به دست هم میدهند تا بیشتر به فکر فرو برویم و درباره ذات این شخصیت، خوبی یا بدی برن و کارهایی که انجام داده شک کنیم. در واقع، درباره این موضوع شک کنیم که آیا شورانرهای سریال در شخصیتپردازی برن و نمایش او به ما کوتاهی کردند؟
برن کسی است که بر گذشته و تاریخ وستروس کاملا آگاهی دارد، او قابلیت نفوذ در جانوران و حتی انسانها را نیز دارد اما آیا او آینده را هم میتواند ببیند؟ با توجه به اتفاقاتی که در پایان سریال افتاد، میتوانیم بگوییم که اگر او آینده را نتواند ببیند، حداقل میتواند احتمالات را به وضوح حدس زده و به نفع خودش از آنها استفاده کند. یادمان نرود چنین فردی با چنین قابلیتهایی میتوانست جلوی رخداد جنگها و اتفاقات ناگواری را بگیرد که در این زمینه تقریبا هیچ کار مفیدی نکرد و در فصل آخر نیز بیشتر به رخداد اتفاقات ناگوار به نفع خودش دامن زد.
یادمان نرود برن بود که سمول تارلی را تشویق کرد تا به جان اسنو هویت واقعیاش را بگوید، اتفاقی که باعث ایجاد تنش بین دنریس و جان شد و در نهایت باعث ایجاد اختلاف بین تمامی شخصیتهای مهم و قدرتمند اطراف آنها. قبل از این موضوع، او خنجری که در فصل اول سریال قرار بود خودش را با آن به قتل برسانند را به آریا داد؛ همان خنجری که در «نبرد بزرگ»، آریا با استفاده از آن «نایت کینگ» را کشت. در همین نبرد و در همان شب تیرهوتار، او داشت چکار میکرد؟ یعنی تمام مدت وارگ شده بود تا با کلاغها ببیند بقیه چکار میکنند و چطور میمیرند؟ سپس درست کمی پیش از زمانی که نایت کینگ به سمت برن روانه میشود، برن از «ثیان» تشکر میکند تا به نوعی او را تشویق کند به سمت نایت کینگ حملهور شود. بلکه ثیان بتواند تا سر رسیدن آریا، کمی وقت بخرد. در ضمن آیا متوجه شدید که آریا دقیقا همانجایی نایت کینگ را کشت که در گذشته خنجر را از برن گرفت؟
چیزی که واضح است و به هیچ وجه قابل توجیه نیست در این موضوع است که پایانبندی که ما تماشا کردیم به هیچ وجه منطقی نبود
حال که ما به شک افتادیم و داریم سعی میکنیم پایان بیمنطق و احمقانه سریال را برای خودمان منطقی کنیم، اصلا کجای سریال یک اپسیلون به این موضوع اشاره شد که برن انسان قدرتطلبی است تا بخواهد برای رسیدن به قدرت چنین برنامهریزی بکند؟
چیزی که واضح است و به هیچ وجه قابل توجیه نیست در این موضوع است که پایانبندی که ما تماشا کردیم به هیچ وجه منطقی نبود. اگر اهمیتی هم به سوالهای بیپاسخ باقیمانده هم نداشته باشیم، David Benioff و D. B. Weiss در نهایت ثابت کردند که خودشان مثل برن، تمام مدت به چیزی جز جاهطلبی فکر نمیکردند. آنها مهمترین و بزرگترین شانسشان برای توضیح کاری که با پایان سریال کردند را از عمد نادیده گرفته و جز این رویداد، تنها اطلاعات دیگری که از فعالیتهای این دو تن داریم این نکته است که اولین قسمت از سهگانه Star Wars که دارند روی آن کار میکنند در دسامبر ۲۰۲۲ اکران خواهد شد.
تا الان مشخص شده که این دو یا اهمیتی به نارضایتی طرفداران سریال نمیدهند یا مسائل بیشتری وجود دارد که نمیتوانند در موردش صحبتی کنند؛ مسائلی که یک سمت آنها HBO قرار دارد. به هر ترتیب، شبکه HBO درباره پایان سریال اظهار نظر کرده و حداقل میدانیم که عوامل شبکه در این رابطه سکوت اختیار نکردهاند. از طرفی نمیتوان گفت شورانرهای سریال توان خاتمه درست و حسابی بر این سریال را نداشتند؛ چرا که فصل هفتمی که آنها ساختهاند را دیدهام. از طرفی دیگر هم این تصمیمات عجیبشان در پایان سریع و فشرده سریال و صحبت نکردنشان درباره آن، ما را بیشتر گیج کرد.
به هر حال، اگر آنها GoT را بهدرستی به اتمام میرساندند، ما تماشاگران و طرفداران آن میبایست پس از پایانش تا مدتها درباره این صحبت کنیم که چه با ظرافت طی این سالها داستانی روایت شد و چه استادانه به پایان رسید. در عوض، تا آخر عمرمان باید درباره این صحبت کنیم که چرا پایان بزرگترین سریال تاریخ با هر چه طی آن سالها دیدیم جور در نمیآمد.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید